ziaie1

ziaie1

۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

معنی رهبر

     رهبر  به معنی قائد ، پیشوا ، پیشرو ، سرهنگ ، سردار ، امام ، رئیس ، مقتدا و زعیم گفته شده است .

تعریف رهبری
     رهبری ، یعنی استعداد  و توانائی و خلاقیت ، در تنظیم و سازماندهی نیروهای مت
انواع رهبری

     رهبری را می توان به انواع و اقسام مختلف تقسیم کرد ، مانند رهبری دینی  ، رهبری سیاسی و رهبری اجتماعی و مردمی.
     بنأ ،هرگاه کسی چه بصورت انتخابی و یا انتصابی  و یا به هر صورت دیگری ، مسئول امر و یا اموری می گردد یعنی مسئولیت امری را  عهده دار و یا در رأ س جریانی قرار می گیرد ، یعنی سرپرستی و اداره و مسئولیت فرد و یا افرادی را ، عهده دار می گردد ، پس وی مدیر  و رئیس و رهبر آن زیر مجموعه به حساب می آید.کلکم راع و کلکم مسئولن عن رعیته.

اوصاف رهبری

     یک رهبرخواهی نخواهی دارای  بعضی اوصاف مثبت و شاید هم دارای اوصاف منفی باشد و این اوصاف مثبت و منفی را ، هرکسی درحدودی دارا است . یعنی هیچکسی ممکن نخواهد بود که دارای همه اوصاف مثبت باشد در حا لیکه هیچ صفت منفی نداشته باشد و یا با العکس...

اوصاف مثبت رهبری

      یک رهبرباید ازچنان ویژه گیها و صفا ت عالی و برتری برخوردار باشد تا او را ازسائر افراد  و مردم عادی متمایز سازد واین برتری ، در بیشترین و اعلی ترین درجه از صفات مثبت رهبری می تواند متجلی گردد.

صفات عالی و مثبت رهبری را میتوان به دو بخش تقسیم کرد .

الف – بخشی که  از عقیده  و ایمان و علم و آگاهی و  یکسری  خصوصیات فطری وجنتیکی انسان مایه می گیرد  .
ب – بخش دیگری که از درایت و کاردانی ودانش اختصاصی و تجربه کافی انسان اثر پذیر است.

بخش - الف
     بخشی که از عقیده و ایمان..... مایه می گیرد ازین قرار است :

     - احساس حضور و نظارت الهی .
     - رعایت حدود ( شرعی و قانونی).
     - حسن خلق و  حسن ظن .
     - یقین و توکل .
     - زهد و تقوا .
     - دلسوزی و ترحم .
     - برادری و اخوت .
     - خشوع و خضوع .
     -عفت و پاکد امنی . 
     - عد الت و انصاف .
     - میانه روی و اعتدال .
     - توازع و خیرخواهی .
     - انعطاف و انتقاد پذیری .
     - صدق و صفا و راستی .
     - وفا به عهد وپیمان .
     - امین و مورد اعتماد .
     - دوستی و د شمنی برای خدا  . 
     - ایثار وفداکاری .
     - صبرو تحمل .
     - عفو گذشت .
     - حلم و بردباری .
     - ثبات و پایداری .
     - جوانمردی و کرم .
     - قوی و نیرومند .
     - با شها مت و جرأت .
     - درشتی در عین نرمی .
     - تسامح و تساهل و تساند  .
     - شکوه درعین درویشی .
     - معتقد و متمسک به اصل شوری.
     - آنچه برای خود می پسندد به برادر مسلمان خود هم می پسند د .


بخش – ب
     بخشی که از درایت و کاردانی....... اثر پذیر است ازین قرار است :
     - سلامتی جسم و روح ، بخصوص سلامتی روح .
     - مرد میدان و عمل .
   - انسانی آزادیخواه و غیر وابسته به اجانب ...........    ............  
     - دارای عزم و اراده ای قوی .
     - ایمان و عشق به وظیفه .
     - مدیر و مدبر.
     - انسانی مسلط بر ذهن.
     - انسانی منظم و تابع نظم .
     - آدم با برنامه .
    - برنامه ریزی فراگیرو کارشناسانه .
     - سازماندهی فنی و ارگانیک .
     - تقسیم عادلانه ای کار با نیروی انسانی.
     - پرورش استعداد ها و حمایت کافی از زیر دستان.
     - توجه جدی به مسائل و مشکلات عاطفی افراد.
     - قدرشناسی و سپاسگذاری از دست آورد های مثبت دیگران.
     - تفویض اختیار مطابق توانائی ، نه بر مبنای سلیقۀ شخصی.
     - رعایت حقوق دیگران و رسیدگی به خواستهای مشروع .
     - احساس امید و موفقیت در عین  شکست .
     - شهامت قبول مسئولیت و عواقب شکست .
     - پیش بینی اقدامات لازم ، در صورت شکست .
     - روحیه وارده ای قوی .
     - حسن  تشخیص .
     - سرعت تشخیص .
     - قاطعیت درتصمیم
     - سرعت در اخذ تصمیم
     - شهامت اقدام .
     - سرعت اقدام .
     - احساس شادی از موفقیت دیگران .
     - ظرفیت تحمل  انتقاد .
     - ظرفیت تحمل عقاید مخالف .
     شایسته گی  و مؤفقیت یک رهبر بستگی به آن دارد که آن رهبرازشناخت این صفات و از التزام به  این صفات و ازپرورش ورشد این صفات در خود غافل نبوده و برای ایجاد همآهنگی و استفادۀ عملی از آنها ، در روابط خود با دیگران توفیقی بدست آورد.
     ازبیشترین صفات و اوصاف مثبت  رهبری آنهائی بهره مند اند که از ایمان و عقیده و زهد  و تقوای کاملتر و  ازعلم  و آگاهی و تجربه ای بیشتری برخوردار اند وچنانچه پروردگار و رسول گرامی اش درصفت مؤمنین راستین به آن اشاره نموده است .  
فرق و استفاده ای حد اعظمی از آنها ، در نیل به اهداف فردی ، گروهی و یا اجتماعی است.


اوصاف منفی رهبری

     همانگونه که یک رهبر شایسته ملزم دانسته می شود ، تا بیشترین و کامل ترین صفات مثبت رهبری را دارا گردد ، بر وی لازم می آید تا از صفات منفی رهبری که می تواند برای وی زیانبار باشد پرهیز نماید .
     صفات منفی رهبری همچنین به دو بخش تقسیم میگردد :

الف – بخشی که بیانگر ضعف وسستی در اعتقاد و ایمان و کم توجهی به فرائض و واجبات  و عدم آگاهی کافی ازمحاسبه ای الهی وبی توجهی به مسائل اجتماعی و اخلاقی و مدنی ناشی می شود .
ب  -  بخشی که مبین عدم آگاهی ازرسالت انسانی ، علم و دانش نا کافی و بی توجهی به وجایب و مسئولیت های انسانی است .

بخش – الف
      - سستی وغفلت در ادای فرائض و سنت ها.
      - حدود شرعی و قانونی را زیر پا گذاردن  .
      - خود بزرگ بینی و خود محور ی.
     - فخرفروشی و مقدس مآبی.
     - کبر و غرور.
     - بغض و بخل.
-        حسد وکینه و انتقام .
-        دروغ و غیبت .
-        تعصب ( مذهبی ، نژادی ، قومی و گروهی ) و تنفر .
-        مکر وحیله .
-        غدر و فریب .
-        تهمت و افترا .
-        بد خواهی و تحقیر دیگران .
-        سوء ظن و سوء گمان .
-        عوام فریبی و دو روئی.
-        ماجراجوئی واخطار وتهدید .
-        طغیان و تجاوز .
-        افراط وتفریط و عدم اعتماد به نفس.
-        سد شکنی و بندگی هوی وهوس .
-        بی حوصله گی و پرخاشگری.
-        فاقد اعتماد به نفس .
از این عیب و اشکالات انسان ، به عنوان مهلکات نامبرده شده و گفته می شود که اینها ت هر یک  بیماری های انسانی است ، و اما بیماری  های خطرناکی که به فرد مریض خلاصه نمی گردد بلکه باعث هلاکت دیگران هم می گردد .

بخش - ب
-        در تصامیم مردد  و  مشکوک .
-        از عواقب هر اقدامی هراسان  .
-        درپیش آمد هائی ناگهانی تعادل  خود را  ازدست دادن .
-        در برابرانتقادات و عقاید مخالف روحیۀ خود را باختن .
-        دررسیدن به هدف نا شکیبا  .
-        درگرو« هوی وهوس ریاست و قبضه گری »
-        درتلاش فرمانروائی بی قید وشرط  .
-        سوء استفاده ( مالی، از قدرت ، از فرصت )  
-        توقع قبول مسئولیت و اطاعت بدون تفویض کمترین اختیار .
-        خود ستا و مردم گریز .
-        از مطالعه و  آگاهی روی گردان .
-        در تشویق  دیگران بخیل .
-        ازموفقیت و پیشرفت دیگرا ن ناراحت و نگران .
-        نسبت به نیازمندی ها ی انسانی و عاطفی مردم بی تفاوت  .
     این چنین کس را ، خلعت رهبری  برتن ، برازنده نتواند بود ،
او از کسانی نخواهد بو د که  جمعی را رهبری کند ،
قلب ها ی شکستۀ را مرهم گذارد  ،
ازحیثیت و شرافت  و ناموس کسی حراست نماید  ،
حقوق ستمدیده گانی را اعاده کند ،
امید و آرزو و تلاشهای را قوت بخشد  ،
زحمتکشان وکارگرانی را که برای  امرار حیات به سختی کاروفعالیت  می کنند به جهت بدست آوردن حق شان دلگرم سازد ،
توانائی ها  واستعداد هائی را  بسوی رشد و شگوفائی هدایت کند ،
و نابسامانی ها و پراگنده گیها را نظم بخشد  .
      بهترآن خواهد بود که چنین افراد ی ، اولأ به بهبود و مدوای خویش پرداخته و با اعتراف به ضعف وناتوانی و قبول شکست و ناکامی خود ، دست بکاری نزنند که رسوائی دنیا وآخرت خود را فراهم نموده ، هم خود و هم  دیگران  را به یک ورطۀ هولناک روبرو نمایند .

             و من الله التوفیق
        
            بهاالدین ضیائی
 
آدرس وبلاگ : 
Ziaiebeha.blogspot.nl                                                                                                                                                                                                                                                                  
و یا هم (  ضیاء دریچۀ بسوی نور )
  
     ایمل آدرس :


Zbcd09@yahoo.com

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه


نبرد پا برهنه ها
یادی از جهاد

قسمت یازدهم
    شفیق پس از ختم جلسه ، جهت تدارک سفر و برنامه ریزی دقیق آن ، فرصت کافی در اختیار نداشت ، و بناءً بصورت فشرده پلان سفر و حرکت به سوی کابل را با همسنگران جدید خود که قبلاً به او در زمینه مشوره داده بودند روی دست گرفته و تا پایان روز برنامۀ سفر و ترتیب آغاز کارخود را ردیف کرد . او صبحگاهان رو ز دیگر، پس از ادای نماز صبح و پس از این که دوستان و همسنگرانش زمینۀ سفر او را مساعد ساخته بودند ، با دو نفر همراه جانب کابل حرکت کرد و همین که وارد شهر کابل شد دریکی از خانه ها و در مسیر راه ورودی به کابل توقف مختصری نموده و بلافاصله پس از لحظاتی با یکنفر عازم محل مأموریت خود گردید . شفیق که تا این خانه با موترکهنه و فرسودۀ سفر کرده بود از اینجا با یک وسیله و یا موترجدیدتری تا محل کارخود اعزام گردید . او با خود هیچ چیزی بهمراه نداشت و فقط تمام سعی و تلاش همکاران وی در این بود تا لباس و قیافۀ ظاهری او را طوری مرتب نمایند  که باعث اشکالی در اجرای مأموریت وی نگردد . شفیق که هنوزهم ظاهراً تحت تعقیب کسی قرار نداشت . خیلی مطمئن به نظر می رسید و در طول سفر و مأمورت جدید خود با انرژی و قوت بیشتری عازم محل مأموریت خود بود . او بلافاصله و پس از رسیدن به محل کار ، آستین ها را برزده ، محل مأموریت خود را که یک خانۀ ظاهراً درهم و برهم بود به یک کانون منظم و مرتب تبدیل کرد . خانۀ که متعلق به یک فامیل مسلمان و متدین بود ، و درهمان روزهای اول کودتا تخلیه و صاحبان آن به  خارج از کشور مهاجرگردیده و خانۀ خود را در اختیار مبارزین مسلمان قرار داده بودند .
   آنها از وسایل خانه هیچ چیز را باخود نبرده بلکه همه چیز را وقف جهاد نموده بودند .
   شفیق همین که درخانه مستقر گردید ، صدای درب منزل شد و درهمین لحظه زنگ تلفن هم به صدا در آمد و شفیق که انسان حساس و زیرکی بود ابتدا گوشی تلفن را برداشت تا به بیند که از راه دور چه خبراست تا از درب خانه . بناءً با اولین تماس دریاف که همکاران وی می خواهند به او اطمینان دهند که درارتباطات وی با  خارج از منزل هیچ جائی تشویش و نگرانی نیست ، زیرا دشمن از طرح و برنامه های ایشان کاملاً غافل است و از وی جویا شدند که آیا کسی به درب منزل آمده است و یا خیر؟ تا بدین وسیله برایش اطمینان خاطر بدهند که از همسایگان نزدیک و ارتباطی هایش قصد زیارت او را دارند و بناءً شفیق گفت که همین الآن زنگ دروازه را شنیده است و هنوز ندیده و نمی داند که کیست و چه می خواهد . همکار شفیق تلفونی گفت که گوشی را کنار بگذار و از پنجره به درب منزل نگاه کن که اگر زن و مردی در دروازه ایستاده باشند دروازه را برایشان باز نموده و برایش اطمینان بدهد. و همین که شفیق به دروازه نگاهی کرد ملاحظه نمود که دو نفردر دروازه انتظار او را می کشند و او بلافاصله درب منزل را باز نموده و آنها را بداخل هدایت کرد .
   شفیق پس از احوال پرسی به سراغ تلفن رفت تا به همکار خود اطمینان بدهد که همسایۀ مورد نظر بوده است . خالد که صدایش کاملاً آشنا بود ضرورتی پیش نیامد تا خود را معرفی کند ، زیرا قرار بر این بود تا در مکالمات و ارتباطات حضوری و غیابی از احتیاط کامل کارگرفته و بصورت فشرده و با رمز و شِفر امور محوله را به انجام برسانند .
    خالد گفت : اولین ارتباط ما با کم و کاستی هایی همراه بود ولی پس از این برایت اطمینان می دهم که دقیق تر و منظم ترعمل نمایم . پس از این تا با خودت تماس نگرفته باشم کسی به نزدت نخواهد آمد . مطمئن باش ، خداحافظ تا ارتباط بعدی .
   شفیق با خاطری آرام در برابر مهمانان تازه وارد خود قرار گرفت و از آنها خواست تا برایش اجازۀ تهیۀ چای را بدهند تا نشست آنها خودمانی تر و در فضای گرمتر برگزار گردد . آنها که از هر چیز به صحبت علاقه مندی بیشتر داشتند در اولین حرف های خود چنین گفتند :
    ما متأثر بودیم که همسایۀ خوبی را از دست داده ایم ولی حالا خوشحالیم که همسایۀ خوبتری را خدا (ج ) به ما داده است و ما به  خاطررفع سؤ ظن یکجا آمده ایم و در آینده نیز یکجا خواهیم آمد ، زیرا با آمدن مرد وزن مشترکاً یعنی به شیوۀ فامیلی ، سوالی پیش نخواهد آمد که در اینجا چه رفت و آمد هایی جریان دارد که برایتان روزی خدای نکرده مایۀ درد سر گردد ، ما آمده ایم تا اعلام بداریم که هر دوی ما درخدمت شما قرار داریم و امکانات آنرا نیز داریم تا هر گونه مأموریتی را که بدوش ما سپرده شود انشاءالله با کمال میل و رغبت به آنجام آن بپردازیم . ما هر دو درس خوانده وهردو از دانش مختصری برخورداریم و اما دربخش های فرهنگی و تبلیغاتی شاید مؤثرتر و مفید ترعمل نمائیم . ما همین حالا ماشین تایپ و گستتنری در اختیار داریم که حاضریم به دسترس شما قرار دهیم و اِلَّا اگر لازم بدانید امکان آن وجود دارد تا هرگونه نشراتی را بدون ضیاع وقت نشرو پخش نمائیم ، بدون این که از بابت جابجائی این ماشین ها مشکلی برای ما وشما رونما گردد . ما در گذشته اطلاعیه ها و اعلامیه های مختلفی را بالوسیلۀ این ماشین ها به چاپ رسانده و درکابل و اطراف آن پخش و توزیع کرده ایم .

ادامه دارد.

۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

ای اخوان المسلمین صبور باشید!
-------------------------------------
نوشته: الشيخ احمد عمر العمري، عضو مجلس امنای اتحاد جهانی علمای مسلمین
ترجمه: عبدالخالق احسان
ای مصر! خداوند متعال برایت مقدر کرده که فرعونیان فرومایه بر تو حکومت برانند یا امامان و رهبران عزتمند و گرامی ... الله متعال می فرماید: " ونريد أن نمن على الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين ونمكن لهم في الأرض ونري فرعون وهامان وجنودهما منهم ما كانوا يحذرون " ما مي خواستيم كه به ضعيفان و ناتوانان تفضّل نمائيم و ايشان را پيشوايان و وارثان ( حكومت و قدرت ) سازيم . و ايشان را در سرزمين ( مصر ) مستقرّ گردانيم و سلطه و حكومتشان دهيم، و بر دست مستضعفان، به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزي را بنمايانيم كه از آن در هراس بودند.
ای اخوان المسلمین! صبور باشید؛ چون سرانجام از آن پارسایان است... ای اخوان المسلمین! شکیبایی نمایید؛ زیرا دوام باطل، لحظه ایست و دوام حق تا برپایی قیامت... ای اخوان المسلمین! صبر داشته باشید؛ چون معامله با الله متعال خیلی ارزشمند است و خداوند بهشت برین را نصیب صابرین می گرداند... ای اخوان المسلمین! صبور باشید؛ چون قاضیان سه گونه اند، دوی شان در دوزخ و یکی شان در بهشت... ای اخوان المسلمین! صبر داشته باشید؛ چون علمای معتقد به سرای آخرت، وارثین پیامبران اند و علمای سوء و درباریان شاهان، اولین کسانی اند که به آتش دوزخ می سوزند...
ای اخوان المسلمین! صبور باشید؛ چون رهبران تان همیشه پیشقراولان صفوف اند، چه این پیشقراولی در آمادگی، تربیه، علم آموزی، صبر بر انواع محنت ها برای تحقق نصرت در دنیا باشد تا برنامه الهی پیروز گردد و برنامه کافران سرنگون شود؛ و چه این پیشقراولی در شهادت در راه الله متعال تمثیل گردد. الله متعال حسن البنا، احمد یاسین، مصطفی سباعی، فیصل مولوی، نجم الدین اربکان، عبدالقادر عوده و غیر شان از ستارگان درخشان راه هدایت را مورد رحمت خویش قرار دهد.
ای اخوان المسلمین! شکیبایی پیشه کنید؛ زیرا دعوت نیکوی مبارک شما، مانند درختی طیبه است که اصل آن ثابت بوده و شاخه های آن به طرف آسمان گردن فرازی می کنند و هر زمانی که الله متعال بخواهد، میوه می دهد؛ مفسدین زمانه، دشمنان کینه توز و منافقین نمی توانند نور این دعوت را خاموش نمایند، نوری که شرق و غرب را روشنی بخشیده است؛ زیرا این دعوت الهی است که توسط انسانهای صالحی در حرکت اسلامی به پیش برده می شود، آنانی که حق را می گویند و به آن عمل می نمایند...
ای اخوان المسلمین! صبر نمایید؛ چون مرشد دوم ما کتاب « دعاة لاقضاة» را نوشته و مرشد فعلی ما فرمود: " سلميتنا اقوى من الرصاص " تا همگان بدانند که دعوت محمد صلی الله علیه وسلم و اصحاب بزرگوار شان برین اساس بنا گردیده است: « اشداء على الكفار رحماء بينهم»
اما شما ای حاکمان و قاضیان مصر که علیه حکومت قانونی، کودتا کردید، از علمای سلفی حزب الزور (حزب النور) و امثال شان در کشور های خلیج که خروج از اطاعت مسوولین امور را حرام می دانند تا وقتی که نماز را برپا دارند؛ پرسان کنید که چگونه برای شما اجازه خروج از اطاعت حاکمی را دادند که نماز را به جماعت ادا می کرد، زکات را می پرداخت و رمضان را روزه میگرفت و برای تطبیق شریعت تلاش می نمود و از قضایای مسلمانان در فلسطین و شام و... حمایت می نمود.
ای اخوان المسلمین صبر پیشه کنید؛ چون الله متعال صابرین را این گونه بشارت داده است: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) ما علاوه بر قرآن ، در تمام كتب ( انبياء پيشين ) نوشته ايم كه بي گمان ( سراسر روي ) زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد ( و آن را به دست خواهند گرفت ).
ای اخوان المسلمین صبور باشید!

۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

نبرد پا برهنه ها
یادی از جهاد
قسمت دهم
   شفیق گفت پدر مرحومم تا لحظات مرگ از آیندۀ کشور ابراز نگرانی می کرد . او فکر و احساس عجیبی داشت و یادم می آید درایامی که هنوز بچۀ خورد سالی بودم با او یکجا به اجتماعاتی که درپارک زرنگار و پل باغ عمومی دایرمی شد شرکت می جستم . او نسبت به اجتماع بیرق سرخ ها حساسیت بخصوصی داشت و می گفت که از این اجتماع بوی خون می آید . خدا از زمامداران ما درمورد اینها بپرسد . و خدانکند که روزی فرا برسد تا این دسته جات سرنوشت کشور را بدست گیرند ، زیرا کشور به حمام خونی تبدیل خواهد گردید .
   او همیشه می گفت فرزندم تو را به خدا می سپارم و به تو تأکید می ورزم که از نزدیکی با این گروه ها پرهیز نمائی ، اینها عوامل دست بیگانه اند و با ما و فرهنگ ما و دین و آئین و اعتقادات ما در تضاد اند . من آرزو دارم که تو حبیب الرحمنِ برای ما و خانواده و وطن خود گردی تا در بین خانواده و قوم و مردم خود از مقام و منزلتی والا برخوردار گردی .
   من آرزو دارم تا زندگی را در راه خدا و برای عبادت خدا و خدمت به دین و خلق خدا صرف نمائی و جز این آرزوی دیگری برای تو و سایر فرزندانم ندارم .
   او در یکی از روز ها که اجتماعات مختلفی در گوشه و کنار پارک زرنگار برگزار بود با اشاره به یکی از این اجتماعات گفت : رهبری این اجتماع توسط یکی از صدراعظم های سابق کشور صورت  می گیرد که انسان بدی نیست اما فکر می کنم که امروز و فردا بدست این و یا آن گروه کشته خواهد شد زیرا در این کشورجائی برای بلند کردن آواز نیست . در یکی از روز ها که پدرم شدیداً تحت تأثیر یکی از سخنرانان یک اجتماع بزرگ قرارگرفته و اشک هایش جاری بود از او پرسیدم که پدرم چرا اشک هایت می ریزد و این قدر ناراحت هستید ؟
   درجواب من گفت : این جوانی را که درحال سخن گفتن می بینی همان حبیب الرحمنِ است که قبلاً برایت گفته بودم . قبول کن که او را مانند تو و سایر فرزندانم دوست دارم و برای او در هر نماز دعا می کنم و از مادر و مادرکلانت نیز خواسته ام تا مانند فرزندان خود برای او هم دعا کنند .
   من سوال کردم که او چه کاره است و چه می گوید ؟
پدرجواب داد که بعداً در مسیر راه خود به سوی خانه او را بتو معرفی خواهم کرد. من که تحت تأثیر حرف های پدر قرار گرفته بودم سراپا متوجه حرف های آن تازه جوان گردیدم و ملاحظه کردم که مرد م حاضر درجلسه با چه شور و شوق و علاقه و اخلاصی از سخنرانی این جوان استقبال نموده و با  نعره های الله اکبر که برعظمت و اُبُهت جلسه می افزود به چه صورت حرف هایی او را  تائید و پشتیبانی و حمایت خود را از او اعلام می دارند ، بیشتر اجتماع کنندگان را جوانان مکتبی و محصلین و مردم مستضعف و طبقات محروم کابل و حومۀ آن تشکیل می دادند ، درحالی که در سایر اجتماعات آنجا دختران و پسران بیباک و جوانان خالی الذهنی به مشاهده می رسیدند که هدفی جز عربده جوئی و عیاشی ندارند . آنها با لباس ها و ظاهری آراسته چنین به نظر می رسیدند که از طبقات بالای جامعه و از خانواده های سرشناس و صاحب ثروت و مکنت کابل اند که هیچ پیوند و ارتباطی با مردم خود درکابل ندارند.
   زمانی که من و پدرم  جانب خانه حرکت نمودیم ، پدرم در مسیر راه رو به من کرد وگفت که حالا درمورد آن جوان برایت معلومات می دهم و از تو می خواهم که به حرف هایم دقیقاً گوش فرادهی زیرا حرف هایی من می تواند برای تو درس خوبی در زندگی بوده باشد . پدرم که کاملاً متوجه من بود گفت : من در مورد آن جوان معلومات کافی دارم .
    او جوان مؤمن و پارسائی است که در یک خانوادۀ متدین بدنیا آمده است . او از خورد سالی تا به سن فعلی درپاکی و صفائی زندگی کرده است که زندگی شخصی او با سایر جوانان هم سن و هم سالش فرق فاحش دارد . او به گفتۀ اقارب و نزدیکانش از ابتدای زندگی به دین و ارزشهای دینی تمایل فوق العاده داشته و ضمن استعداد خدادادی که دارد ، بیشترین تلاش خود را صرف فراگیری علوم دینی کرده است و به همین علت از علوم مختلفۀ دینی بهرۀ کافی دارد ولی در رشتۀ انجنیری درپولی تخنیک کابل درس می خواند. کسانی که او را درست نمی شناسند به او مولانا خطاب نموده و او را به صفت عالم و استاد می دانند . اما او هرچه فراگرفته است دراثرتلاش شخصی و بصورت خصوصی فراگرفته است و از همه مهمتراین که آن چه می داند و ازعلوم مختلف کسب فیض نموده است درزندگی خود عملی می کند . او انسان پرهیزگار و با ادبی است که جوانی را با ساده زیستن و دور از حلقۀ جوانان روزگارسپری نموده است ، وی درمهمانی ها و محافل و در سر سفره های رنگارنگ کمتر شرکت می ورزد  و اگرزمانی هم مهمان شود به ماست و نان خشک اکتفا می کند و می گوید که ازغذاهای دیگر پرهیز است .
   خلاصه او آنچه می گوید  ، به آن اعتقاد قوی داشته و به آن عمل می نماید و فرقی بین گفتاروعملش تا الآن بمشاهده نرسیده است و بناءً حرف هایش در دلها می نشیند و اثر می گذارد .
   من بلافاصله سوال نمودم که آیا در این اجتماع بزرگ فقط همین یک نفر است ؟ پدرم جواب داد :
    نه خیر پسرم . در این اجتماعی که دیدی ، افراد زیادی در سطوح رهبری آن قرار دارند ، اما هیچ کدام به پایۀ حبیب الرحمن نمی رسند . او گفت یکی دیگر از این جوانان مسلمان سیف الدین نصرتیار است که او هم جوانی است برازنده ،  سخنور و ادیب و دانشمند ، او نیز از جایگاه خوبی دربین همرزمان خود برخوردار است و همه به او به دیدۀ احترام می نگرند و دربین این صفوف افراد متدین دیگری را هم می شناسم که برای شان ارادت دارم و افراد زیادی را  سراغ دارم که غیاباً برای مؤفقیت شان دعا می کنم . این جمع بر خاسته از بین مردم مسلمان ما اند . یکی از حاضران گفت : مادرکلانم همیشه می گفت که توجه کنید فرزندانم ! به شما توصیه می کنم که هیچ گاهی کمیسون ( کمونیست ) نشوید .
   شفیق گفت : برادران عزیز ! من در طول حیات خود آرزوی چنین روزی را در دل می پروراندم که به من زمینۀ آن فراهم گردد تا در خدمت اسلام و مسلمین به جهاد و مبارزه آغاز کنم و امروز که این فرصت برایم مهیا گردیده است ، به آرزوی دیرین خود نزدیک شده ام و به شما وعده می دهم که با تمام توان و نیرو و اخلاصی که دارم درجهت پیاده کردن اهداف و آرمان های جهاد مقدس ، مبارزه نمایم ، درلحظات پایانی جلسه فیصله بعمل آمد که آن درخواست ها و پیشنهاداتی که شفیق جهت آغاز کارخود به شوری ارائه داده است تائید است و با ید در اسرع وقت در مورد تهیۀ آنها اقدام گردد .
   ادامه دارد



نبرد پا برهنه ها
یادی ازجهاد  
قسمت نهم
   شفیق با شنیدن این حرف های جدید گفت : پس فعلاً ما ، در دوجهت کارخود را باید آغاز کنیم .
    یکی درجهت دشمن اصلی که باید ثقل کارما متوجه کوبیدن و افشای آن باشد .
   ثانیاً این که دررابطه با افراد مستقل و خارج از محدودۀ حرکت خود  که غیرمسئولانه عمل می نمایند ، باید شناسائی شوند و اولاً درجهت جلب و جذب وتوجیه آنها به خطوط جهاد تلاش کنیم و اگر به نتیجۀ نیانجامید درجهت افشا و نهایتاً طرد آنها ازصفوف جهاد اقدام مقتضی را انجام دهیم .
   این بود خلاصۀ حرفهای ایشان که به همین جا خاتمه یافت . آنها بلادرنگ وعده دادند که فردا خود را برای رفتن به داخل کابل آماده سازند .
   شفیق پس از دیدار دوستان ، نزد مسئول کل مراجعه نموده واز وی تقاضا نمود تا زمینۀ انتقال وی با ابزار و وسائل مورد نیاز وی به کابل را فراهم نماید . شفیق از وی خواست تا او را به چه نامی خطاب نماید . وی که انسانی مؤدب و با دانش به نظر می رسید جواب داد . من به صفت برادر تان به اسم یاسر یاد می شوم و به این اسم معروفم .
   یاسر شفیق را با تصمیم انقلابی و سرنوشت ساز وی تبریک گفته وبرایش وعده داد تا همه ابزارمورد نیاز بخش تبلیغات را برای وی فراهم نموده و در دسترس وی قرار دهد.
   یاسربلادرنگ اعضای شورای خود را جهت یک جلسۀ اضطراری فراخواند و در اولین لحظات آغاز جلسه از شفیق نیز دعوت بعمل آوردند تا در شورای مذکور شرکت نماید.
   شوری پس از شرکت شفیق درآن ، صورت فوق العادۀ بخود گرفت زیرا سایر اعضای شوری با شناخت قبلی که از عضو جدید خود داشتند و درجلسات قبلی صحبت های مفصلی درین زمینه صورت گرفته بود و همه انتظار چنین لحظۀ را می کشیدند با کلمات ادیبانۀ  یاسر به کار خود آغاز کرد.
   یاسر گفت : خوشوقتم ازاین که یکی از بهترین فرزندان صدیق اسلام ، عضو یک خانوادۀ شریف و نجیب کابل ، پسر یکی از نیکنام ترین افراد این مرز و بوم به  جمع ما پیوست و امروز به صفت عضو شوری او را  درکنار خود می یابیم ؛ ما تصور آنرا نمی کردیم که بز ودی چنین آرزوی برآورده گردد که به فضل و احسان پروردگار و به برکت جهاد خالصانۀ مردم مظلوم و مسلمان ما این آرزوی ما و سایر اعضای شوری برآورده گردید و مهم تر این که برادر شفیق ، همانگونه که قبلاً در موردشان صحبت گردیده بود به صفت فردی مؤمن و متعهد به ارزشهای والای اسلامی آماده گردیده اند تا امروز و فردا بلاوقفه عازم کابل گردیده و مأموریت جدید خود را در بین امواج متلاطم این طوفان عظیم آغاز نمایند.
   این اراده و تصمیم نه بر اثرفشار ویا خواهش و تمنای من و شما و نه بر اساس فیصلۀ شورای موجود بلکه بر مقتضای ایمان و اعتقاد وعزم و ارادۀ راسخ خود شان و رأی یکی ازبرادران همکار صورت گرفته است و من به نمایندگی از شما این فداکاری اسماعیل گونه را برایشان تبریک و تهنیت گفته و از خداوند بزرگ موفقیت روز افزون ایشان را تمنا می نمایم .
   رئیس شوری پس از معرفی شفیق اجندای جلسه را اعلام نموده و موضوع مأموریت جدید شفیق و درخواست های وی را درقسمت اخیر اجندا اعلام داشت .
   جلسۀ امروز از حال و هوای بخصوصی برخوردار بود زیرا که شفیق رنگ وجذابیت خاصی به آن بخشیده بود . صحبت ها تا ساعت ها ادامه پیدا کرد و هرکدام از اعضای شوری مطالب جالبی مطرح و موضوعات جدیدی را در دستورکار جلسه پیشنهاد نمودند .
   هنگامی که نوبت صحبت شفیق فرا رسید حاضرین در جلسه یکپارچه متوجه سیمای نورانی و جذَّاب شفیق گردیده و در انتظار شنیدن حرف های گیرا و دلنشین او بودند .
شفیق با معلومات کاملی که از جریانات تاریخی داشت چنین اظهار نظر نمود :
   قضیۀ افغانستان به این سادگی نیست که چند نفراز این سو و آنسو گرد آمده و زمام امور یک اردو و دولت و یک کشور را بدست گیرند و نام آنرا انقلاب بگذارند . این قضیۀ کوچکی نیست که افرادی از طریق کودتا قادر به اِعمال و مهارآن باشند بلکه هر گاه از جهات تاریخی بررسی کنیم می بینیم که دراین سرزمین شیران ، حتی قدرتمندان زمان نیز نتوانسته اند که به امیال ناپاک خود دست پیدا کنند بلکه پس از شکست های متواتر مجبور به ترک این مرزو بوم گردیده و با گذاشتن تلفات و خسارات سنگین مجبور به فرار شده اند . من نمی دانم که این افراد بوالهوس و جاهل اگر بیمار نیستند بر روی چه انگیزه و آرمانی خود را به این مهلکه انداخته اند ، زیرا تا جائی که من می دانم نه تنها مردان غیرتمند این مرزو بوم ، حتی زنان و دختران معتقد و با ایمان آن هیچ گاهی نخواهند گذاشت تا غبار ذلت و خواری  و بردگی و اسارت بربالای این کشور سایه افگنده و بار دیگر یکی از قدرتمندان جهان برآن مسلط گردد .
    این تحولات را نمی توان یک انقلاب نامید بلکه این یک توطئه و یک مداخلۀ  است و باید آنرا تجاوز خارجی نامید . روسها براساس نظریات پطر کبیر همیشه خواب و خیال رسیدن به آبهای گرم را دیده اند . این یک حرکت اتفاقی نیست . این جریان بر می گردد به تلاشها و برنامه ریزی های شصت سالۀ روسها در منطقه .

 ادامه دارد.

۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

بیست ونهم حوت 92مطابق بیستم مارچ2014

نبرد پا برهنه ها
یادی از جهاد
قسمت هشتم
   دراین بین جاهد پس از معرفی خود به شفیق گفت ، تعدادی از اینها افراد شناخته شده و سرشناسی اند . برخی از اینها در این اواخر اززندان دهمزنگ رها شده و برخی دیگر از این سو وآنسو آمده و به این جمع پیوسته اند . در بین اینها افراد خیلی سالمی وجود دارند که ضرورت به راهنمائی و هدایت دارند و اگر با دلسوزی به آنها برخورد گردد ، شاید نتایج خوبی به همراه داشته باشد.
   من فکر می کنم که در این موارد باید یک پالیسی مشخصی وضع گردد ، نیروهای دوست و دشمن شناسائی گردند. خطوط  اصلی کار و هدف نهائی باید ترسیم گردد . ایجاب می کند تا ضربتی کار آغاز گردد و به هیچ دلیل و بهانه تآخیر نگردد ، زیرا فرصت ها ازدست می رود و احتمال آن دارد تا در آینده ، چانس کمتری برای فعالیت های ما در داخل صفوف مبارزین باشد.
   شفیق با شنیدن این حرفها از این دو نفر خواست تا مشترکاً درمحل مناسبی بنشینند و دراین رابط منظم صحبت کنند . خالد که از اختیارات و امکانات خوبی برخوردار بود از آن دو خواست تا به اطاق محل کار وی رفته و در آنجا به صحبت خود ادامه دهند ، آنها مشترکاً به اطاق خالد آمده و صحبت خود را بصورت منظم آغاز کردند . ابتدا خالد گفت :
برادران عزیز !
 اولاً : ایجاب می کند تا دربخش تبلیغات ، وسائل وابزار لازم جهت چاپ ونشر فراهم گردد .
ثانیاً : افرادی لازم است که دراین زمینه آماده فداکاری گردیده و نشرات و تبلیغات را در نقاط مشخص و لازم آن پخش و نشر نمایند و بگونۀ عمل کنند که علایمی از رد پای شان باقی نماند .
   ثالثاً : شما به آمار و ارقام و اطلاعات جدید و دست اول نیازدارید تا بتوانید با استفاده از آن برنامه های تبلیغاتی خود را تنظیم نمائید و من و جاهد آماده ایم تا مؤثق ترین و جدیدترین اطلاعات را به اختیار شما گذاشته و درامور با شما همکاری جدی کنیم .
   خالد گفت : دشمن در یک حالت تهاجمی و مردم ستیزی عجیبی قرار گرفته است و درست خلاف شعار های گروهی خود عمل می کند و مشخص است که این حالت بیانگر شکست دشمن در پیاده کردن اهداف و برنامه های آن است . دشمن در ابتدا به افراد معینی حمله می کرد و افراد مشخصی را بازداشت و به  خانه های افراد انگشت شماری هجوم می برد ولی حالا کار بجائی کشیده است که هیچ کسی از آزار و اذیت و تعقیب اینها احساس امنیت نمی کند و مردم مسلمان ما هم خود را برای یک جنگ تمام عیار و یک انقلابی عظیم آماده می سازند . زن و مرد و کوچک و بزرگ ، حتی کسانی که در روز های اول کودتا ، پیشاپیش صفوف این کودتا چیان قرار گرفته و به نفع آنها شعار می دادند وگاهی هم از کودتاچیان جلوتررفته ، شعارهای تند تر و آتشین تر سرمی دادند وازنارضیان و ستم دیده گان رژیم های ظاهرشاه و داؤد شاه بودند ، فعلاً سرخورده شده اند و می بینند که اینها به هیچ کسی رحم نمی کنند و مانند گروهی انتقام جو ، هرکسی انتقام خود را از محل خود از کوچۀ خود از همسایۀ خود و حتی از اقوام نزدیک و حتی برادر خود که اگر روزی با پیشانی باز با او روبرو نگردیده اند می گیرد . زندانها پر از زندانی ، و افراد اعدامی از شمار بیرون است. کابل به کابوسی وحشتناک بدل گردیده است و وحشیگری و تهاجم بیداد می کند همه جا شیوَن و نالۀ بیوه زنان و یتیمان بگو ش می رسد و از هر کوی و برزنی آوازی بگوش می رسد که :
    « چه شده است شما را که به یاری این مظلومان و به کمک این ستمدیدگانی از زن و مرد وخورد و بزرگ نمی شتابید که می گویند خدایا ما را ازاین محیطی که حاکمان آن ظالم اند بیرون ببر ؟ »
   بناءً برما فرض است تا هر چه سریعتر به یاری و کمک مردم خود بشتابیم وبدون فوت وقت فعالیت های خود را آغاز کنیم ، زمینه ها از هر جهت فراهم است ، مردم از ما و حرکت ما استقبال نموده و ما را در قلب خود جای می دهند . هر محل ، محل ما و هر خانه ، خانۀ ما ، و هرخانوادۀ مسلمان آمادۀ پشتیبانی و حمایت از ما میباشد .
    ده ها خانواده پیغام داده اند که ما حاضریم ، همه چیزخود را دراختیار شما قرار دهیم و تقاضا و خواهش مکرر نموده اند تا هر چه عاجلتر دست بکار گردیم .
   جاهد که مأموریتش شناسائی دسته های مستقل بود گفت :
   من دررابطه با دشمن برایتان اطمینان می دهم که هیچ مشکل کاری وجود ندارد ، زیرا غیراز این که مردم مسلمان ما آمادۀ هرگونه همکاری با ما هستند ، از داخل صفوف دشمن نیز تعداد بیشماری اعلام همکاری نموده و در این روزهای اخیر برادران زیادی توسط اینگونه افرادی که در داخل صفوف دشمن قرار دارند از چنگ اینها آزاد گردیده و ما فعلاً دروضعیت مطمئن تری از هرزمان دیگری قرار داریم . اما ازنظر من مشکل عمدۀ ما کسانی اند که با استفاده از فرصت سلاح بدست گرفته و تحت نام جهاد به اخاذی پرداخته و گاه و بیگاه به دشمن نیز حمله می کنند . این افراد که هنوز هم انسجامی پیدانکرده و متشکل نشده اند ، اگرتلاشی صورت بگیرد شاید تحت کنترول آورده شوند ولی اگر خدای نخواسته اینها از کنترول واداره خارج شدند ، حرکت ما را نه تنها به دشواریهائی روبرو خواهند ساخت بلکه خطرناکتر از دشمن اصلی برای ما ومردم ما در خواهند آمد ، زیرا در حرکت اینها هیچ نوع اصول ارزشی و هیچ پایه و اساس فکری و اعتقادی درکار نیست .
    اینها پس از اعلام جهاد و پس از این که حرکت ما در بین جامعه اسلامی ما تثبیت گردید ، پا بمیدان گذاشتند . اکثر اینها با احساس و عواطف پاکی مثل هر افغان ومسلمان دیگری به میدان آمدند ولی به علت اینکه نمی دانند چه کنند و چه اصولی را رعایت کنند و از چه بپرهیزند به چی عمل کنند ، احتمال زیاد دارد که هم با مردم خود و هم با اصول و ارزشهای جهادی و اسلامی و هم با ما رو در رو قرار گیرند . این ها در این مدت کوتاه ، اشتباهات زیادی را مرتکب گردیده و سبب شده اند تا کودتا گران حاکم سوژۀ پیداکنند تا بالوسیلۀ آن علیه ما و حرکت و جهاد ما تبلیغات و سیعی را براه  بیاندازند .
   اینها بی خبر ازاین که جهاد مانند فرائض دیگر ، دارای یک سلسه  اصول و اساساتی است که بدون رعایت کامل آن نمی توان به هرحرکتی عنوان جهاد داد ، این ها بدون رعایت این اصل و اصول  سلاح بدوش گرفته و با چنان خشونتی به جنگ دشمن رفته اند که گاهی دشمن دربرابر آنها اظهار عجز و درماندگی کرده است و گاهی مردم مصیبت رسیده و مستضعف ما نیز قادر به پشتیبانی و کمک ایشان نبوده و از حمایت آنها خود داری ورزیده اند .
ادامه دارد