برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
به ادامۀ قسمتهای قبل - نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاکستان درشرایطی به عنوان یک کشورنوظهورومستقل وبا مرزی طولانی که قبلاً درطی قرنها جزء سرزمین افغانستان بود ودرزمان سلطۀ استعمارانگلیس درمنطقه غصب گردید، درجنوب شرق کشورودرداخل یک قسمت بزرگی ازسرزمین افغانستان شامل صوبۀ سرحد وصوبۀ بلوچستان پا به عرصۀ وجود گذاشت، سرزمینی که قبل ازآن جزء شبه قارۀ هند بود. انگلیس ها درحالی استقلال هند را برسمیت شناختند، که درطی حاکمیت خود درمنطقه زمینه سازآن بودند، تا اگرروزی مجبوربه ترک منطقه وشناسائی هند به صفت یک کشورمستقل گردند، ازخود یک شاهکارویک خاطرۀ تلخ دیگردرمنطقه بجا گذارند که اگرهمه چیزطبق مراد شان به پایان برسد، مردم بگویند: « همان کفن کش سابق بهترازکفن کش موحود است». انگلستان با آن طرح واهدافی ازشبه قاره هند خارج شد که اولاً شبه قاره را تجزیه وسپس پاکستان را به دوقسمت تقسیم کرد، وسرزمین های اِشغالی افغانستان نیزتوسط انگلیس جزء پاکستان گردید ووسیلۀ برای اختلاف ونفاق درمنطقه وابزاری دردست نیروهای استعمارگرباقی ماند.
انگلیس ها درطی چند قرنی که درمنطقه سرگرم توسعه طلبی وکشورگشائی بودند، احساس می کردند که این جوامع را خواهند توانست تا مانند سایرپدیده ها وموجودات روی زمین تحت قبضه وسلطۀ خود درآورده وازآن ها، برای همیشه بهره برداری نمایند، لذا با سرمایه گذاری بربالای زیرساخت های اقتصادی ونظامی وازجمله تسهیلاتی برای حمل ونقل کالا ونظامیان، که یکی ازاهداف سیاسی واقتصادی استعماراست، به ساختن پل وپلچک وراه وجاده وخط آهن اقدام نموده، شرایط را برای انتقال نیرو و زمینه ها را برای استفاده ازمنابع طبیعی درمنطقه مساعد ساختند، وبرهمین مبنا، ازهروسیله وتکنیکی استفاده کرده تا نقشۀ خود را دربین ملل وجوامع مختلف عملی سازند.
آنها درمنطقه ازسیاست های مزورانۀ اختلاف بیاندازوحکومت کن، بیشترین بهره برداری را نموده بین ملت ها ودولت ها وکشورها وسرزمین های مختلف، تخم نفاق واختلاف، عداوت ودشمنی، سؤظن وگمان وبی اعتمادی را غرص نموده وبه رُشد ونموی آن کوشیدند، آنها با جورآمدن با سران وبزرگان اقوام وزعمای خائن ومعامله گر، کشورها را بنام قوم ونژاد، دین وآئین وبنام این وآن رودرروی یکدیگرقرارداده، و با صرف امکانات وسیع وحتی اهدای امتیازات مادی وتحفه ها وهدایا، جوامع وکشورها را پارچه- پارچه نموده، ملت ها را علیه دولتها ودولت ها را علیه ملت ها قرارداده وبا تشویق دولت ها به استفاده ازقدرت دربرابرملت ها، به خشم وخشونت وسرکوبی ملت ها دامن زده وبا تضعیف ملل وجوامع، سرزمین های زیادی را تحت سلطۀ خود درآورده وبا پارچه- پارچه ساختن آنها، به سقوط آنها دردامان ناپاک واهداف خائنانۀ خود کوشیدند. هرگاه تاریخ این ملتها وجوامع واین کشورها وسرزمین های بلادیده ونقشه های استعماردراین سرزمین های تحت اشغال، ازجمله طرح های استعمارگران درشبۀ قارۀ هند بررسی گردد، دیده می شود که دراین طرح های موذیانه، ازچه ابزارووسایلی برای سلطه وقبضه استفاده گردیده است.
امپراتوری انگلیس در1900 یک چهارم جمعیت دنیا ویک چهارم سطح زمین را دربرمی گرفت و با این همه قوت وقدرتی که درپنج قارۀ جهان پیدا کرده وبربالای بیشتراز450 ملیون نفوس بشری فرمان می راند، درسه لشکرکشی که به افغانستان کرد، درهرسه لشکرکشی به شکستی مواجه شد که تا آلآن درهیچ یکی ازنبردهایش به آن روبرونگردیده بود، شکستی که با تلفات سنگین، هم به مردم زیرضربه اش درافغانستان وهم به سربازان متجاوزش همراه گردید.
« دولت انگلیس هنگامی که با مردم افغانستان مقابل می شد، مغلوب می گردید، چنانچه درجنگ اول افغان وانگلیس، مردم افغانستان اردوی انگلیسی را تباه، افسران شان را مقتول، شاه شجاع حامی انگلیس را معدوم نموده، زنان ومردان انگلیسی را به گروگان گرفتند، عهد نامۀ که خود می خواستند ( 1842) تسوید وبالای انگلیس ها امضا کردند، امیردوست محمد را ازچنگال دشمن رها کرده وبه سلطنت رساندند. هم چنین درجنگ دوم، مردم افغانستان سپاه انگلیس را مثل رمۀ گوسفندان تارومارکردند وجنرال « برروز» مانند قاصد وپسته رسان فرارکرد، حامیان انگلیس چون سردارشیرعلی وسردارولی محمد ازنهیب ملت تا کراچی وهند دم نگرفتند وسرکیوناری، کنترولرافغانستان را با قصرش مثل شمعی درکابل سوختاندند.»
« تا هرجائی که حریف انگلیس دولت های افغانستان بودند، انگلیس درتطبیق تمام پلان های خود موفق وکامیاب بود... انگلیس توانست توسط شاه شجاع پادشاه ابدالی افغانستان معاهدات لاهوروقندهاررا ( 1838- 1839 ) برافغانستان تحمیل وولایات شرقی کشوررا مجزا نماید وهم ... امیردوست محمد نیزازمقابل قشون دشمن جنگ ناکرده به بخارا فرارکرد وبازجنگ ناکرده به انگلیس تسلیم شد وبا 150 نفراعضای خانوادۀ خود به هند رفت وجیره خوارانگلیس گردید...
- مردم افغانستان درطی یک هزارسال معتقد بودند که ازنظرمذهب، وقتی که یک ملت به یک پادشاه مسلمان بیعت کرد، وی اولی الامر ووکیل ایشان درامورداخلی وخارجی کشورایشان است وتا وقتی که علناً ازدشمن دین ووطن حمایت نکند، تعمیل امرش برهرفردی واجب است. این اعتماد عام وبی قید وشرط ملت افغانستان برپادشاهان وقت علت آن شد که هرپادشاهی بتواند هرغلطی را که بخواهد انجام دهد.»
حقیقتاً که این یک فاجعه ویک تفسیرمن درآوردی ازاسلام وارزشهای والای اسلامی است، وخلاف ارشادات صریح قرآن، سیرۀ نبوی وزندگینامه صحابه کرام وخلفای راشدین است، این حربۀ خطرناکی است که قبل ازاسلام هم، بیشترزمامداران وسلاطینی که برجهان حاکمیت کرده اند ازهمین حربه استفاده کرده وملت ها را اسیروبرده وتحت فرمان خود درآورده اند، این حربۀ ایست که توسط حکام جابروظالم وآن کسانی دربین اسلام ومسلمین راه یافته وبرمسلمین تحمیل گردیده است تا اهداف ناپاکی را توجیه وتکمیل نمایند که حاصلش جزجنگ ودرگیری، خشم وخشونت، فقروفاقه، جهل وبی سوادی، مرض وبیماری، سؤاستفاده ازقدرت وثروت، طغیان وتجاوز، تعصب وتنفر، ظلم وبی عدالتی، استثماروبهره کشی، سقوط درلنجزارانحراف وفساد وبی بند وباری وصدها عیب واِشکال دیگراجتماعی چیزدیگری به ارمغان نیاورده است زیرا ازاین حربه درطول تاریخ اسلام، استفاده های عظیمی گردبده وکسائی نه تنها بهره برداری های زیاد نموده وجوامع بیشماری را به آشوب کشیده اند بلکه آب به آسیاب دشمن هم ریخته اند . ( به ادامه )
به ادامۀ قسمتهای قبل - نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاکستان درشرایطی به عنوان یک کشورنوظهورومستقل وبا مرزی طولانی که قبلاً درطی قرنها جزء سرزمین افغانستان بود ودرزمان سلطۀ استعمارانگلیس درمنطقه غصب گردید، درجنوب شرق کشورودرداخل یک قسمت بزرگی ازسرزمین افغانستان شامل صوبۀ سرحد وصوبۀ بلوچستان پا به عرصۀ وجود گذاشت، سرزمینی که قبل ازآن جزء شبه قارۀ هند بود. انگلیس ها درحالی استقلال هند را برسمیت شناختند، که درطی حاکمیت خود درمنطقه زمینه سازآن بودند، تا اگرروزی مجبوربه ترک منطقه وشناسائی هند به صفت یک کشورمستقل گردند، ازخود یک شاهکارویک خاطرۀ تلخ دیگردرمنطقه بجا گذارند که اگرهمه چیزطبق مراد شان به پایان برسد، مردم بگویند: « همان کفن کش سابق بهترازکفن کش موحود است». انگلستان با آن طرح واهدافی ازشبه قاره هند خارج شد که اولاً شبه قاره را تجزیه وسپس پاکستان را به دوقسمت تقسیم کرد، وسرزمین های اِشغالی افغانستان نیزتوسط انگلیس جزء پاکستان گردید ووسیلۀ برای اختلاف ونفاق درمنطقه وابزاری دردست نیروهای استعمارگرباقی ماند.
انگلیس ها درطی چند قرنی که درمنطقه سرگرم توسعه طلبی وکشورگشائی بودند، احساس می کردند که این جوامع را خواهند توانست تا مانند سایرپدیده ها وموجودات روی زمین تحت قبضه وسلطۀ خود درآورده وازآن ها، برای همیشه بهره برداری نمایند، لذا با سرمایه گذاری بربالای زیرساخت های اقتصادی ونظامی وازجمله تسهیلاتی برای حمل ونقل کالا ونظامیان، که یکی ازاهداف سیاسی واقتصادی استعماراست، به ساختن پل وپلچک وراه وجاده وخط آهن اقدام نموده، شرایط را برای انتقال نیرو و زمینه ها را برای استفاده ازمنابع طبیعی درمنطقه مساعد ساختند، وبرهمین مبنا، ازهروسیله وتکنیکی استفاده کرده تا نقشۀ خود را دربین ملل وجوامع مختلف عملی سازند.
آنها درمنطقه ازسیاست های مزورانۀ اختلاف بیاندازوحکومت کن، بیشترین بهره برداری را نموده بین ملت ها ودولت ها وکشورها وسرزمین های مختلف، تخم نفاق واختلاف، عداوت ودشمنی، سؤظن وگمان وبی اعتمادی را غرص نموده وبه رُشد ونموی آن کوشیدند، آنها با جورآمدن با سران وبزرگان اقوام وزعمای خائن ومعامله گر، کشورها را بنام قوم ونژاد، دین وآئین وبنام این وآن رودرروی یکدیگرقرارداده، و با صرف امکانات وسیع وحتی اهدای امتیازات مادی وتحفه ها وهدایا، جوامع وکشورها را پارچه- پارچه نموده، ملت ها را علیه دولتها ودولت ها را علیه ملت ها قرارداده وبا تشویق دولت ها به استفاده ازقدرت دربرابرملت ها، به خشم وخشونت وسرکوبی ملت ها دامن زده وبا تضعیف ملل وجوامع، سرزمین های زیادی را تحت سلطۀ خود درآورده وبا پارچه- پارچه ساختن آنها، به سقوط آنها دردامان ناپاک واهداف خائنانۀ خود کوشیدند. هرگاه تاریخ این ملتها وجوامع واین کشورها وسرزمین های بلادیده ونقشه های استعماردراین سرزمین های تحت اشغال، ازجمله طرح های استعمارگران درشبۀ قارۀ هند بررسی گردد، دیده می شود که دراین طرح های موذیانه، ازچه ابزارووسایلی برای سلطه وقبضه استفاده گردیده است.
امپراتوری انگلیس در1900 یک چهارم جمعیت دنیا ویک چهارم سطح زمین را دربرمی گرفت و با این همه قوت وقدرتی که درپنج قارۀ جهان پیدا کرده وبربالای بیشتراز450 ملیون نفوس بشری فرمان می راند، درسه لشکرکشی که به افغانستان کرد، درهرسه لشکرکشی به شکستی مواجه شد که تا آلآن درهیچ یکی ازنبردهایش به آن روبرونگردیده بود، شکستی که با تلفات سنگین، هم به مردم زیرضربه اش درافغانستان وهم به سربازان متجاوزش همراه گردید.
« دولت انگلیس هنگامی که با مردم افغانستان مقابل می شد، مغلوب می گردید، چنانچه درجنگ اول افغان وانگلیس، مردم افغانستان اردوی انگلیسی را تباه، افسران شان را مقتول، شاه شجاع حامی انگلیس را معدوم نموده، زنان ومردان انگلیسی را به گروگان گرفتند، عهد نامۀ که خود می خواستند ( 1842) تسوید وبالای انگلیس ها امضا کردند، امیردوست محمد را ازچنگال دشمن رها کرده وبه سلطنت رساندند. هم چنین درجنگ دوم، مردم افغانستان سپاه انگلیس را مثل رمۀ گوسفندان تارومارکردند وجنرال « برروز» مانند قاصد وپسته رسان فرارکرد، حامیان انگلیس چون سردارشیرعلی وسردارولی محمد ازنهیب ملت تا کراچی وهند دم نگرفتند وسرکیوناری، کنترولرافغانستان را با قصرش مثل شمعی درکابل سوختاندند.»
« تا هرجائی که حریف انگلیس دولت های افغانستان بودند، انگلیس درتطبیق تمام پلان های خود موفق وکامیاب بود... انگلیس توانست توسط شاه شجاع پادشاه ابدالی افغانستان معاهدات لاهوروقندهاررا ( 1838- 1839 ) برافغانستان تحمیل وولایات شرقی کشوررا مجزا نماید وهم ... امیردوست محمد نیزازمقابل قشون دشمن جنگ ناکرده به بخارا فرارکرد وبازجنگ ناکرده به انگلیس تسلیم شد وبا 150 نفراعضای خانوادۀ خود به هند رفت وجیره خوارانگلیس گردید...
- مردم افغانستان درطی یک هزارسال معتقد بودند که ازنظرمذهب، وقتی که یک ملت به یک پادشاه مسلمان بیعت کرد، وی اولی الامر ووکیل ایشان درامورداخلی وخارجی کشورایشان است وتا وقتی که علناً ازدشمن دین ووطن حمایت نکند، تعمیل امرش برهرفردی واجب است. این اعتماد عام وبی قید وشرط ملت افغانستان برپادشاهان وقت علت آن شد که هرپادشاهی بتواند هرغلطی را که بخواهد انجام دهد.»
حقیقتاً که این یک فاجعه ویک تفسیرمن درآوردی ازاسلام وارزشهای والای اسلامی است، وخلاف ارشادات صریح قرآن، سیرۀ نبوی وزندگینامه صحابه کرام وخلفای راشدین است، این حربۀ خطرناکی است که قبل ازاسلام هم، بیشترزمامداران وسلاطینی که برجهان حاکمیت کرده اند ازهمین حربه استفاده کرده وملت ها را اسیروبرده وتحت فرمان خود درآورده اند، این حربۀ ایست که توسط حکام جابروظالم وآن کسانی دربین اسلام ومسلمین راه یافته وبرمسلمین تحمیل گردیده است تا اهداف ناپاکی را توجیه وتکمیل نمایند که حاصلش جزجنگ ودرگیری، خشم وخشونت، فقروفاقه، جهل وبی سوادی، مرض وبیماری، سؤاستفاده ازقدرت وثروت، طغیان وتجاوز، تعصب وتنفر، ظلم وبی عدالتی، استثماروبهره کشی، سقوط درلنجزارانحراف وفساد وبی بند وباری وصدها عیب واِشکال دیگراجتماعی چیزدیگری به ارمغان نیاورده است زیرا ازاین حربه درطول تاریخ اسلام، استفاده های عظیمی گردبده وکسائی نه تنها بهره برداری های زیاد نموده وجوامع بیشماری را به آشوب کشیده اند بلکه آب به آسیاب دشمن هم ریخته اند . ( به ادامه )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر