برگی از تاریخ پر از اضطراب و....
قسمت یازدهم
کشورهای که با طغیان، تجاوز و ماجراجوئی، جنگ های جهانی اول و دوم را براه انداخته و دامنۀ آن ها را هر روز وسعت بیشتری بخشیدند، هم خود را به مهلکۀ غیر قابل جبرانی مواجه ساختند وهم نیمی ازجهانیان را به چنگال کمونیزم جهان خوار و بیرحم اسیر و برده ساختند. کمونیزمی که از لابلایش سه هیولای قرن، مائو، پولپوت واستالین سر برآورده وجهان بشریت را که تا آن زمان هرگز روز خوش و روی آرامش را بخود ندیده بود، بیش ازپیش به خاک وخون کشیده وقسمت وسیعی ازجهان را به یک جنگل و جزیرۀ دور افتاده ازجامعۀ بشری بدل کرده، دور تا دور آن را سیم خاردارکشیده ویا با دیوارهای بتونی مانند دیواربرلین، ملت های دربند ستم را در یک حصار بزرگی ازسایرمردم جهان جدا ساختند.
پس از تصفیه های هولناک و استقرار نظام مارکسیزم – لنینزم، وپس ازآن که روسیه به عنوان پایگاه مرکزی زحمت کشان جهان معرفی شد، چیزی نگذشت که روسیه به یک نظام کاپیتالیستی انحصارگرا وبه یک قدرت جدید استعماری جهان تبدیل گردید، نظامی که با شعارعدالت ومساوات بنیان گذاری شد، اما با بستن دست وپا و قفل زبان منتقدان و حتی رفیقان وهمسنگران ناراضی، به صورت یک زندان بزرگ جهانی درآمد.
این دم ودستگاه جدید، با سلب مالکیت و سلب آزادی عقیده، همه درهای باز، برروی انسان وانسانیت را بست وبا دستورات وفرامین دست و پاگیر راه را بر روی اعضای حزب خود هم، چه درسطوح پائین حزبی وچه هم درسطح بالا واعضای بلند پایۀ حزب مسدود کرد، بگونۀ که نارضائیتی، انتقاد ویا مخالفت با نظام، به معنی تخطی از دستورات حزبی و تجاوز به ساحت وحشت و دهشت نظام بحساب آمد. چیزی که با توبیخ، تهدید جانی، مجازات های سنگین، محاکمه، اعدام ویا هم تبعید دراردوگاه های کاراجباری همراه بود.
این متصدیان نظام تحمیلی به خانه وخانواده هم هجوم آوردند وآن را مانع بزرگ درسر راه اهداف گروهی خود دانستند. وزیرتعلیم وتربیت دربارۀ خانواده وکودکان نوشت: « وظیفۀ ما این است که خانه وکاشانه را دور افگنیم و زنان را از قید و بند ونگهداری کودکان آزاد سازیم. انگلز اطمینان داده بود که درجامعۀ کمونیستی « شرم ازداشتن فرزندان حرامزاده وجود نخواهد داشت، اما به هرحال آمار تکان دهنده وکودکان بی پدر وبی مادر یا سر راهی به سرعت عوارض وتبعاتی درپی داشت که حتی برذهن رهبران خوش خیال حزب نیز تأثیر کرد . در1920 درمجلۀ رسمی حزب کمونیست ضمن مقالۀ اعلام گردید که: « عیاشی غیرقابل تصوری درجریان است، حتی بهترین مردم عشق آزاد را به آزادی در هرزه گی تفسیرمی کنند.» پس از زنان، کودکان معصوم دومین گروهی بودند که می بایست کیفر اجرای برنامه های مارکسیست – لنینستی را در روسیه بپردازند. طبق گزارش ها تعداد کودکان بی سرپرست در1922 حدود نه ملیون برآورد گردیده بود که وزیرتعلیم وتربیه وقت روسیه آنرا تائید وتصدیق نمود.
« تاریخ نگاران سال های سی ( 1930 ) را دهشت انگیزترین دوره درعصر استالین می دانند، این سال ها از این نظر سال های « دهشت انگیز» لقب گرفت که ملیون ها انسان جان های خود را درطرح ها وتصفیه های حزبی وگروهی، دینی ومذهبی، قومی ونژادی، کلتوری وفرهنگی ( برچیدن بساط خانه وخانواده )، اشتراکی کردن مزارع، صنعتی کردن کشور و نابودی همه دشمنان حزب ( خیالی وواقعی ) جاسوس ها و تفاله های بورژوازی ازدست دادند، امروز با شنیدن عصر استالین واژه های ترور، دیکتاتوری، تفتیش عقاید، حکومت پولیسی، دادگاه های فرمایشی وشکنجه واعدام درذهن ها تداعی می گردد.»
موج سوم این پاک سازی ها، دین وآئین، قوم، نژاد وزبان ملت ها بود که در برگیرندۀ علما ودانشمندان، مساجد وعبادتگاه ها، کتاب وکتابخانه ها وسران اقوام وملیت ها می گردید. دراین راستا هزاران انسان عالم، دانشمند، نویسنده، امام مساجد و رهبران دینی و قومی قتل عام گردیدند، مساجد بیشماری به خاک یکسان گردید وملیون ها جلد کتب نایاب ومعتبر و دست نوشته های کمیاب را یا سوختند ویا هم زیر آوارها وخرابه ها مدفون کردند. زبان های ملی ومحلی نابود وهمۀ ملیت های شامل اتحاد جماهیر شوروی باید از زبان واحد روسی استفاده می کردند.
موج چهارم تصفیه ها، شامل هزاران انسان پیرو مارکس وانگلز می گردید که پس از انقلاب اکتبر، از ایران وسایر کشورهای منطقه، راه شوروی را درپیش گرفته و در آرزوی رسیدن به بهشت موعود، قربانی مارکسیزم - لنینزم گردیدند. این ها یا کشته شدند، یا عمرها را درزندان ها سپری کرده وبا در اردوگاه های کار اجباری با گرسنگی جان باختند.
هرگاه بخواهیم به قسمتی از حقایق عینی دربارۀ جنایات این دیکتاتور قرن بیستم ( استالین ) آگاه گردیم باید به صد ها جلد کتابی مراجعه کنیم که پیرامون این آدم مخوف وسایر هم سنگرانش توسط اعضا ویا هواریون حزبش نوشته وبه نشررسیده، است. بیشتر این نوشته ها و کتاب ها توسط کسانی به نشررسیده است که ازاعضای حزب و از ناراضیان درون نظام بوده اند.
سوروکین، ماکسیم گورکی، وست وود، آندره ژید، مالکوم فالکوس، مدودوف وسولژنیتسین نویسندۀ نامدار روس، سوتلانا دختر استالین و ده ها نویسندۀ دیگر را می توان نام برد که در این مورد به افشاگری پرداخته اند، و خروشچف هم درنهایت بطورعلنی و رسمی دربیستمین کنگرۀ حزب کمونیست شوروی پرده از روی تلخ ترین و کشنده ترین میوۀ پخته و رسیدۀ مارکسیسزم – لینینزم ( استالین ) برداشت.
سولژنیتسین آلام، دردها و اضطراب های قربانیان استالین را درکتابی معروف و مشهور تحت عنوان مجمع الجزایر گولاگ گرد آورده است که قابل غور و بررسی است.
« پروفسور سوروکین که استاد دانشگاه وعمری را در پیکار با تزار وعوامل فاسد او گذرانده بود، پس از مدتی متوجه شد که کمونیست ها از مأموران تزاری بمراتب حریص تر، فاسد تر و بی رحم تراند.»
گورکی هم با فقر و فاقه و با قحطی و ورشکسته گی روسیه که با قساوت و بیرحمی بلشویک ها همراه گردیده بود، از کوره در رفت و آن مبارزۀ را که با نظام تزاری پشت سرگذاشته بود با نظام جدید روسیه هم با شدت بیشتری ادامه داد.
سوتلانا دختر استالین پس ازآن که به امریکا پناهنده شد، ظرف یک سال کتابی را به نشر رساند، کتابی که بیرحمی های پدرش را بیش ازدیگران به تصویرکشید.
پس از جابجائی و قوام یافتن کمونیزم در روسیه و درهمان اوایل امر، حزب سوسیال دیموکرات به دو پارچه تقسیم شد:
بلشویک ها ( اکثریت ) یکی ازدوشاخۀ اصلی حزب سوسیال دیموکرات کارگری روسیه بودند که دردومین کنگرۀ حزب در1903 میلادی به رهبری لنین ازدستۀ منشویک ها ( اقلیت ) جدا شدند وسرانجام حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند، سپس به تصفیۀ داخلی حزب پرداخته و به قلع و قمع مخالفین روی آوردند.
« درهمان اوایل، زمانی که منشویک ها و سایرسوسیالیست های که به کشورهای اروپائی می گریختند، ازکشتار بی حد و حصر به دست لنین، داستان های موحشی بیان می کردند. سوسیالیست های وحشت زدۀ اروپا با شنیدن این اخبار هولناک، مرام کمونیزم را طرد کرده آن را تحریف وحشیانۀ مشتی آسیایی ازمسلک مارکسیستی اروپائیان می دانستند.»
دراولین اقدامات شورای کمیسارهای خلق حزب کمونیست تحت رهبری لنین، تروتسکی واستالین با اکثریت کمیتۀ مرکری حزب که هم عقیدۀ لنین بودند حکومت را دردست گرفتند، تروتسکی به مقام کمیسار امورخارجی و استالین به سمت کمیسار مخصوص ملیت ها منصوب گردید.
دراغلب جنگ های که علیه نیروهای خارجی و مخالفان داخلی صورت می گرفت، تروتسکی نقش کلیدی و پررنگی بعهده داشت، اما استالین پس ازمدتی وی را حریف و رقیب بالفعل و مانع جدی در سر راه رسیدن به انحصار قدرت دانست و با یک حرکت سریع و غافل گیرکننده، تروتسکی و هواخواهانش را از حزب و از دولت بیرون ریخت و تبعیدش کرد. از آن پس تصفیه های هولناکی درداخل حزب از طرفداران تروتسکی آغازشد، نام تروتسکی در سراسر شوروی به نامی مذموم بدل شد و هزاران- هزار نفر به عنوان « تروتسکیست » دستگیر و در زندان ها شکنجه وسپس اعدام شدند. بسیاری ازدستگیرشده گان اصولاً تروتسکیست نبودند ولی در زیر شکنجه های هولناک، به گناهانی که هرگز مرتکب نگردیده بودند، اعتراف کردند. باید توجه داشت، هزاران انسانی که در تصفیه های خونین استالینی بیرحمانه نابود شدند، نه بورژوا بودند و نه درباری، بلکه آن ها کمونیست های واقعی بودند، اما ماشین مهیب آدم کشی استالین ( کمونیزم ) به رفقا هم رحم نکرد و کسانی را که لنین آنان را پیشتازان قیام خلق می نامید در زیرچرخ های ( مارکسیزم – لینینزم ) خود له کرد.
« تفاوت استالین با مائو در چنین برخوردهایی دراین بود که استالین تصفیههای خود را از طریق نیروهای پلیس مخفی و « ک.گ.ب » انجام میداد که طی آن ها، قربانیها بدون این که تصورکنند، روانه زندان ویا سربه نیست میشدند، اما مائو تصفیۀ بزرگ خود را با خشونت وتحقیر در ملاء عام انجام میداد، که درنهایت باعث شد، تنها درطول انقلاب فرهنگی ملیون ها نفرکشته وسربه نیست شوند. » ( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر