مولانا جلال الدین محمد بلخی یکی از بزرگ مردان تاریخ اسلام و جهان که نه تنها در دوران حیات خود؛ بلکه در همۀ ادوار پس از خود هم، مانند آفتابی درخشیده و انسان ها و جوامع و کشورهای بیشماری از فیوضات ایشان بهره مند گردیده اند. بیاد د ارم که چند سال قبل، یکی از خبرگذاری های معروف و مشهور جهان پس از آن که او را یکی از محبوبترین و اثر گزارترین چهره های ادبی- عرفانی جهان معرفی کرد گفت: « همین اکنون آثار و تألیفات مولانا در سطح دانشگاه ها و مراکز علمی معروف جهان و از جمله امریکاه و در بین نسل جوان و تحصیلکرده از پر طرفدارترین و پرخواننده ترین آثار و تألیفات است که به زبان های گوناگون ترجمه و پخش گردیده است و اما با تأسف در بین ما و کشور ما و حتی زادگاه مولانا، این شخصیت بی نظیر ناشناخته و نا مأنوس باقی مانده است.
من خواستم تا بدین وسیله برخی از فرمایشات ناب این بزرگمرد تاریخ را که مطالعۀ آن می تواند گره گشای خیلی از معضلات موجود ما و جامعۀ ما گردد، با دوستان و عزیزان شریک سازم.
قسمت اول
بنام خداوند بزرگ
مولانا در یکی از فرمایشات شان می فرماید:
« یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام، خداوندگار فرمود که در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی، باک نیست. و اگر جمله را بجای آری ویاد داری
وفراموش نکنی و آن را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی – هم چنان که پادشاهی ترا به ده فرستاد برای کار معین، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی؛ چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی.
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است ومقصود آن است. چون آن نمی گزارد، پس هیچ نکرده باشد. " انا عرضنا الامانة علی السموات والارض ..... انهُ کان ظلوماً جهولا. " آن امانت را بر آسمان ها عرض داشتیم، نتوانست پذیرفتن. بنگر که از او چند کارها می آید که عقل در او حیران می شود؛ سنگ ها را لعل ویاقوت می کند، نبات زمین را در جوش می آورد و زنده می گرداند و بهشت عدن می کند، زمین نیز دانه ها را می پذیرد و بر می دهد وعیب ها را می پوشاند و صد هزار عجایب که در شرح نیاید می پذیرد و پیدا می کند و جبال نیز همچنین معدن های گوناگون می دهد، این همه می کنند، اما از ایشان آن یکی کار نمی آید، آن یک کار از آدمی می آید و نه از کوه ها، چون آن کار بکند، ظلومی و جهولی از او نفی می شود.
اگر تو گویی که اگر من آن کار نمی کنم، چندین کار از من می آید، آدمی را برای آن کارهای دیگر نیافریده اند، هم چنان باشد که تو شمشیرپولادین هندی بی قیمتی – که آن در خزاین ملوک یابند – آورده باشی و ساطور گوشت گندیده کرده که " من این تیغ را معطل نمی دارم؛ با وی چندین مصلحت بجای می آرم. " یا دیگ زرین را آورده ای و در وی شلغم می پزی که به ذرۀ از آن صد دیگ بدست آید، یا کارد مُجَوهر را میخ کدوی شکسته کرده ای که " من مصلحت می کنم و کدو را بر وی می آویزم و این کارد را معطل نمی دارم." جای افسوس و خنده نباشد چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین – که قیمت آن به پولی است – برمی آید، چه عقل باشد کارد صد دیناری را مشغول آن کردن؟
حق تعالی تو را قیمت عظیم کرده است. ان الله اشترای من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة . » ( ازفیه ما فیه - مولانا جلال الدین محمد بلخی )
پروردگار می فرماید: لوانزلنا هذا القرآن علی جبل لرئیتهُ خاشئاً متصدعاً من خشیة الله...... « اگر ما این قرآن را به کوهی هم فرو می فرستادیم، آن گاه او را از خشِیت پروردگار، کُرنِش کنان و متلاشی می یافتی. » سورۀ حشر: 21
و اما بیشتر ما انسان ها نه تنها در برابر پروردگار خاشع و خاضع نگردیده
وتسلیم اوامر و نواهی پروردگار نگردیدیم، بلکه راه طغیان و سرکشی را هم اختیار کردیم. ( ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر