ziaie1

ziaie1

۱۳۹۷ اسفند ۲۸, سه‌شنبه

برگی ازتاریخ پرازاضطراب و.. 
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت دوازدهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
انگلیس درطی لشکرکشی های متوالی به شبه قارۀ هند وازجمله افغانستان، ازهمه آن ابزارشرارتی استفاده کرد که فکرمی کرد اورا دراغراضش برای سلطه وقبضه شبه قارۀ هند وخصوصاً افغانستان کمک خواهد کرد، با تمام ابزارونیروی جنگی به سراغ مردم افغانستان آمد وابتدا گمان می کرد که با یک حمله وهجوم بیرحمانه کارمردم افغانستان را یکسره خواهد کرد واما درطی سه جنگ هولناک، اگرچه به ملت ومرد م مظلوم افغانستان خسارات سنگین وجبران ناپذیری وارد کرد اما درنهایت کمرخود را هم خم نمود واین که نه تنها ازافغانستان بلکه درمدت کمی ازمنطقه وحتی ازجهان بساطش برچیده شد، انگلیس علاوه براین که نطام سیاسی کشوررا به آشفته گی کشاند، اقتصاد کشوررا نابود کرد، درمسائل اجتماعی، کشمکش های قومی ونژادی ودینی ومذهبی براه انداخت، وکشوررا به فقروفاقه وبیماری ومرض روبروساخت. بدترین وزشت ترین عملش با استفاده ازفرصت، نفوذ بداخل ملت ودولت وبرهم زدن شیرازۀ وحدت ملی وارزشهای والای انسانی بود. وتأسف بارتروموذیانه تراین که همۀ این تلاش های مذبوحانه با ظاهری کریمانه ومقاصدی انسانی عنوان می گردید، وچنین تبلیغ می گردید که همه وهمه برای آن است تا افغانستان ومنطقه را به سوی مدنیت ومدرنیته سوق داده وتمام هم وغمش فقط وفقط برای کمک های انسان دوستانه صورت می گیرد، آنچه امروزهم شاهد آن هستیم، ازانجئوها ونهاد های بنام مدنی ودراصل مراکزی برای تخریت وفروپاشی ملت ودولت وگسترده کردن فساد با همه ابعاد آن وراه نفوذ به داخل ملت ودولت. 
« انگیس ها پس ازتماشای جنگ « پانی پت » احساس کردند که قدرت نظامی ونفوذ معنوی افغانستان درسرتاسرهندوستان، اصلاً خودش بزرگترین رقیب انگلیس درشبه قارۀ هند است. حرکات نظامی شاه زمان افغان درپنجاب وتمایل هند به استمداد ازافغان ها، تشخیص قبلی انگلیس را درمورد اهمیت افغانستان مجسم ساخت ولهذا تمام قدرت انگلیس متوجه افغانستان شد. درهمین وقت بود که روش انگلیس نسبت به افغانستان تعین گردید...
- درقدم اول انگلیس بالواسطه به تضعیف افغانستان پرداخت ونمایندگان اوسرجان مالکم وهرفرد بارونت جونزدردربارقاجاری ایران مشغول تخریب افغانستان گردیدند. این نمایندگان دودانه الماس به قیمت دونیم صد هزارروپیه به فتح علیشاه حریص، سه ملیون روپیه به خزانۀ قاجار، سی هزارتفنگ وبیست توپ به اردوی دولت ایران بخشیدند وولایت خراسان افغانی را هم ازکیسۀ خلیفه به حکومت قاجاری پیش کش نمودند...هم چنین سی نفرمعلم ومهندس انگلیسی را درقشون ایران پذیرفته، مانع عبورهرقشون اروپائی ازایران به استقامت هند گردند. کذ ا ایران حتی المقدورنگذارد که سپاه افغانستان درهندوستان حمله نماید وبه مجردی که پادشاه افغانستان ( شاه زمان ) به چنین سوقیاتی بپردازد، قشون قاجارازپشت سردرولایات شمال مغربی افغانستان ( ولایت خراسان ) هجوم کند ودرامورداخلی افغانستان مداخله نماید. انگلیس ها درداخل افغانستان هم توسط سرویس جاسوسی خود، توانستند که یک دستۀ ترورستی را برای انهدام دولت وکشتن پادشاه افغانستان تشکیل نمایند. شهزاده محمود باغی رقیب شاه زمان نیزبدست ایران تجهیزومکرراً درافغانستان سوق گردید. نتیجۀ این فعالیت انگلیس چه بود؟ شاه زمان اسیر، کور، خلع ودولت مرکزی منهدم شد. شهزاده محمود ووزیرفتح خان فراری جای دولت مرکزی افغانستان را گرفتند، جنگ های فئودالی ونفاق های داخلی مشتعل شد وحکومت قاجارولایت خراسان را اشغال کرد...
- ولارد لیتن وایسرای هند، فیصله کرد که اشغال نظامی کابل دوام کند. کلنل جان هم شمشیرحکومت تحت الحمایۀ قندهاررا ازطرف دولت انگلستان درمی 1880 به کمرسردارشیرعلی خان پسرسردارمهردل خان قندهاری بست وتبریک گفت وبه قول « لیال » این سرداردست نشانده دروقت جلوس خود به نمایندۀ انگلیس گفت: این شمشیررا درراه خدمت به انگلستان ازغلاف خواهم کشید، وولایت کابل نیزتوسط گریفن به سردارولی محمد پسرامیردوست محمد ( مشهوربه سردارلاتی = لاردی ) بحیث یک حکومت تحت الحمایۀ انگلیس سپرده شد. درباب ولایت هرات، سالسبری ازلندن درمکتوب اکتوبر1879 به تامسن رونالد سفیرانگلیس درایران نوشت که: هرات را به ایران بدهید با این شرط که درموقع خطر، انگلیس هرات را اشغال خواهد نمود، ولی این بارنوبت دولت روس بود که نگذارد انگلیس بنام ایران درهرات نفوذ نماید، لهذا مذاکرات انگلیس وایران درمورد هرات بی نتیجه ماند. لارد تندردن درهمین وقت پیشنهاد کرد که سرحدات افغانستان وایران به نفع ایران تعیین شود...
- رویهمرفته ماحصل سیاست انگلیس درافغانستان این بود که خواه به جنگ واشغال نظامی وخواه سیستم ولسلی ( ملوک الطوائفی ) وخواه به تجزیه وتقسیم وخواه کنترول توسط حکومات افغانی، مملکت را به شکل پارچه- پارچه شده وضعیف ومجزا ازجهان ومتروک ومنزوی نگهدارد، استقلال سیاسی وارتباط اورا با دول جهان معدوم نماید، ازنشرتمدن وفرهنگ جدید جلوگیری کند، ملت را درنفاق وخانه جنگی نگهدارد، دولت ها را طرف تنفرمردم قرارداده مجبوربه توصل بخود نماید، درعین حال کشوررا به تبلیغات وسیع خود به صفت جهل ووحشت ودزدی ودروغ گوئی به دنیا معرفی کرده، هیچ نوع فضیلت وافتخارتاریخی برایش نگذارد. مخرب ترین پالیسی انگلیس درافغانستان همانا کنترول کشوربواسطۀ امرای آن بود. زیرا درصورت استیلای مستقیم، مردم کشوردشمن خارجی را تشخیص کرده وخط سیرخود را دربرابراو معین کرده می توانستند، درحالی که نفوذ دشمن درزیر نقاب داخلی، این خط وسیر را مغشوش می ساخت وتخریبات دوامدارراه خود را دربین جامعه افغانستان گشاده می ساخت، این طرح انگلیس ازاواخرقرن هژدهم ( دورۀ شاه زمان ) تا اواسط قرن بیستم ( ختم جنگ جهانی دوم ) چه درعمل نظامی وچه درروش سیاسی وپروپاگندی وبالآخره با اِعمال نفوذ مخفی، قدم به قدم درافغانستان تطبیق وتعقیب گردید...
- انگلیس ها پس ازجنگ سوم افغان وانگلیس، همانگونه که متوجه نفوذ معنوی علما وروحانیون گردیده بودند، دیدند که اهل علم ودانش وروشنفکران کشورهم نقش تعیین کنندۀ درسیاست داخلی وخارجی وسرنوشت این کشوردارند وبناءً سعی کردند تا به هروسیلۀ که ممکن گردد براین نهاد های مؤثرهم برنامه ریزی کنند، وبرهمین مبنا عاملین ومستخدمین مسلمان انگلیسی همین که رودبارسند را عبورمی کردند نام وعنوان وهدف خود را تغیرداده، نام های مردم پسند، ظاهری با شریعت آراسته وسیمای فریبنده ازخود می ساختند، پرچم « انتی بریتش » را جهت اغفال مردم به شانه می کشیدند وسنگ اتحاد اسلام وآزادی خواهی هندوستان به سینه می کوفتند، لهذا این ها درنزد ملت ودولت افغانستان با شفقت واعتماد قبول می شدند وقسماً جزء مامورین عالی رتبه نظامی وملکی افغانستان قرارمی گرفتند، آنگاه به نفع خارجی مشغول فعالیت می شدند... 
« ازآغازقرن نزدهم تا اواسط قرن بیستم این دسته مردم دردورۀ هردولت افغانستان موجود بودند. مثلاً درعهد امیردوست محمد درلشکرقطغن ( تخارستان) قوماندان سواره نظام افغانی باقرعلیشاه هندوستانی، ودرعهد امیرشیرعلی درقشون هرات جنرال پیاده نظام کریم بخش هندوستانی بودند. دردورۀ جنرالی همین شخص بود که سپه سالارفرامرزخان درتوطئۀ سری کشته شد وکریم بخش خود کفیل سپه سالارگردید، مگرجنرال جدید داود شاه این کفیل مشکوک وخارجی را مغلولاً بکابل فرستاد. امیرشیرعلی همان رویۀ را که پدرش با جنرال شیرمحمد ( کیمپبل ) نموده بود، با کریم بخش نمود، یعنی او را ازحبس رها وبه رتبۀ جنرالی دراردوی کابل پذیرفت. اگراین قبیل اشخاص دردرباروقشون افغانی نفوذ نمی کردند، نه امیردوست محمد ونه امیرشیرعلی به آسانی ازمقابل هجوم انگلیس ها جنگ نا کرده فرارمی کردند، زیرا هریک ازآنها ملت دلیروسپاهیان فداکاری درعقب خود ایستاده داشتند. دولت انگیس ازمستخدمین مسلمان خود درافغانستان چنان استفادۀ سؤمی نمود که ازعناصرانگلیسی مقدورنبود، لهذا تا جنگ سوم افغان وانگلیس 1919 تمام نمایندگان دائمی انگلیس درکابل مسلمانان بودند، پس ازآن که وزرای مختارانگلیسی نژاد هم درکابل مقیم شدند، معاونین آن ها مسلمان بودند، چنانچه درعهد دولت امانیه درسرحدات شرقی افغانستان، شیخ محبوب علیخان پنجابی پولیتیکل اجنت پارا چنارومعاون او سکندرایبت آبادی بود. بعد ها که سرهمفری پولیتیکل اجنت خیبربحیث وزیرمختارانگلیس درکابل آمد، شیخ محبوب علیخان به صفت سکرترشرقی، همکارنزدیک اودرکابل بود وبیشترین فعالیت های سری وعلنی سفارت انگلیس را برذمه داشت.» ( ادامه دارد)
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و.. 
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت یازدهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
دردوران مبارزات ممتد وطولانی مردم شبه قارۀ هند برای استقلال وآزادی، حزب کانگرس تأسیس گردید، حزبی که در1885 اولین جلسۀ خود را برگزارکرد. دراین روند مسلمین شبه قاره چه بصورت فردی وچه بصورت گروهی واجتماعی نقش برازندۀ ایفا نمودند. دراین جلسه هفتاد ودونفرتحت ریاست یکنفربنگالی بنام « بونرجا » اشتراک کردند.
« درجنگ بین المللی اول ( 1914- 1918 ) مهاتماگاندی معروف، ملت هندوستان را به فداکاری عجیبی – درراه انگلستان سوق نمود تا مگربتواند بواسطۀ ابرازخدمت به انگلیس، انگلیس را پس ازفتحش راضی به اعطای خود مختاری هند بسازد. ... بیش ازیک ملیون نفرهندی دراردوی انگلیس داخل خدمت گردیده ودراثنای نبرد های خونین درحدود یکصد هزارنفرشان درمیدان های جنگ کشته شدند. ... مردم بیشماری درهند امرگاندی را اطاعت کرده، یکبارپنجصد ملیون دالربرای مصرف جنگی انگلیس تقدیم کرد وباردیگرهفتصد ملیون دالربرای قروض جنگی انگلیس پرداخت، وبازبه قیمت دوملیارد ودوصد وپنجاه هزاردالرمحصولات مختلفی درمیدان های جنگ رساند. دراین مدت مقامات انگلیسی پیوسته به مردم هند قول می دادند که پس ازپایان جنگ به مردم استقلال خواهند داد. اما پس ازجنگ، همانگونه که درمورد کشورهای عربی ازانجام پیمان وعهد، خود داری کرده بودند، درشبه قارۀ هند هم ازانجام تعهدات، خود داری کرده وهم چنان به غارت ثروت های مردم شبه قاره هند ادامه دادند...
- روش انگلیس درهند طوری بود که دررأس تمام امورکشوربایستی انگلیسی نشسته باشد ولونالایق باشد وبرعکس هندی بایستی حتماً زیرامرانگلیس کارکند اگرچه ازاولایقترباشد... مردم هند چای وقهوه وسبزیجات را ازشدت فقرنمی شناختند، ساق های شان نازکتروپوست شان به استخوان چسپیده ترمی رفت. تب وذات الریه وگرسنگی ملیون ها نفرهندی را سالانه به دیارعدم می فرستاد، از1878تا 1900 درمدت 22 سال یازده ملیون نفرهندی تنها ازگرسنگی مردند. مناصفۀ اطفال نوزاد هندی قبل ازهشت سالگی می مرد.»
تاریخ های گوناگون وازجمله تاریخ غبار( افغانستان درمسیرتاریخ ) صحنه های هولناکی را ازپیامد های استعمارانگلیس درشبه قارۀ هند وافغانستان به تصویرمی کشد، صحنه های که انسان را بیاد فجایع وجنایات کمونیستها دردوران حاکمیت کمونیزم در چین وشوروی می اندازد، زیرا بی رحمی، ظلم، طغیان، تجاوز، تعصب وتنفربیداد می کند، گوئی که درسطحی وسیع قانون جنگل را حاکم ساخته اند وبرادامۀ آن لجاجت وسرسختی نشان می دهند.
در1929 کانگرس تحت ریاست نهروفیصله کرد که استقلال کامل شبه قارۀ هند تأمین گردد، ودر1930 گاندی جنبش عدم اطاعت غیرمسلح را اعلام نمود اما مسلمانها تحت رهبری شوکت علی ومحمد علی ازاین اعلام حمایت نکردند وخواهان مبارزه تا استقلال کامل شبه قارۀ هند گردیدند. ازاین تاریخ به بعد دربین هندو ومسلمان انشعاب عمیقی رونما گردید.
« محمد علی جناح وفیروزخان نون ازجملۀ عوامل عمدۀ تقسیم وتجزیه وهم مسبب اشتعال مسلمین برضد هندو، ووحدت شبه قارۀ هند بودند. این دونفراعضای شورای اجرائیۀ « وایسرا » نیزبودند، چیزی که باعث شد تا یک ملیون نفرکشته ودونیم ملیون نفرمجبوربه مهاجرت گردند ومتعصبین هندو نیزامنیت مسلمین را تهدید وبه امحای آنها کمربستند.» چیزی که استعمارگران درسراسرنقاط جهان به آن مبادرت ورزیده وازآن بهره برداری های عظیم کردند، یعنی ایجاد اختلاف ونفاق، تعصب وتنفرودامن زدن به تضاد های نژادی ومذهبی وسپس تجزیۀ سرزمین ها وکشورها، مانند: قبرس، ویتنام، کوریا، فارموسای چین، المان شرقی وغربی وغیره.
درسال 1906 عدۀ ازمسلمانهای اهل علم ودانش به تأسیس حزب مسلم لیگ پرداختند وده سال بعد حزب کانگرس ومسلم لیگ متحد شدند، اما درسال 1905 برای اولین باردرافتتاح بیست ویکمین جلسه سراسری کنگرۀ ملی، اختلافات شدیدی دربین دوجناح چپ وراست کنگره آشکارشد. رئیس کنگره، « گوپال کرشنا گوخال » به همراه جناح چپ خواهان حکومت مستقل وآزاد ازکنترول انگلیس گردیدند، درحالی که جناح راست خواهان حکومتی مانند دومنیون های کامنولت انگلیس بودند.
« نبرد های استقلال طلبانۀ مردم هند با ورود گاندی به صحنۀ مبارزات، موج تازۀ یافت. درسراسرشبه قارۀ هند تلاش برای رهائی ازچنگ استعمارهمگانی شد، هندو ومسلمان با وجود اختلافات دیرینه درطلب استقلال دست اتحاد به یکدیگردادند...
-این بارگاندی با سرسختی هرچه تمام خواستاراستقلال تام وتمام هند شد وچون دولت انگلستان حاضربه اعطای استقلال به هند نگردید، گاندی با اعلام « مقاومت منفی » مبارزات مردم هند را وارد مرحلۀ تازۀ کرد. تحریم کالاهای انگلیسی ومقاومت منفی مردم درمقابل استعمارگران یگانه سلاح مؤثرهندیان ملایم وصلح طلب بود. گاندی این مبارزه را هدایت ورهبری کرد وسرانجام حریف قوی وقدرتمند را به تسلیم وتمکین وادارساخت.»
- انگلیس ها می گفتند: « اگرما نمی بودیم شما تا هنوزدردورۀ اورنگزیب بسرمی بردید، اما هندی ها جواب می دادند که اگرشما نمی بودید تا حال شبه قارۀ هند همانند جاپان بود، زیرا شما درکشورما تخم نفاق کاشتید، خرافات را تقویت کردید، مبارزین ملی ما را تعقیب ومجازات نمودید، روح مردم ما را کشتید، صنایع محلی ما معدوم کردید وبه اتفاق شهزاده گان پوسیده وملاک وتجاربزرگ ووابسته، حاصل دسترنج ما را به انگلستان بردید وتوده های مردم را فقیروناتوان ساختید...
- ازهمه اولتردرهندوستان، افغانها ومرته ها دست اتحاد بهم داده ودرزیرقیادت امیرخان افغان وچیتوی هندی به تشکیل دسته جات مبارزبنام « پنداری» پرداختند ودرهند متوسط دراوایل قرن نزدهم به جنگ های گوریلائی ضد انگلیسی آغازکردند، عدۀ این مبارزین ملی بزودی به شصت هزارنفرهندو ومسلمان رسید وعملیات فداکارانۀ شان انگلیس ها را درکاسۀ سرآب داد.»
درسال 1900 حاجی ترنگزائی درپشاورومردان اقدام به تشکیل گروهی تحت نام «حزب الله» کرد.
با تأسیس کانون بزرگ علمی ( دیوبند ) توسط مولوی محمد قاسم که خود ازاعضای انقلابیون بود، این مدرسه منحصر به علوم دینی نگردید بلکه مجاهدین بیشماری تربیه کرد، با تأسیس این مدرسه توسط مسلمانهای شبه قاره اولین قدم ها برای یک حرکت علمی- فرهنگی واجتماعی مؤثربرداشته شد، قدم های که درلحظات نخست باعث تشویش ونگرانی استعمارگران انگلیسی گردید وآن ها را برآن داشت تا راه نفوذ به داخل این مرکزعلمی- فرهنگی را جستجو کنند.
سپس تأسیس مدرسۀ بزرگ علیگربا الهام ازمدرسۀ دیوبند، توسط سرسید احمد خان ازکارنامه های نسل مسلمان وازیادگارهای سرسید احمد خان یکی ازعلمای مبارزومشهورشبه قارۀ هند بحساب می آید، که سپس به دانشگاه ارتقا یافت.
درسال 1920 عبدالغفار( خان ) « انجمن اصلاح افاغنه » را درشمال پشاورتأسیس کرد. ودر1928 جریدۀ « پشتون » دراتمانزائی پشاور منتشرگردید بعدها جراید « پشتون آزاد – زلمی پشتون وخدائی خدمتگار» بمیان آمد، در1930 حزب « خدائی خدمتگار» با شصت هزارعضو ایجاد گردید ودرسال 1928 حزب « انجمن وطن » ازطرف عبدالصمد خان واحزاب ... دربلوچستان تأسیس گردید. 
شبه قارۀ هند درسال 1947 استقلال خود را بدست آورد، اگرچه به چند پارچه تقسیم شد.(ادامه دارد )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت دهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
اثرات زیانبار تجاوزات مکررانگلیس به خاک افغانستان سبب شد که اگردرمیدان نبرد، پیروزیهای عظیم وفتوحات چشم گیری نصیب مردم مسلمان ومجاهد افغان گردید اما درساحۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وکلتوری ضربات کمرشکنی به این ملت مظلوم ومجاهد وارد گردید زیرا با این تجاوزوطغیان اگرچه انگلیس سلطۀ مستقیم خود برکشوررا ازدست داد، اما سرنوشت ومقدرات یک جامعه ویک ملت انقلابی را بدست گرفته وتحویل رژیم های دست نشاندۀ کرد که با استفاده ازقوت وقدرت دولتی، این کشوررا بسوی نابودی وانحطاط سوق داده وبا حربۀ خشم وخشونت، اختناق وفشار، دیکتاتوری وستم، ملتی آزاده وکشوری سرشارازمنابع عظیم مادی ومعنوی را به یک زندانی بدل نموده، برفقروفاقه، جهل وبی سوادی، بیماری ومرض درکشوربیفزایند تا ازاین طریق یک باردیگرکشور را آمادۀ سقوط وتسلیم مجدد به دشمن کنند.
رژیم های خائن وخود فروختۀ را با مکروحیله برملت حاکم ساخت، رژیم های که تمام هم وغم شان فقط وفقط درحفظ ثروت وقدرت خلاصه می گردید، درهیچ بخشی ازبخش های دولت ویا ملت دست به ابتکارعمل ویا حرکتی نزدند که بیانگراحساس مسئولیت دربرابرخدا وخلق خدا باشد. آنها که نام امیر مسلمان را برخود یدک کشیدند وازاین القاب تشریفاتی بهره ها بردند، بغیرازسرافگندگی برای کشوروکرنش دربرابردشمنان دین ووطن کارارزندۀ دیگری به این ملت مظلوم نکرده وعلاوتاً سرزمین های وسیعی را بدون احساس مسئولیت دراختیاردشمن قرارداده وخود درنهایت به دشمن پناهنده گردیدند. آنها عوض آن که مسائل حیاتی کشوررا با ملت ومردم درمیان گذاشته وبا شورا ومشوره وبا نظم انسجام اجتماعی واتحاد ووحدت وهمبستگی با مردم درجستجوی راه حلی داخلی برای معضلات جامعه می برآمدند، خود به تنهائی درمورد مسائل حیاتی ومهم کشورتصمیم گرفته، قدم به قدم دربرابردشمن عقب نشینی کرده و حساس ترین مناطقی را بدون کمترین مانع ومشکل دراختیاردشمنان دین ووطن قراردادند، وآن هم درشرایطی که رژیم های شکست خورده درجنگ های منطقه ای وجهانی لحظۀ را برای نجات خود ومردم خود ازدست نداده وبه سرعت برق درحال بازسازی وانکشاف وپیشرفت مجدد برآمدند، ( ایران وپاکستان درهمسایگی ما وژاپن وآلمان درسطح جهان) کشورهای بودند که پرابلم های شان با پرابلم های افغانستان غیرقابل مقایسه وچند برابربود، اما بزودی درجمع کشورهای پیشرفتۀ منطقه وجهان قرارگرفتند. این رژیم های مفلوک وناکارآمد واین تشنگان ثروت وقدرت همانند گرگان وپلنگان فقط به جان ملت خود افتاده وتمام هم وغم شان به تحکیم پایه های قدرت وازدیاد ثروت شان خلاصه می گردید.
« در1809 شاه شجاع فراری خواهش ملاقات با رنجیت سنگهه کرد ورنجیت شخصاً ازاودرساحل اتک استقبال نمود ودر1810 به اتفاق او به لاهوررفت وچون ازاغتشاشات داخلی افغانستان آگاه گردید، در1812 قلعۀ نظامی افغانستان را دراتک، در1818 ولایت ملتان، در1819 ولایت کشمیرودر1821 دیرۀ غازی خان ودیرۀ اسماعیل خان را ازمحافظین افغانی گرفت، زیرا شاه محمود ابدالی ووزیرفتح خان وبرادرانش افغانستان را بشکل ملوک الطوائفی درآورده وقدرت مرکزی را فدای اغراض شخصی وجاه طلبی های خانواده گی خود قرارداده بودند. در1822 کلنل « ونتورا » (ازافسران اردوی ازبین رفتۀ ناپلیون ) ازراه ایران به کابل آمد وچون دولت افغانستان را درحالت اغتشاش دید، بدون آن که خدمت نظامی به اردوی پراکنده افغانستان انجام داذه باشد به لاهوررفت واختصاص نظامی خود را به رنجیت تقدیم کرد. رنجیت پذیرفت وچون تنظیم عصری تراردوی خود را به دست اوبدید، ونتورا را جنرال چهارغند نظامی خود مقررکرد ویک سال بعد، با همین قوت پشاور را اشغال نمود. به همین ترتیب درظرف چند سال ولایات عمدۀ افغانستان درسواحل راست دریای سند ازدست رفت...
- درطی سه سال فشارانگلیس ها درولایات افغانستان وپنجاب باعث قیام مردم گردید. افغان های پشاوروچج وهزاره برخاستند، شیرسنگه درپنجاب به جمع آوری عسکرپرداخت، درملتان دونفرانگلیسی را کشتند، جارج لارنس که چنین دید با زن خود درشاهدرۀ لاهورمسکن سردارسلطان محمد مشهوربه « طلائی » پناهنده شد، مگرسردارهردونفررا به سکهه ها تحویل داد، زیرا سکهه ها که ضعف خود را دربرابرانگلیس ها احساس کرده بودند، متوجه افغانستان شده وتوسط سلطان محمد ازامیردوست محمد استمداد نظامی دربرابرانگلیس ها نموده ووعدۀ اعادۀ ولایات غصب شده ازافغانستان را- درسواحل راست سند، داده بودند. سلطان محمد این مراتب را به کابل نوشته ودرانتظارجواب بود. امیردوست محمد درتحت فشارتقاضای مردم مجبورشد که برای استرداد خاک های ازدست رفته افغانستان با سپاهی تا قلعۀ اتک برود مگرازاتک پیش نرفت ویک قشون پنج هزارنفری به قیادت سه نفرازخانوادۀ خود ( سردارمحمد اکرم، سردارشمس الدین وسردارشاه دوله ) دررزمگاه گجرات ( بین رود سند ورود جهلم ) سوق نمود، جایی که شیرسنگهه وچترسنگهه با قشون پنجاب صف آرائی داشتند، ودرمقابل آنها کلنل هربرت ادوارد قرارداشت که قبلاً توسط سه جنگ قیام ملتان را مغلوب کرده بود. در21 فبروری 1849 جنگ گجرات درگرفت وسردارمحمد اکرم فراررا برقرارترجیح داد. شیرسنگهه که به تنهائی ازعهدۀ قشون انگلیسی برآمد ه نمی توانست، دل ازدست داده به راولپندی رفت وتسلیم دشمن شد. درچنین وقتی که انگلیس ها درنهایت اضطراب منتظرحرکات امیردوست محمد خان وقوای جنگ آورافغانستان بودند، ناگهانی شنیدند که امیردوست محمد بدون اندک اقدام نظامی ویا سیاسی خاموشانه ازپشاوربه جلال آباد وکابل برگشت، ونه این که پنجاب را بلامنازع برای انگلیس ها گذ اشت بلکه ولایات افغانستان را هم بدون صاحب دردسترس دشمن گذاشت. درحالی که دیگردولت سکهه پنجاب وجود خارجی نداشت وهنوزهم انگلیس ها دراین ولایات افغانستان دسترسی حاصل نکرده بودند، درواقع این روش امیرازبزرگترین خطاهای اوبود که دیگردرطول بیشترازیک قرن وگفته می توانم که تا امروز، تلافی نگردید وآن فرصت طلائی ازدست رفته برنگشت. لارد دالهوزی گورنرجنرال هند که به این آسانی میدان را خالی وآخرین دولت مستقل درشبه قارۀ هند را نابود شده یافت، انقراض سلطنت پنجاب را به دنیا اعلام کرد، ولازنس به عنوان « چیف کمشنر» حکمران کشورپنجاب گردید... 
- « شلم برژه » راجع به تأثیرونفوذ دولت های افغانستان درشبه قارۀ هند چنین گفت: « ... یونانی های باخترتمام قسمت شمال غربی هندوستان را تسخیرکردند، دولت کوشانی افغانستان تا هندوستان مرکزی پیش رفت وحتی وادی گنگا را مسخرنمودند، دولت غزنوی افغانستان خاک های هندوستان را ضمیمۀ قلمروخود ساخت ولاهوردرپنجاب آخرین پایتخت غزنویان بود. دولت غوری افغانستان قطب میناررا دردهلی برافراشت، یعنی دولت های یونان باختری، کوشانی، غزنوی وغوری افغانستان همۀ شبه قارۀ هند را بدست آوردند، علاوتاً ازعهد دولت غوری افغانستان تا استقراردولت بابری درشبه قارۀ هند، بیشترازسه صد سال دیگر، دولت های افغانی غوری وغیره، براین خطه تسلط داشتند. هم چنین ازعهد غزنویان شبه قاره تحت تأثیرتمدن وفرهنگ افغانستان اسلامی قرارداشت.» ( ادامه دارد )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
به ادامۀ قسمتهای قبل - نهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
پاکستان درشرایطی به عنوان یک کشورنوظهورومستقل وبا مرزی طولانی که قبلاً درطی قرنها جزء سرزمین افغانستان بود ودرزمان سلطۀ استعمارانگلیس درمنطقه غصب گردید، درجنوب شرق کشورودرداخل یک قسمت بزرگی ازسرزمین افغانستان شامل صوبۀ سرحد وصوبۀ بلوچستان پا به عرصۀ وجود گذاشت، سرزمینی که قبل ازآن جزء شبه قارۀ هند بود. انگلیس ها درحالی استقلال هند را برسمیت شناختند، که درطی حاکمیت خود درمنطقه زمینه سازآن بودند، تا اگرروزی مجبوربه ترک منطقه وشناسائی هند به صفت یک کشورمستقل گردند، ازخود یک شاهکارویک خاطرۀ تلخ دیگردرمنطقه بجا گذارند که اگرهمه چیزطبق مراد شان به پایان برسد، مردم بگویند: « همان کفن کش سابق بهترازکفن کش موحود است». انگلستان با آن طرح واهدافی ازشبه قاره هند خارج شد که اولاً شبه قاره را تجزیه وسپس پاکستان را به دوقسمت تقسیم کرد، وسرزمین های اِشغالی افغانستان نیزتوسط انگلیس جزء پاکستان گردید ووسیلۀ برای اختلاف ونفاق درمنطقه وابزاری دردست نیروهای استعمارگرباقی ماند.
انگلیس ها درطی چند قرنی که درمنطقه سرگرم توسعه طلبی وکشورگشائی بودند، احساس می کردند که این جوامع را خواهند توانست تا مانند سایرپدیده ها وموجودات روی زمین تحت قبضه وسلطۀ خود درآورده وازآن ها، برای همیشه بهره برداری نمایند، لذا با سرمایه گذاری بربالای زیرساخت های اقتصادی ونظامی وازجمله تسهیلاتی برای حمل ونقل کالا ونظامیان، که یکی ازاهداف سیاسی واقتصادی استعماراست، به ساختن پل وپلچک وراه وجاده وخط آهن اقدام نموده، شرایط را برای انتقال نیرو و زمینه ها را برای استفاده ازمنابع طبیعی درمنطقه مساعد ساختند، وبرهمین مبنا، ازهروسیله وتکنیکی استفاده کرده تا نقشۀ خود را دربین ملل وجوامع مختلف عملی سازند.
آنها درمنطقه ازسیاست های مزورانۀ اختلاف بیاندازوحکومت کن، بیشترین بهره برداری را نموده بین ملت ها ودولت ها وکشورها وسرزمین های مختلف، تخم نفاق واختلاف، عداوت ودشمنی، سؤظن وگمان وبی اعتمادی را غرص نموده وبه رُشد ونموی آن کوشیدند، آنها با جورآمدن با سران وبزرگان اقوام وزعمای خائن ومعامله گر، کشورها را بنام قوم ونژاد، دین وآئین وبنام این وآن رودرروی یکدیگرقرارداده، و با صرف امکانات وسیع وحتی اهدای امتیازات مادی وتحفه ها وهدایا، جوامع وکشورها را پارچه- پارچه نموده، ملت ها را علیه دولتها ودولت ها را علیه ملت ها قرارداده وبا تشویق دولت ها به استفاده ازقدرت دربرابرملت ها، به خشم وخشونت وسرکوبی ملت ها دامن زده وبا تضعیف ملل وجوامع، سرزمین های زیادی را تحت سلطۀ خود درآورده وبا پارچه- پارچه ساختن آنها، به سقوط آنها دردامان ناپاک واهداف خائنانۀ خود کوشیدند. هرگاه تاریخ این ملتها وجوامع واین کشورها وسرزمین های بلادیده ونقشه های استعماردراین سرزمین های تحت اشغال، ازجمله طرح های استعمارگران درشبۀ قارۀ هند بررسی گردد، دیده می شود که دراین طرح های موذیانه، ازچه ابزارووسایلی برای سلطه وقبضه استفاده گردیده است.
امپراتوری انگلیس در1900 یک چهارم جمعیت دنیا ویک چهارم سطح زمین را دربرمی گرفت و با این همه قوت وقدرتی که درپنج قارۀ جهان پیدا کرده وبربالای بیشتراز450 ملیون نفوس بشری فرمان می راند، درسه لشکرکشی که به افغانستان کرد، درهرسه لشکرکشی به شکستی مواجه شد که تا آلآن درهیچ یکی ازنبردهایش به آن روبرونگردیده بود، شکستی که با تلفات سنگین، هم به مردم زیرضربه اش درافغانستان وهم به سربازان متجاوزش همراه گردید.
« دولت انگلیس هنگامی که با مردم افغانستان مقابل می شد، مغلوب می گردید، چنانچه درجنگ اول افغان وانگلیس، مردم افغانستان اردوی انگلیسی را تباه، افسران شان را مقتول، شاه شجاع حامی انگلیس را معدوم نموده، زنان ومردان انگلیسی را به گروگان گرفتند، عهد نامۀ که خود می خواستند ( 1842) تسوید وبالای انگلیس ها امضا کردند، امیردوست محمد را ازچنگال دشمن رها کرده وبه سلطنت رساندند. هم چنین درجنگ دوم، مردم افغانستان سپاه انگلیس را مثل رمۀ گوسفندان تارومارکردند وجنرال « برروز» مانند قاصد وپسته رسان فرارکرد، حامیان انگلیس چون سردارشیرعلی وسردارولی محمد ازنهیب ملت تا کراچی وهند دم نگرفتند وسرکیوناری، کنترولرافغانستان را با قصرش مثل شمعی درکابل سوختاندند.»
« تا هرجائی که حریف انگلیس دولت های افغانستان بودند، انگلیس درتطبیق تمام پلان های خود موفق وکامیاب بود... انگلیس توانست توسط شاه شجاع پادشاه ابدالی افغانستان معاهدات لاهوروقندهاررا ( 1838- 1839 ) برافغانستان تحمیل وولایات شرقی کشوررا مجزا نماید وهم ... امیردوست محمد نیزازمقابل قشون دشمن جنگ ناکرده به بخارا فرارکرد وبازجنگ ناکرده به انگلیس تسلیم شد وبا 150 نفراعضای خانوادۀ خود به هند رفت وجیره خوارانگلیس گردید...
- مردم افغانستان درطی یک هزارسال معتقد بودند که ازنظرمذهب، وقتی که یک ملت به یک پادشاه مسلمان بیعت کرد، وی اولی الامر ووکیل ایشان درامورداخلی وخارجی کشورایشان است وتا وقتی که علناً ازدشمن دین ووطن حمایت نکند، تعمیل امرش برهرفردی واجب است. این اعتماد عام وبی قید وشرط ملت افغانستان برپادشاهان وقت علت آن شد که هرپادشاهی بتواند هرغلطی را که بخواهد انجام دهد.»
حقیقتاً که این یک فاجعه ویک تفسیرمن درآوردی ازاسلام وارزشهای والای اسلامی است، وخلاف ارشادات صریح قرآن، سیرۀ نبوی وزندگینامه صحابه کرام وخلفای راشدین است، این حربۀ خطرناکی است که قبل ازاسلام هم، بیشترزمامداران وسلاطینی که برجهان حاکمیت کرده اند ازهمین حربه استفاده کرده وملت ها را اسیروبرده وتحت فرمان خود درآورده اند، این حربۀ ایست که توسط حکام جابروظالم وآن کسانی دربین اسلام ومسلمین راه یافته وبرمسلمین تحمیل گردیده است تا اهداف ناپاکی را توجیه وتکمیل نمایند که حاصلش جزجنگ ودرگیری، خشم وخشونت، فقروفاقه، جهل وبی سوادی، مرض وبیماری، سؤاستفاده ازقدرت وثروت، طغیان وتجاوز، تعصب وتنفر، ظلم وبی عدالتی، استثماروبهره کشی، سقوط درلنجزارانحراف وفساد وبی بند وباری وصدها عیب واِشکال دیگراجتماعی چیزدیگری به ارمغان نیاورده است زیرا ازاین حربه درطول تاریخ اسلام، استفاده های عظیمی گردبده وکسائی نه تنها بهره برداری های زیاد نموده وجوامع بیشماری را به آشوب کشیده اند بلکه آب به آسیاب دشمن هم ریخته اند . ( به ادامه )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و....
به ادامۀ قسمت های قبل - هشتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پاکستان کشوری است که تحت نام ا سلام وبا مبارزۀ طولانی که اسلام ومسلمین دردوران حاکمیت استعمارانگلیس، برای استقلال وآزادی هندوستان انجام دادند، ایجاد گردید، کشوری که نظام سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجرائی، قضائی، قانون گذاری وپارلمانی و اردوی آن برمبنای همان اصل واصول دوران حاکمیت انگلیس برشبه قارۀ هند، کاملاً به حال خود باقی ماند. کشوری که فقط مرزوخاکش ازپیکرهندوستان جدا گردید.
پاکستان دارای چهارایالت است. ایالت های پنجاب، سند، صوبۀ سرحد ( پشتونخواه ) وصوبۀ بلوچستان. این ایالت ها برمبنای نژادی وزبانی، یعنی پنجابی، سندی، پشتون وبلوچ تقسیم گردیده است، هرایالت ازخود پارلمان، صدراعظم وهیئت وزرا وقوۀ قضائیۀ مستقل دارد، یعنی پاکستان دارای چهارپارلمان ایالتی ویک پارلمان مرکزی است. درهرانتخابات پارلمانی که صورت می گیرد، مردم پاکستان باید هم به اعضای پارلمان ایالتی رأی بدهند وهم به پارلمان مرکزی رأی خود را صادرکنند. پایتخت درایالت پنجاب ودرشهرراولپندی قرارداشت که اکنون دراسلام آباد قراردارد. مرکزایالت پنجاب لاهوراست، شهری که نژاد مردمش پنجابی ونفوس شان ازسایرنژاد های سندی، پشتون وبلوچ بیشتروتفوق شان برکل کشورتثبیت گردیده وحرف اول را می زنند، پس ازپنجاب صوبۀ سند است که مرکزآن کراچی است وحیدرآباد هم ازشهرهای بزرگ سند بحساب می آید ونژاد مردمش سندی است. ایالت دیگرپاکستان صوبۀ سرحد بود که پس ازتلاش وکوشش های بلاوقفۀ حزب عوامی ملی بنام پشتونخواه تغیرنام داده است. صوبۀ بعدی صوبۀ بلوچستان است که نژاد مردمش بلوچی است.
درپاکستان دوحزب قوی وقدرتمندی با اکثریت قریب به اتفاق موجود است که ازابتدای تشکیل پاکستان قدرت را یکی پس ازدیگری دردست دارند واین دوحزب، یکی مسلم لیگ ودیگری پیپل پارتی ( حزب مردم) است که اززمان تأسیس پاکستان تا کنون ازاحزاب معروف ومشهورپاکستان اند، احزابی که درفکرواندیشه واصل واصول حزبی فرق وتفاوت چندانی ندارند و هرچند که این دوحزب بارها انشعاب کرده اند، اما بازهم شاخه های اصلی قدرت را دردست دارند. این احزاب ملی گرا وغیرمذهبی اند ونه ضد مذهبی، پایگاه اصلی مسلم لیگ درپنجاب وپایگاه پیپلزپارتی درسند زادگاه بوتواست 
حزب مسلم لیگ ازآن احزابی است که دردوران استقلال طلبی مردم مسلمان شبه قارۀ هند وبراساس آن اهداف ومقاصد مبارزین مسلمانی شکل گرفت که خواهان آزادی واستقلال هند ازانگلیس بودند، این حزب درزمانی که پاکستان ازپیکرهند جدا شد، تحت رهبری محمد علی جناح قرارداشت وهمین موقعیت ومقام، اورا به صفت رهبروقائد پاکستان درآورد، پاکستانی که تحت نام اسلام ایجاد گردید، هیچگاهی چه درزمان حاکمیت جناح وچه پس ازآن، راه اسلام وراه دعوت اسلامی را درپیش نگرفت.
ذوالفقارعلی بوتویکی ازرهبران سرشناس پاکستان ورهبرحزب پیپل پارتی بود که بدست جنرال ضیاءالحق به جرم تروریکی ازمخالفینش اعدام وپس ازآن که جنرال ضیاء درحادثۀ سقوط هوا پیما کشته شد، دخترش یینظیربوتوبارها ازطریق انتخابات به قدرت رسید ووی نیزبعد ها دریک حادثۀ تروریستی به قتل رسید واما پس ازوی این حزب ازیک رهبری قوی وقدرتمندی بی بهره ماند. 
احزاب مذهبی وبا سابقۀ دیگری هم درپاکستان وجود دارند که بنام های جماعت اسلامی، جماعت علمای اسلام، وجماعت علمای پاکستان اند. 
بنیانگذارورهبرجماعت اسلامی پاکستان مولانا ابوالاعلای مودودی است، کسی که دردوران استقلال طلیی مردم شبه قارۀ هند نقش اساسی را درمبارزات استقلال طلبانه مردم مسلمان منطقه علیه انگلیس ایفا کرد وبارها زندانی گردید، مولانا مودودی مخالف تقسیم هند وپاکستان بود وبرهمین مبنا زندانی گردید، وی معتقد بود: جدائی پاکستان ازپیکرهندوستان ازخواسته های انگلیس است که باعث می گردد، پاکستان تحت نام اسلام ازپیکریک کشوربزرگ جدا گردد واما دردامان افکارواندیشه های کوچک قومی ونژادی سقوط کرده وپارچه پارچه گردد. مولانا مودودی تا زنده بود، این حزب را نه تنها درسطح پاکستان، بلکه درسطح دنیای اسلام وجهان مطرح کرد ودوشادوش حسن البنا رهبراخوان المسلمین مصرپرچم اسلام را درجهان وخصوصاً دربین نسل جوان به اهتزازدرآورد وبه جلوهدایت کرد واما اززمان رحلتش این حزب هیچ گاهی قادرنگردید تا یک رهبرشایسته ومناسب را به رهبری آن قرارداده واین حزب را ازحالت انفعانی آن نجات دهد. 
رهبرجماعت علمای اسلام پاکستان مولانا مفتی محمود بود که ازچهره های معروف ومشهوروقت پاکستان به حساب می آمد، این حزب پس ازرحلت رهبرش انشعاب کرد، رهبری یک جناح را پسرش مولانا فضل الرحمن وجناح دیگررا مولانا سمیع الحق بعهده گرفت، که هردوازرهبران وبنیان گذاران حرکت طالبان اند. این دوحزب درمعادلات سیاسی همیشه یا درکنارنشنل عوامی پارتی قرارگرفته ویا هم با حزب پیپل پارتی بصورت ائتلافی داخل عمل گردیده اند. 
آخرین باری که مولانا مفتی محمود رهبری کل جنبش واحزاب اسلامی را دربرابرذوالفقارعلی بوتو به عهده گرفت، کاربجائی کشید که برای اولین باردرپاکستان، دوفکرواندیشه ودوگروه متضاد قومی ومذهبی برمبنای فکرواندیشه رودرروی یکدیگرقرارگرفته وباعث شد تا فوج پاکستان مداخله کند، وجنرال ضیاء با کودتا، ذوالفقارعلی بوتو را زندانی وسپس قدرت را دردوران جهاد مقدس بدست گیرد. 
رهبرجماعت علمای پاکستان مولانا شاه احمد نورانی بریلوی، ازعلمای معروف پاکستان است که درطی سالیان اخیردرگذشت. بریلوی طریقۀ است که با مذاهب اربعه سنخیتی ندارد وگفته می شود که ازافکارواندیشه ها وطرح های انگلیسی مایه گرفته است. گفته می شود که این گروه هم به انشعاباتی روبروگردیده وآن قدرت ونفوذ قبلی خود را ازدست داده است، این گروه های اسلامی هم گروه های سراسری ونفوذ شان شامل کل پاکستان گردیده ومی گردد. 
گروه های قومی ونژادی دیگری هم درپاکستان وجود دارند که ازنفوذ قومی ونژادی ومحلی برخورداراند مانند: گروه « ایم – کیو- ایم » که درایالت سند ( کراچی وحیدرآباد ) پاکستان اکثریت را تشکیل می دهد ورهبرش بصورت تبعیدی درانگلستان زندگی می کند. 
گروه نشنل عوامی پارتی ( پشتونخواه ) که درایالت صوبۀ سرحد دارای نفوذ قومی است، گروهی که پس ازاستفلال پاکستان تا پایان حاکمیت حزب خلق وپرچم درکابل، مقرآن درکابل وازجانب کابل حمایت وکمک می گردید.
گروه های بلوچ که درایالت بلوچستان پاکستان نفوذ کافی دارند. احزاب وگروه های پاکستانی هرکدام دارای نشریات منظم اند. 
پاکستان دارای سه روزنامۀ معروف ومشهوربنام روزنامۀ مشرق، نوای وقت و رونامۀ جنگ است. این سه روزنامه همزمان درکل پاکستان یعنی درهرچهارایالت وهمانند کشورهای پیشرفتۀ دنیا درکل کشوروحتی درقریه جات پخش ونشرمی گردد وخوانندگان بیشماردرسطح ملت دارد روزنامه های که مسایل اساسی، ازجمله سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و.... به بحث می گیرند وازنویسندگان معروف ومشهور وازجایگاه ویژۀ دریین مردم بهره مند اند.
درپاکستان قدرت اصلی نظام دردست « آی – اِس – آی»، دستگاه استخبارات اردوی پاکستان است، اردوی که قدرت اصلی درپاکستان را دراختیاردارد وبرخلاف هند که هیچ گاهی نظامیان در امورسیاسی مداخله نکرده وهیچ کودتای درآنجا صورت نگرفته است، درپاکستان درطی سالیان متمادی دست به کودتا های گوناگون زده و قدرت را ازاحزاب وسازمان های منتخب ومردمی گرفته ویک جنزال اردو ( فوج ) را به قدرت رسانده اند، یکی ازآن چیزهای که مولانا مودودی ازعواقب آن احساس خطرمی کرد ومخالف جدائی پاکستان ازهند بود. اخرین جنرال فوج پاکستان که قدرت را قبضه کرد، جنرال مشرف بود که دراوج تهاجم به افغانستان نقش خود را درتاریخ بجا گذاشت ( ادامه دارد )

۱۳۹۷ اسفند ۱۹, یکشنبه

برگی ازتاریخ پرازاضطرات و..
قسمت هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم 
ببین تفاوت ره ازکجا است تا به کجا ؟ 
مبارزاتی که درطی چندین قرن درجوامع مختلف غربی، برای استقلال وآزادی، تحقق عدالت ورعایت قانون وایجاد یک نظامی مبتنی بررأی وارادۀ مردم صورت گرفت، وملتها وجوامع بیشماری مؤفق گریدند تا بساط دیکتاتوری ونظام های استبدادی را ازجوامع وکشورهای خود برچیده ودراین مبارزۀ خود به مؤفقیت های عظیم دست یافتند، اما درجوامع شرقی ( بلوک شرق )، یعنی درچین وروسیه آن اجحافی که ازسوی سرمایه داران وفئودالها برطبقۀ کارگرودهقان صورت می گرفت وآن استبداد ومظالم کمرشکنی که ازجانب رژیمهای خود کامه برایشان تحمیل گردیده بود، رژیم های که جزخشم وخشونت، فقروفافه، بیماری ومرض، چیزدیگری برایشان به ارمغان نیاورده بودند وازجهت دیگراین جوامع ازسوی کشورهای مقتدرآماج لشکرکشی ها وحملات تهاجمی قرارگرفته وبیشترین خسارات مالی وجانی را متقبل می گردیدند وآمادۀ یک حرکت وخیزش مردمی برای مقابله با این اوضاع نابهنجاربودند، درتحت چنین شرایط واوضاعی، این جوامع دردام خشن ترین سازمانها افتاده، گروه های فرصت طلب وریاکار، ماجراجووعقده ای، بی حوصله وپرخاشگربا شعارهای عوام فریبانه ووعده ووعید های کاذبانه – مردم خوشباوروساده لوح را بدورخود جمع نموده، آن حرکتی را که دراثرجبروظلم دستگاه های حاکمه برمردم مظلوم وبی پناه، درسطح منطقه وجهان برای تغیروتحول ایجاد گردیده بود بسوی اهداف واغراض وامیال فردی وگروهی ودرنهایت شیطانی خود سوق داده، ملتها وجوامع بیشماری را اسیراهداف واغراض شیطانی ووحشیانۀ خود کردند. 
شاید ازاول، انگیزه ومحرک آن هایی که تحت نام اصل مساوات وبرابری، دفاع ازحقوق کارگران ودهفانان وحمایت از زحمتکشان ومستضعفان مبارزه را آغازکردند، این گونه سوال برانگیزنبود ه باشد، اما آنچه اتفاق افتاد وآنچه درتحت سلطۀ رِژیم های خود کامتۀ بلوک شرق، ازتلفات عظیم انسانی تا تصفیه ها وکشتارهای بی رحمانه، خصوصاً کسانی را که سنگ دفاع ازآنها را به سینه می زدند، مثل کارگران ودهقانان وحتی اعضای بلند پایۀ حزب، وآنهم به جرم انتفاد ومخالفت با طرحها وبرنامه های غیرانسانی، خود گویای آن است که آنها هرچه گفته وادعا کرده بودند جزفریب ودروغ مبنای دیگری نداشته است.
پس لرزه های بعد ازجنگ های اول ودوم جهانی که تا هنوزهم محسوس وملموس است:
پیامد های جنگ اول ودوم جهانی را نمی توان تنها وتنها با تلفات وویرانی های بجا مانده ازآن جنگها برآورد کرد، بلکه آن صحنه های هولناک تاریخ، تبعات وسیعتروعظیمتری ازخود بجا گذاشت که شاید اکثراً ازنظرها وبررسی های لازم بدورمانده باشد، یکی ازتبعات آن جنگها: دوقطبی شدن ودرمواردی چند قطبی شدن جهان است وآنهم برمعیارها وموازین عقیدتی وفکری که جهان بدوبلوک شرق وغرب تقسیم گردید، غرب سرمایه داری وشرق کمونیستی. غربی که نطام سیاسی اش برموازین دیموکراسی ورأی وآرا وانتخابات آزاد مردم استوارگردید، وشرق دیموکراتی که مانند سایرامور، همۀ مقدرات ملتها وجوامع بیشماری درچنگال فرد ودرمواردی هم درقبضۀ افراد انگشت شماری قرارگرفت، یعنی رأی وآرا وانتخاب وارادۀ مردم تحت نظارت فرد ویا افراد ویا گروه ویا دولت برسراقتدارتنظیم وسازماندهی گردید. هریکی ازاین دوبلوک، ازایدئولوژی وطرزفکرواصل واصول خاصی تبعیت می کنند، طرزفکری که درهمۀ شئون حیات، ازاقتصادی تا سیاسی وازامنیتی تا نظامی وازکلتوری تا فرهنگی وازاخلاقی تا ضد ارزشهای اخلاقی تقسیم گردیده است.
یکی ازعواقب نا میمون آن جنگها، پیمان های نظامی ناتو وورشوبود که بلافاصله پس ازجنگهای اول ودوم جهانی شکل گرفت، اگرچه پس ازفروپاشی اتحاد شوروی، پیمان ورشو ازبین رفت اما درعوض، پیمان شانگهای جای خالی آنرا پرکرد. این پیمان ها دراثررویاروئی های متمادی که درسطح جهان اتفاق افتاده بود، بمیان آمد چیزی که خواب وخیال وآرامش وامنیت را ازهمۀ جهانیان ربوده بود وحالا فقط یک راه نجات باقی مانده بود وآن این که: 
« بروقوی شو اگرراحتی جهان طلبی – که درنظام طبیعت ضعیف پامال است.» 
یکی دیگرازپیامدهای سؤآن جنگ ها، ایجاد پنج قدرت اتمی جهان است که سپس در دوران لشکرکشی روس به افغانستان، و وحشت ودهشتی را که درسطح جهان ایجاد کرد، دوکشوردیگرهم به آن جمع علاوه گردید.
حالا این سوال مطرح می گردد که آیا جهان پس ازآن همه جنگ های خونین وویرانگرجهانی وتجارب تلخی که بشرحاصل کرد آیا جهانی امنترومطمئن تروبه صلح نزدیکترگردید و یا آنکه آن جنگها هیچ اثرمثبتی دررفع این رویاروئی ها ومخاصمات جهانی نداشت، زیرا به ادامۀ جنگهای جهانی اول ودوم، جنگ ویرانگروپرتلفاتی درویتنام براه افتاد که سالها ادامه پیدا کرد ویا جنگ اسرائیل واعراب برای سلطه برسرزمین فلسطین که تا امروزلاینحل باقیمانده وقربانی می گیرد ولشکرکشی شوروی به افغانستان که تا اکنون هم دود وآتش آن بلند است ویا لشکرکشی مرموزامریکا به افغانستان، ویا جنگهای عراق، لیبی، سوریه واکراین با ویرانی های گسترده وتلفات سنگین وملیون ها آواره ومهاجر، که یکی پی دیگری فاجعه آفریده است. ودراین اواخرجنایاتی را که رژیم سفاک حاکم بربرمه، خصوصاً آن زن متلون مزاج وفرصت طلب « انسانسوچی » برمردم مظلوم ومسلمان برمه درپیش چشم همۀ مسلمانان وجهانیان مرتکب شده ومی شود واین حملات وحشیانه وانتحاری که درافغانستان بدست کشورهای همسایه واستخبارات منطقه وجهان وبالوسیله ای نهاد های مرموزومشکوک وشیطانی درجریان است وافغانستان را میدان تاخت وتازوملت افغان را هدف قرارداده ونشانه گرفته اند. مشخص است که درتحت چنین اوضاع وشرایطی، جهان روی خوش وخوشبختی را نخواهد دید.( ادامه دارد)

۱۳۹۷ اسفند ۱۸, شنبه


برگی ازتازیخ پرازاضطراب و...
قسمت ششم
جنگ دوم جهانی با ابعاد، تلفات وویرانی های بیشتر
بسم الله الرحمن الرحیم
دراوایل دهۀ چهارم ( 1939) قرن بیستم، ودرزمانی که تخنیک وتکنالوژی وپیشرفت های علمی وصنعتی بشرشتاب بیشتری به خود گرفت، بازهم زنگهای خطربه صدا درآمد واین بارجهان به یک فاجعه انسانی دیگری مواجه گردید، فاجعۀ که به جنگ جهانی دوم وبه یک جنگ اتمی انجامید.
جنگ جهانی دوم را نازیزم، فاشیزم، میلیتاریزم وکمونیزم، ابعاد وسیعتری بخشیده وبه یک جنگ جهانی تمام عیاربدل کردند. جنگی که قدرت های بزرگتروقویتری مانند انگلیس وامریکا را هم وارد میدان کرد ودرنهایت با استعمال سلاح های اتمی، به تلفات، تخریب وویرانگری بیشماری منتهی شد، جنگی که ملیون ها کشته، زخمی ومعلول بجای گذاشت وخسارات مادی ومعنوی بیشتری بهمراه آورد. مارکسیزم - کمونیزم فرزند ونوزاد ناخلف این غائله است، فرزندی که دربرابرسرمایه داری بپا خاست، با جنگ اول جهانی قوت گرفت وقدکشید ودرجنگ دوم جهانی قهرمان میدان گردید، ودرنهایت بیش ازنیمی ازجهان را قبضه وتحت سلطۀ بلامنازع خود درآورد.
هیتلروموسولینی زمینه سازآن گردیدند تا آتش زیرخاکستری که درتحت نظام میلیتاریستی جاپان درحال فوران بود، سربرآورد وبا استالینی که لجام یک مکتب فکری را بدست گرفته بود، همه باهم جهان را به یک مهلکه روبروکردند. هیتلروموسولینی وزمامداران وقت جاپان، برافکارواندیشه های منحط قوم وتبارونژاد تکیه کردند ودراین جمع دربین خود هم، آن اعتماد واعتبارلازم را نداشتند، واما استالین ومائو- تحت شعاردفاع ازحقوق کارگران ودهقانان وبا استفاده ازیک مکتب واندیشه وازیک ایدئولوزی مدون وبا یک استراتژی متکی برملت ها وجوامعی زیرستم ومستضعفینی که درجهان ازحقوق خود محروم ومورد تجاوزقرارگرفته ومظلوم واقع گردیده بودند، درحالی که خود را به آنها منسوب وخود را مدافع آنها وانمود کرده، وشعارخود را جهانی ساخته، درنهایت برنیمی ازجهان حاکم گردیدند.
هیتلریکی ازچند چهرۀ معروف جهان معاصراست، که هرگاه حرف ویا خاطرۀ ازخاطرات تلخ تاریخ بشرمطرح می گردد، به ادامه وبه سلسۀ چهرهای هولناک تاریخ، یکی ازآن چند انسان بیرحمی است که نام خود را با خون انسان ها و ویرانی وویرانگری حک کرده اند.
«
هیتلردراتریش بدنیا آمد ودر19 سالگی به شهروین رونهاد، جایی که نه دوستی داشت ونه پولی، اغلب گرسنه می ماند وشبها را درفقیرخانه ها به روزمی آورد، وی در1912 به ایالت باویرآلمان رفت ودرآنجا به حرفۀ درود گری ورنگریزی پرداخت....
-
به قول ( ویلیام شایرز) مؤرخ معروف معاصروکارشناس نازیسم، هیتلرمردی بود بیمار، خام طبع وتحصیل ناکرده، این آدم بیماردرسال 1939 جهان را درآنچنان جنگ هولناک ومصیبت باری فروبرد که هنوزانسان ازشنیدن حوادث آن به خود می لرزد......
-
اوعقیده داشت که خداوند آریائیها، بویژه آلمانها را برگزیده است تا نژادی برتروصاحب امتیازجهان باشند.....
-
به نوجوانان آلمانی اینگونه تلقین می گردید که هیتلریک ابرمرد بزرگ تاریخ انسان وازمسیح بزرگترومقدس تراست...
-
اوازاندیشه های داروین هم بهره های فراوان برد.....
-
کنت مولتکه می گفت: صلح دائمی خوابی است که حتی زیبائی هم ندارد. جنگ مشیت الهی است وجهان بی جنگ به تعفن وفساد می گراید ودرمادیگری گمراه می گردد....
-
نیچه فیلسوف آلمانی، جنگ را وسیلۀ رشد ونمووپیشرفت ملتها ومقدس می داند. هیچ فردی مانند نیچه براندیشۀ بیمارهیتلراثرنگذاشت، اوبه موزۀ نیچه می رفت وعکس های افتخاری دربرابرمجسمۀ نیچه می گرفت.....»
هِگل فیلسوف دیگرآلمانی نیزکه یکی ازتئوریسن های مارکسسیزم کمونیزم است واما ازاثرگذارترین افراد برهیتلربحساب می آید، وی معتقد بود:
«
جنگ پالایشگربزرگی است که سلامت اخلاقی ملل را که براثریک صلح پردوام فاسد شده است تأمین می کند.... وی می گفت:
-
یک چنان دستگاه نیرومندی ( دولت ) باید گلهای بیگناه فراوانی را لگد مال نماید، موانع بسیاری را درسرراه خود خرد کند.» هنگامی که انسان عقاید هگل را می خواند می فهمد که هیتلر تا چه حد ازاو( هِگل ) الهام گرفته است.
تلاشهای گستردۀ که درطول تاریخ بشریت، جهت مسخ انسان ومقام وکرامت انسان صورت گرفته است، مقامی که اورا پروردگاراشرف مخلوقات قرارداده، تلاشها برای پائین آوردنش به سطح سایرموجودات ( ماده ) وازجمله برایش رگ وریشۀ حیوانی دادن، همه وهمه برای این اهداف واغراض ناپاک وموذیانه صورت گرفته ومی گیرد، وبرهمین مبنا درطول تاریخ بشر، فیلسوف نماها، تحلیلگران وتوجیه گران ومشاوران بیشماری بودند که درخدمت دیکتاتورها، زمامداران بیماروطغیان گران زمان قرارگرفته ونه تنها به ستمها ومظالم آنها صحه گذاشته اند، بلکه بیش ازآنها ( زمامداران ) به جامعۀ انسانی زیان وآسیب رسانده اند زیرا به مانند کاسه های داغترازآش عمل نموده ودراصل همین موریانه ها بودند که با استفاده ازاوضاع نا بسامان سیاسی واجتماعی کشورها وجوامع، عامل این همه بدبختی جوامع بشری گردیدند، گرچه این چیزتازۀ نیست بلکه این روند سابقۀ تاریخی دارد ودرعقب هرزمامدارخود کامه وطغیانگر، بیرحم وعصیانگری، اینگونه انسانهای فرصت طلب واستفاده جو قرارگرفته وبا مغزوفکرواندیشۀ بیمارخود، این جباران را برمظالم شان تشویق وترغیب کرده اند. باید بخاطرداشت که اینها اولین کسانی نبوده ونخواهند بود، این روند همیشگی تاریخ بشری است.
سقراط، افلاطون وارسطویکی معلم دیگری بودند، واما ارسطو راه استادان خود را که متعادل بنظرمی رسید، عوض کرد، اگرچه اساس وبنیاد منطق صوری وحکمت استدلالی را گذاشت ودربسیاری ازعلوم طبیعی وریاضی استاد وپیشتازبود، اما درطی قرنها جامعۀ بشری را به بیراهه سوق داد، ودردرباراسکندربه نان ونامی رسید، ودانش خود را به خدمت کشورگشائی وتاخت وتازاسکندرقرارداد، گاهی معلم وگاهی مشاوروگاهی هم توجیه گرعملکرد های اسکندرگردید بگونه که پس ازدرگذشت اسکندر، به خاطرارتباط ونزدیکی با دربار، به معضلات ودردسرهای مواجه گردید.
«
جاپان ازآغازقرن بیستم درصدد بسط نفوذ خود درآسیای شرقی بود، درجنگ اول جهانی کشورهای را فتح کرد وپس ازجنگ احساسات ناسیونالیستی درژاپن دامن زده شد، از1936 مانورها ونمایش های نظامی اوج گرفت وحتی ادارۀ مدارس به افسران ارتش سپرده شد ونظامی کردن همۀ کشوربرای فتوحات آینده وارد مرحله ای تازه ای گردید، واشغال سرزمین منچوری به وسیلۀ جاپان به این احساسات دامن زد.....
-
جاپان به دنبال سیاست توسعه طلبی در1937 حملۀ وسیعی را دردوجبهه علیه چین آغازکرد، وبه مؤفقیت های دست یافت، وبرهمین روند، مرکزحکومت چیانکایچک به دست جاپان افتاد، .....این اولین فرصت مناسب برای پیشروی وتحکیم مواضع قوای پارتیزانی مائوتسه تنگ گردید که درگیرجنگ با چیانکایچک بود....
-
پس ازحاکمیت جاپان برقسمتهای ازچین، ذغال سنگ استخراجی معادن چین بسوی جاپان حمل می گردید، وتجارت جاپان جانشین تجارت قارۀ اروپا گردید، ودرنهایت تمام سرزمین هند وچین عملاً درتحت سلطۀ جاپان درآمد
همانگونه که هیتلرپس ازشکست فرانسه، قوای متفقین را تا داخل انگلیس تعقیب کرد وشهرهای مختلف انگلیس را زیربمباردمان قرارداد، وسپس به سراغ روسیه رفت وتا داخل لیینگراد ومسکوپیشروی کرد واما پس ازیک جنگ فرسایشی وپرتلفات وبی حاصل به شکست دیگری روبروگردید، جاپان هم، علاوه برقبضۀ هند وچین وبرمه واندونیزی، طرح حمله وهجوم به استرالیا را روی دست گرفت وتا جائی پیشرفت که به پایگاه دریائی امریکا حمله ورشد، وخشم امریکا را برانگیخت، ومنجربه استعمال سلاح اتمی گردید. این حالات جنون آمیزواین جنگ های بیخود وبی حاصل سبب شد تا استالین وهمرزمانش درمحدودۀ شوروی یعنی با ابعاد خیلی وسیعتر، اولین نظام کمونستی درجهان را پایه گذاری کنند ومائوتسه تنگ هم درساحۀ چین اولین امپراطوری خود را تشکیل دهد، این جنگها باعث آن گردید که مسابقات تسلیحاتی با بودجۀ سرسام آورنظامی وازجمله، مسابقه درتولید سلاح های اتمی باشدت بیشتری آغازگردد، چیزی که امروزدنیا شاهد آن است. ( ادامه دارد )


برگی ازتاریخ پرازاضطراب و.....
قسمت پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
جنگ بین الملل اول وپیامد های هولناک آن درسطح منطقه وجهان
سال 1914 میلادی یکی ازمخوفترین سالها درتاریخ بشریت وآنهم درآغازقرن بیستم است، سالی که درآن جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، جنگی که قریب یکصد سلل قبل با این وسعت وکثرت وتعداد کشورهای درگیردرآن، هیچگاهی درگذشته اتفاق نیافتاده بود، جنگی که ملیونها کشته وزخمی، معلول ومجروح وناپدیدشدگان بهمراه داشت.
پس ازتحولاتی که به انقلاب کبیرفرانسه انجامید وباعث شد تا آرامش نسبی درمنطقه وقسمتی ازجهان برقرارگردد، درچنین اوضاع واحوالی، به ادامه ای وحشیگری های زمانداران خودکامه، برتری جوئی های قومی ونژادی، مستی قدرت وثروت، لذت شهوت وشهرت، وغروربیجایی پیشرفتهای صنعتی با خواب وخیال سلطه وقبضه، ماجراجوئی ومداخله، طغیان وتجاوز، استعمارواستثمار، همراه با لشکرکشی به حریم همسایگان وسایرکشورهای دورونزدیک، سراسرجهان را فرا گرفت. ازاروپا تا آسیا وازافریقا تا امریکای شمالی وجنوبی، هرکشوری که به قدرت وثروتی دست یافته بود، جوامع وکشورهای دیگری را که قادربه دفاع وحفظ حریم امنیتی خود نبودند، مورد تاخت وتازقرارداده، خشم وخشونت را درسراسرجهان حاکم ساختند، کشورهای زیادی درافریقا، آسیا، اروپا وامریکا مورد تجاوزقرارگرفت وتوسط قدرتهای منطقه ای ویا جهانی، یا زیرضربه های مهلک قرارگرفته ویا هم اشغال گردیدند. این روند تجاوزواشغال بود که عامل اصلی جنگهای اول ودوم جهانی گردید، جنگهای که جهان را به نابودی وویرانی تمام عیارمواجه ساخت، ازکشته ها پشته وازدل مدنیتها جنگلی سربرآورد، که درآن قدرت وثروت حرف اول را می زد. این ها پیامد ها وپس لرزه های آن انقلابی بود که دروازه ها را بردیکتاتوری وخشونت، قبضه ای قدرت وثروت، یکه تازی وخود محوری بست واما ازآغازش، با برخی ازنیات سؤآشکاروپنهان، محسوس وملموس همراه بود، مقاصد ناپاکی که دراثر دین ستیزی، معنویت زدائی، ودشمنی با اخلاق وکرامت انسانی، انقلاب را ازمسیرش منحرف کرد، چیزی که ازمنویات دیرین زمامداران جبارومانع اصلی درراه پیاده کردن اغراض وامیال ( حرص وآز، مکروحیله، کینه وانتقام، طغیان وتجاوز) ناپاک شان بود.
نهرو، درفصل مربوط به پیروزی نازیها وگسترش فلسفه واندیشۀ خشونت آمیزدرآلمان می نویسد:
«
یکی ازفیلسوفان معروف آلمان به نام ( اسوالد اشپنگلر) که ازمظاهرممتازاین فلسفه ( خشونت ) است می گوید: انسان حیوانی شکاری، جسور، صنعتگروبی رحم است... داشتن آرمانهای عالی ازجبن وترس می باشد...خصلت حیوانی وشکاری بودن عالیترین نوع احساس درانواع حیوان های شکاری می باشد، انسان باید مثل شیرباشد که هرگزهیچکس را درخانه اش برابربا خود تحمل نمی کند ونه مانند گاومسالمت جو که بصورت گله ها به اینسووآنسو رانده می شود
«
آلمان ازسال 1870، یک کشورمقتدراروپایی، وبیسمارک سیاستمداری مقتدردراروپا با برنامۀ جهت ساختن یک آلمانی نیرومند بود.....
هربرت جورج ولزمؤرخ مشهورانگلیسی می گوید:
«
دررأس این کشوربدیع ونوخاسته ( آلمان ) به جای آن که مغزی شاداب وبدیع ومبتکرحکومت کند که آنرا درخدمت جهانیان به کاروادارد، عنکبوتی که اسیرشهوت قدرت بود ومی خواست سراسرجهان را شکارکند نشسته بود.... وی می افزاید:
-
بزرگترین جنایت خاندان سلطنتی آلمان، تبلیغ دروغ وتحریف تاریخ وآموختن اندیشه های افراطی به کودکان ودانش آموزان آلمان بود....
-
ازدهه ای 1880 تبلیغ جنگ درآلمان رشد می یافت. درذهن مردم آلمان فکرچیرگی آنان برجهانیان به علت داشتن زوروقدرت ونیزاندیشه ای ضرورت جنگ برای ادامه ای حیات به طرزپیگیروپیوسته تلقین می شد...
بیسمارک به صراحت می گفت:
«
حل وفصل رویداد های بزرگ ازراه گفتگو وتصمیمات اکثریت انجام نخواهد گرفت، بلکه این مهم درعهده ای خون وآتش است.... برهمین مبنا صدراعظم ( خون وآتش) لقب گرفت». یکی ازگفته های مشهوربیسمارک دررابطه با دوقدرت بزرگ روسیه واتریش درآن زمان است که گفته بود:
«
من قلاده ای این دوحیوان پرقدرت ومغروررا نگه داشته ام تا بهم نزدیک نشوند.» درروایات تاریخی آمده است:
«
نیرومندترین ارتش درگیردرجنگ بین الملل اول بدون تردید ارتش آلمان بود، ارتشی با سربازان متعصب ومغرورکه به جزپیروزی به هیچ چیزدیگری نمی اندیشیدند....
-
آلمان در4 آگست 1914 با یک ملیون ودوصدهزارسربازبه خاک بلژیک حمله کرد، اما با مقاومتی سرسختانه مواجه گردید وبا وجود آن، در20 آگست بروکسل، پایتخت بلژیک را تصرف کرد. این ارتش مانند یک دریای خاکستری رنگی به بلژیک وسپس به فرانسه سرازیرشد.... یکی ازسربازان که زنده ماند، نوشته بود:
-
دردشتها وصحراهای که زیبائی پائیزی داشت، توده های عظیم انسانها با یکدیگردرگیربودند، درکشتزارها کشمکس داشتند، روی تپه های پردرخت به بالا وپائین حمله می کردند ودرروستاهای قدیمی با هم گلاویزمی شدند.....
-
سه ارتش ( انگلیس، فرانسه وآلمان) اکنون با یکدیگرقلاب شده بودند ومانند دوتودۀ منجمد به یکدیگرفشارمی آوردند، اما نمی توانستند ازهم دورشوند. روش سنگرکنی گسترش یافت وکم کم مانند تارعنکبوت منظرۀ اطراف را خراب کرد، زیرکشتزارها سوراخهای مانند لانۀ زنبورعسل ایجاد شده بود، دورآنها چند ردیف سیم خاردارکشیده شده بود، به گونۀ که گلولۀ توپ هم براین سنگرها اثرنداشت.....
-
جنگی که درآگست 1914 آغازیافته بود، اکنون واقعاً به صورت یک جنگ جهانی درآمده بود. ابتدا هفت کشوردراین جنگ هولناک شرکت داشتند، اما به تدریج سی کشوردرآن وارد شدند. نزاع بین اتریشی ها وصربها به جایی کشیده شد که ژاپنیها وامریکائیها با آلمانها جنگیدند وایتالیائی ها ورومانیها با اتریشها به زد وخورد پرداختند. درطول تاریخ هرگزچنین جنگی روی نداده بود....
-
جنگ، این نواحی ( جبهۀ غرب ) را تبدیل به مناطقی پرازلجن، باتلاق وسیمهای خاردارساخته بود، اجساد بیشماروبوی عفونت.... نیروهای بزرگ، نفرات بسیاری وارد این مناطق جنگی می کردند وهرماه هزاران فرانسوی، آلمانی وانگلیسی با درد ورنج جان می دادند ویا معلول می گردیدند....
-
اولین کشورغیراروپائی که دراین جنگ مهیب وخانمانسوزوارد شد ژاپن بود....
-
عثمانی هم ( انوربیک ) سرانجام به نفع آلمان وارد این معرکۀ ویرانگر شد....
-
دامنۀ جنگ به دریا هم کشیده شد وزمانی که دریا سالارآلمانی، چشمش به دکلهای سه پایه نبردناوهای انگلیس افتاد هراسان شد، اما دیگردیرشده بود. کشتی های انگلیسی به تعقیبش پرداختند، جنگ دریائی هولناکی اتفاق افتاد... دراین نبرد چهارناوآلمانی غرق ودوهزاروسیصد ملوان آلمانی هلاک شدند....
-
دریک نبرد دریائی دیگری دوفرمانده انگلیس وآلمان ( جلیکو - فون شیر)، با کشتی های جنگی رو درروی یکدیگرقرارگرفتند، ناوگان آلمان بیشترازآسیبی که دیده بود، آسیب رسانده بود. چهارده ناو انگلیسی ازجمله سه نبردناوغرق شد وبیش ازشش هزارملوان کشته شدند، درحالی که تلفات آلمان یازده ناوکوچکترودوهزاروپانصد ملوان بود...
-
جنگ ملت روس را هم ازپا درآورده بود، نزدیک به 14 ملیون نفردرجبهه یا پشت جبهه کارمی کردند، اقتصاد روسیه ویران شده بود، سربازان عادی درجبهه گرسنگی می کشیدند، بسیاری ازآنان لخت وپا برهنه بودند، جنگ تمام منابع را می بلعید، وارتش تزاری پیاپی شکست می خورد....
-
این جنگ خونینی وزیانباری بود که به کشته شدن دوملیون ودوصدونود هزار ترک، 3 ملیون روسی، یک ملیون وهشتصدهزارآلمانی، یک ملیون وسه صدهزارفرانسوی، یک ملیون ودوصدهزاراتریشی، نهصد وچهل وهفت هزارانگلیسی، چهارصدوشصت هزارایتالیائی ویکصد وپانزده هزارامریکائی انجامید.....
-
پنج سال پس ازماجرای قتل ولیعهد اتریش در( سرایه وو ) که عامل این جنگ خانمانسوزگردید، نمایندگان کشورهای درگیردرجنگ خونین وپرتلفات اول جهانی در( ورسای) نزدیک پاریس ملاقات کردند، تا پیمان صلح امضا کنند ولی ازآلمانیها کسی حضورنداشت واما دونفربا لباس شخصی، یکی ازآنها نوازندۀ ویلن ودیگری سربازعادی داخل شدند وسند را امضا کردند، سندی که درآن آلمان را مسئول جنگ شناخته بودند، دراین حال کلمانسو بلند شد واعلام داشت که ما به توافق کامل رسیده ایم. جنگی که نه تنها نفعی بهمراه نداشت بلکه خسارات معنوی ومادی سنگینی را با خود به ارمغان آورد.»( ادامه دارد)


برگی ازتاریخ پرازاضطراب و........
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت چهارم 
مبارزۀ نفس گیری را که اروپائیان ازایتالیا تا فرانسه وانگلیس براه انداخته وبا انقلابی سفید ( انقلاب کبیرفرانسه )، وبدورازخشم ونفرت وکینه وانتقام به مقصد رساندند، دوگروه امانیستها وپروتستانها که آنها را باید به عنوان معماران اروپای جدید یاد کرد، نقش عمده واساسی را دراین انقلاب ایفا نمودند. دوگروهی که یکی ازآنها انسان محوروخرد گرا ودومی گروه پروتستان ( معترض ) به برخی ازافکاروعادات ( بدعتها ) کلیسای کاتولیک بودند. این دوگروه هستۀ محوری ومحرک ورهبری کنندۀ این جنبش ( رنسانس ) را تشکیل می دادند. اینها با زیرسوال بردن زعامت سیاسی ومذهبی یعنی زمامداران وروحانیونی که درطی قرنها، گاهی بصورت متحد ومتفق وگاهی هم بصورت منفرد ومجزا ازیکدیگر، ملتها وجوامع را زیربارکمرشکن مطامع شوم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفکری خود قرارداده، درمسابقه برای رسیدن به ثروت وقدرت، وشهوت وشهرت همۀ اصل واصول الهی وانسانی را زیرپا نموده، مانند بردگانی با آنها عمل می نمودند، اینها گروه های هدفمند وبا برنامه ای بودند که با وجود همه ای جوروجفاها، مظالم وستمها، وزندان واعدام ها ، با صبروتحمل وبا خونسردی وپرهیزازخشم وخشونت، براین دوقدرت حاکم برجوامع ستمدیده فایق آمده، آنها را مهارساخته وبرامیال واهداف غیرانسانی شان پانهاده ولجام ایشان را بدست ملت وبه اراده ای مردم ( پارلمان ویا نمایندگان منتخب مردم ) سپردند. شاهان وزمامداران را خلع سلاح وقدرت نموده وهمۀ اختیارات اجرائی آنها را ازآنها سلب کرده وآنها را درمحدودۀ قصرها وکاخ های شان بصورت متقاعدینی درآورده که جزحقوق ماهوارازهیچ امتیازخاصی برخوردارنگردیند، وهمین گونه روحانیون وارباب کلیسا ها را با مصادرۀ همۀ اموال واختیارات شان وبا مهرولاک کردن همۀ دفاترودیوان، وهمۀ مایملک وثروت شان وازجمله خرید وفروش زمین های خیالی جنت ودوزخ، دروازۀ سؤاستفاده آنها ازمردم را بکلی مسدود وبرای همیشه مهر ولاک نموده ومردم را ازچنگال شان رهانیدند
واما زمامداران هم بیکارننشسته وبا استفاده ازفرصت های جدید بزرگترین فجایع قرن را رقم زده وکشورها وجوامع زیادی مانند سوریه، عراق، لیبی، یمن واکراین را به این بهانه وآن بهانه به خاک وخون کشیده وتا مرزجنگ جهانی سوم به پیش رفتند، ودردورانی که جهان دم ازتمدن ومدنیت ومدرنیته میزند، جزکشتارو ویرانی وآوارگی وهجرت درمناطق مختلف، چیزدیگری را به ارمغان نیاورده اند وکلیسای هم که ازهمۀ قدرتها وصلاحیت های مادی ودنیائی خلع سلاح گردیده وهنوزکسی به خلع لباسش اقدام نکرده اند، کلیسا وروحانیتی که باید به جنبه های معنوی، عبادی واخلاقی دین تکیه کرده و به فکرتجدید عهد وپیمان خود با خدا ومردم گردیده، وازگذشته های دردناک خود درس عبرت می گرفت بازهم با تحریک نفس های امَّاره به جان مردم خود افتاده با آزارواذیت های جنسی، حتی ازاذیت وآزاراطفال هم ابا نورزیده وآبروی خود ودین وآئین ابراهیمی را بردند، وبا این حرکات آخرین سنگرخود را بدست خود ویران نموده وبدترین دستآویزرا دردست آنهائی قراردادند که درپی دشمنی با دین وادیان الهی اند.
مهمترین اصلی که دراین انقلاب ( انقلاب کبیرفرانسه ) ویژگی خاصی به آن بخشیده است، اصل پرهیزازخشم وخشونت، کینه وانتقام وکشتارهای دسته جمعی است، برخلاف آنچه که دربلوک شرق ( چین وشوروی )، تاریخ شاهد وگواه آنست که ملیونها انسان مظلوم وبیگناه به این بهانه وآن بهانه ازدم بیغ گذشته وجان های شیرین خود را ازدست دادند، وملیونها انسان دیگرآواره ومهاجرومجبوربه ترک خانه ودیارشان گردیده وزندگی را با وحشت ودهشت سپری کردند.
دراین انقلاب نه حرفی ازحقوق وامتیازات ازدست رفته ونه هم صدای ازمظلومت گروه وحزب وقوم ونژاد ودین وآئینی بلند شد ونه هم حرفی ازسهمیه های مستحقین ریاست، ولایت، وزارت واداره کشورکه به کی باید تعلق بگیرد وکی شایسته ویا مستحق آن است، مطرح گردید، بلکه دراینجا فقط برروی اهداف ومقاصد، واصل واصولی تمرکزصورت گرفت، که این حرکت واین جنبش برمبنای آن آغازگردیده بود.
انقلاب همراه با فتح بزرگترین زندان « باستیل »، در این دژسیاه ومستحکمی که سمبل استبداد پادشاهان بود، به دورجدیدی داخل گردید، فتح باستیل نه تنها درتاریخ فرانسه بلکه برای همۀ اروپائیان سرنوشت سازومبدأ تازۀ برای تاریخ معاصرجهان گردید، زیرا با استقبال همۀ آزادیخواهان، ازانگلیس تا آلمان وایتالیا وروسیه مواجه گردید وهمه را غرق شادی ومسرت ساخت، ودرهمه اروپا مردم آمادۀ قیام وبرچیدن بساط ظلم واسبتداد گردیدند. درآن شب پرخاطره، مجلس سقوط رژیمی را که درطول تاریخ برگرده ای مردم حکومت کرده بود، اعلام کرد. تحولاتی که باعث تغیرات بنیادی درجهان کنونی گردید. اصل واصول برقانون شکنی واستبداد، وبریکه تازی وخود محوری پیرورگشت.
تاریخ گواه این رویداد هاست
« ریشه واصل هرقدرتی اساساً نزد ملت است وهیچ دسته ای وهیچ شخصی نمی تواند اعمال قدرت کند، مگرصریحاً ومؤکداً ازطرف ملت باشد
« قانون بیانگرخواست وارادۀ ملت است، تمام اشخاص، شخصاً یا توسط نمایندگان خود حق شرکت درتدوین آن را دارند
« درنخستین قانون اساسی فرانسه مصوب 1791 سلطنت تغیرماهیت داد. ازآن پس شاه سلطنت می کرد، وآنهم به ارادۀ ملت. شاه فقط بلند پایه ترین مقام کشوربود. اودیگرنمی توانست قانون وضع کند، مالیات ببندد، اعلام جنگ بدهد ویا قرارداد صلح امضا کند. قرارتجاری ببندد ویا استقراض کند..... شاه دیگرنمی توانست مطابق هوی وهوس ازخزانه چیزی برداشت کند بلکه مانند سایر کارمندان دولت مبلغی دریافت می کرد
« ازسال 1791 به بعد، چندین قانون اساسی جانشین قانون اساسی یاد شده گردید، به دفعات کوشش شد تا حکومت بازهم بدست یکنفرباشد، اما نه ناپلئون اول ونه شارل دهم ونه ناپلئون سوم، هیچ یک بدون مشارکت نمایندگان ملت، ادعای حکومت نکردند
« قانون برای همه باید یکسان باشد، خواه ازکسی حمایت کند، خواه کسی را تنبیه نماید- تمام اهالی ازدیدگاه قانون یکسان هستند، مشاغل ومناصب عمومی برحسب لیاقت وبدون هیچ امتیازی، مگرتقوا واستعداد به آنها اعطا می شود.» 
« دوم نوامبر1789 مجلس با فرمانی تمام دارائی های کلیسا را دراختیارملت قرارداد که این دارائی ها تحت عنوان بیت المال به عنوان پبشتوانه ای اسکناس یا پول مروج گردید.» ( ادامه دارد )