ziaie1

ziaie1

۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

 

بنام خداوند بزرگ
در دوران خلافت حضرت عمر ( رض) که از ادوار طلائی عدل و داد و اجراات عملی احکام شرعی در تاریخ اسلام به حساب می آید، آتش سوزی مهیبی اتفاق افتاد که سبب شد تا نه تنها خانه ها ، بلکه لانه های پرندگان هم از این آتش افسار گسیخته در مان نماند.
مولانای بلخی گوید:
آتشی افتاد در عهدی عمر همچو چوبی خشک می خورد او حجر
در فتاد اندر بنا ...........
خلاصه این که آتشی شعله ور گردیده بود که هیچ گاه کسی چنین آتش سوزی را بیباد نمی آورد وبناءً به حضرت عمر ( رض) خبر دادند که آتش سوزی عجیبی است که هر چه آب می پاشیم بی تاثیر است .
مولانا جواب حضرت عمر به مردمان را چنین بیان میدارد:
گفت آن آتش ز آیاتِ خداست شعله های آتشِ ظلم شما است
آب بگذارید و نان قسمت کنید بُخل بگذارید اگر آلِ من اید
خلق گفتندش که در بگشوده ایم ما سخی اهل فتوت بوده ایم
گفت نان در رسم عادت داده اید دست از بهر خدا نگشوده اید
بهر فخر و بهربوش و بهر ناز نه ز بهر ترس و تقوی و نیاز
مال تخم است و به هرشوره منه تیغ را در دست هر رهزن مده
اهل دین را بازدان از اهل کین هم نشین حق بجو با او نشین
هر کسی با قوم خود ایثار کرد کاغه ( نادان ) پندارد که او خو دکار کرد
شما در این حکایت مولانا می بینید که خلیفۀ مسلیمن چگونه حوادث و وقایع جامعه ای اسلامی را ریشه یابی و مانند طبیبی که علت بیماری را جستجو می کند بیمار را متوجه عامل و اسباب بیماری ساخته ، عمل می کند.
شما می بینید در جامعه ای که همۀ حدود شرعی به طور کامل رعایت می گردد و اما باز هم خلیفۀ مسلمین عامل بلا و مصیبت را از بی توجهی به برخی ارزش های والای اسلامی و انسانی ( دلسوزی و ترحم، خیرخواهی و تعاون و ایثار وفداکاری ) می داند.
و اما در جوامعی که به حدود الهی توجهی صورت نمی گیرد و از اوامر و نواهی پروردگار، زُهد و تقوی،عدالت و انصاف ( حداقل در میان خواص ) خبری نیست و بالآخره برادری و اخوت از بین مردم رخت بربسته و جایی آن را کبر و غرور، بخل و بغض، کینه و حسد و انتقام و عیب جویی دیگران فرا گرفته و پرستش نفس برپرستش خدا غالب گشته و تمام هم وغم انسان ها را مال اندوزی از هر راه ممکن و مسابقه در عیش و عشرت و کفران نعمت پُر کرده است، کجا دروازۀ رحمتی باز خواهد گردید تا از این مصایب و پریشانی های که دامن ما و همۀ عالم را فرا گرفته است رهایی یابیم، ما همه سرنشینان یک کشتی هستیم.
روایتی است که گویند یکی از دوستان خدا از کوچۀ می گذشت که ناگهان برسرش خاکستر پاشیدند، متعاقب آن وی را دیدند که زمین را سجده و شکر خدا را بجا می آورد ، گفتند:
ای بزرگوار! بر سَرَت خاکستر پاشیدند ولی تو شکر پروردگارت را بجا می آوری؟ گفت:
من مستحق آتش بودم، برسرم خاکستر پاشیدند، آیا چگونه شکر پروردگارم را بجا نیاورم.
این حالتی که بر ما و کشور ما و دنیای که در آن زندگی می کنیم ( در بر و بحر ) حاکم است گویای آن است که طوفانی عظیم در راه است که همه را از پای در خواهد آورد، اوضاع و احوالی که صدای همه را در آورده است.
شکسپیر گوید: زمانی که انسانیت، شرافت و مروت از میان رفت و منافع و سود پرستی جایی آن را گرفت، آن وقت چه بلای برسر بشریت خواهد آمد.
پاپ رهبر کاتولیک های جهان هم طی محافل مختلف، چندین بار اعلام نمود که جنگ سوم جهانی آغاز گردیده است.
و اما حیرت آور آن که درچنین اوضاع و احوالی که همه چیز در حال ویرانی و نابودی است هنوز هم بخود نیامده ..........
  • بهاء الدین ضیائی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر