20 - 1 - 2019
سازمان ومعضلات موجود وگذشتۀ آن
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول
سازمانی که با چه اهداف و آرمان های والا، خداپسندانه و مردم باور وارد میدان مبارزه گردید و با چه نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منحط و بیکارۀ دست وپنجه نرم کرد، و با چه جهشی به یکی از ستون های قوی وقدرتمند جهاد و مقاومت، نه در کشور و منطقه بلکه در سطح جهان در آمد و نه تنها در سنگر انقلاب و بسیج مردمی بخوبی درخشید بلکه در همه ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی، اخلاقی، و تربیتی جامعه و خصوصاً در بین قشر مهاجر و بیجا شده از وطن کارنامه هایی درخشان و ماندگاری از خود بجا گذاشت و اما دیری نپائید که با فروپاشی اتحاد شوروی و سقوط نظام نجیب، و ورود به کشور متلاشی شده و ویران گردید؛ ویرانی در همه ابعاد آن، با موجی از توطئه ها و دسایس منطقوی و جهانی روبرو گردید و با آن چه در هشت ثور اتفاق افتاد؛ چیزی که باید بصورت دستآورد های عظیم انقلاب به مردم ارزانی می گردید، متأسفانه به یک فاجعه انسانی تبدیل گشت و از آن زمان است که در هیچ مقطع زمانی این فرصت فراهم نگردید تا سازمان بر اصول و اساساتی که از روزهای نخست بنیادش را گذاشته بود، برگشته و خود را تنظیم و سازماندهی کند. در طول این مدت و در فراز و نشیب های مختلف بر این حالت نابسامانی افزده گشت و کاربجائی کشید که از یک سازمان قوی و قدرتمند، به یک جمع متشتت و پراگنده، ضعیف و ناتوان تغیر ماهیت داد و در نهایت، روزی به یک مجمع الجزایری تبدیل گشت که هر کسی در آن ساز خود را می نواخت. آن چه امروز از بی سر و سامانی و آشفتگی شاهد آن هستیم؛ عامل آن را باید، پس از هشت ثور جستجوکرد، هشت ثوری که یک مکتب فکری را متلاشی ویک ابر قدرت را از پا در آورد و یک پایگاه و دانۀ سرطانی را از منطقه برچید.
اما این آشفته بازاری که در این ایام گرم وداغ است، بازاری که در ماحول دولتی بی بنیاد و تحمیل شده ایجاد گردیده و به بده- بستان های انجامیده است، بدین صورت که هر کسی برای خود بساطی پهن کرده و از این در به آن در سرگردان است، تا متاع خود را عرضه کرده، چیزی بستاند و چیزی تحویل دهد؛ و بر همین مبنا روزگارخود را سپری کرده و امرار معاش نماید. غافل از این که این کهنه بازاری (سیاست ) است که در این روزها با یک طوفان و افضتاحی همراه است، و نمی توان به آن اعتماد کرد و با استمداد از آن، خود و دم و دستگاه خود را محافظت و نجات داد.
چند سال است که از شهادت استاد ربانی ( مرحوم ) می گذرد در وعده و وعید های بازسازی سازمان هم تا هنوز، علایمی از یک عزم و اراده و یک تغیر و تحول و یا حرکتی که سازمان را سر و سامان دهد، به نظر نمی رسد چیزی که همه و همه چشم براه آن اند.
« تا تو از بغداد بیرق آوری-- در کلاته کِشت نگذارد کلاغ »
من پس از شهادت استاد به این نتیجه رسیده بودم که فقط یک راه صحیح و درست درپیش است و آن هم این که با یار و یاور و معاون استاد که خیلی از خصوصیات و خصلت های آن استاد را داراست کنار بیایم و او را بصفت موی سفید و بزرگ و مقتدای خود برگزینم و دست در دست وی داده تا بقیۀ عمر خود را که به پایانش نزدیک است با وی برای آن اهدافی که از روزهای نخست برگزیده بودیم کارکنم، زیرا در دوران طولانی ای که من منتظر یک حرکت مناسب ومعقول بودم، دیدم که از جانب برادران هیچ علامه و نشانه ای یک حرکت مثبت به مشاهده نمی رسد و خاصتاً که من از استاد هم در این مورد ( انسجام و سازماندهی جمعیت ) همیشه مأیوس و احساس خستگی می نمودم زیرا در بهترین شرایط و اوضاع هم کاری که لازم بود صورت نگرفت و کسان دیگری را هم میدیدم که سازمان را آلۀ دست هوا و هوس های خود ساخته و از استاد و مقام و موقعیت استاد برای اهداف فردی و جناحی و خانوادگی و قومی خود استفاده های سؤ و بعضاً کلان کرده سازمان را به نابودی تهدید می کنند، این عوامل سبب شد که من بیش ازپیش بر این جهت روی آورم و بر همین مبنا بود، هنگامی که پس از مدت ها وارد کابل گردیدم، پس از تماس و اولین نشست با آن استاد گرامی ( استاد سیاف ) که در جمع تعدادی از بزرگان و رهبران صورت گرفت، فرصت آن را پیدا نکردم تا در مورد اوضاع فعلی و آینده و آن چه همه در پیش داریم با ایشان صحبت خاصی داشته باشم تا پس از آن که از جانب ایشان مطمئن گردیده، کار مشترکی را آغاز کنیم.
اولین نشست ما بگونۀ برگزار شد که بدون مقدمه و بدون یک بررسی همه جانبه ای اوضاع و شرایط، چه اوضاع گذشته وچه هم شرایط آینده، باید با استاد حلف و فاداری یاد کرده و پشتیبانی و حمایت خود را از ایشان اعلام می داشتم و اما من که در تحت هیچ شرایطی حتی با استاد بزرگ هم بدون شرط و شروط و طرح و برنامه کار نکرده بودم و حتی در طی سال ها چند مرتبه از استاد هم بخاطر بعضی ملاحظاتی فاصله گرفتم؛ کی می توانستم با این استاد هم بدون طرح و برنامه همراه گردیده و به کاری آغازنمایم، در سفر بعدی هم که مصادف با انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بود، همین که اطرافیان استاد از سفرم اطلاع حاصل کردند، ازمن دعوت بعمل آوردند تا در اجتماعی که بنام اعلام کاندیداتوری استاد دایر گردیده بود شرکت نموده و در این روند سهمی ایفا کنم ولی من تا زمان دیدار با استاد، معذرتم را خواستم و اما سپس نظرم را به تفصیل با نمایندۀ استاد در میان گذاشتم. زیرا من آیندۀ این طرح ها ( کاندیداتوری ها ) را برای استاد نه تنها مناسب و مثمر ثمری نمی دانستم و حتی اگر استاد برای این منظور، رأی هم می آورد و انتخاب هم می گردید من شایستۀ استاد نمی دانستم، البته آن استاد و بزرگواری که من نزد خود مجسم کرده و از ایشان انتظارداشتم، استادی که در خیلی از برنامه های کاری و از جمله در محافل و مجالس و بخصوص در تجلیل از محافل تاریخی و خاصتاً در دفاع از جهاد و مقاومت مردم مسلمان ما بخوبی می درخشد اما با وجود آن ایجاب می کند که مسایل حیاتی که امروز جامعه ومردم ما به آن نیازمبرم دارند، مانند همۀ آن پرابلم ها ومعضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی که کشور را به نابودی تهدید می کند و از جمله در مبارزه با فسادی که همه چیز را فراگرفته است و...... باید که استاد پیشقدم وعلم بردار یکسری تغیرات و تحولات در همه سطوح ......می گردید و اما معلوم است که این استاد محترم و گرامی با هرگونه تنظیم و تشکیلات و سازماندهی میانۀ خوبی ندارد و خوش دارد که بدون این گونه دغدغه ها باقی بماند، آن چه که از ابتدای آغاز مبارزات تا الآن به همین روند ادامه داده است، و شاید بگویند که استادی با این خصوصیات را چگونه دنبالش بودم؟ استاد آن مقام و منزلتی را نزدم دارد و از آن گونه خوی و خصلت ها، علم و دانش، فهم و اگاهی بر خوردار اند که می توانند، همۀ این کم وکاستی ها را جبران ومرفوع سازد. من تصورم این است، که در این اوضاع آشفته و در این شرایط در هم و برهمی که همه چیز را دگرگون ساخته است و اعتماد و اطمینان، از بین همه رخت بربسته است و نزدیک ترین کسان، نه تنها به یکدیگر بی وفائی بلکه به یکدیگر پُشت میکنند، مقتدا باید لا اقل از آن صفات و خصایل و اوصافی بهره مند باشد که پیروان، همراهان ویاران، در کنار وی احساس آرامش و امنیت کرده قادرباشند تا با اطمینان خاطر وجائب و مسئولیت های خود را ادا کنند. ( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر