برگی ازتازیخ پرازاضطراب و...
قسمت ششم
جنگ دوم جهانی با ابعاد، تلفات وویرانی های بیشتر
بسم الله الرحمن الرحیم
دراوایل دهۀ چهارم ( 1939) قرن بیستم، ودرزمانی که تخنیک وتکنالوژی وپیشرفت های علمی وصنعتی بشرشتاب بیشتری به خود گرفت، بازهم زنگهای خطربه صدا درآمد واین بارجهان به یک فاجعه انسانی دیگری مواجه گردید، فاجعۀ که به جنگ جهانی دوم وبه یک جنگ اتمی انجامید.
جنگ جهانی دوم را نازیزم، فاشیزم، میلیتاریزم وکمونیزم، ابعاد وسیعتری بخشیده وبه یک جنگ جهانی تمام عیاربدل کردند. جنگی که قدرت های بزرگتروقویتری مانند انگلیس وامریکا را هم وارد میدان کرد ودرنهایت با استعمال سلاح های اتمی، به تلفات، تخریب وویرانگری بیشماری منتهی شد، جنگی که ملیون ها کشته، زخمی ومعلول بجای گذاشت وخسارات مادی ومعنوی بیشتری بهمراه آورد. مارکسیزم - کمونیزم فرزند ونوزاد ناخلف این غائله است، فرزندی که دربرابرسرمایه داری بپا خاست، با جنگ اول جهانی قوت گرفت وقدکشید ودرجنگ دوم جهانی قهرمان میدان گردید، ودرنهایت بیش ازنیمی ازجهان را قبضه وتحت سلطۀ بلامنازع خود درآورد.
هیتلروموسولینی زمینه سازآن گردیدند تا آتش زیرخاکستری که درتحت نظام میلیتاریستی جاپان درحال فوران بود، سربرآورد وبا استالینی که لجام یک مکتب فکری را بدست گرفته بود، همه باهم جهان را به یک مهلکه روبروکردند. هیتلروموسولینی وزمامداران وقت جاپان، برافکارواندیشه های منحط قوم وتبارونژاد تکیه کردند ودراین جمع دربین خود هم، آن اعتماد واعتبارلازم را نداشتند، واما استالین ومائو- تحت شعاردفاع ازحقوق کارگران ودهقانان وبا استفاده ازیک مکتب واندیشه وازیک ایدئولوزی مدون وبا یک استراتژی متکی برملت ها وجوامعی زیرستم ومستضعفینی که درجهان ازحقوق خود محروم ومورد تجاوزقرارگرفته ومظلوم واقع گردیده بودند، درحالی که خود را به آنها منسوب وخود را مدافع آنها وانمود کرده، وشعارخود را جهانی ساخته، درنهایت برنیمی ازجهان حاکم گردیدند.
هیتلریکی ازچند چهرۀ معروف جهان معاصراست، که هرگاه حرف ویا خاطرۀ ازخاطرات تلخ تاریخ بشرمطرح می گردد، به ادامه وبه سلسۀ چهرهای هولناک تاریخ، یکی ازآن چند انسان بیرحمی است که نام خود را با خون انسان ها و ویرانی وویرانگری حک کرده اند.
« هیتلردراتریش بدنیا آمد ودر19 سالگی به شهروین رونهاد، جایی که نه دوستی داشت ونه پولی، اغلب گرسنه می ماند وشبها را درفقیرخانه ها به روزمی آورد، وی در1912 به ایالت باویرآلمان رفت ودرآنجا به حرفۀ درود گری ورنگریزی پرداخت....
- به قول ( ویلیام شایرز) مؤرخ معروف معاصروکارشناس نازیسم، هیتلرمردی بود بیمار، خام طبع وتحصیل ناکرده، این آدم بیماردرسال 1939 جهان را درآنچنان جنگ هولناک ومصیبت باری فروبرد که هنوزانسان ازشنیدن حوادث آن به خود می لرزد......
-اوعقیده داشت که خداوند آریائیها، بویژه آلمانها را برگزیده است تا نژادی برتروصاحب امتیازجهان باشند.....
-به نوجوانان آلمانی اینگونه تلقین می گردید که هیتلریک ابرمرد بزرگ تاریخ انسان وازمسیح بزرگترومقدس تراست...
-اوازاندیشه های داروین هم بهره های فراوان برد.....
-کنت مولتکه می گفت: صلح دائمی خوابی است که حتی زیبائی هم ندارد. جنگ مشیت الهی است وجهان بی جنگ به تعفن وفساد می گراید ودرمادیگری گمراه می گردد....
- نیچه فیلسوف آلمانی، جنگ را وسیلۀ رشد ونمووپیشرفت ملتها ومقدس می داند. هیچ فردی مانند نیچه براندیشۀ بیمارهیتلراثرنگذاشت، اوبه موزۀ نیچه می رفت وعکس های افتخاری دربرابرمجسمۀ نیچه می گرفت.....»
هِگل فیلسوف دیگرآلمانی نیزکه یکی ازتئوریسن های مارکسسیزم کمونیزم است واما ازاثرگذارترین افراد برهیتلربحساب می آید، وی معتقد بود:
« جنگ پالایشگربزرگی است که سلامت اخلاقی ملل را که براثریک صلح پردوام فاسد شده است تأمین می کند.... وی می گفت:
-یک چنان دستگاه نیرومندی ( دولت ) باید گلهای بیگناه فراوانی را لگد مال نماید، موانع بسیاری را درسرراه خود خرد کند.» هنگامی که انسان عقاید هگل را می خواند می فهمد که هیتلر تا چه حد ازاو( هِگل ) الهام گرفته است.
تلاشهای گستردۀ که درطول تاریخ بشریت، جهت مسخ انسان ومقام وکرامت انسان صورت گرفته است، مقامی که اورا پروردگاراشرف مخلوقات قرارداده، تلاشها برای پائین آوردنش به سطح سایرموجودات ( ماده ) وازجمله برایش رگ وریشۀ حیوانی دادن، همه وهمه برای این اهداف واغراض ناپاک وموذیانه صورت گرفته ومی گیرد، وبرهمین مبنا درطول تاریخ بشر، فیلسوف نماها، تحلیلگران وتوجیه گران ومشاوران بیشماری بودند که درخدمت دیکتاتورها، زمامداران بیماروطغیان گران زمان قرارگرفته ونه تنها به ستمها ومظالم آنها صحه گذاشته اند، بلکه بیش ازآنها ( زمامداران ) به جامعۀ انسانی زیان وآسیب رسانده اند زیرا به مانند کاسه های داغترازآش عمل نموده ودراصل همین موریانه ها بودند که با استفاده ازاوضاع نا بسامان سیاسی واجتماعی کشورها وجوامع، عامل این همه بدبختی جوامع بشری گردیدند، گرچه این چیزتازۀ نیست بلکه این روند سابقۀ تاریخی دارد ودرعقب هرزمامدارخود کامه وطغیانگر، بیرحم وعصیانگری، اینگونه انسانهای فرصت طلب واستفاده جو قرارگرفته وبا مغزوفکرواندیشۀ بیمارخود، این جباران را برمظالم شان تشویق وترغیب کرده اند. باید بخاطرداشت که اینها اولین کسانی نبوده ونخواهند بود، این روند همیشگی تاریخ بشری است.
سقراط، افلاطون وارسطویکی معلم دیگری بودند، واما ارسطو راه استادان خود را که متعادل بنظرمی رسید، عوض کرد، اگرچه اساس وبنیاد منطق صوری وحکمت استدلالی را گذاشت ودربسیاری ازعلوم طبیعی وریاضی استاد وپیشتازبود، اما درطی قرنها جامعۀ بشری را به بیراهه سوق داد، ودردرباراسکندربه نان ونامی رسید، ودانش خود را به خدمت کشورگشائی وتاخت وتازاسکندرقرارداد، گاهی معلم وگاهی مشاوروگاهی هم توجیه گرعملکرد های اسکندرگردید بگونه که پس ازدرگذشت اسکندر، به خاطرارتباط ونزدیکی با دربار، به معضلات ودردسرهای مواجه گردید.
« جاپان ازآغازقرن بیستم درصدد بسط نفوذ خود درآسیای شرقی بود، درجنگ اول جهانی کشورهای را فتح کرد وپس ازجنگ احساسات ناسیونالیستی درژاپن دامن زده شد، از1936 مانورها ونمایش های نظامی اوج گرفت وحتی ادارۀ مدارس به افسران ارتش سپرده شد ونظامی کردن همۀ کشوربرای فتوحات آینده وارد مرحله ای تازه ای گردید، واشغال سرزمین منچوری به وسیلۀ جاپان به این احساسات دامن زد.....
- جاپان به دنبال سیاست توسعه طلبی در1937 حملۀ وسیعی را دردوجبهه علیه چین آغازکرد، وبه مؤفقیت های دست یافت، وبرهمین روند، مرکزحکومت چیانکایچک به دست جاپان افتاد، .....این اولین فرصت مناسب برای پیشروی وتحکیم مواضع قوای پارتیزانی مائوتسه تنگ گردید که درگیرجنگ با چیانکایچک بود....
-پس ازحاکمیت جاپان برقسمتهای ازچین، ذغال سنگ استخراجی معادن چین بسوی جاپان حمل می گردید، وتجارت جاپان جانشین تجارت قارۀ اروپا گردید، ودرنهایت تمام سرزمین هند وچین عملاً درتحت سلطۀ جاپان درآمد.»
همانگونه که هیتلرپس ازشکست فرانسه، قوای متفقین را تا داخل انگلیس تعقیب کرد وشهرهای مختلف انگلیس را زیربمباردمان قرارداد، وسپس به سراغ روسیه رفت وتا داخل لیینگراد ومسکوپیشروی کرد واما پس ازیک جنگ فرسایشی وپرتلفات وبی حاصل به شکست دیگری روبروگردید، جاپان هم، علاوه برقبضۀ هند وچین وبرمه واندونیزی، طرح حمله وهجوم به استرالیا را روی دست گرفت وتا جائی پیشرفت که به پایگاه دریائی امریکا حمله ورشد، وخشم امریکا را برانگیخت، ومنجربه استعمال سلاح اتمی گردید. این حالات جنون آمیزواین جنگ های بیخود وبی حاصل سبب شد تا استالین وهمرزمانش درمحدودۀ شوروی یعنی با ابعاد خیلی وسیعتر، اولین نظام کمونستی درجهان را پایه گذاری کنند ومائوتسه تنگ هم درساحۀ چین اولین امپراطوری خود را تشکیل دهد، این جنگها باعث آن گردید که مسابقات تسلیحاتی با بودجۀ سرسام آورنظامی وازجمله، مسابقه درتولید سلاح های اتمی باشدت بیشتری آغازگردد، چیزی که امروزدنیا شاهد آن است. ( ادامه دارد )
قسمت ششم
جنگ دوم جهانی با ابعاد، تلفات وویرانی های بیشتر
بسم الله الرحمن الرحیم
دراوایل دهۀ چهارم ( 1939) قرن بیستم، ودرزمانی که تخنیک وتکنالوژی وپیشرفت های علمی وصنعتی بشرشتاب بیشتری به خود گرفت، بازهم زنگهای خطربه صدا درآمد واین بارجهان به یک فاجعه انسانی دیگری مواجه گردید، فاجعۀ که به جنگ جهانی دوم وبه یک جنگ اتمی انجامید.
جنگ جهانی دوم را نازیزم، فاشیزم، میلیتاریزم وکمونیزم، ابعاد وسیعتری بخشیده وبه یک جنگ جهانی تمام عیاربدل کردند. جنگی که قدرت های بزرگتروقویتری مانند انگلیس وامریکا را هم وارد میدان کرد ودرنهایت با استعمال سلاح های اتمی، به تلفات، تخریب وویرانگری بیشماری منتهی شد، جنگی که ملیون ها کشته، زخمی ومعلول بجای گذاشت وخسارات مادی ومعنوی بیشتری بهمراه آورد. مارکسیزم - کمونیزم فرزند ونوزاد ناخلف این غائله است، فرزندی که دربرابرسرمایه داری بپا خاست، با جنگ اول جهانی قوت گرفت وقدکشید ودرجنگ دوم جهانی قهرمان میدان گردید، ودرنهایت بیش ازنیمی ازجهان را قبضه وتحت سلطۀ بلامنازع خود درآورد.
هیتلروموسولینی زمینه سازآن گردیدند تا آتش زیرخاکستری که درتحت نظام میلیتاریستی جاپان درحال فوران بود، سربرآورد وبا استالینی که لجام یک مکتب فکری را بدست گرفته بود، همه باهم جهان را به یک مهلکه روبروکردند. هیتلروموسولینی وزمامداران وقت جاپان، برافکارواندیشه های منحط قوم وتبارونژاد تکیه کردند ودراین جمع دربین خود هم، آن اعتماد واعتبارلازم را نداشتند، واما استالین ومائو- تحت شعاردفاع ازحقوق کارگران ودهقانان وبا استفاده ازیک مکتب واندیشه وازیک ایدئولوزی مدون وبا یک استراتژی متکی برملت ها وجوامعی زیرستم ومستضعفینی که درجهان ازحقوق خود محروم ومورد تجاوزقرارگرفته ومظلوم واقع گردیده بودند، درحالی که خود را به آنها منسوب وخود را مدافع آنها وانمود کرده، وشعارخود را جهانی ساخته، درنهایت برنیمی ازجهان حاکم گردیدند.
هیتلریکی ازچند چهرۀ معروف جهان معاصراست، که هرگاه حرف ویا خاطرۀ ازخاطرات تلخ تاریخ بشرمطرح می گردد، به ادامه وبه سلسۀ چهرهای هولناک تاریخ، یکی ازآن چند انسان بیرحمی است که نام خود را با خون انسان ها و ویرانی وویرانگری حک کرده اند.
« هیتلردراتریش بدنیا آمد ودر19 سالگی به شهروین رونهاد، جایی که نه دوستی داشت ونه پولی، اغلب گرسنه می ماند وشبها را درفقیرخانه ها به روزمی آورد، وی در1912 به ایالت باویرآلمان رفت ودرآنجا به حرفۀ درود گری ورنگریزی پرداخت....
- به قول ( ویلیام شایرز) مؤرخ معروف معاصروکارشناس نازیسم، هیتلرمردی بود بیمار، خام طبع وتحصیل ناکرده، این آدم بیماردرسال 1939 جهان را درآنچنان جنگ هولناک ومصیبت باری فروبرد که هنوزانسان ازشنیدن حوادث آن به خود می لرزد......
-اوعقیده داشت که خداوند آریائیها، بویژه آلمانها را برگزیده است تا نژادی برتروصاحب امتیازجهان باشند.....
-به نوجوانان آلمانی اینگونه تلقین می گردید که هیتلریک ابرمرد بزرگ تاریخ انسان وازمسیح بزرگترومقدس تراست...
-اوازاندیشه های داروین هم بهره های فراوان برد.....
-کنت مولتکه می گفت: صلح دائمی خوابی است که حتی زیبائی هم ندارد. جنگ مشیت الهی است وجهان بی جنگ به تعفن وفساد می گراید ودرمادیگری گمراه می گردد....
- نیچه فیلسوف آلمانی، جنگ را وسیلۀ رشد ونمووپیشرفت ملتها ومقدس می داند. هیچ فردی مانند نیچه براندیشۀ بیمارهیتلراثرنگذاشت، اوبه موزۀ نیچه می رفت وعکس های افتخاری دربرابرمجسمۀ نیچه می گرفت.....»
هِگل فیلسوف دیگرآلمانی نیزکه یکی ازتئوریسن های مارکسسیزم کمونیزم است واما ازاثرگذارترین افراد برهیتلربحساب می آید، وی معتقد بود:
« جنگ پالایشگربزرگی است که سلامت اخلاقی ملل را که براثریک صلح پردوام فاسد شده است تأمین می کند.... وی می گفت:
-یک چنان دستگاه نیرومندی ( دولت ) باید گلهای بیگناه فراوانی را لگد مال نماید، موانع بسیاری را درسرراه خود خرد کند.» هنگامی که انسان عقاید هگل را می خواند می فهمد که هیتلر تا چه حد ازاو( هِگل ) الهام گرفته است.
تلاشهای گستردۀ که درطول تاریخ بشریت، جهت مسخ انسان ومقام وکرامت انسان صورت گرفته است، مقامی که اورا پروردگاراشرف مخلوقات قرارداده، تلاشها برای پائین آوردنش به سطح سایرموجودات ( ماده ) وازجمله برایش رگ وریشۀ حیوانی دادن، همه وهمه برای این اهداف واغراض ناپاک وموذیانه صورت گرفته ومی گیرد، وبرهمین مبنا درطول تاریخ بشر، فیلسوف نماها، تحلیلگران وتوجیه گران ومشاوران بیشماری بودند که درخدمت دیکتاتورها، زمامداران بیماروطغیان گران زمان قرارگرفته ونه تنها به ستمها ومظالم آنها صحه گذاشته اند، بلکه بیش ازآنها ( زمامداران ) به جامعۀ انسانی زیان وآسیب رسانده اند زیرا به مانند کاسه های داغترازآش عمل نموده ودراصل همین موریانه ها بودند که با استفاده ازاوضاع نا بسامان سیاسی واجتماعی کشورها وجوامع، عامل این همه بدبختی جوامع بشری گردیدند، گرچه این چیزتازۀ نیست بلکه این روند سابقۀ تاریخی دارد ودرعقب هرزمامدارخود کامه وطغیانگر، بیرحم وعصیانگری، اینگونه انسانهای فرصت طلب واستفاده جو قرارگرفته وبا مغزوفکرواندیشۀ بیمارخود، این جباران را برمظالم شان تشویق وترغیب کرده اند. باید بخاطرداشت که اینها اولین کسانی نبوده ونخواهند بود، این روند همیشگی تاریخ بشری است.
سقراط، افلاطون وارسطویکی معلم دیگری بودند، واما ارسطو راه استادان خود را که متعادل بنظرمی رسید، عوض کرد، اگرچه اساس وبنیاد منطق صوری وحکمت استدلالی را گذاشت ودربسیاری ازعلوم طبیعی وریاضی استاد وپیشتازبود، اما درطی قرنها جامعۀ بشری را به بیراهه سوق داد، ودردرباراسکندربه نان ونامی رسید، ودانش خود را به خدمت کشورگشائی وتاخت وتازاسکندرقرارداد، گاهی معلم وگاهی مشاوروگاهی هم توجیه گرعملکرد های اسکندرگردید بگونه که پس ازدرگذشت اسکندر، به خاطرارتباط ونزدیکی با دربار، به معضلات ودردسرهای مواجه گردید.
« جاپان ازآغازقرن بیستم درصدد بسط نفوذ خود درآسیای شرقی بود، درجنگ اول جهانی کشورهای را فتح کرد وپس ازجنگ احساسات ناسیونالیستی درژاپن دامن زده شد، از1936 مانورها ونمایش های نظامی اوج گرفت وحتی ادارۀ مدارس به افسران ارتش سپرده شد ونظامی کردن همۀ کشوربرای فتوحات آینده وارد مرحله ای تازه ای گردید، واشغال سرزمین منچوری به وسیلۀ جاپان به این احساسات دامن زد.....
- جاپان به دنبال سیاست توسعه طلبی در1937 حملۀ وسیعی را دردوجبهه علیه چین آغازکرد، وبه مؤفقیت های دست یافت، وبرهمین روند، مرکزحکومت چیانکایچک به دست جاپان افتاد، .....این اولین فرصت مناسب برای پیشروی وتحکیم مواضع قوای پارتیزانی مائوتسه تنگ گردید که درگیرجنگ با چیانکایچک بود....
-پس ازحاکمیت جاپان برقسمتهای ازچین، ذغال سنگ استخراجی معادن چین بسوی جاپان حمل می گردید، وتجارت جاپان جانشین تجارت قارۀ اروپا گردید، ودرنهایت تمام سرزمین هند وچین عملاً درتحت سلطۀ جاپان درآمد.»
همانگونه که هیتلرپس ازشکست فرانسه، قوای متفقین را تا داخل انگلیس تعقیب کرد وشهرهای مختلف انگلیس را زیربمباردمان قرارداد، وسپس به سراغ روسیه رفت وتا داخل لیینگراد ومسکوپیشروی کرد واما پس ازیک جنگ فرسایشی وپرتلفات وبی حاصل به شکست دیگری روبروگردید، جاپان هم، علاوه برقبضۀ هند وچین وبرمه واندونیزی، طرح حمله وهجوم به استرالیا را روی دست گرفت وتا جائی پیشرفت که به پایگاه دریائی امریکا حمله ورشد، وخشم امریکا را برانگیخت، ومنجربه استعمال سلاح اتمی گردید. این حالات جنون آمیزواین جنگ های بیخود وبی حاصل سبب شد تا استالین وهمرزمانش درمحدودۀ شوروی یعنی با ابعاد خیلی وسیعتر، اولین نظام کمونستی درجهان را پایه گذاری کنند ومائوتسه تنگ هم درساحۀ چین اولین امپراطوری خود را تشکیل دهد، این جنگها باعث آن گردید که مسابقات تسلیحاتی با بودجۀ سرسام آورنظامی وازجمله، مسابقه درتولید سلاح های اتمی باشدت بیشتری آغازگردد، چیزی که امروزدنیا شاهد آن است. ( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر