ziaie1

ziaie1

۱۴۰۰ بهمن ۱۰, یکشنبه

 

ch30 pljaun6oun5caori 1201i9d 
Gedeeld met Openbaar
Openbaar
برگی از تاریخ پر از اضطراب و...
بسم الله الرحمن الرحیم
بحرانی جدید همراه با استعمال قدرت، زندان، اعدام و پیامد های همراه با آوارگی و هجرت
همین که در صبحگاهان 26 ماه سرطان سال 1352 داؤد اعلام کودتا کرد، و به حذف و براندازی درباریان و نظام حاکم شاهی پرداخت و قدرت را بلافاصله بالوسیلۀ صاحب منصبان خلق و پرچم و حمایت غیر مستقیم شوروی قبضه کرد و هفت وزارت حساس و از جمله وزارت داخله را به فیض محمد، و وزارت خانه های مهم دیگر را در اختیار سایر وزرای خلق و پرچم قرار داد و صمد اظهر را به مصئونیت ملی نه، بلکه برای دامن زدن به نا امنی و آشوب مقرر کرد و متعاقب آن به تصفیۀ اردو از عناصرغیر کمونیست پرداخت. خانۀ سردار ولی فرد اول و قدرتمند اردو و داماد ظاهرشاه را به توپ بست و تعدادی از سران اردو را از کار برکنار و خانه نشین ساخت و تعدادی را هم به عناوین مختلف تحت عنوان کودتای میوندوال زندان و اعدام کرد. چیزی نگذشت که تعدادی از صاحب منصبان مسلمان وغیر کمونیست، خصوصاً آن هائی که از تحصیل یافته گان ترکیه و برخی کشورهای غربی و مهره های پیشین اردوی سلطنتی و تعدادی که از افراد مؤمن بودند، به ما و تعدادی از اعضای گروه ( جوانان مسلمان ) تماس گرفته و از آینده تاریک و نامشخص خود اظهار تشویش و نگرانی کرده می گفتند که شاید اگر بحال شان فکری و برای نجات شان راهی جستجونگردد آن ها هم به سرنوشت دیگران روبرو خواهند شد. آن ها می گفتند که شما در گذشته ادعاهای این و آن داشتید و اما امروز این گروهک ها برکشور مسلط گردیده و قصد آن را دارند تا بساط همۀ آزادی خواهان و همۀ آن هائی را که درد وطن و درد ملت و مردم دارند از سر راه خود برداشته و با تصفیۀ آن ها راه را برای سلطۀ شوروی بر کشور مساعد سازند، این صاحب منصبان بصورت متصل پیغام می دادند که کشور به لبۀ پرتگاه قرار گرفته و خیر است که جان ما و فرزندان و خانواده های ما در خطر است، اما خطر اصلی سقوط افغانستان در دامن کمونیزم و شوروی است، آن چه که در کشورهای آسیای میانه اتفاق افتاده است در افغانستان هم در حال انجام است و آن گاه ایران و پاکستان هم سدی در برابر شوروی نخواهند بود و آن گاه ما و شما در برابر ملت و مردم و جهان چه خواهیم کرد؟ پس از نشست های پی هم و بررسی های دقیق، برادران و از جمله انجیرحبیب الرحمن که در آن سال محصل دوره های اول پولی تخنیک و در رأس جریان امور بود به این نتیجه رسیدند که در شرایط موجود و در حالی که ما برای یک حرکت عادی آمادگی لازم را نداریم، دید و بازدید با این صاحب منصبان شاید نتیجۀ جز درد سر و جز این که ما به یک معضلۀ دیگر روبرو گردیم و آن هم در تحت نظام دیکتاتوری تمام عیار داؤد و با آن همه قلع و قمع ها و دهشت و وحشتی که ایجاد نموده است، حاصلی نخواهد داشت و اما به نسبت این که ما در برابر اوضاع آشفتۀ این صاحب منصبان کشور مسئولیت داریم، و برای این که آن ها را نا امید و مأیوس نساخته باشیم باید که از دیداربا آن ها خود داری نورزیده اقلاً تلاش کنیم تا بحرف های شان گوش داده و به بینیم تا اگر کاری از دست ما و آن ها ساخته نیست اقلاً آن ها را از هرحرکتی که باعث شود تا اردوی کشور آسیب ببیند، جلوگیری کنیم. بر همین مبنا فیصله به عمل آمد تا اولاً با آن ها دید و بازدید های مختصر صورت بگیرد و سپس، بعد از ارزیابی حرف های شان، تصمیم لازم گرفته شود و برای این دید و بازدید ها فیصله به عمل آمد که یک صاحب منصب خودی و قابل اعتماد جستجوگردد تا با انجنیرحبیب الرحمن شهید هم اتاق گردیده و اتاق مشترک به کرایه بگیرند تا اگر با صاحب منصبان تماس و ارتباطی برقرار می گردد، احساس خطر و یا سؤظن و گمان پیدا نگردد، چیزی که از اولین لحظات پیش بینی می گردید، من دو نفر از دوستان خیلی نزدیک را در نظرگرفته و از هردو نفر خواستم تا در زمینه فکر نموده، هرگاه موافق بودند مرا در جریان گذاشته تا با انجنیرحبیب الرحمن شهید در میان گذارم. این هر دو نفرکه یکی از ایشان جنرال عزیرالله خان افضلی و دیگری انجنیر عمر از صاحب منصبان جوان بود، که در خانۀ با ما یکجا زندگی می کرد، هر دو به این ایثار و قربانی اظهار آمادگی نموده و بلا وقفه موافقت خود را اعلام داشتند، من به نسبت این که انجنیر عمر، جوانتر و از نظر سن و سال به انجنیرحبیب الرحمن نزدیکتربود او را انتخاب و به انجیرحبیب الرحمن معرفی و از اظهار آمادگی هر دو برای انجنیرحبیب الرحمن گزارش دادم همان بود که بلافاصله اتاقی برای این دو کرایه و این دو نفر هم اتاق گردیده و چند روز مختصری نگذشته و دیداری آن چنانی هم صورت نگرفته بود که هر دو را با جمع کثیری از اساتید و محصلین پوهنتون و مدارس دستگیر و به جرم کودتا به زندان و انجنیر حبیب الرحمن را در زمانی کوتاه اعدام کرد. نه تنها این اساتید و محصلین زندانی؛ بلکه استاد غلام محمد نیازی رئیس فاکولتۀ شرعیات هم که از این جریان بکلی بی خبر بودند، همه زندانی شدند. در چنین اوضاع و احوالی که هیچ کس نمی دانست چه کند و به چه سمت و سوی روی آورد، من در چنین شرایط و احوالی قصد آن نمودم تا با برادرخیلی عزیزم شهید حفیظ الله افضلی یکجا بسوی هرات حرکت نموده تا اگر ممکن گردد از گزند حوادث در امان بمانیم و اما در آخرین دقایق حرکت بسوی هرات، عزیزالله خان افضلی بنا بر دلایلی از حرکت حفیظ الله افضلی جلوگیری کرد و من به تنهائی و بخاطر این که راه هرات قندهار در کنترول بود از راه مزار و میمنه عازم هرات گردیدم، پس از اقامت دو سه روزه در مزار به میمنه رفته و از آن جاعازم بادغیس گردیده و قریب یکماه را نزد کاکاهایم در بادغیس گذشتانده و سپس به هرات و از آن جا با مشورۀ دوستان و عزیزان عازم ایران گردیدم، زمانی که جناب آخندزاده صاحب مرجوم یکی ازبزرگترین علمای هرات و افغانستان و عالم مبارز و مجاهد معروف ملاعبدالوهاب سلجوقی از رفتن من به جانب ایران مطلع گردیدند با آن لطف و عنایتی که همیشه به من و سایربرادران داشتند، از من خواستند تا اگر به ایران میروم نزد اقوام سلجوقی بروم شاید ایشان در زمینه اهدافم با من همکاری کرده بتوانند و ایشان علاوتاً نامۀ سفارشی عنوانی حاجی قاضی سلجوقی که از علمای بزرگ آن وقت بودند، نوشته و بمن دادند، و آن ها هم لطف و محبت بیش از اندازه نموده و من را ممنون احسان همیشگی خود ساختند. سفری که با هزاران خوف و خطر و سختی و مشقت همراه بود، زیرا ایران هم در آن ایام روزهای سخت و دشواری را سپری می کرد که مردم ایران هم با شاه ایران درگیریک انقلاب خونین بودند. من که برای اولین مرتبه به یک سفری نامعلوم و پر مشقت روبرو بودم، با مشورۀ دوستان و نزدیکان، دو سه روز را در حوالی تربت جام ایران دربین اقارب سلجوقی گذرانده و دیدم که اوضاع ایران هم، با اوضاعی که در افغانستان بوجود آمده فرق چندانی ندارد زیرا که اوضاع ایران متشنج و با درگیری های خونین همراه بود، من به سوی مشهد حرکت کرده و چند روزی را در آن جا برای اولین بار با سختی کار کردم تا زمینۀ سفرم را مهیا ساختم، پس از آن بسوی قم رفتم و در اولین لحظاتی که به قم رسیدم، قصد دیدار با روحانیون حوزۀ مدرسین نموده طالب دیدار با آقای ناصر مکارم شیرازی که تفسیرنمونۀ آن را قبلاً خوانده بودم، گردیدم. درحوزۀ مدرسین گفتند که آقای ناصرمکارم شیرازی امروز در تهران عمل چشم نموده و فردا شاید تشریف بیاورند و آن هم در خانه، اگر مایل باشید، آدرس خانه ایشان را برای تان می دهیم، آن گاه می توانی فردا ایشان را در منزل دیدن کنید و اگر کس دیگری را می خواهید و از جمله سید هادی خسروشاهی هستند که می شود با ایشان دیداری داشته باشید، گفتم: اِشکالی ندارد، عجالتاً با ایشان می بینم اما فردا با آقای ناصرمکارم شیرازی هم دیدار خواهم کرد، دقایقی نگذشت که مرا به اثاق آقای سید هادی خسروشاهی که مؤلف کتاب دو مذهب و بعضی رسایل دیگر بود رهنمائی نمودند، همین که خود را معرفی کردم، از دروازه بان خواست تا چایی برای نوشیدن حاضرکند، من حقیقت آن چه بخاطر آن آمده بودم با وی درمیان نگذاشتم اما او همین که گفتم از افغانستان آمده ام و شما از وضعیت کنونی افغانستان شاید آگاه باشید بلاوقفه گفت: « شما افغان ها ادعای آن را دارید که سید جمال الدین مال افغانستان است در حالی که سید جمال الدین اصلاً از اسدآباد ایران است. من در جوابش گفتم: آقای خسروشاهی! من نیامده ام تا دعوای این که سیدجمال الدین اهل کجا است با شما بحث کنم، سید جمال الدین نه ایرانی و نه هم افغانی بود؛ بلکه سید جمال، مسلمان و متعلق به جامعۀ بزرگ اسلامی است، سید جمال الدینی که نه در افغانستان جایی ماندن پیدا کرد و نه هم در ایران!
فردای آن روز به دیدار آقای ناصر مکارم شیرازی رفتم، همین که زنگ دروازۀ خانۀ ایشان را زدم، دروازه را بلا فاصله باز کردند و من را بداخل منزل رهنمائی، و گفتند: از دفتر برایم تماس گرفتند که شما عزم دیدارم را دارید، و بناءً من منتظر تان بودم، پس از تعارف برای اولین مرتبه بود که کسی را می دیدم که با وی می توانم حرف های دلم را بگویم، حقیقتاً از دیدن و نشستن با ایشان احساس امنیت و آرامش کردم، حرف های خودم را آغاز و هنوز به پایان نرسیده بود که زنگ دروازه بصدا در آمد، ایشان اجازه خواسته و رفتند و دوباره برگشته، وگفتند: « آقای جعفر سبحانی هستند و قصد ورود دارند اگر مصلحت باشد؛ ایشان را هم در جریان گذاشته و در غیر آن زمانی که ایشان رفتند ما به حرف های خود ادامه میدهیم.» من گفتم: ایشان را بخوبی می شناسم ایشان مؤلف کتاب عدل الهی و کتاب های زیاد دیگری هستند و خوب است که ایشان هم اگر مایل باشند در جریان قرار گرفته و مشورۀ ایشان را هم بگیریم، خلاصه بطور کامل ایشان را در جریان آن چه در افغانستان گذشته بود، گذاشتم، و خواهان مشورۀ ایشان گردیدم، ایشان گفتند: وضعیت ما هم بهتر از وضعیت شما در افغانستان نیست. شاید همین حالا شما هم زیر تعقیب قرار داشته باشید، زیرا ما همه از دفتر تا خانه زیرکنترول ساواک و دستگاهای امنیتی قرار داریم، اما اگر بخواهید در ایران بمانید از قم که مرکز روحانیت و سخت تحت کنترول است، به تهران بروید برای تان مساعدتر و فضای بزرگتر و محیطی مناسب تر است. گفتم : من قصد سفربه تهران و دیدار با آقای بازرگان را هم دارم. ایشان گفتند: خیلی عالی است، اگر نمبرتلفون و یا آدرس آقای بازرگان را بخواهید برایتان می دهیم.
فردای آن روز عازم تهران گردیدم، همین که در تهران جابجا شدم و دریکی از مدارس کار دائمی پیدا کردم، به مدیر مدرسه گفتم: قصد تلفون با آقای مهندس بازرگان دارم، وی پس از قدری مکث و تفکر به پیشنهادم جواب مثبت داد و تلفون را دایرکرد تا با آقای بازرگان صحبت کنم وی پس از جویا گردیدن احوالم که آیا کی و از کجایم؟ برایش گفتم: من از مناطق مرزی آمده ام، با مطالعۀ کتاب های تان همیشه قصد دیدار تان را داشتم، اکنون که این فرصت برایم، فراهم گردیده است؛ اگرمناسب بدانید، می خواهم از نزدیک با شما دیداری داشته باشم. گفت: به چشم، آیا آدرسم را دارید یا برای تان بدهم. گفتم: آدرس شرکت صافیاد را دارم. گفت: دقیق است. هروقتی فرصت پیداکردید، قبل از وقت رسمی یعنی قبل از ساعت 8 صبح بیائید می توانم شما را به بینم و خوشحال می شوم. خلاصه دریکی از روزها از مدرسه اجازه گرفته و قبل از ساعت هشت به دیدارش رفتم، همین که به سکرترش گفتم، بلاوقفه مرا به داخل راهنمائی کرد، و در حالی با وی روبرو گردیدم که گوئی دوست و یار قدیمی و استاد همیشه گی ام بوده است. فوراً چای خواست و از صبحانه پرسان کرد که خورده ام و یا خیر؟ گفتم: بلی، بلاوقفه حرف هایم را آغاز کردم، در اولین صحبت به اندازۀ تحت تأثیر قرار گرفت که گوئی از هم رزمان بنده و سایربرادران است، با دقت و با علاقه حرف هایم را گوش داد و گوئی که از ته دل علاقه مند به صحبت پیرامون مسائل مورد علاقه است، بر همین مبنا در چند جلسه و در چند روز همۀ آن چه در ایران و افغانستان اتفاق افتاده بود مطرح شد و نتایج دلخواه برایم بهمراه داشت زیرا در هر صحبت به زوایای از زندگی در مسیر مبارزه برایم روشن و روشنتر می گردید، مهندس بازرگان از آواره گان، مهاجرین و مبارزینی که از ایران به عراق و از جمله نجف و لبنان روی آوردند، صحبت می کرد، از مبارزینی که در جنگ های داخلی لبنان شرکت کرده و تازه ترین شیوه های مبارزه را به ایران انتقال داده و از اعضای حزب توده و سایرگروه های چپ در ایران که به شوروی رفته و در آن جا یا کشته شده اند ویا اسیر آن نظام دیکتاتوری گردیده و قادر به برگشت نبوده اند. صحبت های جالب و آموزندۀ داشت که می شد از آن استفادۀ مطلوب کرد.
من که هم زمان با کارم در مدرسۀ در خیابان شاه، در یک آموزش گاه رادیو و تلویزیون، بنام « آموزشگاه بهروز نو» ثبت نام کرده و برای برگشت به کشور، پس از ظهرها آن را فرا می گرفتم تا با استفاده از این مدرک به کشور برگشته و بتوانم در هر گوشه و کناری که بخواهم زند گی کرده و قادر به تأمین معاش خود باشم. همین که مدرکم را گرفتم، در رابطه با برگشتم به کشور با مهندس بازرگان مشوره کردم، در حالی که وی با برگشت من موافق نبود، اما من تصمیمم را گرفته و برگشتم و زمانی که به هرات رسیدم، خانواده گفتند که حفیظ جان (شهید ) به دنبال تو آمده بود و پیغام داده که هرگاه از وی خط و خبری دریافت کردید، من را به جریان قرارداده ویا اگر دوباره به کشور برگشت بلافاصله او را به کابل بفرستید، من بدون توقف فردای آن روز عازم کابل گردیده و به جمع پیوستم. ( ادامه دارد)

۱۴۰۰ بهمن ۸, جمعه

 28 - 1 - 2019

سازمان ومعضلات ......
قسمت پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در طول تاریخ کشور ما به شکل دوامدار و سیستماتیک آن جریان داشته است این است که قدرت و ثروت و همۀ امکانات دولتی و حتی مردمی در اختیار مقامات دولتی و از جمله در اختیارشاهان و اراکین و وابسته گان دربار سلطنتی بوده است و این قدرت و اقتداری بوده است که نه از طریق اصولی و قانونی و یا با رأی و ارادۀ نخبگان جامعه و یا با ارادۀ ملت و مردم، بلکه با اِعمال زور، فشار و تهدید بر مردم ما تحمیل و عملی گردیده است.
ما اگر احساس مسئولیت می کردیم، می بایست که پس ازکنفرانس بن و همزمان با تهیۀ قانون اساسی و قبل از تشکیل لویه جرگه، یعنی پس از آن که خلع قدرت و زعامت گردیده بودیم، حالا زمانی فرا رسیده بود که باید سازمان را فعال می ساختیم و نه تنها در رابطه با وجائب و مسئولیت های خود در برابر مردم و ملت بصورت واضح و روشن داخل اقدام می گردیدیم بلکه در ایجاد یک دولت کار آمد و قانونی اجندای مکمل و برنامۀ همه جانبۀ، شامل قوای مقننه تا قضائیه و اجرائیه را با طرحی جامع وعملی ارائه می کردیم، سازمانی که ادعای برپائی نظامی اسلامی داشت باید اجندای خود را در رابطه با ملت و دولت بصورت هفته وار در مساجد و مراکز اسلامی با مردم در میان می گذاشت، قوای قضائیۀ را که مهمترین ارگان یک دولت قانونی و قدرتمند است می توانست از قضات معروف و مشهور تاریخ اسلام، نمونه برداری کند، قضات مؤمن و با احساسی که در طول تاریخ اسلام در برابر زمامداران مستبد و خود کامه قرار گرفته و ذرۀ هم در پیاده کردن اصل و اصول و قانون کوتاه نیامدند و آن گونه به وجائب خود عمل نمودند که امروز از افتخارات تاریخ اسلام و بشریت اند؛ و همچنین در رابطه با علمای کشور و شورای نام نهاد علما ؟؟؟ که باید بیشترین تمرکز بر این نهاد صورت می گرفت؛ علمای که وارث انبیا اند، آن هائی که در تاریخ اسلام به وجائب خود عمل نموده می توانستند بهترین نمونه و بهترین الگو و اُسوه در شرایط موجود قرار بگیرند و اما در زمانی که می بایست همۀ آن امور پیش پا افتاده وغیر ضروری را کنار گذاشته، تمام هم وغم خود را مبذول آن می ساختیم تا بنیاد و پایۀ یک سازمان حسابی و یک نظام اداری سیاسی مستحکم و قانونمند برای کشور و از جمله قانون انتخابات و زمینه سازی برای یک انتخابات بدون اِشکال را طرح ریزی و برای قانونی شدن آن برنامه ریزی کرده وبه لویه جرگه ارائه می نمودیم، آن حکومت های قبل از کودتای داؤد و آن چه پس از آن اتفاق افتاد، همه و همه نظام های بودند که بر مبنای غصب و قبضه ای قدرت و بر مبنای اِعمال زور و کودتا بر مردم مؤمن و مسلمان ما تحمیل گردیده بودند، و این زمان و فرصت مناسبی بود که راه را برای برگشت دوبارۀ چنین رژیم ها و نظام های خود کامه وخود محور مسدود کرده و زمینه را برای یک تغیر و تحول اساسی و ماندگار فراهم می ساختیم و اگر چنین می کردیم امروز به این معضلات و پیامد های ناگوار موجود روبرو نمی گردیدیم که باز هم عناصری پیدا شوند و همه مقدرات ملت و مردم را به قبضۀ خود در آورده، در حالی که نه هیچ پایه و اساس مردمی و نه هم هیچ بنیاد قانونی و اصولی را دارا باشتد و محتاج این و آن هم نمی گردیدیم تا به کمک ما آمده و برای ما تعین تکلیف نموده و مقدرات ما را در اختیار بگیرند. و در آن دورانی هم که در پارلمان اکثریت آراء را با خود داشتیم، بهترین فرصت ها را از دست دادیم زیرا اگر احساس مسئولیت می کردیم، باید صدها لایحه و هزاران درد و رنج ملت و مردم و برای هزاران پرابلم و معضلۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی ملت و مردم و جامعۀ خود با کار و تلاش شبانه روزی راه حلی جستجو کرده و با تهیۀ لستی از معضلات مردم و جامعه و ارائه آن به پارلمان در تصویب بلا وقفۀ آن اقدام عملی می کردیم، این در حالی بود که نه تنها پارلمان حامی ما، بلکه ریاست آن هم ظاهراً در اختیار ما بود باز هم بخود نیامده و درین زمینه ها اقدامی نکردیم، و فقط و فقط به دنبال.... سرگردان بودیم.
پارلمان نمایشی که در اواخر نظام شاهی، فقط و فقط برای تحکیم پایه های نظام شاهی و تأمین منافع خاندان سلطنتی و قشر وابسته به آن ایجاد گردیده بود و هم چنین در دوران حاکمیت کمونیست ها در کشور، همۀ هم وغم شان صرف پیاده کردن قانون جنگل در کشور گردید، و اما در زمان حاکمیت و قدرت نمائی ما در پارلمان، بیشترین فعالیت های این نهاد قانون گزار، صِرف تأئید و یا رد صلاحیت های وزرا ویوالی ها گردید وییا آن که صرف زد و بند ها و جابجائی عناص فاسد و گمراه و گسترش فساد و بی بند و باری در کشور گردید و کار بجایی کشید که نه تنها برای رفع معضلات و پایان دادن به سوء استفاده ها کاری نکرد؛ بلکه خود عامل همۀ این بی بند و باری های موجود و فسادی شد که کل جامعه و کشور را در بر گرفت، آن عده از عناصر مؤمن و متعهدی هم که در پارلمان وجود داشتند، به نسبت این که تعداد شان کم و صدای شان شنیده نمی شد و کاری از دست شان ساخته نبود. و با تأسف هیچ طرح و برنامۀ قابل ذکر سیاسی، اقتصادی، نظامی و یا اجتماعی به پارلمان ارائه نگردید و حتی به صفت گروه های جهادی، طرح یک اردو و یا یک سازمان امنیتی و جهادی را همان گونه که پس از هر قیام و انقلابی در دنیا مرسوم است، اقلاً با بمیان آوردن یک واحد از مجاهدان و ایثارگران، را برای حفظ و حراست از دستآورد های جهاد، تضمین نظام و آن چه بخاطر آن شهید و قربانی داده بودیم، تشکیل نداد یم، و یا مانند جهان غرب، آن چه در دوران رنسانسی که در غرب بوجود آمد و با انقلاب کبیر فرانسه کامل شد عُرضۀ آن را نداشتیم که پس از پیروزی انقلاب شیرازۀ یک نظام سیاسی و یک پارلمان مردمی را با رآی و آرأ آزاد مردم بوجود بیاوریم که بتوان از طریق آن نظام سیاسی- اداری کشور را تضمین، تحکیم و تثبیت کنیم. ( ادامه دارد ) بهاء الدین ضیایی

 

28 - 1 - 2021
یکی از هزاران حدیث ناب رسول اکرم ( ص ) که می تواند راه گشا و گره گشایی خیلی از درد ها، رنج ها و پریشانی ها ما و جامعۀ ما گردد.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم – یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
عبدالله ابن عمر(رض) می گوید: شنیدم که رسول اکرم ( ص ) فرمودند: « سه نفر از گذشتگانی که قبل از شما بودند، به قصد سفری به راه افتادند. باران آنان را فرا گرفت. در مسیر راه خود به غاری رسیدند، گفتند در این جا شب را بگذرانیم و استراحت کنیم، داخل شدند. تخته سنگی سقوط کرد و دهانۀ غار را مسدود کرد. با هم گفتند: فقط یک راه برای نجات ما باقی مانده است و آن این که هریک از ما، آن کار نیکی را که در حیات خود به خاطرخدا انجام داده است واسطه قرار دهیم و از خدا بخواهیم، که به وسیلۀ این عمل صالح به ما کمک کند.
یکی از آنان گفت: پروردگارا! من پدر و مادری سالخورده داشتم، برای چراندن حیوانات از خانه بیرون می رفتم، و زمانی که به خانه بر می گشتم، حیوانات را می دوشیدم، مقداری از آن شیر را برای پدر و مادرم می دادم، ایشان هم آن را می نوشیدند. پس از آن ها شیر را به فرزندان و اعضای خانواده ام می دادم. یک مرتبه شب دیر به خانه آمدم، دیدم که پدر و مادرم خوابیده اند، نخواستم ایشان را بیدارکرده و مزاحم خواب ایشان شوم، از جانب دیگر بچه هایم به دور من جمع گردیده و از گرسنگی گریه می کردند؛ تا طلوع فجر این وضع ادامه داشت. پروردگارا! اگرمی دانی که من این کار را صرفاً به خاطر رضای تو انجام داده بودم، دریچۀ برای ما بازکن تا با آن بتوانیم آسمان را به بینیم. پیامبر( ص ) فرمودند: خداوند ( ج ) دریچۀ را برای آنان بازکرد.
دومی گفت: پروردگارا! می دانی که من دوشیزۀ را که دخترعمویم ( کاکا ) بود، بسیار دوست داشتم، به شدت به او علاقه مند بودم، پس از همه کوشش و تلاش هایم گفت: تا صد دینار به من ندهی نمی توانی به من نزدیک شوی. من هم تلاش کردم تا صد دینار مهیا کردم ( و به وی دادم )، زمانی که در بین پاهایش قرار گرفتم، به من گفت: از خدا بترس و از این گناه پرهیز کن و بکارتم را جز از راه حلال از بین مبر. همین که این سخن را از وی شنیدم، فوراً بلند شدم و او را ترک کردم. پروردگارا! اگر می دانی که من این کار را تنها به خاطر رضای تو انجام دادم، دریچۀ بزرگتری را بر ما بگشای؛ پیامبر( ص) فرمودند: دو سوم دهانۀ غاربازشد.
سومی گفت: پروردگارا! می دانی که من کارگری به یک فرق ( پیمانه ای است در حدود هشت کیلو و اندی گرم ) از ذرّت اجیر کرده بودم و مزدش را به او دادم ولی او آن را از من نگرفت ( و رفت )، من هم این فرق ذرّت را کاشتم. هر سال این کار را تکرار کردم تا این که از مجموع محصولات آن چند گاو همراه با چوپان برای او خریدم، پس از مدت ها آمد، گفت: ای بندۀ خدا! حقم را برایم بده. گفتم این گلۀ گاوی را که می بینی همراه با چوپانش مال تو است. آن مرد گفت: چرا مرا تمسخر می کنی؟! گفتم: من تو را تمسخر نمی کنم، بلکه حقیقتاً آن ها مال تواست. ( آن مرد، آن ها را تحویل گرفت و رفت )، پروردگارا! چنانچه می دانی، اگر این کار را به خاطر رضای تو انجام داده ام درِ غار را برای ما بگشای. خداوند ( ج ) بطور کامل، در غار را برای آنان گشود.» ( اللؤ لؤ والمرجان- 1745)
قرآن حکیم گنجینۀ بزرگ و بحربیکرانی است که با تمسک به آن، می توان همۀ خواسته ها و نیازمندی های فطری بشرچون: علم و عمل صالح، انصاف و عدالت، رحم و عطوفت، برادری و اخوت، و.... را د ربین جامعه نهادینه کرد؛ و هم چنین بساط همۀ آلام ورنج های چون: کینه و حسادت، تعصب و تنفر، خشم و خشونت و... برچید؛ و به همۀ دغدغه ها و رؤیا های انسان چون: امن و امان، آسایش و آرامش، و.... پاسخ مثبت داد. هرگاه احادیث و سیرۀ نبوی هم بر این گنیجنۀ عظیم و این بحر بیکران افزوده گردد، جای شک و شبهۀ برای درمان درد ها، رنج ها، آسیب ها وبلاها باقی نمی ماند.
محمد شاه ارشاد مؤلف کتاب سیرت النبی چنین می نویسد:
« ... آن حضرت بدائع حکمت الهی را از آسمان به زمین آورد وکرامت پایمال شده بشر را از حضیض زمین به اوج آسمان رساند و.... کتاب و نظام نامۀ ( قرآن ) با خود به ارمغان آورد که اگر جوامع بشری آن را دستورالعمل کاری و پندار زندگی خود قرار دهند نه تنها از افتیدن در چاه گمراهی و بدبختی نجات می یابند بلکه صلاح و فلاح دو جهان نصیب شان می شود.... او بنیان گذار عدالت اجتماعی و اقتصادی ومؤسس مبادی حریت و مساوات است و بر امتیازات طبقاتی و نژادی خط بطلان کشید و معیار و برتری را لیاقت و کفایت شخصی، تقوی و نیکوکاری قرار داد اعم از این که تقوای دینی باشد و یا سیاسی، فردی باشد یا اجتماعی.»
و اما حیف که ما مسلمین، همان گونه که نتوانستیم از منابع سرشار طییعی و زیر زمینی خود بهره برداری نموده و خود را بدینوسیله از فقر و فاقه، احتیاج ونیازمندی، بدبختی و مصیبت، و چشم به مدد و کمک دیگران برهانیم، از این گنج عظیم و از این بحر بیکران کلام الهی وسنت وسیرِۀ نبوی هم استفاده لازم نکردیم.
در دنیا و جهان فعلی که ما در آن زندگی می کنیم تعامل این است که در تمام علوم و فنون متداول؛ از ریاضی و شیمی تا زراعت و صنعت و از تخنیک و تکنالوژی تا تحقیقات علمی گستردۀ ماورای طبیعت، جمع کثیری از دانشمندان شب و روز، مصروف تحقیق و تفحص و تلاش و کوشش برای کشف یکی از هزاران اسرار نهفتۀ طبیعت اند که هر روز به دستآورد های جدیدی در زمینه های مختلف نایل می گردند. این دستآورد ها به آن چه از سقراط، افلاطون و ارسطو به ایشان به ارث رسیده است، خلاصه نمی گردد، بلکه آن ها با کار تحقیقاتی عمیق و با تلاش های گستردۀ که انجام می دهند، امروز جهان را زیر سیطره و نفوذ علمی و اکادمیک خود در آورده اند. آن ها در مورد هرپدیدۀ کوچک و بزرگ، به دایر کردن کنفرانس ها، سمینارها و محافل بزرگ جهانی می پردازند، و بگونۀ عمل می کنند که تا آن را ریشه یابی نکرده و اثرات مثبت و منفی آن را بر زندگی انسان مشخص نسازند، دست از تلاش و کوشش بر نمی دارند، آن ها علاوه برعلوم متداول، تحقیقاتی را که در مورد اسلام ( قرآن و سنت نبوی ) انجام داده و می دهند از نظربنده، ما مسلمین قادر به آن نبوده ایم. آن ها همین که به چیزی دسترسی پیدا می کنند ویا چیزی را کشف می کنند ویا دریک تحقیق علمی، از دستآوردی بهره مند می گردند، مراکزی را ایجاد کرده اند که به این تلاش ها نه تنها صحه می گذارند، بلکه آن هایی را که در این زمینه ها تحقیق و تفحص نموده اند مورد تقدیر و تحسین قرار داده با هدایای مادی و معنوی نوازش می کنند، از جمله با القاب، درجات علمی و مدال های چون نوبل به استقبال شان می روند. کسانی که در رشته های ریاضی، شیمی، فیزیک ویا هر رشتۀ دیگری به کشف حقایقی موفق می گردند، جایزه نوبل ویا سایر جوایز را نصیب می شوند.
در همین افغانستان و در همین هرات باستان، سالانه سمینارهای دایر می گردد که پیرامون مسائلی است که نه تنها گرۀ ازگره های اجتماعی و... را باز نمی کند بلکه بر آن می افزاید، زیرا آن ها در این سمینارها بدنبال اهداف دیگری اند که در بیشتر موارد با موازین اجتماعی، فرهنگی و کلتوری مردم ما در تضاد و تقابل است و اما اگر ما سمینارها و محافلی دایر می کردیم که در آن مسائلی حیاتی چون امنیت و آرامش، جنگ و صلح، اختلاف و نفاقی که جامعه را تهدید می کند، جایگاه معلولین و مجروحین جنگی، جایگاه زن در جامعه، دوستی و دشمنی در مکتب اسلام، اتحاد و وحدت صفوف، فقر و نیازمندی روز افزون، کشت و زرع مواد مخدر و اعتیاد به آن، جایگاه مدافعین و سربازان کشور در بین جامعه، و مطالب خیلی حیاتی دیگر و از جمله جایگاه والدین در بین خانه و خانواده که در این حدیث مبارک به آن روشنی انداخته شده است.
این معضله به کشور ما خلاصه نمی گردد؛ بلکه در سطح کل جهان اسلام نیز به عین مشکل وعین پرابلم روبرو هستیم. به این معنی که سال ها است جنگ در افغانستان ادامه دارد؛ اما نه تنها سازمان کشورهای اسلامی، شورای علمای عالم اسلام و مراکز علمی معروف و مشهور جهان اسلام و حتی گروه ها و سازمان های بزرگ اسلامی به سراغ ما و سایر معضلاتی که در جهان اسلام بیداد می کند نیامده اند، حتی روزی شنیده نشد که به همین جهت جمع شده و اقلاً با یک بیانیۀ اظهار تأثر و تأسف کرده باشند و طوری که دیده می شود همه و همه در خدمت رژیم ها و دسته جاتی قرار دارند که....
همان گونه که یک بیمار فقط یک راه علاج در پیش دارد و آن این که به یک داکتر مجرب و ورزیده مراجعه کرده و سپس طبق دستور آن باید عمل کند راه دیگری درپیش ندارد، مسائل اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و.. همه و همه راه حل دارد وکاملاً مشخص است و تا زمانی که کسی به جستجوی آن نیفتد و عزم خود را برای رفع بیماری جزم نکند به داد و فریاد و واویلا و اتهام به این و آن مشکل حل نمی گردد. بهاء الدین ضیایی

۱۴۰۰ بهمن ۶, چهارشنبه

 

26 – 1 - 2019

سازمان ومعضلات.....

قسمت چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

   هوا وهوس شرکت درقدرت ودولت باعث آن گردید که درمحورزعامت ودولتی که کشورهای همسایۀ مداخله گردرامورافغانستان خصوصاً پاکستان وازجمله ایران وقدرت های جهانی درایجاد آن نقش محوری داشتند وبرما وملت ما تحمیل گردیده بود، جمع شدیم، زعامت ودولتی که امروزثمرآن را برمی داریم. هرگاه ترکیب نظامِ که درکنفرانس بن شکل گرفت، بررسی گردد، خواهیم دید که نقش هریک ازکشورهای همسایه، پاکستان، ایران، روسیه، ودنیای غرب وحتی چین درآن بخوبی آشکاروعیان است، وبناءً، بی طرح وبرنامه وقت خود را تلف نموده وبه این گونه نطام وسردمداران آن دل بستیم وازمسئولیت ها ووجائب خود دربرابرخدا، سازمان، ملت مسلمان وکشورخود غافل گردیدیم، این حالت انفعالی وبدون طرح وبرنامه سبب شد تا افراد واعضای سازمان ازجمعیت فاصله گرفته به هردرودروازۀ روی آورده وخصوصاً نسبت به آیندۀ سازمان وجمعیت مردد گردیده واعتماد شان را نسبت به سازمان ورهبری آن ازدست بدهند، واین مأمول به ولایات وارگان های محلی ومرکزی خلاصه نگردید وکاربجائی کشید که خانواده ها ازهم پاشیدند، بگونه ای که ازیک خانواده هرکسی به جناحی پیوست وبه کسی اقتدا کرد ودو برادردردوجناح مخالف وجبهۀ مقابل هم قرارگرفتند که غیرقابل تصوربود. تعدادی بدون درنظرداشت رأی ومصلحت حزب وسازمان به این وآن پیوستند وهدف ومقصد را، امتیازاتی ازقبیل امکانات مادی ومقامات دولتی قراردادند. واما ازهمۀ این ها مضحکتروتأسف بارتراین که چند روزویا پس ازچندی، هریکی با سبقت گرفتن ازدیگری دروابستگی خود به سازمان مسابقه داده، کاسه های داغترازآش گردیده وبه افتخارات سابق روی آوردند. کسانی که هرروز دررنگی وهرروزبا جمعی عهد وپیمان بسته وعلیه یکدیگروعلیه سازمان موضع گیری کردند، اما دیری نپائید که منافع ازدست رفته، آن ها را گرد هم آورد.

درسطوح بالا وازرده های بالای سازمان، کسانی به این وآن جناح وگروه پیوستند وامتیازگرفته ومعامله کردند وحتی دربرابرنزدیکترین کسان خود قرارگرفته وپُشت به همۀ اصل واصول واساسات سازمان کردند که درتاریخ مبارزات سیاسی سابقه نداشت.

   افرادی را می دیدیم که درحالات معمولی بدنبال اهداف ومقاصد فردی وشخصی وخانوادگی وقومی خود اند؛ گوئی که با هیچ کس وهیچ ارگان وهیچ اصل واصولی پایبند نیستند ولی هرگاه حرف ازامکانات وامتیازات وشرایط مساعد ومناسب درمیان بود، به مثابه دایه های مهربانترازمادرعمل نموده، گوئی که همه چیزبه برکت آن ها محقق گردیده است که باید سهم شان ادا گردد، درغیرآن همه چیزبه نابودی تهدید می گردد.

   این بی سروسامانی وتشتت، زادۀ اوضاعی بود که دراثردودهه جهاد، برسازمان حاکم گردیده بود، ومسئولین هم بخاطرآن که مبادا افراد ودسته جات وجناح های مختلفی را بنا برعواملی ازدست داده، بگونۀ که دردامن این ویا آن دوست ویا دشمن سقوط کنند وبناءً با هرگونه خود کامگی ویکه تازی وباج خواهی آن ها مسامحه ومماشات نموده واین روند تا همین اکنون هم با تأسف ادامه داشته ودارد؛ افراد ودسته جات وجناح هایی که پایبند هیچ اصل واصول وهیچ امرونهی هم نبودند وحتی با نام ونشان این مجموعه ( سازمان ) نیزاحساس دلبستگی نمی نمودند ورهبرجمعیت را بنام موی سفید نام گذاری کرده ودرصحبت های خود، درعوض استاد ویا رهبرازاین کلمۀ موی سفید استفاده کرده وچنین وانمود می ساختند که سروکارما با یک موی سفید است، نه یک استاد ویا رهبرسازمان؛ اما متواترامتیازوامکانات وپشتیبانی می طلبیدند، وطبل مخالفت ومقابله نواخته وبیشترین بهره برداری را کرده ومی کردند، تمام هم وغم شان قبضه کردن امتیازات سازمانی درگذشته (پول وسلاح ) وهمچنین درما بعد آن، پست های حساس دولتی ازقبیل پست های کلیدی برای خود وخانواده وفرزندان واقارب ونزدیکان شان مانند وزارت، ولایت، سفارت وگمرکات و.... خلاصه می گردید. وهرگاه دسترسی این افراد انگشت شماربه این امکانات واین پست های حساس را توسط یک ارگان با صلاحیت ومقتدرمورد ارزیابی قراردهیم درمی یابیم که ازآن امکانات سازمان وازآن ارگان های رسمی واداری چه استفاده های کلان نصیب این افراد گردیده است وازاین بهره برداری های ناروا چه عواقب سؤ به این جمع وجامعه وملت وکشوروارد گردیده است، آن چه دردوران حکومت های قبل ازداؤد، مأمول ومرسوم بود که همه پست های حساس دولتی دراختیارخانواده های سلاطین بود وسپس دردوران حاکمیت کمونیست ها، همۀ پست های حساس دولتی دراختیار سران حزب وخانواده های شان، « خود کوزه وخود کوزه گروخود گِلِ کوزه » قرارگرفت. (ادامه دارد)

۱۴۰۰ بهمن ۵, سه‌شنبه

 

25 S0j7canu88apri1m 5ot201d4 
Gedeeld met Openbaar
Openbaar
قسمت سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی ازگذرگهی
فریاد شوق برسرهرکوی وبام خواست
پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاه است
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیدا ست آنقدر که متاعی گرانبها ست
نزدیک رفت پیر زنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدۀ من و خون دل شماست
مارا به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرک سالهاست که با رمه آشنا است
آن پارسا که ده خرد وملک رهزن است
آن پاد شاکه مال رعیت خورد گداست
برقطرۀ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهراز کجاست
پروین به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آن چنان کسی که نرنجد زحرف راست
پروین اعتصامی
شاعر آزاده ، با احساس و با درد
رهبری ضعیف ( ضعیف الایمان و ضعیف النفس )
جامعۀ اسلامی جامعۀ است که برمبنای ایمان و عمل، زهد و تقوی، عدالت و انصاف، برادری و اخوت؛ و دلسوزی و ترحم پایه گذاری می گردد؛ و هرگاه زعامت و رهبری جامعۀ اسلامی بر اصول و ارزش های و الای اسلامی عمل نموده و به آن ها متعهد و پایبند باقی بماند ، هیچ گاهی جامعه به بحرانی روبرو نگردیده و در مسیر انحراف ، انحطاط ، سراشیبی و سقوط قرار نمی گیرد .
این اوضاع آشفتۀ که در بیشتر جوامع و یا کشورهای جهان سوم بمشاهده می رسد ؛ برگرفته از فکر و اندیشه ؛ و یا ایمان و عقیدۀ حاکم بر جامعه نبوده که بر دیگران تحمیل شده باشد ؛ بلکه دستآورد هائی نظام هایی فاسد و زعما و رهبران ظالمی است که با اعمال زور و قدرت برگردۀ مردم مظلوم وستمدیدۀ خود پا نهاده و با تکیه بر افکار و اندیشه های وارداتی و جزیه به بیگانگان ؛ نه تنها به ملت و مردم مظلوم خود ستم روا می دارند ، بلکه تاریخ کشور خود را سیاه و ازخود ودولت خود و نظام موجود خود یک هیولای بدنیا ارائه می دارند .
تقسیم جامعه به اقشارقدرتمند و ضعیف ، یا هم ظالم و مظلوم ، یا دارا و نادار ، یا راه وروش های همراه با افراط و تفریط ؛ و یا زیرپا نمودن همه ارزشهای والای انسانی و اخلاقی چیزی است که بیشتر جوامع را تهدید میکند و این چیز تازۀ هم نیست ، بلکه در طول تاریخ بشر ، جوامع انسانی با این گونه آلام و رنجها روبرو بوده و درد آنرا کشیده اند ؛ واما داد و فریاد مردم با درد و با احساس هم بطور همیشه و مداوم شنیده شده و آهنگ آن بطور دوام دار طنین انداز بوده است .
« می بینم که کار های زمانه میل به ادبار دارد وچنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی ؛ و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ؛ و راه راست بسته ؛ و طریق ضلالت گشاده ؛ و عدل ناپیدا ؛ و جور ظاهر؛ و علم متروک ؛ و جهل مطلوب ؛ و لئوم و دنائت مستولی؛ و کرم و مروت متواری ؛ و دوستیها ضعیف ؛ وعداوتها قوی ؛ نیکمردان رنجور و مستذل ؛ و شریران فارغ و محترم ؛ و مکروخدیعت بیدار ؛ و وفا وحریت در خواب ؛ و دروغ مؤثرو مثمر ؛ وراستی مهجور و مردود ؛ وحق منهزم ؛ و باطل مظفر ؛ ومتابعت هوا سنتی متبوع ؛ و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع ؛ و مظلوم محق ذلیل ؛ وظالم مبطل عزیز ؛ وحرص غالب و قناعت مغلوب ؛ و عالم غدار ؛ و زاهد مکار بدین معانی شادمان و بحصول این ابواب تازه روی وخندان ؛ وچون فکرت من بدینگونه درکارهای دنیا محیط گشت و بشناختم که آدمی شریفتر خلائق وعزیزتر موجوداتست و قدر ایام عمر خویش بواجبی نمی داند و در نجات نفس نمی کوشد . ازمشاهدت این حال در شگفتی عظیم افتادم و چون بنگریستم مانع این سعادت را حتی اندک و نهمتی حقیر است که مردمان بدان مبتلا شده اند وآن لذات حواس است .» کلیله ودمنه 57
این حالتی بوده است که درزمان ومکان و در یک برهۀ خاصی از تاریخ اتفاق افتاده است و مسبب اصلی این حالت یا حکام و دولت های خود کامه وظالم و فاسدی بوده اند که مقدرات مردم را دراختیار داشته اند و یا اینکه انسان ها از وجائب و مسئولیت هائی ایمانی و انسانی خود غفلت نموده و راه خود را بسوی فلاح و رستگاری گم کرده و در نتیجه به این وضع نا به هنجار روبرو گردیده اند .
انحطاط اخلاقی وضعف ایمانی در امت
بعد از وفات عمر بن عبدالعزیز (رض)
« حکومت های فردی و موروثی و کثرت مال و ثروت در جامعه اسلامی میکروبهای نفاق و اخلاق و اعمال مترفین سابق آغاز شد . محیط به عیش جوئی گرایش پیدا کرد. زندگی ایمان و عمل صالح که اصل سرمایه این امت است و ترکه ارزشمند پیامبر (ص) ، دراین دور در معرض خطر بود و تصور میرفت که این امت از نظراخلاقی وروحی بطورکلی تو خالی بماند ، زیرا در قلوب ، افسردگی ، در ایمان ضعف ، در ارتباط با خدا اضمحلال بشدت وسرعت در حال رشد بود و این امر بی نهایت خطرناک بود و دولت از حفاظت چنین گوهر ارزشمندی نه تنها غافل وبی تفاوت بود بلکه خود دولت و نمایندگانش خطر مهمی علیه این امر محسوب می شدند و در حقیقت با روشهای عملی خویش داعی ومحرک انحطاط اخلاقی بودند . » 59 تاریخ دعوت
هشدار رسول اکرم ( ص ) به امت اسلامی
« پیامبر اکرم (ص ) در روزهای واپسین حیاتش از چیزی که زیاد احساس خطر می کرد همین بود که حب دنیا مسلمانان را هضم نکند و مانند امت های گذشته به این مرض مبتلا نشوند و ازبین نروند . چند روز قبل از وفات ، در خطبۀ به صراحت ارشاد فرموده بودند : « مالفقراخشی علیکم و لاکن اخشی علیکم ان تبسط الدنیا ......»
ترجمه : « من در مورد شما از فقر وافلاس احساس خطر نمی کنم ، اما خطر این است که ثروت دنیا زیاد گردد ، همچنان که برای امت های گذشته زیاد شده بود . پس شما جهت حرص از یکدیگر سبقت می جوئید همچنان که گذشتگان چنین کردند و این نیز شما را هلاک خواهد کرد همانطور که گذشتگان را هلاک کرد . »60 تاریخ دعوت و اصلاح
« این خطری که از زمان نبوت احساس می شد ، بزودی ظاهر شد ، اما بلافاصله برای مبارزه با این خطر ، بندگان مخلص و فداکار خداوند وارد میدان عمل شدند و با نیروی ایمان درونی ، صحبت و تربیت و عظ و نصیحت و دعوت و تلقین ، هزاران نفر را از طوفان مادیت نجات دادند بلکه خود جریان این طوفان مهیب را کند کردند و تسلسل ایمانی و معنوی امت را حفظ کردند که از تسلسل سیاسی و نژادی خیلی مهم تر بود و نگذاشتند که بطور کلی این امت ، قومی بی روح و بی سیرت و بدون یقین بار بیایند ؛ و برای مبارزه با این فتنه ، گروهی برجسته از فضلای تابعین وجود داشت که تعدادی ازآنها مانند سعید بن جبیر – محمد بن سیرین و شعبی اختصاص و امتیاز داشتند. »
اما حریف اصلی این فتنه و پرچمدار دعوت ایمانی ، حضرت حسن بصری بودند.
حضرت ، اوضاع آشفتۀ آن ایام را چنین به تصویر می کشند :
« هیهات ، هیهات که آز ، طمع و برنامه های خیالی ، ایمان مردم را غارت کرده اند ؛ سخنهای زبانی موجود است اما اثری از عمل نیست . علم موجود است اما برای آن عمل برآن ، صبرو استقامت نیست . ایمان است اما خالی ازیقین ، تعداد مردم زیاد است ، اما مغز های متفکر کم ، سرو صدای جمعیت ها زیاد ، اما یک بندۀ خدای که از او انس پیدا شود وجود ندارد . به خدا سوگند ، مردم ( درایمان ) داخل شدند و بلافاصله خارج شدند و همه چیز را دانستند و ازپذیرفتن انکار ورزیدند ، قبلأ چیزی را حرام گفتند و بعدأ همان را حلال کردند . چه دینی دارید شما ؟ فقط چرب زبانی ؟ اگرپرسیده شود آیا شما بر روز حساب یقین دارید ؟ در جواب می گویند : آری . قسم به مالک روز جزا غلط گفتند ، زیرا مؤمن باید در دین قوی باشد و برای علمش حلم و برای حلمش علم ، زیبائی آن باشد . مؤمن بایستی عاقل اما نرم طبیعت باشد ، صبرو استغنای آن فقر و افلاسش را بپوشاند و اگر ثروت دارد ، حد اعتدال را از دست ند هد و باید در خرج گشاده دست و در مورد مستمندان رحیم و کریم و در پرداخت حقوق دست باز و گشاده دل و در انصاف مالی ثابت قدم باشد . اگر از کسی متنفرباشد نباید در حقش زیاده روی کند و اگر کسی را دوست دارد ِ، درهمکاری با او از حد شرعی تجاوز نکند ، عیب جوئی نکند ، تمسخر ، طعن تشنیع نکند و یا به امور بیهوده سروکار نداشته باشد . با لهو ولعب گرایش پیدا نکند ، سخن چینی نکند ِ. چیزی که حق او نیست خواستار آن نباشد ی چیزی که پرداخت آن واجب است از آن سرپیچی نکند ، در عذر خواهی از حد نگذرد ِ، ازمصایب دیگران خوشحال نگردد. »
آن اوضاع آشفته و حالت اسفبار ، باسعی وتلاش مستمر ؛ و ایثار وفداکاری مردان باخدا و ایثارگر ومؤمنِ چون شیخ حسن بصری و یارانش دگرگون ؛ وبزودی تغیرات کمی و کیفی در همه ابعاد زندگی جامعه رونما گردید .
افغانستان وآشفتگی اوضاع کشور
روزی که قشون شوروی سابق با سرافگندگی و ذلت ، خاک افغانستان را ترک کرد و متعاقب آن قدرتی بنام شوروی فروپاشید ؛ و پس از مدتی وبا مقاومت بیشتر و جهاد بی امان ، رژیم نجیب هم سقوط کرد ؛ درهمین لحظاتی که باید با اعلام جهاد اکبر ( مبارزه با نفس ) ، از دست آورد های بزرگ جهاد تجلیل به عمل می آمد ، تازه نشانه های از حب مال و جاه در میان صفوف مجاهدین آشکار گردید ؛ اگر چه این پدیده عمومیت نداشت ؛ و با درگیری ها و جنگهای سازمان یافتۀ بیرونی ، محسوس نبود ؛ اما در مجموع ، زمینه را برای افراد فرصت طلب و استفاده جو چنان فراهم آورد ، تا یکباره به مال و منال و ریاست و چوکی روی آورند ، به صورتی که جهاد و دست آورد های عظیم آن را زیر سوال برده و به چالش کشند . جهادی که با خون های پاک جوانان و پیران ایثارگرو فداکار و با شکم های گرسنه و پاهایی برهنۀ فدائیان اسلام آغاز گردید و با حمایت و پشتیبانی همۀ مردم ما ( از زن و مرد ) تقویت شد و با مهاجرت بیش از هفت ملیون آواره جهان شمول گردید ؛ و درنهایت به پیروزی عظیمی که همانا فروپاشی ابر قدرت شوروی بود انجامید ، بسی مایۀ فخر و مباهات و شکران است .
چیزی که درد آور و مایۀ رنج و الم است آنکه پس از آن همه شهید و قربانی و پیروزی باورنکردنی ؛ جهاد و انقلاب و دستآورد های عظیم آن بالوسیلۀ دست های کثیف و مرموزی از داخل و خارج مورد تاخت و تاز و دست برد قرار گرفت و به غارت برده شد ؛ و درد آورتر از همه این که جهاد و انقلاب نشانه قرار گرفت و تا آنکه همه چیز حتی ارزشهای والای انسانی و اخلاقی را به نابودی روبروکرد .
و با پیاده کردن نظام جدید ، همراه با زر و زور و تزویر دروازۀ هرگونه فساد و سؤ استفاده باز گردید و تیر تعبیه شده در کمان به هدف خورد و یکشبه افرادی از خاک ذلت به اوج رفعت و ازعالَم گمنامی به شهرت و نام و نشان رسیدند . مسابقه در همه ابعاد آن درداخل نظام آغاز ( مسابقه در ، ثروت ، قدرت و شهرت ) و ادامه یافت ، و صیادانی که در کمین نشسته بودند به آرزوهای دیرین خویش رسیدند ؛ تا جائی که صدای طرّاحان و مجریان آن هم در آمد . و اما سیل ثروت ، توام با رشد وانکشاف و زندگی شهری ؛ وزرق و برق های فریبندۀ دنیائی ، بگونۀ در آمد که همه را کلاوۀ سر در گم نمود و به انسان نا آرامی که راه را گم کرده بود ، فرصت درنگ و تفکر و تعقل و بازبینی به فرجام کار و توجه به نتایج حاصله را نداد وگوئی که انسان یا مست و یا دیوانه است و قادر نیست تا راه خود را بسوی فلاح ورستگاری ویا ادای فرائض وواجبات الهی و انسانی باز یابد .
و همین است که اوضاع موجود ما و جامعۀ ما و کشور و حتی منطقۀ که ما در آن زندگی می کنیم ؛ بیانگر آن است که به سلسلۀ طوفان های یک ربع قرن گذشته ، طوفان دیگری در راه است و همین گونه که ما دریک بیراهۀ تنگ و تاریک و دریک فضای پراز گردو غبار و سراسر ابهام ، بسوی نامشخصی درحرکتیم ، کاروان بشریت هم وضع بهتری ازما پیدا نخواهد کرد ، زیرا ملتی را که یک روزی قلب آسیا پنداشته می شد ؛ امروز در تلاش اند تا به رودۀ گندیدۀ تبدیل نموده که به شکمبۀ سرمایه داری وصل است ؛ وبزودی خواهیم دید که هرگونه آصیب جدی به ما ، همۀ ما حول ما و حتی دورترین نقاط دنیا را هم متأثر خواهد ساخت .
در حوالی سقوط رژیم نجیب زمزمه های شنیده می شد که : بهترین راه حل برای معضلۀ افغانستان وخاتمه دادن به جنگ ها و رویاروئی ها ، یک نظام تیکنوکرات است به اشتراک همه نیروها و احزاب و سازمان هایی مدنی که در افغانستان مطرح اند و اگر یک دولت تیکنوکرات با حمایت و پشتیبانی جهانی در افغانستان ساخته شود ؛ آنگاه افغانستان یک افغانستان آباد ، مرفه و پیشرفته خواهد گردید . این ایده درکنفرانس بن به گونۀ یک کودتا عملی گردید ، و آنگونه نظامی را که قدرت های جهانی برای افغانستان طرح و نقشۀ آنرا ریخته بودند درافغانستان پیاده کردند و تکنوکرات ها و مهره هایی را که در طرح گنجانیده بودند از سراسرد نیا به افغانستان سرازیر کرده و با حمایت مالی و نظامی و سیاسی و فرهنگی و زیرچتر سازمان هایی بنام حقوق بشر( که هیچ کسی صدای خود را هم بلند کرده نتواند ) در رأس نظام قرار دادند و هرچه خواستند کردند و اما نتیجه چه شد ؟
ادامۀ جنگ و خشونت ، فساد درهمه ابعاد آن ، تولید و اعتیاد به مواد مخدر و سقوط همه ارزشهای معنوی و انسانی .
آسیا یک پیکری آب و گیل است ملت افغان در آن پیکر دل است
و آنچه مایۀ درد و رنج وعذاب بیشتراست شگافی است که دربین ملت مسلمان ما ایجاد کرده اند ؛ جمعی همه هست ونیست خویش را قربانی کرده و از قله های رفیع ناز و نعمت به خاک مذلت نشسته و جمع دیگری جان های شیرین خویش را به طبق اخلاص گذاشته و شهید شده و جمعی دیگر دست وپا و اعضای بدن خویش را به خاطر خدا و حاکمیت دین خدا فدا کرده ؛ ولی افراد انگشت شماری از درون نظام ، راه فساد و طغیان و راه سؤ استفاده و د زدی وغارت بیت المال را پیدا نموده و به نود در صد ازمجاهدین و سربازان اسلام و خانواده های شان ، خانواده های شهدا و معلولینی که در بدترین شرایط زندگی پُرمشقتی را سپری می کنند ، و آن مردم بی پناه و بی گناه وبی وسیله و بی کسی که دربین دو جناح مجاهد و غیر مجاهد ، همیشه سرگردان بوده اند ، پُشت کرده ؛ نه تنها جهاد و مجاهدین را زیر سوال برده بلکه انقلاب و افغانستان و اسلام را زیر سوال قرار داده اند .
امام محمد غزالی در تعریفی که از دنیا دارد میگوید :
«اصل دنیا سه چیز است : طعام ، لباس و مسکن . طعام برای خوردن ، لباس برای پوشیدن و مسکن برای حفاظت ازسرما و گرما . پس ضرورت انسان از دنیا برای تن بیش از این نیست .
اما انسان دل بدوستی وطلب وی ( دنیا ) مشغول میدارد و اما تن را باصلاح آن و ساختن کار آن مشغول می دارد و از مشغول داشتن تن بدان ، مشغولی دل پدید می آید ، تا خود را فراموش کند ، و همه را به کار دنیا مشغول دارد
محبت دنیا عامل همۀ بدبختی ها است
زندگی در دنیا با مشاغل دنیائی همراه است و بناءً تا زمانی که انسان زنده است ، از دنیا و مشاغل دنیائی خلاصی ندارد .
یکی آنست که انسان ، با دنیا و مشاغل دنیائی سرو کار دارد و تا زنده است از آن بی نیاز شده نمی تواند ؛ و دیگری آن که تمام هم وغم انسانی صرف امور دنیائی گردد و مازاد بر ضرورت وتأمین زندگی ؛ به دنبال مال و جاه بیشتر و بیشترتر باشد ، وهیچ توجهی به حلال و حرام ، جائز و نا جائز و مباح و غیرمباج نداشته باشد ، هرچه پیش آید با تکیه بر این اصل که پروردگار غفور و رحیم است ازآن ابا نورزد ؛ و دیگری آنکه مغرور و خود را از دیگران برترمی داند، به رقابت و هم چشمی با دیگران ، حتی یاران و اقارت و نزدیکان خود می پردازد ؛ آنانی را که هم طراز وی و یا از وی دردرجات پائین تری از زندگی مادی قرار دارند ، آنها را به دیدۀ کم می نگرد ، به سرگرمی ها و مشاغل بیهوده و خوشگذرانی و عیاشی می پردازد ؛ بخاطر دنیا به کسی دوستی و یا دشمنی می کند ؛ و یا درگناه و فساد معاونت می کند و یا در رشد و رونق فساد اخلاقی و اجتماعی سهیم می گردد ؛ ویا آگاهانه ، و یا نا خود آگاه ، به دام لذایذ و علایق دنیائی گرفتار می شود ، تا جائیکه این عشق و علاقه به پرستش دنیا تبدیل می گردد ، که این برای انسان هدفمند و مسئول فاجعه بار و پیامد های آن هولناک است .
رسالت انسان
خداوند ( ج ) انسان را مورد خطاب قرار داده می فرماید که رسالت انسان در روی زمین فراتر از آن است که انسان به آن می پردازد . وی خلیفۀ خدا و کسی است که وجائب و مسئولیت های عظیم و سنگینی را بر دوش دارد ؛ و باید توجه داشته باشد که برای رسیدن به این امر مهم ؛ لحظۀ غفلت نورزد ؛ بلکه با تمام توان و قدرت بشری در اجرای این مأموریت مهم و خطیر کمر را بسته و وقت و اوقات گرانبهای خود را صرف امور بیهوده و بی ارزش و یک سری امور دست و پا گیری نکند که برای آن مأمور نگردیده است .
وجائب و مکلفیت های انسان فراتر ومهمترازآن چیزی است که بدنبال آن است .
خداوند ( ج ) در قرآن مجید انسان را مخاطب قرار داده می فرماید :
وَلَيَنصُرَ‌نَّ اللَّـهُ مَن يَنصُرُ‌هُ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿٤٠﴾ الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْ‌ضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُ‌وا بِالْمَعْرُ‌وفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ‌ ۗ وَلِلَّـهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ‌ ﴿٤١﴾ حج -41
وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْ‌ضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْ‌تَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِ‌كُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَن كَفَرَ‌ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿٥٥﴾ نور 55-
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَ‌سُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْ‌تَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴿١٥﴾ الحجرات 15
و مسلمأ خدا یاری می دهد کسانی را که ( با دفاع از آئین و معابد ) او را یاری دهند . خداوند نیرومند و چیره است ( وبا قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز می گرداند ، وچیزی نمی تواند او را درمانده کند و از تحقق وعده هایش جلوگیری نماید . آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعدۀ یاری و پیروزی داده است ) کسانی هستند که هرگاه ( در زمین ایشان را ) قدرت بخشیم ، نماز را برپا میدارند و زکات را می پردازند و امر به معروف ، و نهی از منکر می نمایند ، وسرانجام همۀ کارها به خدا برمی گردد ( و بدانها رسیدگی و در بارۀ آنها داوری خواهد کرد، همان گونه که آغاز همۀ کارها از ناحیۀ خدا است ). حج 41-
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، وعده می دهد که آنان را قطعأ جایگزین ( پیشینیان ، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان ) در زمین خواهد کرد ( تا آن را پس از ظلم ظالمان ، در پرتوعدل و داد خود آبادان گردانند ) همان گونه که پیشینیان ( داد گرو مؤمن ملتهای گذشته ) را جایگزین ( طاغیان و باغیان ستمگر ) قبل از خود ( در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ ) کرده است ( و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است ) همچنین آئین ( اسلام نامِ ) ایشان را که برای آنان می پسندند ، حتمأ ( در زمین ) پا برجا و برقرار خواهد ساخت ، ونیز خوف وهراس آنان را به امنیت و آ رامش مبدل می سازد . ( آن چنان که بدون دغدغه و دلهرۀ از دیگران ، تنها ) مرا می پرستند و چیزی را انبازم نمی گردانند . بعد از این ( وعدۀ راستین ) کسانی که کافرشوند ، آنان کاملأ بیرون شوندگان ( ازدائرۀ ایمان و اسلام ) بشمارند ( و متمردان و مرتدان حقیقی می باشند ) .
مؤمنان ( واقعی ) تنها کسانی اند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده اند ، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده اند و به جهاد برخاسته اند . آنان ( بلی آنان ، در ایمان خود ) درست و راست گویند.
پروردگار ، در ادوار و مقاطع مختلف تاریخ بشر ، پیامبرانی را با پیامهای متواتر ارسال کرده است و از جمله بالوسیلۀ خاتم پیامبران ، آخرین و کاملترین پیام خود را به انسان فرستاد ؛ وانسان را متوجه مسئولیتها و ووجائبش گردانید ؛ ولی همانگونه که جمعی به این ندای پروردگار لبیک گفته و وجائب و مسئولیتهای خود را درک و رسالت خود را ادا نمودند ؛ اما با گذشت زمان و اعصار ، بیشتر انسانها غفلت نموده و نه تنها درادای وجائب و مسئولیت ها سستی ورزیده ویا اینکه دردام هوی های نفسانی گیر آمده و از هدایات و دستورات خالق خود غافل گشتند ؛ بلکه در خیلی موارد راه طغیان و سرکشی را هم در پیش گرفتند .
عرضه کردن متاع دنیا به پیامبر
مشرکین قریش پس از نا امیدی و تلاش های مذبوحانه ، و پس از آن که همه در ها را بروی خود بسته دیدند ، به این فکرافتادند ؛ تا رسول اکرم ( ص ) را با پیشکش نمودن متاع دنیا ، از مأموریتی که در پیش دارد ، مانع گردند ؛ و بناءً از آن حضرت خواستند تا اگر آرزوی ریاست قوم را دارد ؛ حاضراند تا ریاست قوم را برایش تفویض کنند ؛ ویا اگر مال و دنیا می خواهد ؛ مال وثروت کافی در اختیارش قرار دهند ؛ و یا اگر زن می خواهد بهترین دختر قریش را به خدمتش قرار دهند . اما آن پیامبر گرامی و آن مجری احکام پروردگار درجواب آنها می گوید که اگر آفتاب را در دست راست و مهتاب را در دست چپ من قرار دهید ؛ من آن مأموریتی را که در پیش دارم لحظۀ فروگذار نخواهم شد . این عطای شما به لقای شما . من برای این چیزهائی که شما تصور می کنید نیامده ام ؛ بلکه من آمده ام تا دین خدا را کامل و رسالتم را به انجام برسانم .
خداوند ( ج ) در مذمت دنیا و عواقب دلبستگی به آن می فرماید :
« وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ‌ الْآخِرَ‌ةُ خَيْرٌ‌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ0 ( انعام - 32 ) »
« وَذَرِ‌ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّ‌تْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ وَذَكِّرْ‌ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّـهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَّا يُؤْخَذْ مِنْهَا ۗ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا ۖ لَهُمْ شَرَ‌ابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُ‌ونَ (انعام - 70 ) . »
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّـهَ عِندَهُ أَجْرٌ‌ عَظِيمٌ ﴿٢٨﴾
« قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَ‌تُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَ‌فْتُمُوهَا وَتِجَارَ‌ةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْ‌ضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَ‌سُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَ‌بَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّـهُ بِأَمْرِ‌هِ ۗ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (24- 32 توبه »
« إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْ‌ضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا کهف -٧﴾ »
« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ‌ عِندَ رَ‌بِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ‌ أَمَلًا ﴿کهف 46﴾ »
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِ‌دْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّ‌حْكُنَّ سَرَ‌احًا جَمِيلًا ﴿٢٨﴾ وَإِن كُنتُنَّ تُرِ‌دْنَ اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ وَالدَّارَ‌ الْآخِرَ‌ةَ فَإِنَّ اللَّـهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرً‌ا عَظِيمًا ﴿احزاب – 28 و 29 ﴾ »
« وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ‌ مَثْوًى لَّهُمْ ﴿محمد ١٢﴾ »
« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ‌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ‌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ‌ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَ‌اهُ مُصْفَرًّ‌ا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَ‌ةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَ‌ةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِ‌ضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُ‌ورِ‌ ﴿الحدید -٢٠ »
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ‌ اللَّـهِ ۚ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُ‌ونَ ﴿المنافقون - ٩﴾ »
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُ‌وهُمْ ۚ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُ‌وا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿١٤﴾ إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ ۚ وَاللَّـهُ عِندَهُ أَجْرٌ‌ عَظِيمٌ ﴿١٥﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْرً‌ا لِّأَنفُسِكُمْ ۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿تغابن 14 -١٦﴾ إِن تُقْرِ‌ضُوا اللَّـهَ قَرْ‌ضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ‌ لَكُمْ ۚ وَاللَّـهُ شَكُورٌ‌ حَلِيمٌ ﴿١٧﴾ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿١٨﴾ »
« تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ‌ وَتَوَلَّىٰ ﴿١٧﴾ وَجَمَعَ فَأَوْعَىٰ ﴿١٨﴾ » معارج (17-18 ) =
« فَأَمَّا مَن طَغَى (37﴾ وَآثَرَ‌ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿٣٨﴾ فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ ﴿٣٩﴾ » 1
« زندگی دنیا ( که کافران تنها آن را زندگی می دانند) سرگرمی و بازیچه ای بیش نیست ، و سرای آخرت ( جهان حقیقی است و) برای پرهیز گاران بهتر ( از این جهان فانی ) است . آیا ( این امر بدیهی را ) نمی فهمید ( و سود و زیان خود را نمی دانید ؟). » ( انعام : 32 )
« کسانی را ترک کن که آئین ( فطری و آسمانی ) خود را به بازی وشوخی گرفته اند وزندگی دنیا آنان را گول زده است ( و آخرت را از یاد شان برده است ). و به آن (زمزمۀ جاویدان قرآن ، پیوسته ایشان را ) پند و اندرز بده ( وبدانان بگو که در روز قیامت ) هرکسی در گرو اعمالی است که انجام داده است و مسئول چیز هائی است که فراچنگ آورده است . و بجز خدا برای ایشان یار و یاور و میانجی و واسطه ای نیست ( تا مردمان را از عذاب دوزخ برهاند و به بهشت وارد گرداند ). و اگرهم چنین کسی هر گونه فدیه و تاوانی (که تو می دانی ، برای نجات خود ) بپردازد ، از او دریافت نمی گردد . ( وپذیرفته نمی شود ) . آنان کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده اند که کرده اند ( و به زندان چیزهائی دربندند که فرا چنگ آورده اند ) . برای آنان به سبب کفری که می ورزیده اند ، نوشیدنی بسیار داغ و عذاب بس درد ناکی است . » (انعام :70 - )
« ( ای مؤمنان راستین ) بدانید که اموال و اولاد شما وسیلۀ آزمایش هستند ( وترجیح محبت دارائی و فرزندان بر محبت یزد ان سبحان ، مایۀ بلا و هلاک شما است) و بدانید که پاداش بزرگ ( مؤمنانی که از عهدۀ امتحان برمی آیند و رضایت خدا را بالاتر ازمال و منال دنیا می دانند ) در پیشگاه خدا ( مهیا و مصئون ) است .» ( انفال : 28 )
« بگو: اگرپدران ومادران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیلۀ شما، و اموالی که در فراچنگش آورده اید ، و بازرگانی و تجارتی که از بی بازاری و بی رونقی آن می ترسید ، ومنازلی که مورد علاقۀ شما است ، اینها در نظر تان از خدا وپیغمبرش و جهاد در راه او محبوب تر باشد ، در انتظار باشید که خداوند کار خود را می کند( وعذاب خویش را فرومی فرستد ) . خداوند کسان نافرمانبر دار را ( به راه سعادت ) هدایت می نماید . » ( توبه : 23 و 24 )
« ما همه چیز های روی زمین را زینت آن کرده ایم ( و جهان پرزرق وبرق ، و پرنعمتی را برای انسانها آراسته ایم ) تا ایشان را بیازمائیم ( و به بینیم از آنان ) کدام یک کار نیکوتر می کند .» ( کهف : 7 )
« باکسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را می پرستند و به فریاد می خوانند ، ( و تنها رضای ) ذات او را می طلبند ، و چشمانت از ایشان ( به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد ، و از کسی فرمان مبر که ( به خاطردنیا دوستی و آرزو پرستی ) دل او را از یاد خود غافل ساخته ایم ، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است ( و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار وبارش همه افراط و تفریط بوده است . » ( الکهف :46 )
« ای پیغمبر ! به همسران خود بگو : اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید ، بیا ئید تا به شما هدیه ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم . و اما اگرشما خدا و پییغبرش و سرای آخرت را می خواهید ( و به زندگی ساده از نظر مادی ، و احیانآ محرومیت ها قانع هستید ) خداوند برای نیکو کاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته است . » (الاحزاب : 28 -29 )
« اما کافران ( چند روزی از نعمت های زود گذر جهان ) بهره ولذت می برند وهمچون چهار پایان ( بی خبر وغافل از سرانجام کار) می چرند و می خورند ، و( پس از به درود حیات و گام نهادن به آخرت ) آتش دوزخ جایگاه ایشان است .» ( محمد :12 – )
« بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و، سرگرمی ، آرایش و پیرایش ، نازش درمیان همدیگر ، و مسابقه در افزایش اموال واولاد است و بس . دنیا همچون باران است که گیاهان آن ، کشاورزان را به شگفت می آورد ، پس گیاهان رشد ونمو می کنند ، وبعد گیاهان را زرد و پژمرده خواهی دید ، و آنگاه خرد وپرپر می گردند . در آخرت عذاب شدیدی ( برای دنیا پرستان ) و آمرزش و خشنودی خدا ( برای خدا پرستان ) است. اصلأ زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست .» ( الحدید :20 )
« ای مؤمنان ! اموال تان واولاد تان شما را از یاد خدا غافل نکند . کسانی که چنین کنند ( واموال و اولاد شان آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد ) ایشان زیانکارند . ازچیزهائی که به شما داده ایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید ، پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید : پروردگارا ! چه می شود اگر مدت کمی مرا به تاخیر اندازی و زنده ام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم.» ( منافقون : 9 )
« ای مؤمنان ! قطعأ بعضی ازهمسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند ( شما را از راه خدا باز می دارند ، و از عبادت و طاعت سست می گردانند ) پس از ایشان خویشتن را برحذر دارید . اگر عفو کنید و چشم پوشی نمائید و ببخشید ( خداهم شما را مشمول عفو و مرحمت و مغفرت خود می نماید ) چرا که خداوند بخشایندۀ مهربان است . قطعأ اموالتان و اولادتان ، وسیلۀ آزمایش شما یند ، و اگر در این میدان آزمایش ، از عهده برآئید ، برای شما ) اجر وپاداش بزرگی در پیشگاه خدااست . پس آن قدر که در توان دارید از خدا بهراسید و پرهیز گاری کنید، و( در سها و اندرز های آسمانی را ) بشنوید و بپذیرید ، و ( از قوانین و فرمانهای خدا ) اطاعت کنید ، و( در راه خدا ، صدقه و احسان و ) بذل و بخشش کنید . ( انجام این کارها ) به سود شما خواهد بود . کسانی که از بخل و حرص نفس خویش ، مصئون داشته شوند ، آنان قطعأ رستگار اند . اگر به خدا قرض الحسنه ای بدهید ، آن را برای تان چندین برابر می سازد ، و شما را می آمرزد . خداوند سپاسگذار و بردبار است ( و او از بندگانش به وسیلۀ دادن پادشهای عظیم تشکر می نماید ، و در پرتو بردباری خود ، درعقوبت بندگان تعجیل نمی فرماید ، و بلکه گناهانشان را می بخشاید ) او آگاه از نهان و آشکار ، وچیره کار بجا است . » (تغابن:14 )
« به سوی خود می خواند ( و نام می برد ) کسی را که پشت ( به فرمان خدا ) کرده است و ( از اطاعت او ) روی گردان بوده است و دارائی را جمع آورده است و در خزینه ها نگهدا ری کرده است ( و در خیرات و حسنات آن را مصرف ننموده است ) . » ( المعارج : 17و18 )
« اما آن کسی که طغیان و سرکشی کرده باشد ، وزندگی دنیا را ( برگزیده باشد و برآخرت ) ترجیح داده باشد ، قطعأ دوزخ جایگاه ( او) است .» ( نازعات
وَإِذَا أَرَ‌دْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْ‌يَةً أَمَرْ‌نَا مُتْرَ‌فِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْ‌نَاهَا تَدْمِيرً‌ا ﴿١٦﴾
هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم ، افراد دارا و خوشگذران و شهوت ران آنجا را سردار و چیره می گردانیم ، و آنان در آن شهر ودیار به فسق و فجور می پردازند ( و به مخالفت با دستورات الهی برمی خیزند ) ، پس فرمان ( وقوع عذاب ) برآنجا واجب و قطعی می گردد و آن گاه آن مکان را سخت درهم می کوبیم ( وساکنانش را هلاک می گردانیم ) . اسرأ 16
وَمَا كَانَ رَ‌بُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَ‌ىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ﴿١١٧
( سنت و عادت ) پروردگارت چنین نبوده است که شهر ها و آبادیها را ستمگرانه ویران کند ، درحالی که ساکنان آنجاها ( متمسک به حق و ملتزم به فضائل بوده و ) در صدد اصلاح ( حال خود ودیگران ) برآمده باشند . هود 117
حُبُّ الدنیا رأس کل خطیئةٍ
رسول اکرم ( ص) گفت : « همت مؤمن نماز و روزه و عبادت بود و همت منافق طعام و شراب بود چون ستور .»
رسول ( ص) گفت : « دوستی مال و جاه نفاق را اندر دل چنان رویاند که آب تره رویاند .» و گفت : « (ص) : « دو گرگ گرسنه در رمۀ گوسفند آن تباهی نکنند که دوستی جاه و مال در دین مرد مسلمان کند .»
و گفتند : « یا رسول الله ، بدترین امت که اند ؟ » گفت : « توانگران .»
و گفت : « پس از من قومی پدید آیند که طعام های خوش خورند گوناگون و جامه های لونالون و زنان نیکوروی و اسبان گرانمایه می دارند ، شکم ایشان به اندک طعام سیر نشود و به بسیاری نیز قناعت نکنند ، همه همت ایشان دنیا باشد و دنیا را به خدائی گرفته باشند ، هر چه کنند برای دنیا کنند . عزیمت است از من( حکم واجب )که محمدم که هر که ایشان را اندر یابد ازفرزندان فرزندان شما با ید که برایشان سلام نکند ، و به بیماری ایشان را نپرسد ، و از پس جنازۀ ایشان نشود ، و بزرگان ایشان را حرمت ندارد . هر که کند یاور باشد ایشان را برویران کردن مسلمانی. »
وگفت (ص) :« گروهی همی آیند روز قیامت وکردار های ایشان چند کوه تهامه باشد ، همه را به دوزخ فرستند .» گفتند : « یا رسول الله از اهل نماز باشند ؟ » گفت : « نماز کنند و روزه دارند و شب زنده دارند ، لکن چون از دنیا چیزی پدیدار آید در آن جهند.»
و اما حب جاه
حب جاه و مقام چیزی است که پیامد های آن از حب مال خطیرتر و زیانبارتراست . حب جاه در خیلی از موارد با وجود آنکه تحت عنوان خدمت گذاری و ادای مسئولیت های انسانی مطرح مگردد اما دربیشتر موارد ؛ و درعمل چهرۀ اصلی اش ( که عطش رسیدن به قدرت است ) ظاهر می گردد .
دربسیاری اوقات اختلاف بر سر این است که باید این رهبرشود یا آن .
پیروان این و آن چنان فکر می کنند که منشأ این اختلاف برمبادی و مفاهیم است اما در واقع اختلاف بر سر مال و حب شهرت یا مقام یا حب سبقت است. همین بیماریی است که پیامبر خدا مسلمین را از آن چنین تذکر داده است : « ماذئبان جائعان ارسلا فی غنم بأفسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه. »
مراد ازشرف در این حدیث مقام و منصب است و معنی آن این است که طمع به مال و جاه در دین فاسد تر از فساد دو گرگی است که بر گله ای داخل شوند .186 فرهنگ اختلاف .
رسول اکرم ( ص) می فرمایند :
« دیری نمی پاید که ملت های دیگر، مانند چند نفری که بر سر یک کاسه غذا می خورند ، بر سر شما بریزند . گفتند : یا رسول الله ، مگر درآن روزگاری که اشاره می فرمائید عدۀ ما بسیار کم می شود؟ فرمود : نه ، درآن روزگار تعداد شما بسیار زیاد است ، اما در حکم خس و خاشاک روی آب سیل هستید ، و خدا از دل د شمنان تان هیبت شما را برمیدارد ، وضعف و ناتوانی را در دل شما می افگند . گفتند : به چه سبب ضعیف و ناتوانیم ؟ ! فرمود : « به سبب » دنیا دوستی ، و کراهیت تان ازمرگ ! » نقش ایمان در زندگی 440
پیامبرخدا (ص ) میفرماید : « تعس عبدالدینار ، تعس عبدالدرهم ، تعس ......»
« هلاک باد بندۀ دینار ، هلاک باد بندۀ درهم ، هلاک باد بندۀ شکم ، اگربه او چیزی داده شد راضی است واگر محروم شود غضبناک می شود ( مردی که دارای این حالت است ) هلاک و سرنگون باد و (خدایا ) اگرخاری در پایش فرورفت کسی به فریادش نرسد تا آن را از پایش بیرون آورد . خوشا به حال کسی که در راه خدا لگام سرکش را در دست گرفته و موهای سرش ژولیده و پاهایش در گرد وغبار رفته ( یعنی غرق کار خود شده است ) اگر او را به نگهبانی گمارند نگهبانی می دهد و اگر در آخر صف قرارش دهند درآخر مشغول کار می شود .»
« رحمت خدا بر خالد بن ولید آن شمشیر کشیده خدا ، پهلوان میدان ، همان مردی که در حیاتش همیشه قائد و فرمانده بود و خداوند به وسیله او مسلمانان را در بسیاری ازجبهه ها پیروز کرده و خیر زیادی را برای مسلمین به ارمغان آورد . همین مجاهد نستوه زمانیکه از فرماندهی عزل شد و ابوعبیده به جای وی منصوب شد او برای ابوعبیده ، فرمانده خود بهترین مشاور و بهترین نصیحت گر بود و این علامت صدق مؤمن است. »
« متأسفانه در پس اکثر اختلافات موجود بین گروه های اسلامی بوی تعصب مذموم برای حزب ، جماعت ، خاک ، شهر یا شخص و مکتب یا نوعی فرهنگ و تمدن استشمام می کنم . کاش همه آنها خود را در برابر حق از هواهای نفسانی پیراسته می کردند و خالصانه مسئوولیت را حمل می کردند . آنگاه خداوند به آنها اخلاص می بخشید .
و به همین خاطر سلف صالح گفته اند : خطرناکترین معبود بندگان در زمین هوا وهوس است . زیرا انسان علی رغم این که از وجود این مرض با خبر است گمراه می شود .
خداوند در بارۀ این نوع شرک می فرماید : « افرأیت من اتخذ الهه هواه .......» هیچ دیده ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است . وبا وجود آگاهی ، خدا او را گمراه ساخته است و برگوش و دل او مهر گذاشته و بر چشمش پرده ای انداخته است . پس چه کسی جز خدا می تواند او را راهنمائی کند ؟ » 187فرهنگ اختلاف.....
در حدیث صحیح آمده است :
« اولین کسانی که آتش جهنم آنها را می سوزاند اهل ریا و دروغگویان نسبت به خدا هستند ، کسانی که چنان عمل خود را جلو چشم مردم زینت و آراسته می کنند که دیگران می پندارند اینان برای خدا عمل می کنند ، در حالی که آنها فقط برای شخصیت خود و ارضای شهوت خود پرستی کار می کنند هرچند در میان آنها دانشمند و معلم و انفاق کننده و بخشنده و مجاهد و جنگجو موجود باشد !! » 184 فرهنگ اختلاف
روزی رسول اکرم ( ص) برای صحابه خطبه ای خواند و فرمود : « ایهاالناس ! اتقوا الظلم فأن الظلم .......» ترجمه : « ای مردم ! ازستم بپرهیزید همانا ستم ظلمت روز قیامت است و از بخل و حرص بپرهیزید همانا مردمان پیش از شما را حرص هلاک کرد و آنان را واداشت که خون هم را بریزند و محارم یکدیگر را حلال بدانند . »
حضرت علی (رض) روایت می کند : « رسول (ص) گفت : ( هرگاه که خلق روی به جمع دنیا و عمارت آن آورند و درویشان را دشمن دارند . خدای – تعالی – ایشان را به چهار چیز مبتلا کند : قحط زمان ، و جور سلطان ، وخیانت قاضیان ، وشوکت و قوت کافران و د شمنان .) ».احیاءالعلوم
شخصی به بِشر گفت فلان سرمایه دار به کثرت روزه می گیرد و نماز می خواند . بِشر گفت: « این مسکین وظیفۀ خودش را ترک نموده و در وظائف دیگران مشغول است زیرا وظیفۀ او این بود که به گرسنگان اطعام و به مساکین انفاق می کرد. این برایش افضل و بهتر بود از آن که خودش را گرسنه نگه دارد و به نماز های نفلی اشتغال بورزد و همیشه مشغول جمع آوری سرمایه باشد و فقرا را به حالت محرومی نگه دارد . » 154 دعوت واصلاح
« هرکه تخم ایمان درست در صحرای سینه می کارد و سینه از خار اخلاق بد پاک می کند و بر مواظبت بر طاعت ، درخت ایمان را آب می دهد و چشم دارد ازفضل خدای – تعالی – که آفتها دور دارد و تا به وقت مرگ همچنین بماند و ایمان بسلامت ببرد ، این را امید گویند . و نشان این آن بود که در مستقبل در هر چه ممکن بود هیچ تقصیر نکند و تعهد باز نگیرد ، که فروگذاشتنِ تعهدِ کِشت از نومیدی بود لیکن سینه را از اخلاق بد پاک نکند و به طاعت آب ندهد ، چشم داشتن رحمت خدای – تعالی – حماقت بود نه امید . چنانکه رسول (ص) گفت : الاحمق من اتبع نفسه ......
احمق آن بود که هرچه خواهد می کند و رحمت چشم می دارد ؛ بلکه حق – تعالی – گفت : فخلف من بعدهم خلف .......
ترجمه : ابن کثیر در معنی آیه می گوید : بعد از همین نسل که در آنان صالح و طالع و جود داشت فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که تورات را از اسلاف شان به میراث بردند ، آنان متاع پست دنیا چه حلال و چه حرام را می گرفتند و می گفتند : خداوند گناهان ما را می بخشد . و این بهتان و کذب بود که به خداوند بسته بودند ، و آنان با وصف اصرار شان برگناه ، امیدوار مغفرت خداوند بودند و هرگاه متاع ناچیز دنیا چه حلال و چه حرام برایشان دست می داد ، آن را می گرفتند .
مذمت کرد کسانی را که پس از انبیا علم بدیشان رسید و لیکن به دنیا مشغول شدند و گفتند چشم داریم که خدای – تعالی – برما رحمت کند . پس هرچه اسباب آن به اختیار بنده تعلق دارد تمام شد ، ثمرۀ چشم داشتن رجا باشد ؛ و چون اسباب ویران بود و نه آبادان ، آرزو باشد . ورسول ( ص) گفت : لیس الدین ُ بِالتمنی . کاردین به آرزو را ست نیاید . پس هر که توبه کند باید که امید قبول دارد ؛ و هر که توبه نکرد، ولیکن به سبب معصیت خویش اندوهگین و رنجور است و چشم می دارد که خدای – تعالی – وی را توبه دهد ، این رجا بود ، که رنجوری وی سبب آن است که وی را به توبه کشد ؛ اما اگر رنجور نبود و توبه چشم دارد ، غرور بود ؛ اگر بی توبه آمرزش چشم دارد ، همچنین غرور بود ، اگرچه این را ابلهان امید نام کنند . و خدای – تعالی – می گوید : ان الذین امنوا والذین هاجروا....
ترجمه : کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که هجرت نموده اند و در راه خدا جهاد کرده اند . آنان رحمت خدا را چشم می دارند .
یحی بن معاذ گوید : هیچ حماقت بیش از آن نیست که تخم آتش می پراکند و بهشت چشم می دارد و سرای مطیعان می جوید و کار عاصیان می کند و عمل نا کرده را ثواب می بیوسد ( امید داشتن) .»
حق – تعالی – گفته است : « قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا.......
گفت : زیانکارترین در آخرت قومی باشند که رنج برده باشند و پندارند که کاری کرده اند ، چون نگاه کنند همه غلط کرده باشند .»
رسول ( ص) گفت : « مردی را بیاورند روز قیامت که مالی ازحرام کسب کرده باشد و به حرام خرج کرده و به دوزخ برند ؛ و دیگری بیاورند که مال از حرام جمع کرده و به حلال خرج کرده و به دوزخ فرستند ؛ و دیگری را بیاورند که مال از حلال کسب کرده باشد و به حرام نفقه کرده ، و به دوزخ برند ؛ پس چهارم را بیاورند که از حلال کسب کرده و به حلال و به حق خرج کرده ، گویند: این را بدارید که اندر طلب این مال تقصیری کرده بود ، اندر طهارتی یا اندر نمازی یا اندر رکوعی یا اندر سجودی ، و نه بوقت خویش و نه به شرط خویش کرده باشد . گوید : یا رب ؛ از حلال کسب کردم و به حق خرج کردم و اندر هیچ فریضه تقصیر نکردم . گوید : باشد که جامۀ ابریشمین و اسب و تجمل داشته باشی و بر سبیل فخر و بارنامه ( لاف زدن ) بخرامیده باشی . گوید : باز خدایا اندر هیچ فریضه تقصیر نکردم و بدین مال تفاخر نکردم ، گوید : باشد که اندر حق یتیمی یا مسکینی یا همسایه ای یا خویشی تقصیر کرده باشی . گوید : بارخدایا از حلال بدست آوردم و به حق خرج کرده ام و اندرفرایض تقصیر نکردم .»
خلاصه ازهمه چیز سوال می شود و برای هر عمل وحرکتی پاسخ لازم است و آنهم پاسخ قانع کننده .
انتخاب بیراهه
ما راه خود را که راه خدا و راه فلاح و رستگاری و عزت دنیا و آخرت بود رها کرده و بدنبال هواهای نفسانی و اموری رفتیم که ما را به این ذلت دچار کرد . به آرزو های خود که مال و ثروت و ریاست و چوکی و خانه و بلند منزل و سرک و پل و سالن های بزرگ عیش و عشرت بود رسیدیم ؛ اما آرامش و آسایش و امن و امان و خیر و برکت و عزت واعتبار سابق را نیافتیم . و بالعکس خود و جامعه و کشور خود را به یک بحران روبرو دیدیم ، بحرانی که از آن همه در وحشت بسر می بریم . ضرب المثلی است که می گویند خائن خائف است .
عوامل و اسباب گوناگونی دست بدست هم می دهند که جوامع به بحران و آصیب های ناشی از آن دچار می گردند .
یکی از عوامل مهمی که در بیشتر موارد باعث بحران ، هرج و مرج ، بی بند وباری و عیاشی ( فساد اجتماعی ) ، تخطی ازقانون و شرع ، بزهکاری و گناه ، تولید واستفاده از مواد مخدر ، و ده ها پرابلم دیگر در جوامع می گردد ، همانا رهبری افراد بیمار ، غیرمعتقد به ارزشهای معنوی و اخلاقی ، غیر مأنوس به ارزشهای ملی و قومی ، بخصوص رهبری عناصر مزدور ووابسته به بیگانه ویا دشمنان دین و وطن و در اصل مهره و یا مانند دانۀ شطرنج در دست دشمنان است .
عامل دیگر سقوط جوامع به دامن انحراف و فساد ؛ روی آوردن زعما و سران یک ملت و دولت است به عناصر خائن و مزدور ، استفاده جو و فاسد ، سخن چین ونمام ، خوش گذران و عیاش ؛ عناصری که ازهرطریق ممکن ( چه از طریق چاپلوسی و تملق ؛ و چه از طریق غدر و فریب ؛ و چه از طریق مکر وحیله ) تلاش می ورزند که به اهداف پلید خود برسند ؛ و بالمقابل افراد مؤمن و با خدا ، عالم و دانشمند ، عفیف و پاک دامن ، کریم و جوانمرد ، پارسا و باحیا ، باوقار و با حیثیت ، آزاد منش و آزادی خواه ، را ازکنارخودمیرانند زیرا آن فرحت و لذتی را که از آن دستۀ اول حاصل شا ن می شود ؛ هیچ گاهی ازین دستۀ دوم حاصل کرده نمی توانند .
کفران نعمت های پروردگار
ولی ما همۀ آن ناز ونعمت های فراوانی را که خداوند به ما ارزانی کرده بود ؛ چه ناز ونعمت های عظیم معنوی ( بهترین و شریفترین مردم مؤمن و خدا پرستی که حاضر شدند تمام هست نیست خود را در راه خدا و مردم خود فداکنند ؛ ایثار گرانی که یکنیم ملیون شهید و یک ملیون معلول دادند و خم به ابرو نیاوردند ، و با وجود بی مهری و بی توجهی و بی تفاوتی و چشم پوشی از حق و حقوق شان ، همیشه با صبر و تحمل و بردباری پاسخ دادند ) ؛ و چه هم سرمایه های عظیم مادی ( آب فراوان و هوای مطبوع و دلکش با زمین های زراعتی وحاصل خیز و باغ های بزرگ میوه باانواع و اقسام مختلف میوه که در دنیا نظیری برای آن وجود ندارد ، و کوه های سربه فلک با منابع عظیم و غنی زیرزمینی که همه دست ناخورده باقی مانده است ) همه و همۀ این نعمت ها را با یک سهل انگاری و غفلت و بی پروائی از دست دادیم و تا زمانی که بخود نیامده ( خود و موقعیت و جایگاه خود را درک نکرده ) و در راه و روش و در شیوۀ زندگی خود دگرگونی لازم را ایجاد نکنیم . به هیچ صورت دیگری ، راه نجاتی نخواهیم یافت ؛ زیرا همه چیز را امتحان نمودیم و اما نتایج آن منفی بود .
ان الله لا یغیروا ما بقوم ...................
خداوند ( ج ) در وضع هیچ قومی تغیر ( چه تغیر مثبت و چه تغیر منفی ) وارد نمی کند تا آن که ایشان در نفس های خود تغیری وارد نکنند .
حالا وقت آن رسیده است که سر به گریبان کنیم ، از اشتباهات و خطاها و گناهان گذشته بپرهیزیم . راه خود را درست ترسیم کنیم ، هواهای نفسی را کنار گذاشته ، راهی بدور از افراط و تفریط ، تعصب و تنفر ، کینه و عقده ، انتقام ومقابلۀ بالمثل بلکه راهی همراه با صبر واستقامت ، عفو و گذشت ، ایثار و فداکاری .
تنها به این اکتفا کردن و گناه همه را بگردن این و آن انداختن دردی را دوا نمی کند ؛ ما بیمار و ضعیفیم که هر مکروبی قادر است بر ما اثر گذار باشد و اوضاع ما را دگرگون کند . ما بیماری و مرض و ضعف خود را پیدا کنیم . و به مدوای خویش به پردازیم تا صحتمند وسالم گردیده و وجود ما مقاومت خود را باز یابد آنگاه هیچ عامل منفی برما اثر گذار نخواهد بود .
برو قوی شو اگر راحتی جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
نقش علمای دین در زمینه می تواند سرنوشت ساز باشد ، علمای دین و دانشمندان با احساس ومؤمن کشور اند که باید وجیبۀ امر به معروف و نهی از منکر را به شیوۀ مؤثر و کارآمد آن بصورتی در بین جامعه ( ملت و دولت ) به اجرا در آورند که نتایج ملموسی از آن بدست آید .
جوانان با درک ، با احساس ، مؤمن و دلسوز کشورهم می توانند نقش اساسی درهر تغیر و تحولی ایفا کنند ، جوانانی که فقط به مصالح اولیایی کشور فکرکنند و خود را ازحصار تعصبات نژادی ، قومی ، مذهبی ، گروهی و سیاسی رهائی بخشیده ؛ بخاطر نجات کشور با هم متحد شده و علیه هرگونه دسیسه و توطئۀ که به نفاق و اختلاف و مرزبندی های گوناگون بیانجامد ، عَلَم مبارزه و جهاد را بدوش کشیده تا پیروزی نهائی دست از حرکت و تلاش بر ندارند .
و من الله التوفیق
بهاء الدین ضیائی