برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اثرات زیانبار تجاوزات مکررانگلیس به خاک افغانستان سبب شد که اگردرمیدان نبرد، پیروزیهای عظیم وفتوحات چشم گیری نصیب مردم مسلمان ومجاهد افغان گردید اما درساحۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وکلتوری ضربات کمرشکنی به این ملت مظلوم ومجاهد وارد گردید زیرا با این تجاوزوطغیان اگرچه انگلیس سلطۀ مستقیم خود برکشوررا ازدست داد، اما سرنوشت ومقدرات یک جامعه ویک ملت انقلابی را بدست گرفته وتحویل رژیم های دست نشاندۀ کرد که با استفاده ازقوت وقدرت دولتی، این کشوررا بسوی نابودی وانحطاط سوق داده وبا حربۀ خشم وخشونت، اختناق وفشار، دیکتاتوری وستم، ملتی آزاده وکشوری سرشارازمنابع عظیم مادی ومعنوی را به یک زندانی بدل نموده، برفقروفاقه، جهل وبی سوادی، بیماری ومرض درکشوربیفزایند تا ازاین طریق یک باردیگرکشور را آمادۀ سقوط وتسلیم مجدد به دشمن کنند.
رژیم های خائن وخود فروختۀ را با مکروحیله برملت حاکم ساخت، رژیم های که تمام هم وغم شان فقط وفقط درحفظ ثروت وقدرت خلاصه می گردید، درهیچ بخشی ازبخش های دولت ویا ملت دست به ابتکارعمل ویا حرکتی نزدند که بیانگراحساس مسئولیت دربرابرخدا وخلق خدا باشد. آنها که نام امیر مسلمان را برخود یدک کشیدند وازاین القاب تشریفاتی بهره ها بردند، بغیرازسرافگندگی برای کشوروکرنش دربرابردشمنان دین ووطن کارارزندۀ دیگری به این ملت مظلوم نکرده وعلاوتاً سرزمین های وسیعی را بدون احساس مسئولیت دراختیاردشمن قرارداده وخود درنهایت به دشمن پناهنده گردیدند. آنها عوض آن که مسائل حیاتی کشوررا با ملت ومردم درمیان گذاشته وبا شورا ومشوره وبا نظم انسجام اجتماعی واتحاد ووحدت وهمبستگی با مردم درجستجوی راه حلی داخلی برای معضلات جامعه می برآمدند، خود به تنهائی درمورد مسائل حیاتی ومهم کشورتصمیم گرفته، قدم به قدم دربرابردشمن عقب نشینی کرده و حساس ترین مناطقی را بدون کمترین مانع ومشکل دراختیاردشمنان دین ووطن قراردادند، وآن هم درشرایطی که رژیم های شکست خورده درجنگ های منطقه ای وجهانی لحظۀ را برای نجات خود ومردم خود ازدست نداده وبه سرعت برق درحال بازسازی وانکشاف وپیشرفت مجدد برآمدند، ( ایران وپاکستان درهمسایگی ما وژاپن وآلمان درسطح جهان) کشورهای بودند که پرابلم های شان با پرابلم های افغانستان غیرقابل مقایسه وچند برابربود، اما بزودی درجمع کشورهای پیشرفتۀ منطقه وجهان قرارگرفتند. این رژیم های مفلوک وناکارآمد واین تشنگان ثروت وقدرت همانند گرگان وپلنگان فقط به جان ملت خود افتاده وتمام هم وغم شان به تحکیم پایه های قدرت وازدیاد ثروت شان خلاصه می گردید.
« در1809 شاه شجاع فراری خواهش ملاقات با رنجیت سنگهه کرد ورنجیت شخصاً ازاودرساحل اتک استقبال نمود ودر1810 به اتفاق او به لاهوررفت وچون ازاغتشاشات داخلی افغانستان آگاه گردید، در1812 قلعۀ نظامی افغانستان را دراتک، در1818 ولایت ملتان، در1819 ولایت کشمیرودر1821 دیرۀ غازی خان ودیرۀ اسماعیل خان را ازمحافظین افغانی گرفت، زیرا شاه محمود ابدالی ووزیرفتح خان وبرادرانش افغانستان را بشکل ملوک الطوائفی درآورده وقدرت مرکزی را فدای اغراض شخصی وجاه طلبی های خانواده گی خود قرارداده بودند. در1822 کلنل « ونتورا » (ازافسران اردوی ازبین رفتۀ ناپلیون ) ازراه ایران به کابل آمد وچون دولت افغانستان را درحالت اغتشاش دید، بدون آن که خدمت نظامی به اردوی پراکنده افغانستان انجام داذه باشد به لاهوررفت واختصاص نظامی خود را به رنجیت تقدیم کرد. رنجیت پذیرفت وچون تنظیم عصری تراردوی خود را به دست اوبدید، ونتورا را جنرال چهارغند نظامی خود مقررکرد ویک سال بعد، با همین قوت پشاور را اشغال نمود. به همین ترتیب درظرف چند سال ولایات عمدۀ افغانستان درسواحل راست دریای سند ازدست رفت...
- درطی سه سال فشارانگلیس ها درولایات افغانستان وپنجاب باعث قیام مردم گردید. افغان های پشاوروچج وهزاره برخاستند، شیرسنگه درپنجاب به جمع آوری عسکرپرداخت، درملتان دونفرانگلیسی را کشتند، جارج لارنس که چنین دید با زن خود درشاهدرۀ لاهورمسکن سردارسلطان محمد مشهوربه « طلائی » پناهنده شد، مگرسردارهردونفررا به سکهه ها تحویل داد، زیرا سکهه ها که ضعف خود را دربرابرانگلیس ها احساس کرده بودند، متوجه افغانستان شده وتوسط سلطان محمد ازامیردوست محمد استمداد نظامی دربرابرانگلیس ها نموده ووعدۀ اعادۀ ولایات غصب شده ازافغانستان را- درسواحل راست سند، داده بودند. سلطان محمد این مراتب را به کابل نوشته ودرانتظارجواب بود. امیردوست محمد درتحت فشارتقاضای مردم مجبورشد که برای استرداد خاک های ازدست رفته افغانستان با سپاهی تا قلعۀ اتک برود مگرازاتک پیش نرفت ویک قشون پنج هزارنفری به قیادت سه نفرازخانوادۀ خود ( سردارمحمد اکرم، سردارشمس الدین وسردارشاه دوله ) دررزمگاه گجرات ( بین رود سند ورود جهلم ) سوق نمود، جایی که شیرسنگهه وچترسنگهه با قشون پنجاب صف آرائی داشتند، ودرمقابل آنها کلنل هربرت ادوارد قرارداشت که قبلاً توسط سه جنگ قیام ملتان را مغلوب کرده بود. در21 فبروری 1849 جنگ گجرات درگرفت وسردارمحمد اکرم فراررا برقرارترجیح داد. شیرسنگهه که به تنهائی ازعهدۀ قشون انگلیسی برآمد ه نمی توانست، دل ازدست داده به راولپندی رفت وتسلیم دشمن شد. درچنین وقتی که انگلیس ها درنهایت اضطراب منتظرحرکات امیردوست محمد خان وقوای جنگ آورافغانستان بودند، ناگهانی شنیدند که امیردوست محمد بدون اندک اقدام نظامی ویا سیاسی خاموشانه ازپشاوربه جلال آباد وکابل برگشت، ونه این که پنجاب را بلامنازع برای انگلیس ها گذ اشت بلکه ولایات افغانستان را هم بدون صاحب دردسترس دشمن گذاشت. درحالی که دیگردولت سکهه پنجاب وجود خارجی نداشت وهنوزهم انگلیس ها دراین ولایات افغانستان دسترسی حاصل نکرده بودند، درواقع این روش امیرازبزرگترین خطاهای اوبود که دیگردرطول بیشترازیک قرن وگفته می توانم که تا امروز، تلافی نگردید وآن فرصت طلائی ازدست رفته برنگشت. لارد دالهوزی گورنرجنرال هند که به این آسانی میدان را خالی وآخرین دولت مستقل درشبه قارۀ هند را نابود شده یافت، انقراض سلطنت پنجاب را به دنیا اعلام کرد، ولازنس به عنوان « چیف کمشنر» حکمران کشورپنجاب گردید...
- « شلم برژه » راجع به تأثیرونفوذ دولت های افغانستان درشبه قارۀ هند چنین گفت: « ... یونانی های باخترتمام قسمت شمال غربی هندوستان را تسخیرکردند، دولت کوشانی افغانستان تا هندوستان مرکزی پیش رفت وحتی وادی گنگا را مسخرنمودند، دولت غزنوی افغانستان خاک های هندوستان را ضمیمۀ قلمروخود ساخت ولاهوردرپنجاب آخرین پایتخت غزنویان بود. دولت غوری افغانستان قطب میناررا دردهلی برافراشت، یعنی دولت های یونان باختری، کوشانی، غزنوی وغوری افغانستان همۀ شبه قارۀ هند را بدست آوردند، علاوتاً ازعهد دولت غوری افغانستان تا استقراردولت بابری درشبه قارۀ هند، بیشترازسه صد سال دیگر، دولت های افغانی غوری وغیره، براین خطه تسلط داشتند. هم چنین ازعهد غزنویان شبه قاره تحت تأثیرتمدن وفرهنگ افغانستان اسلامی قرارداشت.» ( ادامه دارد )
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اثرات زیانبار تجاوزات مکررانگلیس به خاک افغانستان سبب شد که اگردرمیدان نبرد، پیروزیهای عظیم وفتوحات چشم گیری نصیب مردم مسلمان ومجاهد افغان گردید اما درساحۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وکلتوری ضربات کمرشکنی به این ملت مظلوم ومجاهد وارد گردید زیرا با این تجاوزوطغیان اگرچه انگلیس سلطۀ مستقیم خود برکشوررا ازدست داد، اما سرنوشت ومقدرات یک جامعه ویک ملت انقلابی را بدست گرفته وتحویل رژیم های دست نشاندۀ کرد که با استفاده ازقوت وقدرت دولتی، این کشوررا بسوی نابودی وانحطاط سوق داده وبا حربۀ خشم وخشونت، اختناق وفشار، دیکتاتوری وستم، ملتی آزاده وکشوری سرشارازمنابع عظیم مادی ومعنوی را به یک زندانی بدل نموده، برفقروفاقه، جهل وبی سوادی، بیماری ومرض درکشوربیفزایند تا ازاین طریق یک باردیگرکشور را آمادۀ سقوط وتسلیم مجدد به دشمن کنند.
رژیم های خائن وخود فروختۀ را با مکروحیله برملت حاکم ساخت، رژیم های که تمام هم وغم شان فقط وفقط درحفظ ثروت وقدرت خلاصه می گردید، درهیچ بخشی ازبخش های دولت ویا ملت دست به ابتکارعمل ویا حرکتی نزدند که بیانگراحساس مسئولیت دربرابرخدا وخلق خدا باشد. آنها که نام امیر مسلمان را برخود یدک کشیدند وازاین القاب تشریفاتی بهره ها بردند، بغیرازسرافگندگی برای کشوروکرنش دربرابردشمنان دین ووطن کارارزندۀ دیگری به این ملت مظلوم نکرده وعلاوتاً سرزمین های وسیعی را بدون احساس مسئولیت دراختیاردشمن قرارداده وخود درنهایت به دشمن پناهنده گردیدند. آنها عوض آن که مسائل حیاتی کشوررا با ملت ومردم درمیان گذاشته وبا شورا ومشوره وبا نظم انسجام اجتماعی واتحاد ووحدت وهمبستگی با مردم درجستجوی راه حلی داخلی برای معضلات جامعه می برآمدند، خود به تنهائی درمورد مسائل حیاتی ومهم کشورتصمیم گرفته، قدم به قدم دربرابردشمن عقب نشینی کرده و حساس ترین مناطقی را بدون کمترین مانع ومشکل دراختیاردشمنان دین ووطن قراردادند، وآن هم درشرایطی که رژیم های شکست خورده درجنگ های منطقه ای وجهانی لحظۀ را برای نجات خود ومردم خود ازدست نداده وبه سرعت برق درحال بازسازی وانکشاف وپیشرفت مجدد برآمدند، ( ایران وپاکستان درهمسایگی ما وژاپن وآلمان درسطح جهان) کشورهای بودند که پرابلم های شان با پرابلم های افغانستان غیرقابل مقایسه وچند برابربود، اما بزودی درجمع کشورهای پیشرفتۀ منطقه وجهان قرارگرفتند. این رژیم های مفلوک وناکارآمد واین تشنگان ثروت وقدرت همانند گرگان وپلنگان فقط به جان ملت خود افتاده وتمام هم وغم شان به تحکیم پایه های قدرت وازدیاد ثروت شان خلاصه می گردید.
« در1809 شاه شجاع فراری خواهش ملاقات با رنجیت سنگهه کرد ورنجیت شخصاً ازاودرساحل اتک استقبال نمود ودر1810 به اتفاق او به لاهوررفت وچون ازاغتشاشات داخلی افغانستان آگاه گردید، در1812 قلعۀ نظامی افغانستان را دراتک، در1818 ولایت ملتان، در1819 ولایت کشمیرودر1821 دیرۀ غازی خان ودیرۀ اسماعیل خان را ازمحافظین افغانی گرفت، زیرا شاه محمود ابدالی ووزیرفتح خان وبرادرانش افغانستان را بشکل ملوک الطوائفی درآورده وقدرت مرکزی را فدای اغراض شخصی وجاه طلبی های خانواده گی خود قرارداده بودند. در1822 کلنل « ونتورا » (ازافسران اردوی ازبین رفتۀ ناپلیون ) ازراه ایران به کابل آمد وچون دولت افغانستان را درحالت اغتشاش دید، بدون آن که خدمت نظامی به اردوی پراکنده افغانستان انجام داذه باشد به لاهوررفت واختصاص نظامی خود را به رنجیت تقدیم کرد. رنجیت پذیرفت وچون تنظیم عصری تراردوی خود را به دست اوبدید، ونتورا را جنرال چهارغند نظامی خود مقررکرد ویک سال بعد، با همین قوت پشاور را اشغال نمود. به همین ترتیب درظرف چند سال ولایات عمدۀ افغانستان درسواحل راست دریای سند ازدست رفت...
- درطی سه سال فشارانگلیس ها درولایات افغانستان وپنجاب باعث قیام مردم گردید. افغان های پشاوروچج وهزاره برخاستند، شیرسنگه درپنجاب به جمع آوری عسکرپرداخت، درملتان دونفرانگلیسی را کشتند، جارج لارنس که چنین دید با زن خود درشاهدرۀ لاهورمسکن سردارسلطان محمد مشهوربه « طلائی » پناهنده شد، مگرسردارهردونفررا به سکهه ها تحویل داد، زیرا سکهه ها که ضعف خود را دربرابرانگلیس ها احساس کرده بودند، متوجه افغانستان شده وتوسط سلطان محمد ازامیردوست محمد استمداد نظامی دربرابرانگلیس ها نموده ووعدۀ اعادۀ ولایات غصب شده ازافغانستان را- درسواحل راست سند، داده بودند. سلطان محمد این مراتب را به کابل نوشته ودرانتظارجواب بود. امیردوست محمد درتحت فشارتقاضای مردم مجبورشد که برای استرداد خاک های ازدست رفته افغانستان با سپاهی تا قلعۀ اتک برود مگرازاتک پیش نرفت ویک قشون پنج هزارنفری به قیادت سه نفرازخانوادۀ خود ( سردارمحمد اکرم، سردارشمس الدین وسردارشاه دوله ) دررزمگاه گجرات ( بین رود سند ورود جهلم ) سوق نمود، جایی که شیرسنگهه وچترسنگهه با قشون پنجاب صف آرائی داشتند، ودرمقابل آنها کلنل هربرت ادوارد قرارداشت که قبلاً توسط سه جنگ قیام ملتان را مغلوب کرده بود. در21 فبروری 1849 جنگ گجرات درگرفت وسردارمحمد اکرم فراررا برقرارترجیح داد. شیرسنگهه که به تنهائی ازعهدۀ قشون انگلیسی برآمد ه نمی توانست، دل ازدست داده به راولپندی رفت وتسلیم دشمن شد. درچنین وقتی که انگلیس ها درنهایت اضطراب منتظرحرکات امیردوست محمد خان وقوای جنگ آورافغانستان بودند، ناگهانی شنیدند که امیردوست محمد بدون اندک اقدام نظامی ویا سیاسی خاموشانه ازپشاوربه جلال آباد وکابل برگشت، ونه این که پنجاب را بلامنازع برای انگلیس ها گذ اشت بلکه ولایات افغانستان را هم بدون صاحب دردسترس دشمن گذاشت. درحالی که دیگردولت سکهه پنجاب وجود خارجی نداشت وهنوزهم انگلیس ها دراین ولایات افغانستان دسترسی حاصل نکرده بودند، درواقع این روش امیرازبزرگترین خطاهای اوبود که دیگردرطول بیشترازیک قرن وگفته می توانم که تا امروز، تلافی نگردید وآن فرصت طلائی ازدست رفته برنگشت. لارد دالهوزی گورنرجنرال هند که به این آسانی میدان را خالی وآخرین دولت مستقل درشبه قارۀ هند را نابود شده یافت، انقراض سلطنت پنجاب را به دنیا اعلام کرد، ولازنس به عنوان « چیف کمشنر» حکمران کشورپنجاب گردید...
- « شلم برژه » راجع به تأثیرونفوذ دولت های افغانستان درشبه قارۀ هند چنین گفت: « ... یونانی های باخترتمام قسمت شمال غربی هندوستان را تسخیرکردند، دولت کوشانی افغانستان تا هندوستان مرکزی پیش رفت وحتی وادی گنگا را مسخرنمودند، دولت غزنوی افغانستان خاک های هندوستان را ضمیمۀ قلمروخود ساخت ولاهوردرپنجاب آخرین پایتخت غزنویان بود. دولت غوری افغانستان قطب میناررا دردهلی برافراشت، یعنی دولت های یونان باختری، کوشانی، غزنوی وغوری افغانستان همۀ شبه قارۀ هند را بدست آوردند، علاوتاً ازعهد دولت غوری افغانستان تا استقراردولت بابری درشبه قارۀ هند، بیشترازسه صد سال دیگر، دولت های افغانی غوری وغیره، براین خطه تسلط داشتند. هم چنین ازعهد غزنویان شبه قاره تحت تأثیرتمدن وفرهنگ افغانستان اسلامی قرارداشت.» ( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر