ziaie1

ziaie1

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

 

بنام خداوند بزرگ

فضای عجیب وغریبی دربین ما وجامعه وکشور ما حاکم گردیده است که تمیزوتشخیص حق ازباطل، صادق ازکاذب، وخوب ازبد را دشوارکرده است، وضعی که همه ازهم شاکی، وهمه کس ازهمه کس وهمه چیزناراض واما ازخود راضی وخیلی هم راضی، فضائی که گوئی من ( وما ) مظلوم به چنگ اهریمن ظالم وستمگری گیرکرده ایم که رهائی ماغیرمقدوراست. فضای که گوئی کسی، به هیچ چیز، وهیچ کس دیگری اعتماد ندارد واعتماد خود را به همه چیزوهمه کس ازدست داده است. هم ظالم داد وفریاد می زند وهم مظلوم فغانش برآمده است. هم خاطی وگنهکار شاکی است وهم قاضی ومفتی ، همه را به این وآن متهم می سازد. هم بیمارشاکی وشکایت دارد وهم طبیب وداکترازهمه (بیماران ) ناراض ونسبت به همه کس وهمه احساس درد والم می کند. بندگان خدا، همۀ آنچه را خود مرتکب گردیده وآنچه را که خود کشت کرده ودرومی کنند، به خدا نسبت داده وآنگونه وانمود می کنند که گوئی خدائی با قدرت وهیبت درکمین است ( نعوذ بالله ) تا نگذارد که انسانها واین بندگان مظلوم از نازونعمت ها وآسایش وآرامشی که دارند لحظۀ هم درامن وامان قرارگرفته وازلذتهای زندگی بهره مند گردند، ازخدا می نالند وگوئی که بدون عذروتقصیر، به بلاومصیبتی گرفتارشده اند، کسانی که اگرمؤفقیتی نصیب شان می گردد، آنرا ازخود واززحمات وتلاشها واستعداد وتوانائی های خود می دانند واما اگربه ناکامی وشکست وناتوانی وضعف ودرد و بیماری مبتلا گردیدند آنرا به عوامل دیگرودرنهایت به نظام هستی ومشیت الهی نسبت داده ومظلوم نمائی می کنند، گوئی که دست غیبی است که آنها را بیچاره ساخته و این وضعیت را برآنها مسلط کرده است.

اقشار، جناح ها، گروه ها واحزاب مختلف درحالی که خود را برائت می دهند، یکی بردیگری تاخت وتازنموده ویکی دیگری را به این وآن متهم می سازند، وهمه ازهم دل آزرده ونا آرام اند.

ملت همۀ کم وکاستی ها ونابسامانیها وآنچه برخود شان وجامعه وکشورمی گذرد، ازمعضلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، کلتوری، اخلاقی، درد ومرض وبیماری ونا امنی ونا بسامانیها را ازدولت می دانند ودولت هم ملت را به بی توجهی وبی تفاوتی وتخطی ازقانون وپُشت پازدن به اصل واصول متهم می کند.

نه برزگرودهقان به حق خود قناعت دارد ونه کسبه کاران درکسب وکارخود رعایت دیگران را می کنند، نه شاگرد به هدایات وراهنمائی های استاد خود توجه می کند ونه هم استاد با شفقت ودلسوزی ( همانند فرزندان خود ) به تربیه وتعلیم صادقانۀ اولاد وطن می پردازد. نه داکترانصاف وعدالت را رعایت کرده وازبیماران مستضعف خود خصوصاً ازاخذ فیس افراد بی بضاعت می کاهد، ونه هم بیماران به حرف داکترگوش داده اصل واصول صحی را که داکتربرای صحت وسلامت شان تجویزمی کند درنظرمی گیرند. بالاخص داکتران وانجنیرانی که صاحب مال وثروتی هنگفت گردیده وازجیب ملت به مال وثروتی دست یافته اند، فقیروغنی ازوضعیت موجود شاکی وداد وفریاد کنان یکی دیگری را مسئول این وضعیت می دانند.

صاحبان مال وثروت به عیش وعشرت واصراف وفضولخرجی مصروف اند وازهرطریق ممکن به ازدیاد مال وثروت خود درتلاش واما ازحال فقیروبینوا وازیتیمان وبیوه زنانی غافل اند که نه نان وآبی برای خوردن ونه لباسی برای پوشیدن ونه جایی برای خوابیدن دارند، وصاحبان جاه وجلال وحاکمان وزمامداران بی احساس وبی خاصیت وبی انصاف با چنان شأن وشوکت وغروری برملت حکومت می کنند که گوئی هیچ مسئولیتی دربرابرمردم ورعیت ومعضلاتشان ندارند وچنان احساسی بی تفاوتی می کنند که گوئی، بربردگانی حکمروائی می کنند که هیچ مسئولیتی دربرابرشان احساس نمی کنند.

بغیراز تعداد انگشت شماری، بیشترعلما وبزرگان دین هم درپیوند با حاکمان وصاحبان مال وثروت، آنگونه سرگرم زندگی ذلت بارومشغول زد وبند هایی اند که فرصتی برای ارزیابی وجائب ومسئوولیتهای عظیم خود که وارث انبیا بحساب می آیند نمی یابند.

باهرکسی روبروگردی وبا هرکسی درهرمحفل ومجلس ودرهرجمع واجتماعی مواجه شوی انتقاد است واعتراض است واتهام است وزیرسوال بردن همه کس وهمه چیز. آنکه بیشترازهمه، درخطا وگناه وفساد غرق است، بیشترازهمه شاکی است واعتراض می کند.

انتقادات واتهاماتی که قرین واقعیت است وناشی ازعیب واشکالات، نواقص وخلاها، نا توانی ها ونارسائی هایی است که همه به نحوی از انحا به آن روبروایم.

این معضله وپرابلم شمۀ ازهزاران درد ورنجی است که ما وجامعۀ ما وکشورما به آن مواجه هستیم. آیا درتحت چنین اوضاع واحوالی می توان فقط به انتقاد واعتراض وگله وشکوه وشکایت بسنده کرد وبه راه خود ادامه داده، هم خود وهم جامعۀ خود را به یک بحران عظیمترمواجه نساخت؟

اگراین اظهارنظرها وانتقادات واین سبوتاژها وعکس العمل ها برای خودنمائی وبا ظاهری دلسوزانه برای ملت ودولت نیست، بلکه برای ادای وجیبه دربرابرملت ومردم وجامعه وکشورودین ووطن، وحقیقتاً که ناشی ازعلاقه مندی واحساس محبت ( برای دین ووطن ) باشد، کی امکان دارد که کسی بازهم دست زیرالاشه گذاشته وناظروشاهد تباهی ونابودی و ویرانی کامل کشورباشد وحتی قدمی برای رفع این معضلات برنداشته ودرجستجوی راه نجاتی برای آن نباشد؟

درتمام این مواردی که به شکایت های گوناگون و... چیزقابل تأمل وتوجه آنست که همه وهمه سنگ دفاع ازملت ومردم ودین ووطن را به سینه می زنیم وآنگونه وانمود می سازیم که گوئی دایه های مهربانترازمادریم. اما این سوال مطرح می گردد: ما که اینقدرشیفته وعاشق ودلسوزجامعه وکشورودین وآئین خود هستیم، آیا شده باشد که لحظۀ را هم برای رفع این معضلات وراه حلی برای رسیدگی به این شکایات درنظرگرفته وازوقت وفرصت وتوانائی های خود درزمینه مدد جُسته باشیم؟

آیا فقط با طرح خلاها ونواقص وخطاها واشتباهات می توان کاری انجام داد وبراوضاع فایق آمده ومسلط شد؟

ما که اینقدر شاکی وشکایت داریم آیا حاضریم تا با کمترین ایثاروفداکاری، ازتوانائی های بالقوه، مثل فکرواندیشه، درآمد وعواید، مال ودارائی، معامله وتجارت، کسب وکار، موقف وموقعیت اجتماعی، دینی ومذهبی، گروهی وحزبی خود به نفع دین وآئین، ملت ومردم، ودولت وحکومت خود مایه بگذاریم؟

بیشترما که زندگی خود را بصورت کامل وقف تأمین معیشت، آسایش وآرامش خود وخانواده ویا رسیدگی به امورقوم ونژاد ویا صرف امورگروهی وحزبی کرده ایم، آیا قادرنیستیم تا یک فیصدی ازاین همه تلاشها وکوششها واین همه سرمایه گذاریهای را که در..... برای دین وآئین وملت ومردم وجامعه وکشورخود اختصاص دهیم؟

شاید بگوئیم که ما چنین وچنان کردیم. یک داکتری را درنظربگیریم که احساس مسئولیت کرده ودربرابرفیسی که اخذ نموده ویا دربرابرحقوق ومعاشی که دریافت می کند روزانه به تداوی تعدادی ازبیماران می پردازد وبرای معالجه ای بهترومؤفقانه تربیماران خود، روزانه به مطالعۀ بیشتروآگاهی ازپیشرفتهای علمی درهمان رشته ای خود می پردازد وعلاوتاً برای پیشبرد بهتراهداف خود درسیمینارها ومحافل علمی شرکت می ورزد تا بهترین طریقه ای ممکن را برای معالجه ای بیماران خود بیابد، آیا شده باشد که ما هم درجستجوی راه حلی به این معضلات خود وجامعۀ خود، اوقاتی را اختصاص داده، با تماس وارتباط ودید وبازدیدها، محافل ومجالسی را درزمینه براه انداخته وطرحی را تدرزمینه تهیه کرده باشیم؟

آیا شده باشد که ما هم لحظۀ وقت خود را صرف آن کرده باشم تا دستآوردهای روزانه وماهانه وسالیانه ای خود را نسبت به ملت ومردم، جامعه وکشور ودین وآئین خود را مورد ارزیابی قرارداده، تامعلوم کرده باشیم که چه سهمی درادای وجائب ومسئولیتهای خود ایفا نموده ایم؟

آیا می دانیم که دربرابرخالق وفرمانروای خود جوابگوی وضع موجود هستیم؟

آیا می دانیم که وجائب ومسئولیتهای عظیمی برعهده داریم که لحظه هم نسبت به آنها اندیشه نکرده ولحظه ای به سراغ آنها نرفته ایم. مسئولیتها ووجائبی که با اد ای آنها همۀ این معضلات موجود ما وجامعه وکشورما قابل حل است؟

آیا می دانیم که فقط وفقط ایمان کامل به خدا واطاعت بلاقید وشرط ازاوامرونواهی پروردگاراست که می تواند ما را ازاین مصایب موجود وازاین بن بست وبلاتکلیفی وسردرگمی موجود نجات دهد؟

آیا می دانیم که دربرابردین ووطن مسئولیتهای عظیمی را برعهده داریم که اگرازانجام بموقع آن غفلت ورزیم، هم باعث پریشانی خود وهم جامعه ومردم خود خواهیم گشت، وباردیگراهریمنانی دراین کشورما قد عَلَم خواهند کرد که بازهم ازکشته ها پُشته ساخته وآنگاه جهادی هم غیرمقدورخواهد بود؟

آیا می دانیم؟ مهمترین اصلی را که خداوند ما را به اجرای آن ملزم ساخته است اتحاد ووحدت ماست؟ اتحاد ووحدتی که شیرازۀ یک جامعه ویک کشور( اسلامی ) را می سازد، اتحاد ووحدتی که هیچ چیزوهیچ بهانۀ، سد ومانع آن شده نمی تواند زیرا دستورصریح پروردگاراست: واعتصموا بحبل الله جمیعاً، واما درقسمت بعدی پروردگارصراحتاً دستورمی دهد: ولا تفرقوا، پرهیزازتفرقه دستورصریح پرودگاراست که اگرکسی به خدا ایمان داشته با شد غیرممکن است که راه اختلاف وتفرقه را درپیش گیرد. اتحاد ووحدتی که شکارمال وجاه گردیده، وجاه ومالی که ازانسانی کریم انسانی بیرحم وظالم ساخته است.

آیا حاضریم تا بخاطروحدت واتحاد خود، همۀ آن تاروپود های نفسانی، دام وجالهای دست وپاگیر، قومی ونژادی، گروهی وحزبی وحرص وهواهای نفسانی که عالم را به خاک وخون کشیده واولاد آدم را به اختلاف ونفاق، جنگ ورویاروئی بی سابقۀ مواجه ساخته است، ازدست وپای خود خطا نموده وخود را ازقید وبند این وآن سد ومانع رها سازیم؟

۱۴۰۴ فروردین ۲۳, شنبه

 مولانا جلال الدین محمد بلخی

قسمت سوم
بنام خداوند بزرگ
مولانا درین قسمت ازشاه کارهای ماندگارش
، به شرح حال کسی پرداخته است که به همۀ نازونعمت ها وزرق وبرق ها پُشت نموده وبسوی خدا روی آورده است، مولانا میفرماید:
« ابراهیم ادهم ( رح ) دروقت پادشاهی به شکاررفته بود، درپی آهوی تاخت تا چندان که ازلشکربکلی جداگشت ودورافتاد، واسب درعرق غرق شده بود ازخستگی، اوهنوزمی تاخت درآن بیابان. چون ازحد گذشت، آهو به سخن درآمد وروی بازپس کرد که: ما خُلقتَ لهذا. تورا برای این نیافریده اند وازعدم جهت این موجود نگردانیده اند که مرا شکارکنی. خود مرا صید کرده گیر؛ تا چه شود؟
ابراهیم چون این را بشنید، نعره زد وخود را ازاسب درانداخت. هیچ کس درآن صحرا نبودغیرازشبانی. به اولابه کرد وجامه های شاهانۀ مرصع به جواهروسلاح واسب خود را، گفت ازمن بستان وآن نمد خود را بمن ده، وبه هیچ کس مگوی وکس را ازاحوال من نشان مده. آن نمد درپوشید وراه گرفت. اکنون غرض اورا بنگرچه بود ومقصود حق چه بود: اوخواست که آهو را صید کند، حق تعالی اورا به آهوصید کرد تا بدانی که درعالم آن واقع شود که اوخواهد، ومراد مُلک اوست ومقصود تابع او.» ( فیه ما فیه )
دریکی ازروایات مستند، امام محمد غزالی ( رح ) می فرماید:
حُذّیفۀ مرعشی را پرسیدند که « چه عجبتردیدی ازابراهیم ادهم که خدمت وی کردی؟« گفت: « درراه مکه گرسنگی صعب کشیدیم، چون به کوفه رسیدیم اثرآن برمن بدید، گفت: " توضعیف شده ای ازگرسنگی"؟ گفتم: " آری" گفت: " دوات وکاعذ بیار. بیاوردم، بنوشت که " بسم الله الرحمن الرحیم، ای آنکه مقصود درهمه احوال تویی واشارت همه به تواست، من ثناگوی وشاکروذاکرم، لیکن گرسنه وتشته وبرهنه ام، من این سه که نصیب من است ضامن آنم، توآن سه که نصیب تواست ضامن باش" ورقعه به من داد وگفت: " بیرون رو ودل درهیچ کس مبند جزدرحق- تعالی- وهرکه را اول بینی این به وی ده." بیرون آمدم، یکی را دیدم براشتری نشسته، رقعه به وی دادم برخواند وبگریست، گفت: " کجا است خداوند رقعه؟" گفتم: " درمسجد" کیسه ای زر به من داد، ششصد دیناردروی؛ گفتم یکی را که "این مرد کیست؟" گفتند: " ترسایی است." زربه نزدیک ابراهیم بردم وحکایت کردم؛ گفت: " دست بدان زرمبرکه هم اکنون خداوندِ این بیاید." دروقت ترسا آمد ودرپای وی افتاد وبوسه داد ومسلمان شد.»
درروایات مستند دیگری ازابراهیم ادهم ( رح ) نقل شده است که: « ابراهیم ادهم ( رح ) پس ازمدت ها سیروسیاحت، عزم سفرحج کرد وبا کسی که دراین مدت دوست ویارویاورش شده بود به سوی کعبه روان گشت، درمسیرراه به محلی که کاروانهای مسافرین اُتراق کرده ولحظۀ درآنجا غذائی خورده وآبی می نوشیدند، این دو( نفر) هم دورترازمحل تجمع وچشم دید مردم توقف کردند. ابراهیم ادهم به دوست خود گفت: این مبلغ را بگیروببین که اگرنان وآبی پیداکردی بیارتا باهم میل کرده وبه سفرخود ادامه دهیم. زمانی که آن دوست ابراهیم ادهم به دوکان ویا نانوائی نزدیک شد، دید که کسی با شترباری که بهمراه د ارد، وتازه ازراه رسیده است، ازحاضرین سوال می کند که آیا مسافری به اسم ابراهیم ادهم را ندیده اند؟ وی می گوید: که این آدم مدتها است که ازخانه وکاشانه ای خود دربلخ به قصد سفرحج بیرون آمده اما هیچ خبری ازحال واحوال وی دردست نیست. این دوست ابراهیم ادهم به وی نزدیک می گردد وازاومی پُرسد که توچه کاره هستی که ازابراهیم ادهم می پرسی؟ این آدم جواب می دهد که من یکی ازغلامان دربارابراهیم ادهم هستم که مرا خانواده ابراهیم ادهم جهت کمک وهمکاری با وی فرستاده اند، وی اورا با شترهمراهش گرفته ونزد ابراهیم ادهم می آورد. زمانی که ابراهیم ادهم اورا می بیند روی به دوست خود کرده می گوید که من تورا به جهت پارچۀ نان وآبی فرستاده بودم ولی تورفتی وکسی را باخود آوردی که من ازاو وامثالش خود را دورنگه میدارم، دوست ویارابراهیم ادهم ماجرا را برایش می گوید وسپس معلوم می شود که براستی این آدم یکی ازغلامان دربارواین شتر، با بارش هم اموال واجناسی است که خانواده ودربار، جهت استفاده وی ارسال کرده اند، ابراهیم ادهم پس ازاطمینان، روی به غلام نموده می گوید که این شتررا با بارش به توبخشیدم وتورا هم که یکی ازغلامان درباربودی آزاد ساختم. دوست ویارابراهیم ادهم می گوید: ما درحالی که درمضیقه هستیم، توشتربا تمام بارش را بوی بخشیدی واقلاً برای ادامه سفرچیزی ازآن نگرفتی. ابراهیم ادهم سربه سجده می گذارد و می گوید: که پروردگارا! من ازتوپارچۀ نانی طلب نمودم واما تودربدل آن، شتری با بارش را برایم اعطا کردی.»
درروایت مستند دیگری هم ازابراهیم ادهم آمده است که:
« ابراهیم ادهم با یارویاورنزدیکش مشغول طواف بیت الله شریف بود که دیدند، جوانی خوش اندام، زیبا، ونورانی، درحالی به طواف بیت الله شریف مشغول است که خیلی اززائرین به تماشای وی پرداخته اند، ابراهیم ادهم ودوست نزدیکش هم به این جوان با دیده حیرت وتعجب نگاه نموده ودقیق شدند. آن دوست نزدیک، روی به ابراهیم ادهم نموده پرسید: من وشما به این فیصله رسیده بودیم که ازاین زرق وبرقها وازاین زیب وزینتهای دنیا روی برگردانده وتا جائی که ممکن است ازاین گونه اعمال به پرهیزیم؟ اما توای یارویاورم! مانند سایرمردم، دوبارپیاپی به این جوان نگاه کرده وروی برنگرداندی. ابراهیم ادهم گفت که حالا، دیگرمرا مجبورساختی تا حقیقتی را برایت بگویم که هنوزهم نسبت به آن متردد ومشکوکم. من درنظراول احساس کردم که این جوان همانند آن پسرم می باشد که مدتها است ازاوجدا شده واورا ندیده ام واما دردیداربعدی متوجه شدم که شاید این همان پسردورافتاده ام باشد که برایم غیرقابل باوربود وهست. دوست ابراهیم ادهم گفت: اگرمرا اجازه دهی ازاودرزمینه سوال می کنم؟ ابراهیم ادهم گفت: سوال کن اما نگوکه ازپدرش اطلاعی داری ویاخیر. همان بود که دوست ابراهیم ادهم به وی نزدیک گردیده وپس ازختم طواف پرسید: که ای جوان! ازکجا آمده ای وازچه ملت ومردمی هستی؟ وی درجواب گفت: که من ازسرزمین بلخ ( افغانستان ) آمده ام، وفرزند یکی ازسران وبزرگان آن دیاربنام ابراهیم ادهم هستم، من شنیده بودم که پدرم جهت ادای مراسم حج راهی بیت الله الحرام گردیده است، به این امید آمده ام تا اگرخدا خواسته باشد اورا پیدا کرده وازحالش جویا شوم.»
ابراهیم ادهم ( رح ) یکی ازآن بزرگان وسرداران وراه یافته گان به سوی خدا است که دراوج قدرت وثروت، ازاین نازونعمت های دنیائی روی گرداند وبه خدای بزرگ روی آورد. کمترکسی را درمیان انسانها می توان سراغ کرد که به مال وثروتی رسیده باشد واما ازآسیبها وصدمات حاصله ازآن درامان مانده باشد، چه درطول حیات وچه هم درپایان عمر، ازتلخی ها سختیها وعذاب های جانکاه جسمی وروحی آن بدورمانده باشد.
اکثراً، پایان این نازونعمت ها وقدرت وثروتها فاجعه بار وبا امراض وبیماریها ومرگ ومیرهای تکاندهنده ویا زندان وترورواعدام خاتمه می یابد.
بالعکس، دراین زندگینامۀ ابراهیم ادهم دیده می شود که قدرت، مال وثروت، وفرزند است که بدنبالش روان واما با دست رد مواجه مواجه می گردد. جاه ومالی که خیلی ازبزرگان، سران وزمامداران کنونی جهان را، آنگونه به خود سرگرم، مشغول، مجنون ودیوانه کرده است که تحت هیچ عنوانی ازاین فتنه وفسادی که جهان را به نابودی سوق داده است، نه تنها روی برنمی گردانند، بلکه حاضراند تا جمعیت عظیمی را برای رسیدن به این آرزوی خام واین فتنۀ بزرگ به نابودی روبروکرده وجانهای خود را هم درپای آن قربانی کنند. ( ادامه دارد)

۱۴۰۴ فروردین ۲۱, پنجشنبه

 

((( چند حزبى )))
اسلام آيين وحدت و يكپارچگى است، رمز موفقيت و سعادت مسلمانان را در اتحاد و وحدت مى‌داند، و از هرگونه تفرقه و پراگندگى و روى هر انگيزه و به هر عنوان بوده باشد، بيزار است.
در احاديث فراوانى به لزوم و اهميت اين اتحاد و اخوت ايمانى با عبارات مختلفى اشاره شده است: «الْمُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا».
«افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزاى يك ساختمان‌اند كه هر جزئى از آن جز ديگر را محكم نگاه مى‌دارد».
«الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ ، لا يَظْلِمُهُ وَلا يَخْذُلُهُ...».
«مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمى‌كند، و او را خوار و تنها نمى‌گذارد».
و نيز مى‌فرمايد: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى».
«افراد با ايمان در دوستى و نيكى و ترحم بر يكديگر همچون اعضاى يك پيكر‌اند كه چون عضوى از آن رنجور و دردمند شود، اعضاى ديگر قرار وآرامش نخواهد داشت».
مشروعيت دادن به سيستم چند حزبى، ووجود اپوزسيون و فعاليت آن در انتخابات و رسيدن به پارلمان و حصول حكومت از اساسات دموكراسى بشمار مي‌رود.
از ديدگاه اسلام نتيجه‌ی حتمى و انکار ناپذير چند حزبى تعصب کورکورانه براى حزب، اختلاف و تفرقه است که با اصل مسلم شرعى «اخوت اسلامى» و وحدت و يكپارچگى مسلمانان منافات دارد.
قرآن مسلمانان را از اختلااف و تفرقه برحذر داشته مي‌فرمايد:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥﴾ [آل‌عمران: 105]. «مانند كسانى نباشيد كه پراگنده شدند و اختلاف کردند، پس از آنکه دلايل روشن پروردگار به آنان رسيد».
و در آيه‌ی ديگر مسلمانان را از عواقب زشت اختلاف و تفرقه هشدار داده، نفاق و تفرقه را رديف عذاب‌هاى آسمانى، صاعقه‌ها و زلزله‌ها قرار داده‌است:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍ﴾ [الأنعام: 6].
«بگو: او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما عذابى بر شما بفرستد، يا بصورت دسته‌هاى پراگنده شما را باهم بياميزد، و طعم جنگ و خون‌ريزى را به بعضى به وسيله‌ی بعضى ديگر بچشاند ....».
قرآن نتيجه‌ی اختلاف و تفرقه را شكست، ذلت، از ميان رفتن قوت و قدرت، هيبت و عظمت مسلمانان مى‌داند: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْ﴾ [الأنفال: 46].
«نزاع و كشمكش نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت و شوكت شما از ميان نرود، صبر و استقامت كنيد».
زيرا جامعه‌ی كه اساس قدرت و اركان همبستکى‌هاى آن با تيشه‌هاى تفرقه كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشه جولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران بوده، هيبت و عظمت‌شان از دست مي‌رود.
بلكه چند حزبى را قرآن مرادف تفرقه و نفاق معرفى نموده، و در آيات متعدد با عبارات مختلف مورد نكوهش قرار داده‌است:
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُ﴾ [هود: 17].
«هرکس از گروهها به قرآن ايمان نياورد، ميعاد‌گاه او آتش است».
﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥ﴾ [الرعد: 36].
«از ميان گروه‌هاى كسانى هستند كه قسمتى از قرآن را نمى‌پذيرند».
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡ﴾ [مريم: 37].
«گروه‌ها درميان خود اختلاف كردند».
﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لَۡٔيۡكَةِۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَحۡزَابُ ١٣﴾ [ص: 13].
«قوم ثمود، قوم لوط و مردمان‌ايكه اينها‌اند احزاب و دسته‌ها».
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ﴾ [الأحزاب: 22].
«هنگاميکه مؤمنان احزاب و گروه مختلف کفار را ديدند».
در آيه‌ی اول و دوم، كفر و انكار را صفت احزاب قرار داده، و در آيه‌ی سوم اختلاف و تفريق را نتيجه‌ی گروه گرايى معرفى نموده است.
و در آيه چهارم قوم ثمود، قوم لوط و باشندگان‌ايكه كه در نتيجه‌ی كفر و تكذيب‌شان هلاك گرديدند، قرآن از آنها با صيغه‌ی حصر «احزاب» تعبير نمود.
همان‌گونه كه آيه‌ی سوره‌ی احزاب تشكيل گروه و اقوام مختلف كفار را در برابر مسلمانان احزاب تعبير نمود، زيرا مسلمانان با اختلاف موقعيت‌هاى جغرافياى، و تفاوت رنگ ، نژاد، زبان و ... همه يك گروه محسوب مى‌گردند.
در حديث‌هاى متعددى مى‌خوانيم كه پيامبرr مسلمانان را از تفرقه و چند حزبى باشدت برحذر داشته، و مسير تحزب و فرقه‌گرائى را گمراهى و آتش دوزخ پيش‌بينى كرده است:
«إِنَّ هَذِهِ الأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلاَثٍ وَسَبْعِينَ فِرقة كُلُّهَا فِى النَّارِ إِلاَّ وَاحِدَةً. قالوا: من هي؟ قال: من كان على مثل ما عليه أنا وأصحابي».
«اين امت بر هفتاد و سه گروه تقسيم مى‌گردد که تمام اين گروه‌ها به استثناى يکى آن مستحق دوزخ‌اند، و اين گروه نجات يابنده گروهى‌اند که بر راه وروش پيامبر و ياران گران وى بوده باشند».
مگر نتايج تلخى چون ذلت و خوارى مسلمانان جهان، سقوط خلافت -كه رمز وحدت و يكبارچگى مسلمان بود-، از دست دادن عظمت ديرين‌شان و .. ثمره‌ی اختلاف مسلمانان نيست؟
مگر رمز شكست مجاهدين افغانستان و از ميان رفتن ثمره‌ی اين جهاد تفرقه و چند حزبى نبود؟
آيا انتخابات زمينه‌ساز براى برانگيختن تعصب‌هاى لسانى، نژادى، منطقوى و چند حزبى نيست؟

۱۴۰۴ فروردین ۱۸, دوشنبه

 راز دانش: ارتباط کمبود ویتامین دی و طیف وسیعی از بیماری‌ها

سینا علی‌نژاد
بی‌بی سی، واشنگتن
به روز شده: 23:11 گرينويچ - 06 آوريل 2014 - 17 فروردین 1393
فیسبوک
تویتر
Google+
به اشتراک بگذارید
ارسال صفحه
چاپ مطلب
در برنامه این هفته به سه موضوع می پردازیم: یافته های تازه در مورد تاثیر عمیق و گسترده ویتامین دی در بدن و مشکلات گسترده ای که می تواند ناشی از کمبود آن باشد، خبری درباره یقین سیاره شناسان به وجود اقیانوسی در یکی از اقمار کیوان و شیوه تازه ای برای گرفتن خاویار از ماهی اوزون برون بدون کشتن ماهی.
اهمیت ویتامین دی برای بدن
راحت ترین راه برای دریافت ویتامین دی برای مردم این است که به اندازه کافی در معرض آفتاب قرار بگیرید
ویتامین دی معمولا مشکلاتی مثل رماتیسم و پوکی استخوان را تداعی می کند، از جمله به این دلیل که باعث جذب کلسیم می شود.
بشنوید
راز دانش: کشف اقیانوسی در یکی از اقمار کیوانبشنوید08:00
در سال های اخیر شواهدی از امکان ارتباط کمبود آن با بیماری خطرناک ام اس مشاهده شد. سال گذشته مطالعه ای حاکی از دامن زدن کمبود این ویتامین به افزایش ناتوانی جسمی در سنین بالاتر منتشر شد.
حالا دو مطالعه تازه در نشریه بریتیش مدیکال جورنال چاپ شده است که این کمبود را به دامنه وسیعتری از مشکلات جسمی گره می زند.
این مطالعات از جمله نشان می دهد که احتمال مرگ بر اثر سرطان و بیماری قلبی و ابتلا به سایر بیماری ها در افرادی که کمبود ویتامین دی دارند بالاتر است.
دکتر امیر هادی مغزی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سانفرانسیسکو هر دو مطالعه را مهم می داند.
او می گوید: "به نظرم هر دو مطالعه نشان می دهد که ویتامین دی، به جز اثراتش در استخوان در بافت های دیگر هم اثر می گذارد. مطالعه اول در مورد مرگ و میر خیلی مطالعه جالبی است چون نشان می دهد که اگر کمبود ویتامین در جامعه حل شود، می توان از حدود ۱۱ درصد از مرگ و میر جلوگیری کرد."
مطالعه اولی که دکتر مغزی به آن اشاره می کند را دکتر اسکار فرانکو استاد طب پیشگیری در مرکز پزشکی اراسموس در هلند هدایت کرده است.
دکتر فرانکو می گوید در سراسر بدن گیرنده های سلولی برای جذب ویتامین دی هست که نشان دهنده اهمیت آن برای عملکرد فیزیولوژیکی بدن است. به گفته او، نظریه هایی وجود دارد دایر بر اینکه ویتامین دی از ژن ها گرفته تا تورم در بدن را کنترل می کند.
دکتر مغزی در این بار می گوید: "مساله جالب در مورد ویتامین دی این است که حدود سه درصد ژنوم انسان توسط این ویتامین تنظیم می شود. یعنی گیرنده های این ویتامین روی دی ان ای انسان هست و این ویتامین بیان ژن ها را تنظیم می کند."
هر دو مطالعه بر تحلیل داده های بیش از یک میلیون نفر استوار است.
دکتر فرانکو و همکارانش از دانشگاه های هاروارد، آکسفورد و سایر دانشگاه ها دریافتند که شواهد قانع کننده ای هست که ویتامین دی در برابر بیماری های عمده از بدن محافظت می کند.
دکتر مغزی معتقد است: "این دو مطالعه تمام تحقیقات قبلی چاپ شده تا امروز را بررسی کردند و اثرات خیلی مهمی که پیدا کردند در بیماری های قلبی عروقی، یک نوع سرطان یعنی در روده بزرگ، بیماری های مرتبط با روانپزشکی مثل افسردگی، بیماری های متابولیک مثل بیماری دیابت نوع دوم و حتی شواهدی مثل بیماری های اطفال پیدا کردند. چون این حجم نمونه بسیار زیادی است این مطالعات بسیار ارزش دارند اما چون محدودیت های خاص خود را دارند باید با احتیاط آنها را بررسی کرد."
براساس مطالعه اول، خطر مرگ در اثر بیماری قلبی در کسانی که کمبود ویتامین داشتند ۳۵ درصد بیشتر بود، خطر مرگ در اثر سرطان ۱۴ درصد بیشتر و در مجموع خطر مرگ در افراد با کمبود این ویتامین بالاتر بود.
این مطالعات نشان داد مصرف قرص های ویتامین از نوع دی ۲ فایده ای ندارد اما ویتامین دی ۳ – نوعی که در مواد غذایی و در اثر خورشید تولید می شود - برای میانسالان و سالخوردگان موثر بود.
در آمریکا و اروپا تخمین زده می شود که دو سوم جمعیت کمبود ویتامین دی داشته باشند.
دکتر فرانکو و همکارانش حساب کرده اند که حدود ۱۳ درصد کل مرگ ها در آمریکا و نه درصد آنها در اروپا را می تواند به کمبود ویتامین دی نسبت داد.
نشریه بریتیش مدیکال جورنال در سرمقاله ای نوشته است که هنوز نباید مصرف مرتب قرص های ویتامین دی را توصیه کرد مگر آنکه فواید و عوارض جانبی بالقوه آنها در آینده مشخص شود.
بنابراین، فعلا راحت ترین راه این است که به اندازه کافی آفتاب بگیرید.
انسلادوس
انسلادوس قطری 500 کیلومتری دارد و کوچک به حساب می آید
پیشنهاد دکتر مغزی این است که آفتاب گرفتن باید دو بار در هفته، هر بار نیم ساعت باشد. البته نگرانی هایی در مورد خطرات آن برای پوست وجود دارد بنابراین نباید در آفتاب گرفتن زیاده روی کرد.
هنوز معلوم نیست که کمبود ویتامین دی مستقیما عامل بیماری است یا نشانگر رفتارهایی است که به ضعف سلامتی دامن می زند مثلا زیاد نشستن، سیگار کشیدن یا رژیم غذایی ناسالم.
سیگار کشیدن، چاقی یا تورم در بدن باعث کاهش آن می شود.


بسم الله الرحمن الرحیم
سخنان علماء و دانشمندان اسلام در بارۀ موسیقی
* از امام ابوحنیفه: روایت است که فرمود: موسیقی از بزرگترین گناهانی است که ترک فوری آن واجب است.
اصحاب امام ابوحنیفه: به تحریم شنیدن همه آلات موسیقی مانند نی، دف ( دایره )حتی نواختن کمان ابرازنظرنموده فرموده اند: این معصیتی است که موجب فسق شده و شهادت فاعل آن مردود است.
چنانکه گفته اند:" شنیدن موسیقی فسق، و لذت بردن از آن کفر است".
* قاضی ابو یوسف: شاگرد امام ابوحنیفه: در مورد خانۀ که از آن آواز آلات موسیقی شنیده شود سوال شد وی چنین فرمود: بر آنها بدون اجازه داخل شو( برای منع آنان ) زیرا نهی از منکر فرض است.
* امام مالک: از موسیقی وشنیدن آن نهی نموده است و در جواب سوالی در بارۀ موسیقی و نواختن آلات آن فرمود: آیا انسان عاقل میگوید که موسیقی جایز است؟! در نزد ما فاسقان این عمل را انجام می‌دهند.
* از امام شافعی: در مورد موسیقی سوال شد فرمود: " در آغاز زندیقان در عراق آن را به وجود آوردند تا مردم را از نماز وذکر الله مشغول سازند". چنانکه اصحاب امام شافعی به تحریم موسیقی ابراز نظر نموده اند.
* عبد الله پسر امام احمد: می‌فرماید: از پدرم در مورد موسیقی سوال کردم فرمود: موسیقی نفاق را در قلب پرورش میدهد و من آنرا عمل زشت میشمارم، سپس قول امام مالک: را برایم فرمود که در نزد ما فاسقان آنرا انجام می‌دهند.
عمربن عبد العزیز: فرمود: موسیقی آغازش از شیطان و عاقبتش قهر و خشم رحمان است.
* حسن بصری: فرمود: اگر در ولیمۀ موسیقی باشد آن دعوت باید پذیرفته نشود.
* قاسم بن محمد: فرمود: موسیقی باطل است و هر باطل در دوزخ است.
* امام اوزاعی: فرمود: در ولیمۀ که طبل وآلات موسیقی باشد داخل مشو.
* شیخ الإسلام ابن تیمیه: می‌نویسد: در مذاهب چهارگانه همه آلات موسیقی حرام است و اختلافی در مورد آن وجود ندارد. سپس می افزاید: موسیقی در اوایل قرنهای سه گانۀ فاضله نه در حجاز و نه در شام و نه در یمن و نه درخراسان ونه در مغرب و نه در عراق و نه در مصر وجود نداشت و هیچ فردی از مردمان زاهد و عابد به موسیقی و دف و کف زدن گوش فرا نداده اند، این چیز در اواخر قرن دوم رخ داد که علما برمنع آن شوریدند. و در جای دیگر می افزاید: آلات موسیقی شراب نفسهاست که اثر آن بر نفسها بزرگتر از تأثیر شراب در اجسام است. و کسیکه به آن معتاد شده و از آن لذت می برد، به شنیدن قرآن مشتاق نمی‌باشد و به آن شادمان نمیشود.
*ابن القیم: چنین می نگارد: موسیقی تعویذ زنا، شرک شیطان، وشراب عقلهاست. موسیقی از شنیدن قرآن باز می دارد و به سوی باطل تشویق می‌نماید چون نفس بشری به شهوت گرایش دارد و به بدی فرمان می‌دهد.
همچنان می افزاید: محبت قرآن و محبت موسیقی در قلب بنده یکجا نمیشود و سوگند به الله که هر گز از شرک به الله سلامت نماند کسی که با شنیدن آن عادت کرده است.