ziaie1

ziaie1

۱۴۰۴ تیر ۹, دوشنبه

 بنام خدای بخشنده ومهربان

پس ازلشکرکشی وشکست کمونیزم ( شوروی ) درافغانستان، اینک جنگ قومی ونژادی را که افکارواندیشه های بیماروسازمانهای استخباراتی براه انداخته اند، انشاءالله در این توطئه ودسیسۀ علنی هم، شکست مفتضحانۀ را تجربه خواهند کرد، تجربۀ که برای ما ومردم ما تلخ ودردناک اما برای توطئه گران هم پیامدی سنگین ورسوائی همیشگی بهمراه خواهد داشت.
یا ایهاالذین امنوا کونوا قوامین لله شهداء با القسط ولا یجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوهو اقرب للتقوی....
« ای اهل ایمان برای خدا پایدارواستواربوده وبه عدالت وراستی ودرستی گواه باشید والبته شما را نباید عداوت گروهی برآن دارد که ازراه عدل بیرون روید، عدالت کنید که به تقوی نزدیکتراست وازخدا بترسید که البته خدا به هرچه می کنید آگاه است.» ( مائده:8)
دوگروه افراطی شناخته شدۀ که داعیۀ دوقوم بزرگ کشوررا علم کرده ( گروه افغان ملت - ستم ملی ) ودرزیرلوای آن به دنبال اهداف شومی سرگردان اند، عامل بیشتراین تنش ها ورویا روئی های قومی ونژادی وازهیزم بیاران وآتش افروزان این معرکه بحساب می آیند. اینها پس ازشکست وفروپاشی رژیم خلق وپرچم، پا به عرصۀ ماجراجوئی ومعرکۀ جدیدی گذاشته ودرتلاش اند تا افغانستان را اینبارازمجرای انگیزه ها وابزارهای قومی ونژادی به بحران دیگری روبروکنند. اگرچه نقش حکومت ها ورژیمهای چند دهۀ اخیرکشورراهم نمی توان دراین معرکه وکمکش ها وتضاد ها نا دیده گرفت زیرا حاکمان خود کامه، بی انصاف وبی کمال کشوردرحالی که همۀ ارزشهای والای الهی وانسانی را نادیده گرفته وبرای بسط قبضۀ قدرت وثروت خود، ازهیچ جفای دربرابرملت ومردم خود وازجمله اقوام وملیت های مظلوم ومحروم وحتی قوم وتبارخود هم شرم نکرده وازهیچ جفا وستمی ابا نورزیده اند، اما این گروهک ها عامل این فضای تیره وتاری اند، که برکشورسایه افگنده است، زیرا اینها موازی با اهداف شوم طالب وداعش و دیگردشمنان کشورعمل می کنند.
خلقی پرچمی ها با حمایت وپشتیبانی همه جانبۀ کمونیزم جهانی، برای سطۀ شوروی برکشورومنطقه، دین واعتقادات مردم ما راهدف قرارداده وبیش ازیک دهه کشوررا به آشوب وفتنه کشاندند، کشتند وتصفیه کرده وآواره ومهاجرساختند واما درنهایت بساط خود وکمونیزم را جمع کرده وقدرتی را که با اعمال زوروحمایت خارجی حاصل کرده بودند ازدست داده ومضمحل شدند، اما اینک گروههای شناخته شدۀ دستوری، با الهام ازگروه های نژاد پرست وآنهایی که همیشه ازنام قوم ونژاد سؤاستفاده کرده اند، افغانستان را نشانه گرفته، وبا حمایت وپشتیبانی گروه های شکست خوردۀ خلق وپرچم وارگانهای استخباراتی درتلاش اند تا جنگ قومی ونژادی را براه انداخته، کشوررا ازاین طریق به آشوب وفتنۀ دیگری روبروسازند، این دوگروه دردوران اشغال کشورتوسط شوروی ازهم پیمانان وهم رکابان آنان بودند ودربیشترموارد به گونه دایه های مهربانترازمادروکاسه های داغترازآش عمل نمودند واما همین که آن گروههای وابسته ومزدورشکست خورده وبساط ظلم واجحاف شان ازکشوربرچیده شد این دوگروهک شناخته شده، بلافاصله خود را بدامن گروه های جهادی وازجمله مجاهدین سنگرنشین انداخته وبازهم بگونۀ ماهرانه اهداف شریرخود را ازاینطریق دنبال کرده ودراولین فرصت بدست آمده درکشمکش های میان گروهی، نقش کلیدی وآتشفشان را ایفا کردند. ما هم که عزم وارادۀ ما به اجرای اصل واصول وارزشهای والای الهی وانسانی ضعیف وبه زد وبند وقدرت وشهرت وتحکیم پایه های نفوذ خود دربین مردم روی آورده بودیم، ازپیوستن اینها به ما خوشحال وخورسند گردیده ونه تنها ازآنها رویگردان نشدیم، بلکه بالعکس بدون شرط وشروط وبدون رعایت اصل واصول آنها را پذیرا وازآنها استقبال به عمل آورده وبا برخی ازآنان ائتلاف وبرخی را به مدارج عالی دولتی قرارداده وآنها را برهمسنگران نزدیک وسایرهمقطاران خود ترجیح داده، صدرنشین محافل خصوصی وعلنی خود ساختیم، به رُشد وتقویت مجدد آنها کمک کرده وبه آنها فخرومباهات هم نمودیم، واینگونه دربرابرهمۀ دشمنان دین ووطن عمل نموده واین اشتباهات تکراری را ادامه داده تا به دام شان افتادیم، چیزی که پس ازفروپاشی شوروی وسقوط نجیب وپیوستن خلقی پرچمی ها تجربه کرده وبه پیامد های آن گرفتارشده بودیم، بازهم درس عبرت نگرفته وسرعقل نیامده وتکراراً این گروهک ها را درداخل خود پذیرفته ودرآغوش گرم خود گرفتیم، وحالا کاربجائی کشیده است که ما دنباله روآنها ومجری طرح های نفاق افگنانۀ آنها هستیم. تنها کسی که ازروز اول مخالف این روند بود وپیاپی هشدار داده وبرحذرمی داشت استاد سیاف بود که تا اکنون هم به این عزم وارادۀ خود محکم واستواراست وبه این روند ادامه میدهد.
این دوگروه با همه آن اندیشه ها وافکاربیمار، ازملت ومردم مسلمان ما سؤاستفاده کرده تحت عنوان حمایت ودفاع ازقوم ونژاد جنگی را آغازکرده اند که خطرناکترازتوطئه ودسیسۀ خلق وپرچم وخطرناکترازجنگ طالب وداعش است. اینها سبب شدند تا علاوه بردوقوم شریف ونجیب پشتون وتاجیک، هزاره وازبک محروم ومظلوم را هم به این ماجرا ومعرکۀ گندیده کشانده، دریک توطئه حساب شده آب به آسیاب دشمن ریخته کشوررا به بحران دیگری مواجه سازند. این عناصرپررو وبی مایه، با استفاده ازخلاها ونواقص افراد ودسته جات وجناح ها وحکومتها وبا بهره برداری ازخطاها واشتباهات این وآن، همۀ عیب واِشکالات را به قوم ونژاد نسبت داده، همه چیزکشوروهمۀ ارزشهای ملی ومیهنی واسلامی را به چالش کشیده وحتی نام ونشان کشوررا زیرسوال برده، به هویت ملی ومردمی جامعه وکشوردست انداخته، چیزی که متعفن تر ازجنگ کمونیزم با اسلام ومسلمین است، آنچه را کمونیستها قادربه انجام آن نگردیدند، این گروهک های شناخته شده وطماع به دنبال انجام آن اند.
دراین نه تنها اِشکالی وجود ندارد که گروههای بنام قوم ونژاد ویا برای دفاع ازحقوق حقۀ ملت ومردمی تشکیل گردیده وفعالیت کنند، بشرط آنکه درایجاد چنین گروه های دست خارجی، افکارواندیشه های بیماری چون طغیان وتجاوز، خود بزرگ بینی وتحقیردیگران، بهم اندازی وبحران سازی، تلاش برای فساد اجتماعی، اقتصادی وسیاسی، تعصب وتنفر، دامن زدن به خشم وخشونت، وظلم وبی عدالتی درکارنبوده وبه دین واعتقادات مردم خیانتی را روا ندارند.( ادامه دارد)

۱۴۰۴ تیر ۶, جمعه

 برادرعزیزوگرامی، داکتریوسف احراری یکی ازپاک مردان بادرد وبا احساس کشور، کسی که ازآوان جوانی تا همین اکنون درخدمت دین ووطن قراردارد، دردوران جهاد ومقاومت ودرزمان اشغال کشورتوسط شوروی، درکنارسنگرنشینان، دربخشهای فرهنگی وصحی ازهیچ تلاش وکوششی دریغ نورزیده ودرسخت ترین شرایط کشورکمربه خدمت دین ووطن بسته است، وسپس درمحیط آوارگی وهجرت هم لحظۀ بیکارننشسته وتا جائی که درجریان قراردارم، علاوه برتأمین معیشت خانواده وفرزندان، درخدمت گذاری به والدین متدین وبیمارخود هم ازهیچ ایثاروفداکاری دریغ نکرده است وبا وجود همۀ این گرفتاریها واحساس مسئولیتها، قدمهای مؤثری درمسیرمبارزه وجهاد برداشته وهم دراین اواخردرمحیط هجرت دراسترالیا به سراغ مهاجرین افغانی رفته است که ده ها سال قبل به استرالیا مهاجرت نموده وازخود آثارارزشمند وباقیات الصالحاتی ازقبیل مسجد ومدرسه، سرک وجاده، تعمیروساختمان، آبادی وعمران وحتی قطاری را به اسم ( فغان ) ازخود بجای گذاشته اند که تا امروزدربین مردم آن سرزمین واهالی محل زندگی شان ازآنها به گرمی ونیکی یاد می گردد . این برادرعزیزودلسوزبه تنهائی وبا عدم امکانات لازم، کاری را انجام داده است که یک وزارت ( لات ولوت ها ) انجام نداده است وحقیقتاً که قابل قدروتمجید است. وی با این اقدام تاریخی خود به کاربزرگی همت گماشته وبا تهیۀ گزارشی جامع وکامل اززندگی ودستآورد های یک نسل ازمهاجرینی که نقش پررنگی را درعمران وآبادی منطقه ودردیارهجرت ایفا نموده واکنون به فراموشی سپرده شده اند، پرده برداری و در راه گشایی یک تحقیق وتفحص پیشقدم گردیده است، چیزی که باید وزارت های کلتوروفرهنگ ومعارف ویا هم وزارت های خارجه، کارواموراجتماعی ومهاجرین سالهای قبل باید به انجام آن مبادرت ورزیده وآن جمعی را که سالها قبل ازاین به استرالیا مهاجرت ویا به آن سرزمین ها سوق داده شده اند، آن جمع را مورد ارزیابی وشناسائی قرارداده ودرزمینه تحقیقات جامعی را انجام می دادند، متاُسفانه همانگونه که ما افغانها، درهمۀ زمینه ها وازجمله دراموردولتداری وادای وجائب ومسئولیتهای دولتی کارارزشمندی انجام نداده وشاید تا امروزاطلاعی هم ازچگونگی این جمع مهاجروآواره نزد دولتمردان وادرات مربوطه موجود نباشد. سفارتخانه های کشورما هم که اکثراً با مصارف هنگفت ومعاشهای گزاف به خوشگذرانی و توزیع وفروش پاسپورت وآنهم برای بدست آوردن مُشتی پول مصروف اند، مشخص است که هیچ کارمؤثرومفیدی که بیانگراحساس مسئولیت دربرابرخاک ووطن باشد انجام نداده ونمی دهند. تاجائی که دیده می شود، برخی ازسفارتخانه های کشوربه اموری مشغول اند که بدورازاهداف ومقاصد وبدورازوجهۀ اسلامی، ملی وبین المللی افغانستان است، تاجائی که کاربه فاجعه کشیده وعناصرمرموزووابسته به ارگانهای استخباراتی دربیشتراین سفارتخانه ها جابجا گردیده وطرح های دشمنان قسم خوردۀ کشوررا دراین نمایندگیها پیاده می کنند. من فقط یکی ازسفرای را می شناسم ( آقای فاضل سفیرافغانستان درمصر) که درطی مأموریتهای مختلف خود، با صداقت واخلاص، آنگونه عمل نموده است که شایستۀ تقدیروتمجید است. این حقیقت زمانی می تواند مشخص گردد که نه تننها سفارتخانه ها بلکه همه نمایندگیهای سیاسی کشوردرخارج ازکشورمورد ارزیابی قرارگرفته وبررسی گردد.

همانگونه که افغانستان ازمنابع عظیم مادی وذخایربزرگ زیرزمینی ودست ناخورده وآب فراوان وزمین حاصلخیز ودشت ودمن وکوه وکمربا برکت وسرشارازمنابع طبیعی برخورداراست، ازمنابع عظیم معنوی وازنسل جوان با درک وبا احساس وکارآزموده ومؤمن تا پیران وبزرگان دانشمند وآگاه، مدیرومدبروبا تجربه بهره مند است که متأسفانه درهیچ مقطعی ازتاریخ کشور، برای استفاده معقول ومفید ازاین سرمایه های مادی ومعنوی کشورطرح وبرنامۀ وجود نداشته است واگرطرح وبرنامه هم رویدست قرارگرفته، آنهم فدای اهداف واغراض وفدای توطئه ها ودسایس وفدای تعصبات قومی ونژادی قرارگرفته وبه نتیجۀ لازم نرسیده است. من صدها وبلکه هزاران جوان با درد وبا احساس ویا میان سالان با تجربه وبا اخلاص وپیران وبزرگان آبدیدۀ را سراغ دارم که با کانی ازشرافت وبزرگواری، ادب واخلاق، علم وآگاهی، مدیریت واداره، عفت وپاکدامنی، وبا نفش خلاق ونوآوری که دارا هستند ومی توانند درحل خیلی ازمعضلات جامعه وکشورسهم اساسی بگیرند، اما با تأسف یا آنکه ازنظرها وازدید دست اندرکاران بدورمانده ویا درگروقدرتمندان وصاحبان زر، زور وتزویرقرارگرفته ویا درچوکات این وآن حزب وگروه بی طرح وبرنامه گیرکرده وبا درچنگال فقروفاقه، به زندگی فلاکتباری ادامه می دهند. کسی تا همین اکنون پیدا نشده است تا به این معضلات واین مسائل حیاتی جامعه وکشورچشم بصیرت بازنموده، بدورازتعصبات قومی ونژادی، حزبی وگروهی ودینی ومذهبی درجستجوی راه نجاتی برای کشورگردد. ما همه چیزداریم، بشرط آنکه خود را ازشرنفس وهوا وازدام های پوشیده وپنهانی که دشمنان دین ووطن درراه ما پهن کرده اند رهانیده وبا استعانت ازپروردگارراه خود رابسوی فلاح ورستگاری خود، جامعه وکشورخود بگشائیم.
Alle reacties:
Shahmommad Moheq, Sultan Bonyad en 7 anderen
16 opmerkingen
4 keer gedeeld
Delen

۱۴۰۴ تیر ۳, سه‌شنبه

 ابن عمر(رض) گوید که رسول (ص) گفت که « اندرروزگارگذشته سه کس به سفرشدند؛ شب اندرآمد، اندرغاری شدند تا ایمن باشند؛ سنگی عظیم ازکوه بیفتاد و درغارفروگرفت، هیچ راه نبود آن سنگ را جنبانیدن. گفتند: این را هیچ حیلت نیست مگرآنکه دعا کنیم وهریکی کردارنیکوی خویش برخدای عرضه کنیم تا باشد که خدای – تعالی- ما را به حق آن فَرَج دهد؛ یکی گفت ازآن سه مرد: بارخدایا! دانی که مرا مادری بود وپدری که هرگز پیش ازایشان طعام نخوردمی و زن و فرزند را نداد می؛ روزی به شغلی مشغول شدم وشب دیربازآمدم، وایشان خفته بودند؛ وآن قدح شیرکه آورده بودم بردست من بود اندرانتظاربیداری ایشان، وکودکان زاری همی کردند وهمی گریستند، ومن گفتم تا ایشان پیشترنخورند شما را ندهم وایشان تا صبح بیدارنشدند، ومن آن شیربردست همی داشتم ومن وکودکان گرسنه؛ بارخدایا! اگردانی که این جزبه رضای تو نبود ما را فَرَج فرست! چون این بگفت سنگ بجنبید، وسوراخی پیدا شد اما نه چنانکه بیرون توانستند شدن. آن دیگرمرد گفت: بازخدایا! دانی که مرا دخترعمِّی بود ومن بروی فتنه بودم (مفتون وعاشق) ومرا طاعت نمی داشت، تاقحطی پدید آمد: اندرماند وبا من گستاخی (شوخی) کرد؛ صد وبیست دیناربه وی دادم به شرط آنکه مرا طاعت دارد؛ چون بدان کارنزدیک شدم گفت: که ازخدای- تعالی – نترسی که مُهرِوی بشکنی بی فرمان وی؟ من بترسیدم وزر بگذاشتم وقصد وی نکردم، ودرهمۀ جهان برهیچ چیزحریص تر ازآن نبودم؛ بارخدایا! اگردانی که جزبرای تو نکردم ما را فرج فرست! پس سنگ بجنبید وپارۀ دیگرگشاده شد، وممکن نبود بیرون شدن. پس آن دیگرمرد گفت: بارخدایا! دانی که من یک بارمزدورانی داشتم، مزد همه بدادم مگریک کسی که بشد (برفت) ومزد بگذاشت؛ بدان مزد وی گوسفندی خریدم وی را، وبدان بازرگانی می کردم به نام وی تا مال بسیارشد. یک روزآن مرد به طلب مزد خویش آمد، یک دشت پُرازگاو وگوسفند واشتربود. گفتم: این همه مزد تواست، گفت: برمن همی خندی؟ گفتم : نه، که همه ازمال تو حاصل شده است. جمله به وی سپردم وهیچ چیزبازنگرفتم. بارخدایا! اگردانی که ازبهرتوبود ما را فرج ده! پس آن سنگ حرکت کردو ازجای بجنبید و راه گشاده شد وهرسه بیرون آمدند.»

روایت ازامام محمد غزالی

 زندگی یک امتحان بزرگ الهی است

پروردگارمی فرماید:
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا وهم لایفتنون .... العنکبوت: 2-3
« آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: « ایمان آوردیم » به حال شان رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟ ما کسانی را که پیش ازآنان بودند، ( درنازونعمت ها ودرسختی وآسانی ها ) آزمودیم، باید علم خدا درمورد کسانی که راست می گویند وکسانی که دروغ می گویند، محقق گردد.»
انسان های با ایمان دربرابرمصایب و ناگواری ها، شکیبا ترین مردمان هستند؛ به هنگام رویداد های ناخوش آیند زندگی، خشنود ترین وخوشبین ترین انسان ها اند. می دانند که عمردنیا کوتاه و با سختی ها وآسانی ها همراه است، نه همیشه سختی است ونه هم همیشه آسانی وبناءً نه درسختی ها خود را می بازند ونه درآسانی ها ( مقام ومنزلت ) خود را گم می کنند؛ یعنی مسئولیت ها و وجائب خود را فراموش می کنند.
پروردگارمی فرماید: ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ... بقره: 214
« آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آن که حوادثی هم چون حوادث گذشته گان به شما برسد؟ همانان که گرفتاری ها ونا راحتی ها به آنان رسید وآن چنان ناراحت شدند که پیامبر وافرادی که ایمان آورده بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ ( دراین حالت، تقاضای یاری ازاو کردند، به آن ها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است. »
ابن قیم گفته است: « ای سست اراده .... این راهی است که آدم درآن به رنج افتاد، نوح کارش به نوحه گری کشیده شد، ابراهیم را به آتش افگندند، اسماعیل را به قربانگاه برد ند، پیکرذکریا را با اره دونیم کردند، یحی پاکدامن را سربریدند.»
منصور، خلیفۀ ستمگروجبارعباسی پس ازآن که متوجه مقام وجایگاه ومحبوبیت امام ابوحنیفه ( رح ) دربین مردم شد، ازوی تقاضا کرد؛ بحیث قاضی القضات دربارایفای وظیفه کند تا ازاین طریق خلافت خود را مشروعیت بخشیده وبه اهداف ناروای که دارد نایل گردد؛ زمانی که مردم ازامام خواستند تا این مأموریت را لبیک گوید، درجواب مردم فرمود: اگرازمن بخواهد که دروازه های مسجد را بشمارم، نمی شمارم؛ پس من چگونه مسئولیتی را به عهده گیرم که با آن حکم اعدام کسی را صادرکرده وبرآن مهرنهم، کسی را که می خواهد گردنش را بزند وخونش را بریزد؛ واما امام همام، زندان وشکنجه وشلاق را قبول کرد واما ازپیشنهاد منصور امتناع نمود ودرزندان ودرزیرشکنجه ها با تنی نحیف جام شهادت نوشید.
جعفربن سلیمان به دستورمنصور، امام مالک ( رح ) را 70 ضربه شلاق زده، سرش را تراشیدند، واورا درشهر بگرداندند، دراین ماجرا دوکتف امام مالک شکست واما برمحبوبیتش دربین مردم افروده گشت.
به دستورمعتصم؛ اًمّامه ولباس های امام احمد ( رح ) را ازتنش درآوردند؛ شکنجه گران آنقدربا تازیانه به تن برهنۀ وی زدند، که ازهوش برفت.
بویطی جانشین امام شافعی را به دستور« واثق خلیفۀ عباسی » با غل وزنجیرازمصربه بغداد آوردند؛ وی درحضورواثق اظهارداشت: من مصمم هستم که درزیرشکنجه ها، با این غل وزنجیرها جان دهم تا اقوام آینده به طوریقین بدانند که قومی قبل ازآنان در راه ایمان واعتقاد خود با چنین حالتی جان داده اند.
سئل الرسول صلی الله علیه وسلم: ای الناس اشدُ بلاءً؟ فقال: الانبیاء ...« رواه الترمذی وقال: حسن صحیح »
« از رسول اکرم ( ص ) پرسیدند: کدام گروه ازمردمان بلا ها وابتلاهای شان شدیدتراست؟ فرمودند: پیامبران، آنگاه یاران ویاران- یاران شان، وهم چنین بلای هرکس به اندازۀ دینداری اواست. اگردینش محکم واستوارباشد، بلا وابتلایش شدیدتراست؛ اما اگردر امردینش سستی داشته باشد، بلای او هم به همان اندازه کمتراست. بلا ومصیبت هم چنان با بندۀ خدا همراه است تا وقتی که دیگرسبکباروفارغ ازهرگناه وخطا بر روی زمین راه برود. »
« هرکه دراین بزم مقرب تراست – جام بلا بیشترش می دهند.»
ومن الناس من یعبدالله علی حرف ... حج: 11
« وگروهی ازمردم اند که خدا را نه همیشه، بلکه گاه گاهی می پرستند. هرگاه خیری به آنان می رسد، اعتمادی به خدا پیدا می کنند واما اگرفراز ونشیبی برایشان پیش آید، روی برمی گردانند. براستی که دنیا وآخرت را ازدست داده اند، وبراستی این خسارت بزرگ وآشکاری است.»
بی دینان، ملحدان وگمراهان، ازهمۀ مردم بی تاب وتوان تراند
مشاهدات وتجارب انسانی نشان می دهد که؛ ملحدان، شکاکان وعناصرضعیف الایمان، دربرابرسختی ها ومصایب زندگی، ازهمه سست تروناتوان تراند، به آسانی روی به خشم وخشونت می آورند، زود می شکنند وبزودی تسلیم شکست می شوند. اینان همانند کشتی متلاطمی اند که سکاندارآن برآن سلطۀ ندارد؛ بلکه دربرابرامواج طوفان، ثبات خود را ازدست می دهد وبا هرباد وتند بادی، دست ازپا نمی شناسد، وبا یک چشم به هم زدن، غرق دریا می گردد. بهاءالدین ضیایی

۱۴۰۴ تیر ۱, یکشنبه

 قسمت اول

دراین حالی که قریب به اتفاق انسان های با سواد، تحصیلکرده ودانشگاهی، وحشی گری وبربریت را فقط وفقط به قرون وسطی نسبت می دهند وبا افتخاروسربلندی دم ازجلال وجبروت وحاکمیت وغلبۀ علم وعقل برزندگی بشر می زنند، وچنین وانمود می کنند که دوران سیاه روزی وبدبختی بشرسپری وزمان آسایش وآرامش بشرفرارسیده است اما می بینیم که نه تنها ازطغیان وتجاوزووحشی گری کاسته نشده است بلکه دراین یکی دوقرن اخیربردامنه ای آن افزایش چشم گیری بعمل آمده است.
بنظرم آن چه امروز ودراین دوره ازحیات بشراتفاق می افتد، خیلی هولناکترازآنچه است که درطول تاریخ بشریت اتفاق افتاده است. انتحار، انفجار، بمباردمان ، ترور و آواره کردن جوامع وملت ها چه ازطریق اِعمال زور وقدرت، تجاوزبه حریم انسان وانسانیت وچه هم بلایای طبیعی وانسانی همه وهمه به یک روند طبیعی وروزانه تبدیل شده است.
دربرخی جوامع اگراوضاع اجتماعی متشنج وتجاوزات وتعدی های صورت می گیرد، مراجع ومراکزی وجود دارد که جریانات را بررسی نموده ودرجستجوی راه حل به مراجع قانونی متوصل می گردند اما درکشورهای چون افغانسان، هرچه برسراین ملت، چه درگذشته وحال آمده ویا آورده اند، نه تنها کسی ویا مرجعی درپی عاملین ومسبین آن نبوده است بلکه، عاملین ومسببین همۀ جرم وجنایات را درنهایت برائت داده وبه مکافات وهدایای هم نوازش کرده اند.
آنچه دردنیا اتفاق افتاده است
درجون سال 2016 میلادی یک جوان 24 سالۀ سیاه پوست به اسم ( آدام ترائوره ) بدست نیروهای ژاندارمری فرانسه کشته شد، قتلی که حمایت های گستردۀ مردم فرانسه را با خود داشت ومنجربه آشوب ها وفتنۀ بزرگ درفرانسه گردید، هفتۀ گذشته پس ازسال ها تحقیق وبررسی جریان مذکور، داد گاهی درفرانسه ژاندارمری آن کشوررا برائت داد. همین که حکم برائت اعلام گردید، با وجود منع تجمعات وراهپیمائی، هزاران تظاهرکننده به خیابان های پاریس وشهرهای بزرگ دیگرفرانسه چون لیون، مارسی ولیل سرازیرگردیده درحمایت ازخانوادۀ مقتول علیه پولیس شعارداده، با محکوم کردن پولیس وژاندارمری، به آتش زدن ودرگیری با پولیس ونیروهای امنیتی پرداختند.
در تاریخ 24 ماه می امسال اتفاق دیگری همه را بهت زده وحیران کرد و آن این که یک نفرسیاه پوست امریکایی به اسم ( جورج فلوید ) توسط پلیس آن کشوربه شکل بیرحمانۀ به قتل رسید وطوری که دیده می شود، این نه اولین قتل وکشتاربیرحمانۀ سیاهان ونه هم آخرین آن درامریکا وجهان خواهد بود، بلکه تعصب وتنفر، نه دربین تمام اقشارجامعه بلکه دربین قشرمعلوم حال ومعینی بصورت سیستماتیک ادامه دارد، با این حادثه مردم به خیابان ها ریخته، سیاه وسفید، بومی ومهاجر، درصفوف واحد ویکپارچه علیه تعصب وتنفر، نظام طبقاتی وعلیه ظلم واستبداد یک طبقه برطبقۀ دیگرشعارداده وازجمله علیه پولیس راه پیمائی کرده وبه این هم اکتفا نکرده هرچه برسرراه شان قرارگرفت، یا سوختند ویا ازبین بردند. شعارعدالت- عدالت سرداده علیه تبعیض وتعصب شعارداده، خیابان ها وشهرها را به تصرف خود درآورده، پولیس ونیروهای امنیتی را محاصره کرده وعلیه نیروهای امنیتی نظام حاکم شعارسردادند. مهمترین شعاری که تا امروز، آنرا سرلوحۀ مبارزات خود قرارداده و درسراسرجهان ازامریکا تا کانادا واسترالیا واروپا ازآن استفاده کردند، این شعارشان است: « جان سیاهان ارزش دارد » آن ها تا جایی پیشرفتند که نظام حاکم را به تمکین دربرابر خود ومحاسبه با خاطیان وقاتلان ومحاکمۀ آن ها وادشتند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
شورای شهرداری که این واقعه درآنجا اتفاق افتاده بود، طی نشستی به انحلال ادارۀ پولیس آن شهررأی داد.
کشوری که درنظم وقانون، قدرت واقتدارش دردنیا حرف اول را می زند، با این حادثه بلافاصله نظم وقانون درآن ازهم پاشید ونه تنها افراد ودسته جات معارض ومشخص، بلکه کل جامعه امریکا دست دردست یکدیگرداده، کشور را به یک آشوب وفتنۀ بزرگ روبروکردند، زیرا دفاع ازحفوق افراد ویک قشرآسیب دیده وآن هم دفاع ازحقوق یک همشهری ویک امریکائی، اگرچه رنگین پوست است به یک امرنهادینه بدل گردیده است
نزدیک به نیم قرن قبل، مارتین لوترکینگ رهبرومدافع حقوق سیاه پوستان امریکا را ترورکردند واما متعاقب آن با یک حرکت وخیزش مردمی وبا یک قیام عمومی گسترده وبنیادی، حقوق سیاه پوستان به رسمیت شناخته شد وبرای اولین بار، سیاه پوستان همانند سفید پوستان ازحقوق مساوی برخوردارگردیدند، وهنوز نیم قرن نگذشت که مردم امریکا سیاه پوستان اقلیت را به رهبری وریاست جمهوری امریکا نامزد وبه اکثریت آرا رهبری آن ها ( اُباما ) را دردو دورۀ متوالی با سعۀ صدرپذیرفته وقدرکردند. اقلیتی با برنامه وبا پرنسیپ وبا اصل واصول، که براکثریت ترجیح داده شد.
زمانی که برادرجورج فلوید با حضوردرکمیتۀ قضائی کنگرۀ امریکا خواهان « پایان دادن به رنج سیاه پوستان شد.»
وی خواهان « تصویب قوانینی برای اصلاح رفتاری پولیس گردید».
وی ازنمایندگان کنگره خواست، « نگذارند که جان برادرش بیهوده ازدست برود» .
وی خطاب به نمایندگان گفت: « همان رهبرانی باشید که این کشوروجهان به آن نیازدارد».
وی نیامد که مظلوم نمائی نموده وخواهان خسارت ویا خواهان امتیازات شخصی وخانوادگی وحتی قومی ونژادی گردد وبگوید که پس ازاین باید برای ما ( سیاهان ) هم درپلیس، ادارات ومقامات سهم معینی درنظرگرفته شود، چرا که ما مظلوم واقع گردیده ایم، وچیزی هم که مطالبه می کرد بلاوقفه برایش داده می شد.
جورج فلوید دربیست وپنجم ماه می یعنی پنجم جوزا کشته شد واما تا حالا که شانزدهمین روزازآن تاریخ می گذرد، درنیویارک وبوستون تظاهرات ادامه دارد. ودرهمه شهرهای بزرگ دنیا ازسیدنی استرالیا تا کانادا وانگلیس وفرانسه این تجمعات ادامه دارد.
چند روزقبل همانگونه که درهنگام کشتن جورج فلوید پای برگردنش گذاشته شده بود، رئیس واعضای کنگرۀ امریکا به قسم نمادین وهم نوائی وتقبیح این عمل ازکنگره پائین آمده وهمه یکجا ویکدست برای همان 8 دقیقه و46 ثانیه زانوزدند تا تأثروتأسف وغم شریکی خود را به جورج فلوید وخانواده اش ومردم امریکا نشان دهند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
سیاه پوستانی که درسرزمین آبائی شان ( افریقای جنوبی) سال ها تحت استعمارانگلیس قرارداشته واقلیتی سفید پوست وتحمیلی برآن ها حکومت می کرد ورهبرمحبوب شان نِلسون ماندلا چهل سال را درپُشت میله های زندان سپری کرد، با استقلال آن کشورازچنگ انگلیس، همین که ماندلا اززندان آزاد شد، اورا دررأس قدرت آوردند واوهم پس ازیک دورۀ کاری مختصرومؤفقانه، قدرت را به صورت قانونی به مردم برگرداند وتا زنده بود بصورت یک رهبروقائد مورد احترام مردم، ویک پیشوای پایبند اصل واصول والگوی برای نسل های بعدی سیاهان افریقا گردید.
درسرزمینی ( امریکا ) که این اقلیت افریقائی تبار، روزی به عنوان برده گان وکارگران کارهای شاقه شناخته می شدند، پس ازجد وجهد ومبارزه وپیکاربلاوقفه وخستگی ناپذیربه صفت قشری هم طرازوهم میهن وهم وطن درآمدند. مردمی که به سختی مبارزه کرده وازدل وجان آمادۀ ایثاروفداکاری گردیده وازهمه چیزخود مایه گذاشته ونهایتاً به هدف ومقصدی که داشتند، رسیدند. زیرا هیچ چیزی دربرابراراده، عزم وتصمیم سالم ومثبت انسان نمی تواند کارسازومانع باشد، اگرچه کسانی نخواهند وسد راه انسان گردند، اما درنهایت انسان هدفمند ومعقول به مقصد خود رسیدنی است. هرجامعه، اُمت وملتی، اهدف وآرمان های خود را دارد که ماسوای اهداف فردی، شخصی وگروهی است، چیزی که فوق همۀ اهداف ومقاصد انسان قرارمی گیرد وهمه با عهد وپیمانی که می بندند به آن متعهد وهرکسی که درعهد وپیمانش کمترین شبهۀ پیدا شود ازجمع طرد ومنزوی گردیده وبا وی به دیده یک هم پیمان دیده نمی شود. ( ادامه دارد)

۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

 

بنام خداوند بزرگ
در دوران خلافت حضرت عمر ( رض) که از ادوار طلائی عدل و داد و اجراات عملی احکام شرعی در تاریخ اسلام به حساب می آید، آتش سوزی مهیبی اتفاق افتاد که سبب شد تا نه تنها خانه ها ، بلکه لانه های پرندگان هم از این آتش افسار گسیخته در مان نماند.
مولانای بلخی گوید:
آتشی افتاد در عهدی عمر همچو چوبی خشک می خورد او حجر
در فتاد اندر بنا ...........
خلاصه این که آتشی شعله ور گردیده بود که هیچ گاه کسی چنین آتش سوزی را بیباد نمی آورد وبناءً به حضرت عمر ( رض) خبر دادند که آتش سوزی عجیبی است که هر چه آب می پاشیم بی تاثیر است .
مولانا جواب حضرت عمر به مردمان را چنین بیان میدارد:
گفت آن آتش ز آیاتِ خداست شعله های آتشِ ظلم شما است
آب بگذارید و نان قسمت کنید بُخل بگذارید اگر آلِ من اید
خلق گفتندش که در بگشوده ایم ما سخی اهل فتوت بوده ایم
گفت نان در رسم عادت داده اید دست از بهر خدا نگشوده اید
بهر فخر و بهربوش و بهر ناز نه ز بهر ترس و تقوی و نیاز
مال تخم است و به هرشوره منه تیغ را در دست هر رهزن مده
اهل دین را بازدان از اهل کین هم نشین حق بجو با او نشین
هر کسی با قوم خود ایثار کرد کاغه ( نادان ) پندارد که او خو دکار کرد
شما در این حکایت مولانا می بینید که خلیفۀ مسلیمن چگونه حوادث و وقایع جامعه ای اسلامی را ریشه یابی و مانند طبیبی که علت بیماری را جستجو می کند بیمار را متوجه عامل و اسباب بیماری ساخته ، عمل می کند.
شما می بینید در جامعه ای که همۀ حدود شرعی به طور کامل رعایت می گردد و اما باز هم خلیفۀ مسلمین عامل بلا و مصیبت را از بی توجهی به برخی ارزش های والای اسلامی و انسانی ( دلسوزی و ترحم، خیرخواهی و تعاون و ایثار وفداکاری ) می داند.
و اما در جوامعی که به حدود الهی توجهی صورت نمی گیرد و از اوامر و نواهی پروردگار، زُهد و تقوی،عدالت و انصاف ( حداقل در میان خواص ) خبری نیست و بالآخره برادری و اخوت از بین مردم رخت بربسته و جایی آن را کبر و غرور، بخل و بغض، کینه و حسد و انتقام و عیب جویی دیگران فرا گرفته و پرستش نفس برپرستش خدا غالب گشته و تمام هم وغم انسان ها را مال اندوزی از هر راه ممکن و مسابقه در عیش و عشرت و کفران نعمت پُر کرده است، کجا دروازۀ رحمتی باز خواهد گردید تا از این مصایب و پریشانی های که دامن ما و همۀ عالم را فرا گرفته است رهایی یابیم، ما همه سرنشینان یک کشتی هستیم.
روایتی است که گویند یکی از دوستان خدا از کوچۀ می گذشت که ناگهان برسرش خاکستر پاشیدند، متعاقب آن وی را دیدند که زمین را سجده و شکر خدا را بجا می آورد ، گفتند:
ای بزرگوار! بر سَرَت خاکستر پاشیدند ولی تو شکر پروردگارت را بجا می آوری؟ گفت:
من مستحق آتش بودم، برسرم خاکستر پاشیدند، آیا چگونه شکر پروردگارم را بجا نیاورم.
این حالتی که بر ما و کشور ما و دنیای که در آن زندگی می کنیم ( در بر و بحر ) حاکم است گویای آن است که طوفانی عظیم در راه است که همه را از پای در خواهد آورد، اوضاع و احوالی که صدای همه را در آورده است.
شکسپیر گوید: زمانی که انسانیت، شرافت و مروت از میان رفت و منافع و سود پرستی جایی آن را گرفت، آن وقت چه بلای برسر بشریت خواهد آمد.
پاپ رهبر کاتولیک های جهان هم طی محافل مختلف، چندین بار اعلام نمود که جنگ سوم جهانی آغاز گردیده است.
و اما حیرت آور آن که درچنین اوضاع و احوالی که همه چیز در حال ویرانی و نابودی است هنوز هم بخود نیامده ..........
  • بهاء الدین ضیائی

۱۴۰۴ خرداد ۲۵, یکشنبه

 قسمت اول

دراین حالی که قریب به اتفاق انسان های با سواد، تحصیلکرده ودانشگاهی، وحشی گری وبربریت را فقط وفقط به قرون وسطی نسبت می دهند وبا افتخاروسربلندی دم ازجلال وجبروت وحاکمیت وغلبۀ علم وعقل برزندگی بشر می زنند، وچنین وانمود می کنند که دوران سیاه روزی وبدبختی بشرسپری وزمان آسایش وآرامش بشرفرارسیده است اما می بینیم که نه تنها ازطغیان وتجاوزووحشی گری کاسته نشده است بلکه دراین یکی دوقرن اخیربردامنه ای آن افزایش چشم گیری بعمل آمده است.
بنظرم آن چه امروز ودراین دوره ازحیات بشراتفاق می افتد، خیلی هولناکترازآنچه است که درطول تاریخ بشریت اتفاق افتاده است. انتحار، انفجار، بمباردمان ، ترور و آواره کردن جوامع وملت ها چه ازطریق اِعمال زور وقدرت، تجاوزبه حریم انسان وانسانیت وچه هم بلایای طبیعی وانسانی همه وهمه به یک روند طبیعی وروزانه تبدیل شده است.
دربرخی جوامع اگراوضاع اجتماعی متشنج وتجاوزات وتعدی های صورت می گیرد، مراجع ومراکزی وجود دارد که جریانات را بررسی نموده ودرجستجوی راه حل به مراجع قانونی متوصل می گردند اما درکشورهای چون افغانسان، هرچه برسراین ملت، چه درگذشته وحال آمده ویا آورده اند، نه تنها کسی ویا مرجعی درپی عاملین ومسبین آن نبوده است بلکه، عاملین ومسببین همۀ جرم وجنایات را درنهایت برائت داده وبه مکافات وهدایای هم نوازش کرده اند.
آنچه دردنیا اتفاق افتاده است
درجون سال 2016 میلادی یک جوان 24 سالۀ سیاه پوست به اسم ( آدام ترائوره ) بدست نیروهای ژاندارمری فرانسه کشته شد، قتلی که حمایت های گستردۀ مردم فرانسه را با خود داشت ومنجربه آشوب ها وفتنۀ بزرگ درفرانسه گردید، هفتۀ گذشته پس ازسال ها تحقیق وبررسی جریان مذکور، داد گاهی درفرانسه ژاندارمری آن کشوررا برائت داد. همین که حکم برائت اعلام گردید، با وجود منع تجمعات وراهپیمائی، هزاران تظاهرکننده به خیابان های پاریس وشهرهای بزرگ دیگرفرانسه چون لیون، مارسی ولیل سرازیرگردیده درحمایت ازخانوادۀ مقتول علیه پولیس شعارداده، با محکوم کردن پولیس وژاندارمری، به آتش زدن ودرگیری با پولیس ونیروهای امنیتی پرداختند.
در تاریخ 24 ماه می امسال اتفاق دیگری همه را بهت زده وحیران کرد و آن این که یک نفرسیاه پوست امریکایی به اسم ( جورج فلوید ) توسط پلیس آن کشوربه شکل بیرحمانۀ به قتل رسید وطوری که دیده می شود، این نه اولین قتل وکشتاربیرحمانۀ سیاهان ونه هم آخرین آن درامریکا وجهان خواهد بود، بلکه تعصب وتنفر، نه دربین تمام اقشارجامعه بلکه دربین قشرمعلوم حال ومعینی بصورت سیستماتیک ادامه دارد، با این حادثه مردم به خیابان ها ریخته، سیاه وسفید، بومی ومهاجر، درصفوف واحد ویکپارچه علیه تعصب وتنفر، نظام طبقاتی وعلیه ظلم واستبداد یک طبقه برطبقۀ دیگرشعارداده وازجمله علیه پولیس راه پیمائی کرده وبه این هم اکتفا نکرده هرچه برسرراه شان قرارگرفت، یا سوختند ویا ازبین بردند. شعارعدالت- عدالت سرداده علیه تبعیض وتعصب شعارداده، خیابان ها وشهرها را به تصرف خود درآورده، پولیس ونیروهای امنیتی را محاصره کرده وعلیه نیروهای امنیتی نظام حاکم شعارسردادند. مهمترین شعاری که تا امروز، آنرا سرلوحۀ مبارزات خود قرارداده و درسراسرجهان ازامریکا تا کانادا واسترالیا واروپا ازآن استفاده کردند، این شعارشان است: « جان سیاهان ارزش دارد » آن ها تا جایی پیشرفتند که نظام حاکم را به تمکین دربرابر خود ومحاسبه با خاطیان وقاتلان ومحاکمۀ آن ها وادشتند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
شورای شهرداری که این واقعه درآنجا اتفاق افتاده بود، طی نشستی به انحلال ادارۀ پولیس آن شهررأی داد.
کشوری که درنظم وقانون، قدرت واقتدارش دردنیا حرف اول را می زند، با این حادثه بلافاصله نظم وقانون درآن ازهم پاشید ونه تنها افراد ودسته جات معارض ومشخص، بلکه کل جامعه امریکا دست دردست یکدیگرداده، کشور را به یک آشوب وفتنۀ بزرگ روبروکردند، زیرا دفاع ازحفوق افراد ویک قشرآسیب دیده وآن هم دفاع ازحقوق یک همشهری ویک امریکائی، اگرچه رنگین پوست است به یک امرنهادینه بدل گردیده است
نزدیک به نیم قرن قبل، مارتین لوترکینگ رهبرومدافع حقوق سیاه پوستان امریکا را ترورکردند واما متعاقب آن با یک حرکت وخیزش مردمی وبا یک قیام عمومی گسترده وبنیادی، حقوق سیاه پوستان به رسمیت شناخته شد وبرای اولین بار، سیاه پوستان همانند سفید پوستان ازحقوق مساوی برخوردارگردیدند، وهنوز نیم قرن نگذشت که مردم امریکا سیاه پوستان اقلیت را به رهبری وریاست جمهوری امریکا نامزد وبه اکثریت آرا رهبری آن ها ( اُباما ) را دردو دورۀ متوالی با سعۀ صدرپذیرفته وقدرکردند. اقلیتی با برنامه وبا پرنسیپ وبا اصل واصول، که براکثریت ترجیح داده شد.
زمانی که برادرجورج فلوید با حضوردرکمیتۀ قضائی کنگرۀ امریکا خواهان « پایان دادن به رنج سیاه پوستان شد.»
وی خواهان « تصویب قوانینی برای اصلاح رفتاری پولیس گردید».
وی ازنمایندگان کنگره خواست، « نگذارند که جان برادرش بیهوده ازدست برود» .
وی خطاب به نمایندگان گفت: « همان رهبرانی باشید که این کشوروجهان به آن نیازدارد».
وی نیامد که مظلوم نمائی نموده وخواهان خسارت ویا خواهان امتیازات شخصی وخانوادگی وحتی قومی ونژادی گردد وبگوید که پس ازاین باید برای ما ( سیاهان ) هم درپلیس، ادارات ومقامات سهم معینی درنظرگرفته شود، چرا که ما مظلوم واقع گردیده ایم، وچیزی هم که مطالبه می کرد بلاوقفه برایش داده می شد.
جورج فلوید دربیست وپنجم ماه می یعنی پنجم جوزا کشته شد واما تا حالا که شانزدهمین روزازآن تاریخ می گذرد، درنیویارک وبوستون تظاهرات ادامه دارد. ودرهمه شهرهای بزرگ دنیا ازسیدنی استرالیا تا کانادا وانگلیس وفرانسه این تجمعات ادامه دارد.
چند روزقبل همانگونه که درهنگام کشتن جورج فلوید پای برگردنش گذاشته شده بود، رئیس واعضای کنگرۀ امریکا به قسم نمادین وهم نوائی وتقبیح این عمل ازکنگره پائین آمده وهمه یکجا ویکدست برای همان 8 دقیقه و46 ثانیه زانوزدند تا تأثروتأسف وغم شریکی خود را به جورج فلوید وخانواده اش ومردم امریکا نشان دهند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
سیاه پوستانی که درسرزمین آبائی شان ( افریقای جنوبی) سال ها تحت استعمارانگلیس قرارداشته واقلیتی سفید پوست وتحمیلی برآن ها حکومت می کرد ورهبرمحبوب شان نِلسون ماندلا چهل سال را درپُشت میله های زندان سپری کرد، با استقلال آن کشورازچنگ انگلیس، همین که ماندلا اززندان آزاد شد، اورا دررأس قدرت آوردند واوهم پس ازیک دورۀ کاری مختصرومؤفقانه، قدرت را به صورت قانونی به مردم برگرداند وتا زنده بود بصورت یک رهبروقائد مورد احترام مردم، ویک پیشوای پایبند اصل واصول والگوی برای نسل های بعدی سیاهان افریقا گردید.
درسرزمینی ( امریکا ) که این اقلیت افریقائی تبار، روزی به عنوان برده گان وکارگران کارهای شاقه شناخته می شدند، پس ازجد وجهد ومبارزه وپیکاربلاوقفه وخستگی ناپذیربه صفت قشری هم طرازوهم میهن وهم وطن درآمدند. مردمی که به سختی مبارزه کرده وازدل وجان آمادۀ ایثاروفداکاری گردیده وازهمه چیزخود مایه گذاشته ونهایتاً به هدف ومقصدی که داشتند، رسیدند. زیرا هیچ چیزی دربرابراراده، عزم وتصمیم سالم ومثبت انسان نمی تواند کارسازومانع باشد، اگرچه کسانی نخواهند وسد راه انسان گردند، اما درنهایت انسان هدفمند ومعقول به مقصد خود رسیدنی است. هرجامعه، اُمت وملتی، اهدف وآرمان های خود را دارد که ماسوای اهداف فردی، شخصی وگروهی است، چیزی که فوق همۀ اهداف ومقاصد انسان قرارمی گیرد وهمه با عهد وپیمانی که می بندند به آن متعهد وهرکسی که درعهد وپیمانش کمترین شبهۀ پیدا شود ازجمع طرد ومنزوی گردیده وبا وی به دیده یک هم پیمان دیده نمی شود. ( ادامه دارد)
Saeid Eshagh Deljou Hossaini
سلام و درود بر برادر بزگوار جناب استاد ضيايي صاحب
بسيار عالي و متعهدانه قضاياي درد ناك تاريخ تعصب و ستم گري و نژاد پرستي و برتري جويي را برسي كرديد و مضار اين جنايت بشري را بر جوامع انساني معين و مشخص فرموديد من قوياً مطمئنم كه اثراتش بر روان و اراده كسانيكه وجدان آزاد و بيدار دارند حتمي است و افكار كهنه و منطق شرك را كه دعوت به برتري و سوددجويي و كهنه پرستي است دگر گون خواهد ساخت
از خداوند منان به جناب عالي آجر و پاداش تمنا دارم

۱۴۰۴ خرداد ۲۳, جمعه

اسم چقدر بر شخصیت اثر می‌گذارد؟

کریستین جَرِت
اولین چیزی که اغلب درباره هر غریبه‌ای می‌فهمیم، نامی است که مادر و پدرش به او داده‌اند. نام ما می‌تواند تاثیر شگفت‌انگیزی بر درک دیگران از ما داشته باشد. شاید قبلا در این باره فکر کرده باشید که والدین‌تان چگونه بر شکل‌گیری شما تاثیر گذاشته‌اند، مثلا خون‌گرمی یا سخت‌گیری‌شان یا گشاده‌دستی و مصربودن‌شان، ولی درباره یکی از مهمترین یادگارهای مادر و پدرتان، یعنی اسمتان، هم فکر کرده‌اید؟ اینکه اسمتان را دوست دارید یا نه یا دیگران اسم شما را چطور می‌بینند؟
مادر و پدرها اغلب برای انتخاب نام فرزندشان مصیبت می‌کشند، این ممکن است برایشان آزمون خلاقیت باشد یا راهی برای بروز شخصیت یا هویت خود از طریق فرزند. اما نکته‌ای که ممکن است چندان در نظر نگیرند، تاثیری است که این اسم می‌تواند در نگرش دیگران به فرزندشان بگذارد و بر شخصیتی که در نتیجه آن پیدا می‌کنند.
دیوید ژو، روانشناسی که در دانشگاه آریزونا درباره روانشناسی اسم تحقیق می‌کند، می‌گوید: "از آنجا که اسم برای شناسایی فرد و برقراری ارتباط روزمره با او بکار می‌رود، مبنای درک فرد از خودش می‌شود، بخصوص در ارتباط با دیگران".
ما در انتخاب اسم‌مان هیچ نقشی نداریم مگر اینکه در بزرگسالی بخواهیم نام‌مان را به نام دلخواه تغییر دهیم
البته که عوامل دیگری هم شخصیت ما را شکل می‌دهند، بخشی تحت تاثیر ژنتیک ماست، تجربه‌های رشد و بلوغ نقش بسیار مهمی دارند، همینطور معاشران ما و در نهایت نقش‌هایی که در کار و زندگی می‌پذیریم. اینها همه نقش دارند.
در میان این همه عامل، نقشی که اسممان ایفا می‌کند راحت فراموش می‌شود، نفوذی بسیار شخصی که بعد از تولد تحمیل می‌شود و آثارش معمولا در تمام عمر باقی می‌ماند (مگر اینکه خودمان را به زحمت تغییر اسم بیندازیم).
گوردون آلپورت، یکی از بنیانگذاران روانشناسی شخصیت، در سال ۱۹۶۱ گفت: "در تمام عمر، اسم ما مهمترین مرجع تعریفی است که از خود داریم."
در سطح ابتدایی اسم ما می‌تواند جزئیاتی از قوم و تبار یا ریشه و سابقه ما را آشکار کند. این در دنیایی پر از تعصبات اجتماعی، پیامدهای اجتناب‌ناپذیری خواهد داشت؛ مثلا تحقیقی در آمریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر نشان داد با روزمه‌های شغلی یکسان، وقتی نام فرد شبیه اسامی عربی بود احتمال کمتری داشت به مصاحبه دعوت شود تا وقتی که اسم فرد، سفیدپوست به نظر می‌رسید.
این از همه نظر ناعادلانه است، بخصوص اینکه اسم شاخص قابل‌اعتمادی برای اصل و نسب نیست.
از چنین پیامدهایی نباید بسادگی گذشت اما نفوذ اسم به اینجا ختم نمی‌شود. حتی در درون یک فرهنگ هم، اسم هر کس ممکن است عادی باشد یا نادر، بار معنایی مثبت داشته باشد یا منفی یا اینکه جذاب، از مد افتاده یا نامطلوب دانسته شود؛ البته این دیدگاه‌ها با گذشت زمان تغییر می‌کنند. در نهایت این جنبه‌های اسم ما خواه‌ناخواه بر رفتار دیگران با ما اثر می‌گذارند و همچنین بر احساسی که به خودمان داریم.
اسم‌ها مد می‌شوند و از مد می‌افتند
جین توئنج، روانشناس آمریکایی، در دهه ۲۰۰۰ مطالعه‌ای انجام داد که نشان می‌داد حتی با در نظر گرفتن سابقه خانوادگی و نارضایتی کلی از زندگی، کسانی که نامشان را دوست ندارند، سازگاری روانی کمتری دارند. به احتمال زیاد، یا چون اعتماد به نفس و عزت نفس ندارند اسم‌‌شان را دوست ندارند، یا چون اسم‌شان را دوست ندارند، اعتماد به نفس ندارند. خانم تونج و نویسنده همکارش نوشتند: "اسم نماد «خود» می‌شود".
برای بررسی تاثیر اسم ما بر رفتار دیگران با ما، به پژوهشی اشاره می‌کنم در سال ۲۰۱۱ در آلمان که در آن از کاربران یک سایت دوست‌یابی سوال شد آیا مایلند بر اساس نام، دیگران را برای دوست شدن دنبال کنند.
یوخن گبائر پژوهشگر در دانشگاه مانهایم و همکارانش از جمله ویبکه نبریش دریافتند کسانی که در زمان تحقیق نامشان ازمدافتاده تلقی می‌شد (مثل کوین) بیشتر درخواست دوستی‌شان رد شد تا کسانی که اسم‌شان مد روز انگاشته می‌شد (مثل الکساندر).
اگر دوست‌یابی نمونه‌ای باشد از نحوه رفتاری که با هر فرد در طول زندگی می‌شود، براحتی می‌توان دید نام فرد شکل‌دهنده رفتار دیگران است و رفتار دیگران هم به نوبه خود، بر شکل‌گیری فرد تاثیر می‌گذارد.
تحقیقات جدید که در آلمان در دست انتشارند، نشان داده‌اند احتمال کمک به غریبه‌ها با نام‌هایی که منفی ارزیابی می‌شدند (سیندی و شانتال بیش از سایر اسامی منفی ارزیابی شدند)، کمتر از احتمال کمک به غریبه‌هایی بود که اسامی‌شان مثبت ارزیابی می‌شد (سوفی و مری مثبت‌ترین نام‌ها ارزیابی شدند).
اسم ما چنین پیامدهای وسیعی دارد چون در درک ما از خودمان و رفتار دیگران با ما تاثیر می‌گذارد. می‌توان تصور کرد چقدر سخت است کسی که هر روز بخاطر اسمش دست رد به سینه‌اش می‌خورد، فردی خونگرم و مثبت‌اندیش (یا به زبان روانشناسی "سازگار") باشد.
مطالعه دوست‌یابی هم این را تایید می‌کند: دوست‌یابان با نام‌های از مد افتاده که بیشتر دست رد به سینه‌شان می‌خورد، معمولا تحصیلات و اعتماد به نفس کمتری هم داشتند، انگار دست ردی را که در دوست‌یابی تجربه می‌کردند، بازتابی از کل زندگی‌شان بود
پژوهش‌های دیگر هم پبامدهای زیان‌بار اسم نامحبوب یا با بار منفی را نشان داده‌اند.
هواجیان کای و همکارانش در موسسه روانشناسی پکن اخیرا نام صدها هزار نفر را که در خطر ارتکاب جرم و محکومیت بودند، بررسی کردند. حتی با لحاظ کردن تاثیر پیشینه خانوادگی و اجتماعی، کسانی که نام‌های کم‌طرفدار یا دارای بار منفی داشتند (نام‌هایی که کمتر "گرم" یا "اخلاقی" ارزیابی شدند)، بیشتر احتمال داشت درگیر کارهای مجرمانه شوند.
این گرایش به رفتار مجرمانه را می‌توان نمود ظاهری سازگاری کمتر دانست. این همخوانی دارد با این دیدگاه که نام‌های به‌ظاهر منفی یا کم‌طرفدار، فرد را در معرض طرد اجتماعی قرار می‌دهد و احتمال شخصیتی ناسازگار را بالا می‌برد.
هواجیان کای می‌گوید اسم‌ها چنین پیامدهایی دارند چون بر احساس ما از خودمان و رفتار دیگران با ما تاثیر می‌گذارند: "از آنجا که یک اسم خوب یا بد می‌تواند .... نتایج خوب یا بد داشته باشد، به والدین توصیه می‌کنم همه سعی‌شان را بکنند اسم‌هایی که در فرهنگ‌شان خوب هستند روی فرزندانشان بگذارند".
تا اینجا، این مطالعات به پیامدهای مضر نام منفی یا نامحبوب اشاره کرده‌اند ولی بعضی از یافته‌های اخیر به فواید بالقوه نام‌ها نیز پرداخته‌اند.
برای مثال، اگر اسمی "رسا" (سونورانت) دارید مثل مارلا که روان جریان پیدا می‌کند (در مقایسه با نام‌هایی که یکباره ادا می‌شوند مثل اریک یا کرک)، به احتمال زیاد دیگران این پیش داوری را در باره شما دارند که طبع سازگارتری دارید و این فواید خودش را دارد.
بعلاوه، اگرچه یک اسم کمتر رایج، ممکن است در کوتاه‌مدت عوارض منفی داشته باشد (و احتمال طرد را زیاد کند یا احتمال دوست‌داشته شدن را کاهش دهد)، ممکن است در درازمدت مزایایی داشته باشد و حس منحصر به فرد بودن بدهد.
هواجیان کای و همکارانش در موسسه روانشناسی پکن در مطالعه دیگری متوجه شدند حتی با لحاظ کردن زمینه‌های اقتصادی-اجتماعی، اسم نادرتر با افزایش احتمال حرفه‌های نامعمول‌تر مانند کارگردان سینما یا قاضی مرتبط است.
پژوهشگران می‌گویند "اوایل زندگی، نام‌های نسبتا منحصر به فرد ممکن است باعث حس هویت منحصر به فرد در بعضی شود". چنین حسی می‌تواند "انگیزه‌ای" شود برای "متمایز بودن" که فرد را به یک مسیر شغلی نامعمول اما متناسب با تعریفش از خود سوق دهد. این شبیه نوعی "جبرگرایی اسمی" به نظر می‌رسد، یعنی معنای نام ما بر تصمیم‌هایی که در زندگی می‌گیریم تاثیر می‌گذارد؛ این مثلا وفور متخصص بیماری‌های اعصاب به نام دکتر Brain (به معنی مغز) و دیگر موارد جالب و مشابه را توجیه می‌کند.
بر اساس تحقیقات دیوید ژو در دانشگاه ایالتی آریزونا، اسم غیرعادی حتی ممکن است فرد را به گونه‌ای شکل دهد که خلاق‌تر و ذهنش بازتر باشد.
دیوید ژو و همکارانش اسامی مدیران عامل در بیش از هزار شرکت را بررسی کردند و دیدند که هرچه اسم آنها نادرتر باشد، استراتژی‌های تجاری هم که دنبال می‌کنند متمایزتر است، بخصوص اگر ذاتا با اعتماد به نفس هم باشند.
دیوید ژو توضیحی مشابه هواجیان کای می‌دهد: "مدیران عامل با اسامی غیرمعمول، معمولا یک حس متمایز بودن از هم‌رده‌هایشان پیدا می‌کنند که به آنها انگیزه دنبال کردن استراتژی‌های غیرمتعارف را می‌دهد".
اگر قرار است در آینده پدر یا مادر شوید، ممکن است این سوال برایتان بوجود بیاید که آیا اسمی رایج و محبوب انتخاب کنید و شانس محبوب بودن و دوست داشته شدن فرزندانتان را افزایش دهید یا برای آنها نامی خاص انتخاب و کمک کنید احساس کنند که خاص هستند و خلاقانه‌تر عمل کنند. دیوید ژو توصیه می‌کند: "اسامی متداول و غیرمتداول هر دو مزایا و معایبی دارند، به همین دلیل والدین، صرف نظر از اینکه چه نامی به فرزندشان می‌دهند، باید از جنبه‌های مثبت و منفی اسم‌ها مطلع باشند".
شاید بهترین ترفند، انتخاب یک نام متداول باشد که براحتی به یک نام متمایزتر تبدیل شود و هر دو منفعت را داشته باشد. به توصیه دیوید ژو، "اگر به کودک نامی بسیار معمولی بدهید، اینکه در کوتاه‌مدت دیگران دوستش داشته باشند و قبولش کنند را برایش راحت‌تر می‌کنید."
  1. "با این حال والدین باید راهی پیدا و به فرزندشان کمک کنند تا بداند که منحصر به فرد است، شاید با دادن یک نام دوم خاص یا تایید مکرر بر خصوصیات منحصر به فرد او".