پیشرفت های اقتصادی درجهان وصنعتی شدن برخی ازجوامع وکشورها وتراکم جمعیت درماحول این مراکز صنعتی به معضلات و پرابلم های جدیدی منتهی گردید، معضلاتی که دامن گیرقشرکارگر و کارکنان این مراکزصنعتی گردید، معضلاتی که ازحق تلفی کارخانه داران و مزد و اجرت ناچیزکارگران حکایت داشت و بالمقابل سود گزاف وعواید سرشاری که ازاین بابت به جیب صاحبان صنایع سرازیر می شد این ها همه وهمه باعث آن گردید که یک تفاوت عظیم ویک شگاف عمیق تری دربین جامعه وازجمله دربین کارخانه داران وکارگران ایجاد گردیده وآن همآهنگی لازم دربین کار فرمایان وکارگران ازبین برود. این وضعیت جدید علاوه برنا رضائیت های اجتماعی وتضاد ها واختلافات طبقاتی که درطی قرن ها این جوامع وملت ها را به درد والم ومصایب وپریشانی های طاقت فرسا مواجه ساخته بود، یک سوژه ویک لقمۀ خام دیگری بود که سران ورؤسای احزاب کمونیست را برآن داشت تا به تلاش وتقلای بیشتری پرداخته ودرشکارملت ها وجوامع مظلوم جسارت بیشتری بخرج دهند.( ادامه دارد )
ziaie1
۱۳۹۹ مهر ۲۵, جمعه
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
قسمت دهم
روس را قلب وجگرگردیده خون – ازضمیرش حرف « لا » آمد بیرون
آن نظام کهنه را برهم زد است – تیز نیشی بر رگ عالم زد است
کرده ام اندر مقاماتش نگه - لا سلاطین، لا کلیسا، لا اله
فکراو در تند باد «لا» بماند - مرکب خود را سوی « الا» نراند
آیدش روزی که از زور جنون - خویش را زین تند باد آرد بیرون
در مقام « لا » نیاساید حیات - سوی الا می خرامد کاینات
لا و الا ساز و برگ امتان - نفی بی اثبات مرگ امتان
درمحبت پخته کی گردد خلیل - تا نگردد لا سوی الا دلیل
ای که اندر حجره ها سازی سخن- نعرۀ لا پیش نیمرودی بزن
این که می بینی نیرزد با دو جو - ازجلال لا اله آگاه شو ( اقبال لاهوری )
مارکس، اِنگلز وسپس لینن درشرایطی اساس وبنیاد فکر واندیشۀ مارکسیزم – لینینزم واین نسخۀ جایگزین اوضاع ابتر را گذاشتند که زمینه برای تبارز این فکر واندیشه نوظهور ( داروی مسکنی که تبعات آن ازاصل بیماری زیان آورتر است ) چه ازجهات فکر واندیشه وچه هم ازجهات سیاسی واجتماعی مساعد گردیده بود، زیرا ملیون ها انسان درزیرچکمۀ قدرت های استعماری ویا مستبدین و زمامداران بیرحم و بی عاطفه محلی ومنطقه ای، آن هایی که ملت ها ومردم مظلوم خود را خورد وخمیرکرده واز اجساد نحیف شان برای خود طعمۀ لذیزی سرهم کرده بودند، شرایط و اوضاع وحشتناکی که مردم بی پناه برای نجات خود به هرخس وخاشاکی چنگ میزدند، همه وهمۀ این عوامل زمینه سازچنین تغیر وتحول هولذاک وراه گشای جلب هزاران انسانی گردید که مسیرخود را برای پیاده کردن این فکرواندیشه بیمارباز نموده ودرعقبش یا با حیله ونیرنگ، یابه زور ویا به اجبارایستادند، ملت ها ومردمی که درفضای تیره وتارجنگ های هولناک جهانی، حمله وهجوم، کشتار و خونریزی، سلطه و قبضه، طغیان وتجاوز، بی اعتنائی وبی اعتمادی بسرمی بردند، مردمی که بمانند ابزار و وسایل، درچنگال عدۀ قلیلی فرصت طلب وازجمله سرمایه داران بزرگ، مالکان وزمینداران حریص وبی انصاف قرارگرفته واز ایشان همانند برده گان واسیران بهره برداری می گردید، این وضعیت علاوه برفقر و فاقه، بیماری ومرض، وظلم وستمی که برطبقات ضعیف جامعه و بر زارعین ودهقانان تهی دست، واجحافی که برعامۀ مردم تحمیل گردیده بود هریکی باعث آن شد تا این تئوریسن ها ( مارکس و.... ) ازاین فرصت طلائی استفادۀ اعظمی کرده، خود را همدرد، همنوا وحلال پرابلم ها ومعضلات مردم مظلوم وجامعۀ محروم قرار داده با شعارهای ضد استثماری واستعماری که سردادند، مردم بی پناه وبی سرنوشت را بدورخود جمع کرده وبا وعده های این چنینی وآن چنانی، برسرنوشت شان حاکم گردیده وخود به استعمار و استثمار مردم روی آوردند.
« برای من بی تفاوت است که مرا به خاطرنظریاتم دربارۀ این حکومت.... این آزمایشگران واین خیالبافان چه بنامند....( گورکی)
کمونیزم نو پای حاکم برچین وشوروی، برخلاف نظام سرمایه داری غرب که دین ودولت های خود کامه را به حاشیه رانده وهمۀ اختیارات، از قانون گذاری تا تعین دولت وسرنوشت ملت ها را به رآی وآرأ وانتخاب مردم محول کرد و دست کلیسا را از امور سیاسی، اقتصادی و دانش بشری ( تخنیک وتکنالوژی ) کوتاه نموده ولی درامور اجتماعی واخلاقی، ودر رهبری معنوی مردم وجامعه بازگذاشت. درچین و شوروی برخلاف جهان غرب، این سران گروه ها واحزاب کمونیست چین و شوروی بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، بساط دین ودیانت ازجامعه را از ریشه برچیده، همۀ اختیارات جوامع وملت ها را چه در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، کلتوری فرهنگی و... دراختیارخود ( فرد، گروه ویا حزب حاکم ) قرارداده وراه را برای یکه تازی وخود محوری، طغیان وتجاوز، ظلم وبی عدالتی، خشم وخشونت سازمان یافته، سوء استفاده وانحصار قدرت وثروت برای خود وگروه خود بازکردند. این شدت عمل واین طرز برخورد خشن وخشونت بار و بی سابقه در برابرادیان درچین وروسیه ناشی از دین و آئینی بود که نه تنها قادربه رفع آلام و دردهای ملت و مردم مظلوم آن سرزمین ها نبود بلکه خود عامل بیشترین درد و رنج و مصیبت ملت ها ومردم ستمدیده گردیده بود.
هرگاه هر دین و آئین وهرطرز فکر و اندیشۀ قادر نگردد تا برمعضلات وپرابلم های ملت ومردم رسیدگی کرده وجوابگوی نیازها وخواسته های معقول شان باشد، خواهی نخواهی به حاشیه رانده می شود وسرانجام همانند، فکرواندیشۀ مارکسیزم - لینینزم رو به فنا وبه زباله دان تاریخ انداخته می شود.
تاریخ زندۀ این جوامع وملت ها گویای این واقعیت ها است:
« مردم روسیه تحت تأثیر آموزش بطرک ها واسقف های مذهب ارتودوکس خوفناک ترین مظالم را تحمل کرده ودرطول قرن ها درمقابل ظلم و استثمارمقاومت نکرده، و هرگونه ظلم و ستمی را با آغوش باز پذیرا می شدند ومقاومت دربرابر ظلم مالکان وحاکمان را گناه دانسته و ازتحمل هرگونه ستمی لذت می بردند وعقیده داشتند که تحمل آن مصائب لذت وکام جوئی آنان را دربهشت افزون خواهد کرد و به خاطرهمین عقاید باطل بود که سیستم سرف داری و فئودالیته و رفتارظالمانه با سرف ها تا آغاز قرن بیستم در روسیه پا برجا مانده بود، درحالی که این نظام ظالمانه ده ها سال قبل ازسراسراروپا برافتاد.»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر