ziaie1

ziaie1

۱۳۹۸ مرداد ۹, چهارشنبه

نبرد پا برهنه ها
قسمت هشتم
جاهد پس ازمعرفی خود، شفیق را مخاطب قرارداده گفت: تعدادی ازاینها افراد شناخته شده وسرشناسی اند. برخی ازاینها دراین اواخراززندان دهمزنگ رها شده و برخی دیگرازاین سووآن سوآمده وبه این حرکت پیوسته اند. دربین اینها افراد خیلی سالمی وجود دارند که ضرورت به راهنمائی وهدایت دارند واگربا احساس مسئولیت ودلسوزی با آنها برخورد گردد، شاید نتایج خوب وملموسی به همراه داشته باشد.
من فکرمی کنم که دراین موارد باید یک پالیسی مثبت ومشخصی وضع گردد، نیروهای دوست ودشمن شناسائی گردند. خطوط اصلی کاروهدف نهائی باید ترسیم گردد. ایجاب می کند تا ضربتی کارآغاز گردد وبه هیچ دلیل وبهانۀ باید تآخیرنگردد، زیرا فرصت ها ازدست می رود واحتمال آن دارد تا درآینده، چانس کمتری برای فعالیت های ما درداخل صفوف این مبارزین باشد.
شفیق با شنیدن این حرفها ازاین دو نفرخواست تا درمحل وزمان مناسب، نشست مشترکی صورت بگیرد تا دراین رابط منظم صحبت کنند. خالد که ازاختیارات وامکانات کافی برخوردار بود ازآن دو خواست تا به اطاق محل کار وی رفته ودرآنجا به صحبت خود ادامه دهند، آنها مشترکاً به اتاق کارخالد رفته وصحبت خود را بصورت منظم آغاز کردند. ابتدا خالد گفت:
برادران عزیز!
اولاً: ایجاب می کند تا دربخش تبلیغات، وسائل وابزارلازم جهت چاپ ونشرفراهم گردد.
ثانیاً: افرادی لازم است که دراین زمینه آمادۀ ایثاروفداکاری گردیده ونشرات ومواد تبلیغاتی را درنقاط مشخص ولازم آن پخش ونشر نمایند وبگونۀ عمل کنند که علایمی از رد پای شان باقی نماند.
ثالثاً: شما به آماروارقام واطلاعات جدید ودست اول نیازدارید تا بتوانید با استفاده از آن، برنامه های خود را تنظیم نمائید ومن وجاهد آماده ایم تا مؤثق ترین وجدیدترین اطلاعات را دراختیارشما گذاشته ودراموربا شما همکاری جدی کنیم.
خالد گفت: دشمن دریک حالت تهاجمی ومردم ستیزی عجیبی قرار گرفته است و درست خلاف شعارهای گروه خود عمل می کند ومشخص است که این حالت بیانگرسراسیمه گی وشکست دشمن درپیاده کردن اهداف و برنامه های آن است. دشمن درابتدا به افراد معینی حمله می کرد وافراد مشخصی را بازداشت و به خانه های افراد انگشت شماری هجوم می برد ولی حالا کاربجائی کشیده است که هیچ کسی از آزار و اذیت وتعقیب اینها احساس امنیت نمی کند ومردم مسلمان ما هم خود را برای یک جنگ تمام عیارویک انقلابی عظیم آماده می سازند. زن و مرد و کوچک و بزرگ، حتی کسانی که در روز های اول کودتا، پیشاپیش صفوف این کودتا چیان قرار گرفته و به نفع آنها شعار می دادند وگاهی هم ازکودتاچیان جلوتررفته، شعارهای تند تروآتشین ترسرمی دادند وازنارضیان وستم دیده گان رژیم های ظاهرشاه وداؤد شاه بودند، فعلاً سرخورده شده اند ومی بینند که اینها به هیچ کس وهیچ جمعی رحم نمی کنند وهمانند گروهی عقده ای وانتقام جو، هرکسی انتقام خود را ازمحل خود، از کوچۀ خود، ازهمسایۀ خود، از اقوام نزدیک وحتی خانواده وبرادرخود که اگر روزی با پیشانی بازبا او روبرو نگردیده است، می گیرد. زندانها پراز زندانی، وافراد اعدامی ازشماربیرون است. کابل به کابوسی وحشتناک بدل گردیده است و وحشیگری و تهاجم بیداد می کند، همه جا شیوَن و نالۀ بیوه زنان و یتیمان وداد وفریاد مادران وپدران بگوش می رسد و ازهرکوی و برزنی آوازی بگوش می رسد که:
« چه شده است شما را که به یاری این مظلومان و به کمک این ستمدیدگانی از زن و مرد وخورد و بزرگ نمی شتابید که می گویند خدایا ما را ازاین محیطی که حاکمان آن ظالم اند بیرون ببر؟ » ( آیۀ شریف)
بناءً برما فرض است تا هرچه سریعتربه یاری وکمک مظلومان واین مردم ستمدیدۀ خود بشتابیم وبدون فوت وقت فعالیت های خود را آغاز کنیم، زمینه ها ازهرجهت فراهم است، مردم ازما وحرکت ما استقبال نموده وما را درقلب های خود جای می دهند. هرمحل، محل ما وهر خانه، خانۀ ما ، وهرخانوادۀ مسلمان آمادۀ پشتیبانی وحمایت ازما میباشد.
ده ها خانواده پیغام داده اند که ما حاضریم، همه چیزخود را دراختیارشما قراردهیم و تقاضا وخواهش مکررنموده اند تا هرچه سریع تر دست بکارگردیم.
جاهد که مأموریتش شناسائی دسته های مستقل بود گفت:
من دررابطه با دشمن، برایتان اطمینان می دهم که هیچ مشکل کاری وجود ندارد، زیرا غیرازاین که مردم مسلمان ما آمادۀ هرگونه همکاری با ما هستند، ازداخل صفوف دشمن نیزتعداد بیشماری اعلام همکاری نموده ودراین روزهای اخیربرادران زیادی توسط اینگونه افرادی که در داخل صفوف دشمن قرار دارند، ازچنگ این ظالما آزاد گردیده و ما فعلاً دروضعیت مطمئن تر از هرزمان دیگری قرار داریم. اما ازنظر من مشکل عمدۀ ما کسانی اند که با استفاده ازفرصت سلاح بدست گرفته وتحت نام جهاد به اخاذی پرداخته وگاه وبیگاه به دشمن نیزحمله می کنند. این افراد که هنوزهم انسجامی پیدانکرده ومتشکل نشده اند، اگرتلاش وکوششی صورت بگیرد، شاید تحت کنترول آورده شوند ولی اگرخدای نخواسته اینها ازکنترول واداره خارج شدند، حرکت ما را نه تنها به دشواریهائی روبروخواهند ساخت بلکه خطرناکترازدشمن اصلی برای ما ومردم ما در خواهند آمد، زیرا درحرکت اینها هیچ نوع اصل واصول ارزشی وهیچ پایه واساس فکری واعتقادی درکارنیست.
اینها پس ازاعلام جهاد وپس ازاین که حرکت ما دربین جامعه اسلامی ما تثبیت گردید، پا بمیدان گذاشتند. اکثراینها با احساس وعواطف پاکی مثل هرافغان ومسلمان دیگری به میدان آمدند ولی به علت اینکه نمی دانند چه کنند وچه اصولی را رعایت کنند وازچه چیزهای بپرهیزند وبه چی عمل کنند، احتمال زیاد دارد که هم با مردم خود وهم با اصول و ارزشهای جهادی واسلامی وهم با ما رو در رو قرارگیرند. این ها دراین مدت کوتاه، اشتباهات زیادی را مرتکب گردیده وسبب شده اند تا کودتا گران حاکم سوژۀ پیداکنند تا بالوسیلۀ آن علیه ما وحرکت وجهاد ما تبلیغات وسیعی را براه بیاندازند.
اینها بی خبرازاین که جهاد مانند فرائض دیگر، دارای یک سلسه اصل واصول و اساساتی است که بدون رعایت کامل آن نمی توان به هرحرکتی عنوان جهاد داد، این ها بدون رعایت این اصل واصول سلاح بدوش گرفته وبا چنان خشونتی به جنگ دشمن رفته اند که گاهی دشمن دربرابرآنها اظهارعجزودرماندگی کرده است وگاهی مردم مصیبت رسیده ومستضعف ما نیزقادربه پشتیبانی وکمک ایشان نبوده واز حمایت آنها خود داری ورزیده اند.( ادامه دارد )
نبرد پا برهنه ها
قسمت هفتم
فردای آنروزشفیق را به اتاقی راهنمائی کردند که درآن اتاق مسئول بخش سیاسی انتظارشفیق را می کشید. با وارد شدن شفیق به اتاق وپس از تعارفاتی خاص، همراه با چای ومیوه، مسئول بخش سیاسی که به اسم مستعاریاسرنامیده می شد، شفیق را مورد خطاب قرارداده گفت: من خیلی خورسندم که شخصیتها وبرادرانی مانند شما به این حرکت می پیوندند. این علامت رحمت الهی درمورد این حرکت است. من به یاد دارم که دراوایل، زمانی که این جنبش تحت نام جوانان مسلمان پا به عرصۀ جهاد ومبارزه نهاد، تعداد برادران مؤمن ومتعهد وآگاه عضواین جنبش انگشت شماربود، اما بزودی تعداد کثیری ازجوانان با احساس، با اندیشه ومتعهد که مشتاق ایجاد چنین حرکتی بودند به صفوف آن پیوستند وحرکت نوپا به یک رستاخیرفراگیروبه یک جنبش عظیم دانشگاهی بدل شد واگرتحولات وکودتای سال 52 اتفاق نمی افتاد، این حرکت بسوی یک انقلاب گسترده وسراسری مردمی راه خود را بازنموده بود، حالا اگرچه سایۀ شوم ظلمت وفساد این گروهک های شیطانی برکشوردرحال چیره شدن است اما به کمک ونصرت خداوند و به سعی وتلاش ما وشما انشاءالله روشنی برتاریکی وآزادی براسارت وحق برباطل چیره خواهد گردید وکشوروملت مظلوم ما ازاین وحشت وبربریت نجات پیدا خواهند کرد. من برایت ابلاغ می دارم که توسرازاین تاریخ به صفت برادری متعهد، با اخلاص وبا تقوی ومطمئن برای این حرکت پذیرفته شده ای وازجانب کمیسیون مؤظف، به صفت عضوشورای اجرائی ومسئول بخش تبلیغات وعضو کمیسیون جهادی این حوزه تعین گردیده ای که عهده دارشدن این همه وظائف ومسئولیت ها توسط یک عضو جدید چیزبی سابقه وغیرمأمول دربین ما بوده است. ازاین که درمورد شخصیت واهلیت وموقف اجتماعی وخانوادگی ات همه اعضای کمیسیون اتفاق نظرداشتند، این وظائف خطیرومهم وحساس را دراولین لحظات بدوش توگذاشتند ومن مؤظف گردیدم تا برایت ابلاغ نمایم که ما برادران درمجموع، ازتو واز برنامه های کاری ات حمایت و پشتیبانی کامل خواهیم نمود وتا زمانی که برامور بطورکامل مسلط گردی، ازهیچ نوع همکاری با تودریغ نخواهیم نمود.
شفیق با شنیدن این حرف ها سخت تحت تأثیرقرارگرفته وبا لحنی گیرا ودلنشین آمادگی مجدد خویش را برای خدمت اعلام نمود وخداحافضی کرد.
شفیق ازاولین لحظات، به فکرتدارک وتهیۀ یک برنامۀ کاری مفید ومؤثربرای خود گردید. اواولاً تصمیم گرفت تا درمورد وظائفی که بدوش وی گذاشته شده معلوماتی را ازهمسنگران خود بدست آورد. او تلاش کرد تا بصورت عاجل بداند که دراین موارد چه اقداماتی قبلاً صورت گرفته است واثرات آن اقدامات چه بوده است وآیا زمینه برای اقدامات بیشترومؤثرتروجود دارد ویا خیر؟ 
او دراولین فرصت دریافت که آنچه اوبدنبال آن سرگردان است درعمل وجود ندارد و ملاحظه نمود که این هسته تازه تشکیل گردیده است وبه همین علت باید آغازکاراساسی و برنامه ریزی لازم توسط خودش صورت بگیرد.
او برنامۀ کاری اش را به این صورت تنظیم نمود. تهیۀ اطلاعات و گذارشات از چگونگی اوضاع، طرح ها وبرنامه های جدید دشمن وهمچنین وضعیت سیاسی، اجتماعی ونظامی دشمن بصورت کامل باید مطالعه و بررسی گردد. وی تصمیم گرفت تا درمورد نیروهای خودی، هسته های مختلف حرکت وطرح ها وبرنامه های آن ها معلومات کافی حاصل کند وبناءً پس ازمشخص نمودن اهداف و مقاصد، بفکرتشکیلی افتاد تاازاین طریق بتواند کارخود را بصورت دقیق ومؤثرآغازنماید.
او تشکیل خود را دربخش تبلیغات آماده ساخت. اودراین تشکیل به ابزار ووسائل و افرادی نیازداشت تا او را درجهت اهدافش کمک کنند. بناءً خیلی فشرده و به اختصار اهداف خود را مشخص و افراد وابزارمورد نیاز خویش را، فردایش طی درخواستی به مسئول سیاسی تقدیم کرد. مسئول سیاسی ازاو مهلت بررسی خواست. درهمین لحظات کسی برایش مراجعه نمود واز وی پرسید که آیا جدیداً به صفت مسئول بخش تبلیغات مقررگردیده است ؟ واگر چنین باشد برایش تبریک می گوید.
شفیق درجواب می گوید که چیزی بنام بخش تبلیغات وجود ندارد واما من به همین مقصد مؤظف گردیده ام و آرزو دارم تا به کمک برادران در این بخش کارهائی صورت گرفته وخدماتی را که ازدستم ساخته باشد انجام دهم. فرد مذکور که به اسم مستعار خالد بود، ابراز داشت که ای برادر! ازلحظۀ که خودت به صفت مسئول بخش تبلیغات تعیین گردیده ای، یک جُنب و جوش خوبی دربین برادران واعضای این حوزه بوجود آمده است و ازاینجا تا به مرکز کابل، برادران یک صدا ویک پارچه همبستگی وهمکاری خود را با تواعلام نموده اند.
شفیق که دریک حالت ابهام وبی دستمایگی درجستجوی روزنی برای داخل شدن درجریانات روز وهسته های داخل کابل بود، بلافاصله ازاو پرسید که شما چه خبر دارید؟ ازکجا این حرفها را می زنید؟ کدام برادران واز کجا؟
خالد گفت برادرعزیز! اسم من خالد است و من ازاولین روزهای تحولات اخیر کشور خانه وخانواده را ترک گفته وبه فعالیت آغاز نموده ام. من سابقۀ طولانی دراین جنبش دارم که دریک فرصت مناسب برایت خواهم گفت. من مسئول بخش ارتباطات هستم و ارتباط من با تمام هسته های داخل کابل بصورت کامل تأمین است. من این ارتباطات را پس از زحمات و رنجهای زیادی برقرار ساخته ام، من دراین راه بهترین جوانان پاک و خوب مانرا ازدست داده ام که خانواده های زیادی همین لحظه به سوگ آنها نشسته اند. تووسایربرادرانی که تا اینجا به سلامت رسیده اید نتیجۀ تلاشها ورنجهای من وسایر برادران ارتباطی بوده است ومن برایت یک پیشنهاد دارم وآن این که اگر بخواهی دراین مأموریت مهم خود مؤفق باشی ازاینجا کارمؤثری کرده نمی توانی. اینجا برای من و تو به مثابه زندان است. ما تا مرکز کابل فاصلۀ زیادی داریم واین مأموریت من و تو از راه دورنتیجه وثمرخوبی نمی تواند داشته باشد. تواگربخواهی که درجریانات داخل کابل مؤثر باشی، باید درمرکزکابل باشی واین موجودیت تودرکابل به آسانی ممکن است. من درحالیکه شدیداً تحت تعقیب قراردارم وبه دسته های شیطانی دستوراحضارودستگیری من داده شده است، باوجود آن، بیشترین اوقاتم را درمرکز کابل می گذرانم واگرتوهم تصمیمی دراین رابطه گرفتی من حاضرم تا زمینه را برای پیشبرد وظائف تو درکابل فراهم نمایم. این به من و تومربوط است که آیا درتمام دوران مآموریت درکابل می مانیم و یا گاهی درکابل وگاهی درخارج ازکابل بسرمی بریم. من نظرم این است که مرکز فعالیت تو باید درکابل باشد، اما هرلحظۀ که خواستی وشرایط را نا مساعد دیدی ازکابل بیرون آمده می توانی. درکابل هرلحظه ازتحولات جدید آگاه خواهی شد. ارتباطات خود را بصورت فوق العاده می توانی برقرار نموده وفعالیت های خویش را چنان گسترده سازی که دشمن سراسیمه گردد.
مردم کابل با اختناق وفشاری که برسرشان آمده است یک قسمت زیادی مهاجروآواره گردیده ویک قسمت آنها زندانی ویک قسمت باقی مانده با تمام نیرو وتوان ازما و هرکسی که علیه این وضعیت ناگوارقرارگرفته وعلیه این باند حاکم و کودتاگرو وحشی مبارزه کند حمایت می کنند. دراین بین فرد دیگری که از دور به آنها نزدیک می شد اجازه خواست و با آنها پیوست.
وی پس از معرفی معلوم گردید که ازهمکاران نزدیک خالد به اسم جاهد است واز مأموریت جدید شفیق نیزآگاهی دارد. خالد به حرفهای خود ادامه داد وگفت: ما درشرایط حساسی قرار داریم و دردوجبهۀ مختلف باید مبارزه کنیم. یکی دشمن اصلی وشناخته شدۀ ما است ودیگری دسته های مسلح و نا شناختۀ که تازه به میدان جنگ آمده اند. ازنظرم این دسته ها خطرناکترومبارزه با این ها مشکل تراست. اینها گاهی درلباس دوست واغلب ونا خود آگاه درجبهۀ واحد با دشمن، علیه مردم مظلوم ما توطئه می کنند. اینها بظاهرعلیه رژیم حاکم سلاح گرفته وظاهراً اعلام جهاد نموده اند ولی درعمل کاری می کنند که غیرقابل قبول وبه نفع دشمن است. اینها بیشتربرای سؤاستفاده ازفرصت های بدست آمده بمیدان آمده اند. این ها گروه های مرموزی اند که تا همین حالا کسی قادربه شناسائی کامل آنها نشده است. آنها ازشیوه های مختلفی کارگرفته و بصورت های مختلفی خود را در بین مردم ما جا زده اند. ( ادامه دارد )
آدرس وبلاک : Ziaiebeha.blogspot.nl

۱۳۹۸ مرداد ۶, یکشنبه

نبرد پا برهنه ها
قسمت ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
شفیق که برای اولین باردرجلسۀ باشتراک جمعی دیگرازجوانان شرکت جسته بود بپا ایستاده واجازه خواست، پس ازحمد و ثنای پروردگار وعرض ادب به اعضای جلسه پرسید؟ طوری که دیده می شود، این حرکتی که بوجود آمده است از یک نظم وانسجام خاصی برخورداراست، آیا اگرسوالاتی درذهن انسان ایجاد گردد و یا درمواردی، نقاط ابهامی به نظر رسد ویا درمورد عملکرد های سایردست اندرکاران مسائلی قابل موشگافی باشد، ممکن خواهد بود دراین زمینه ها توضیحاتی داده شود و یا این که در این راه و دراین مسیرهمه چیزحساب شده ودقیق بوده وضرورتی به انگشت گذاشتن بالای مسائل پیش نخواهد آمد ونهایتاً نباید دراین گونه موارد به جستجو وکنجکاوی پرداخت؟
فرد مؤظف گفت: آیا منظورشما انتقاداتی است که شاید درمسیرحرکت صورت بگیرد؟ من به همۀ شما اعلام می دارم که این حرکت ما آمادگی دارد تا ازهرانتقاد سالم و نظرخیرخواهانۀ که به جهت اصلاح حرکت صورت بگیرد با کمال میل وبا پیشانی باز استقبال نموده ودرصورت مساعد بودن، درعملی شدن آن اقدام مقتضی انجام خواهد یافت. این یک وجیبه وفریضۀ الهی است که اسلام تحت عنوان امربه معروف ونهی از منکرهمه مسلمانها را بدان مکلف ساخته است، هرگاه اشتباهی صورت می گیرد و یا کسی ناخود اگاه به امرنامناسبی مبادرت می ورزد و یا کسی ندانسته چیزی می گوید ویا انجام میدهد که با اصل واصول پذیرفته شدۀ ما و یا باعقل سالم جوردرنمی آید باید بلافاصله به شیوۀ خیلی حکیمانه به حل آن پرداخت، مانند داکتری که به تداوی مریضی می پردازد.
امروزبه همین صورت گذشت وتنها کاردیگری که صورت گرفت این بود که افراد موجود درقلعه با یکدیگرآشنائی بیشتری پیدا کرده وهریکی دیگری را حامی و پشتیبان و همسنگرمطمئنِ برای خود یافتند.
شفیق که متعلق به یک خانوادۀ متدین بود، شب هنگام، بعد ازخواب رفتن همسنگران ازخواب پریده و پس ازوضو وطهارت به ادای نمازنیم شب پرداخت. شفیق درتمام این لحظات خلوت کوشید تا راز و نیاز خود را باخداوند، ازنظرها پنهان کرده تا کسی ازاسرار وی اگاه نگردد، اوبا چشمان اشک آلود وگریبانی بازبه حضور پروردگارخود قرارگرفته وچنان فضای غم انگیزی را درجوَّ کاملاً سکوت وآرام قلعه حاکم ساخت که گوئی مستقیماً با خدای خود رازو نیازمی کند. او با خدای خود چنین راز و نیاز می کرد:
پروردگارا! ما درراه تو برآمده وقیام کرده ایم، راهی که انبیاء تورفته اند، راهی که با دشواری های زیاد همراه است. راهی که درآن دشمنان دین توکمین گرفته و با قصاوت و بیرحمی به تصفیۀ بندگان مظلومت ادامه می دهند.
پروردگارا! ما به خاطرهوا وهوس این راه را انتخاب ننموده ایم بلکه با پُشت سر گذاشتن خانواده وفامیل، مادر، برادران و خواهران خود رنج عظیمی را متحمل شده و این راه را برگزیده ایم، ما هرلحظه خود را آمادۀ قربانی کرده ایم ودراین راه همه رنج ها و مصائب را ازدل وجان پذیرفته ایم.
پروردگارا! عجب است که با وجود همۀ این مخاطرات، رنج ها و ناگواریها، درسیمای هریکی از برادران مشعلی ازایمان و دردل هریکی جرقۀ از امید و در اندیشه و دماغ هریکی برچیدن بساط ظلم وستم و شرارت بملاحظه میرسد.
پروردگارا! ما اگر توان، قدرت و ابزار لازم را دراین معرکۀ حق و باطل در اختیارنداریم ولی قلب ما به نصرت و کمک و یاری تو روشن است.
پروردگارا! تو وعده داده ای که اگر بندگان من، در راه من و برای رضای من جهاد کنند، آنها را نصرت می دهم، وما هرلحظه انتظارنصرت تورا داریم.
پروردگارا! ما هیچ آرزو وآرمان دیگری، غیراز رضای تو ونصرت دین تو واعلای کلمۀ تو نداریم.
امشب به همین صورت پایان یافت وفردا صبح همه برای نماز صبح بپاخواسته و شتابان به طهارت و وضومشغول شدند وپس ازطهارت دریک صف منظم، نمازجماعت بی سابقۀ را همراه با قنوت نازله ادا کردند که درزندگی هیچ گاهی چنین فرصتی برای هیچ یکی ازایشان فراهم نگردیده بود. قنوت نازله دعای است که حضرت رسول اکرم ( ص ) بخاطر نجات ازتوطئه ها ودسایس دشمنان وازبین بردن وامحای قوت وقدرت دشمنان می خواندند.
پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) صحابۀ کرام نیزبدان اهتمام ورزیده اند. روی همین اصل هرزمانی که امت مسلمه را حالات اضطراری، خوف و ترس ازحملۀ دشمنان فراگیرد و توطئه ها و دسایس دشمنان عرصه را برمسلمین تنگ سازد و قوت کفارافزایش یافته ودرصدد هلاکت ونابودی مسلمانان باشند، درهمۀ این حالات نگران کننده، بخاطر نجات ازشرحیله ها ودسایس وظلم واجحاف ودرهم شکستن قدرت دشمنان اسلام ومسلمین، خواندن قنوت نازله مسنون است، این نمازبا یک عالم عجزوانکسارخوانده شد ودرختم آن، همه با عذرو زاری وگریه به درگاه ایزد متعال، خواهان نصرت و یاری پروردگارشدند.
درهنگام صرف صبحانه یکی ازهمراهان به دیگری گفت که دیشب دراین جمع، برادرما شفیق، بیشترین استفادۀ معنوی را برده است زیرا یک قسمتی ازشب را صرف رازو نیازبا پروردگارکرده است.
و اما پس از صرف صبحانه وچای، افراد بصورت جداگانه وتنهائی به اطاقی رهنمائی می شدند که درآن اتاق درمورد وظائف و مسئولیت های که هر کدام در آینده بدوش خواهند گرفت با هر یک جداگانه صحبت بعمل می آمد. دراین اطاق سه نفر به حرف های هریک ازافراد گوش داده وهریکی ازآنها وظیفۀ خاص خود را دنبال می کردند، یکی مسئول بخش سیاسی و دیگری مسئول بخش فرهنگی و دیگری مسئول بخش جهادی بودند. آنها می دیدند که آیا فرد مذکوردرچه بخشی مؤثرتروازتوانائی وکارآئی بیشتری برخورداراست؟
شفیق که ازاستعداد وتوانائی خوبی برخورداربود، علاوه بر استعداد خدا دادی اش در سیاست وفرهنگ، خلوص نیت، پاکی وصفائی، جرئت وشهامت، بزودی دربین هم قطاران زبانزدعام وخاص گردید وبناءً درصحبت با مؤظفین مذکوراعلام داشت که وی قدرت آنرا خواهد داشت تا درهمه بخش ها، سهم مؤثروفعال گرفته وخدماتی را که ازدستش ساخته باشد، ازاین حرکت خدائی دریغ نکند. او گفت ما که خود را برای قربانی آماده کرده ایم، باید با تمام توان وقدرت وارد میدان گردیده وبه دشمنان دین و وطن اعلام بداریم که به آسانی نخواهیم گذاشت تا کشورما بدست ناپاک شما ایادی بیگانه سقوط کرده وبه ویرانۀ بدل گردد. آنها درختم جلسه برای شفیق گفتند که آنها بزودی درمورد وظائف آینده اش تصمیم گرفته وبرایش ابلاغ خواهند کرد. ( ادامه دارد )

۱۳۹۸ مرداد ۴, جمعه

نبرد پا برهنه ها
قسمت پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
شفیق مطابق برنامه به محل معین نزدیک شد ودرحالی که آقای نعیم انتظاراو را می کشید با یک اشاره به دو نفردیگری که به آنها نزدیک شدند یکجا گردیده وازاین محل با یک موترجیپی که درآنجا متوقف بود حرکت کردند.
درمسیر راه و دریکی ازچهار راهی ها دونفردیگری را هم که در انتظارآنها بودند با خود گرفته وبه جهت نامعلومی به راه خود ادامه دادند. درمسیر راه یکی از بین آنها صحبت را آغاز نموده گفت: در راه ما مشکلی وجود ندارد، با آن هم باید مواظب بود تا اتفاقی نیفتد. یکی ازهمراهان دیگرپرسید: شاید چه اتفاقی ؟
آن برادرگفت: اگرما زیرنظربوده باشیم ویا ما را افرادی تعقیب کرده باشند، احتمال حوادثی می رود واما این احتمال ضعیف است. بهرصورت باید ازلحظۀ که ازخانه خارج شده ایم خود را برای قبول هرحادثۀ آماده کرده باشیم.
موتربا سرعت هرچه بیشتربه سوی هدف به پیش می رود ومسافرینش درحالی که شناختی از یک دیگر ندارند اما به علت سرنوشت مشترک، دریک فضای صمیمانه وبا محبت به هم دیگرمی نگرند ومنتظراند تا با رسیدن به مقصد یکدیگررا در آغوش گرفته و با هم آشنا شوند.
موترپس ازساعاتی حرکت درمسیرراه اسفالت راه خود را عوض نموده و درجادۀ خاکی به سوی قریه ها وتپه ها حرکت خود را ادامه داد وقبل ازنیمه شب به دروازۀ قلعۀ بزرگی متوقف شد وبلا فاصله پس ازباز شدن دروازه داخل قلعه گردیده وبه سرعت متوقف گردید. چراغ هایش خاموش و راننده اعلام داشت که، برادران تا داخل شدن در اتاق، ازصحبت کردن خود داری ورزند. هنگام داخل شدن در راهرو اتاق ها به شخصی روبرو شدند که برای شان نا آشنا، اما خیلی صمیمی و مهربان به نظرمی رسید. اوآنها را درآغوش گرفته وخوش آمدید وخیرمقدم گفت.
او دراولین حرف های خود ازایشان خواست تا برای خود نام مستعاری را تعین کنند و نام اصلی و محل اصلی سکونت وکارخود را افشا نکنند. اواضافه کرد که این به معنی بی اعتمادی به یک دیگرنیست بلکه برای نظم وتنظیم وتدبیروجزء برنامۀ امنیتی ما است .
اواطمینان داد که ازاین لحظه به بعد بیشترین خطری که شما را قبلأ تهدید می کرد، حالا دیگر تهدید نمی کند.حالا سرنوشت شما را دیگران معین نمی کنند بلکه حالا سرنوشت تان بدست خدا وخود تان تعین می شود. دراینجا امنیت کامل حاکم است واین محل با مردم آن وتمام اهالی، پشتیبان شما اند وفقط ما بخاطر بعضی ملحوظات، تدابیری را اتخاذ کرد ه ایم.
آنها غذای را که از قبل تدارک گردیده بود، تناول نموده و هریکی با نام مستعار، خود را به دیگری معرفی کردند. آنها پس از صرف چای وغذا و رفع کسالت وخستگی وادای نمازبه استراحت پرداختند. صبح پس از تناول صبحانه هریکی به تنهائی جهت ملاقات به اطاقی رهنمائی شدند. درآن اطاق انسان آگاه وخبیری هدایات لازم را برای هر یکی داده واز آنها خواست تا دراین محدوه و درایامی که درآنجا هستند مقررات و نظم و اصول آنجا را بدقت رعایت نموده وازفرصت بدست آمده بیشترین استفاده را ببرند.
صبح آنروزکه اولین روز مآموریت شفیق بود به همین صورت به پایان رسید و پس ازادای نماز ظهر این پنج نفر با تعداد دیگری جهت یک ملاقات دسته جمعی به یکی از اطاقها رهنمائی شدند. دراین اطاق با فرد دیگری روبرو شدند که پس ازتعارف لازم ورقه های را دربرابرشان قرارداده وازآنها خواست تا این ورقه ها را بدقت مطالعه نموده و پس از اطمینان یافتن وقبول شروط مندرجه درآن ، به امضای آن بپردازند که این به مفهوم تعهدی دربرابرمأموریت جدید آنها به حساب می آمد؛ درقسمت بالای ورقه، آن تعهدی را که مسئول کل برای عموم سپرده بود درج بود وبا امضای فردی نا معلوم مزین گشته بود.
شفیق با مطالعه این ورقه چنین احساس نمود که دراین مأموریت مهم علاوه برایمان و اعتقادی که باعث چنین حرکت مهمی گردیده است نظم وتنظیم وتدبیری درکاراست که به انسان جرأت و نیرو وانرژی بیشتری می بخشد وبناءً بدون تأخیربه امضای آن پرداخت. پس ازامضای این تعهد نامه ها، فرد مؤظف آنها را مورد خطاب قرارداده چنین گفت:
خد اوند را سپاس گذارم که دراین اوضاع واحوالی که درکشوراسلامی ما تعدادی عناصرخود فروخته با افکارواندیشه های بیمار، سرکوب گرونا باب وآلۀ دست بیگانه مصروف یکسری اعمال خلاف و دوراز انتظارمردم اند وچنان جو اختناق وفشاری را بر ملت ما تحمیل نموده اند که هیچ کس را یارای حتی فکرکردن واندیشیدن نمانده است درچنین حالتی شما فرزندان صدیق اسلام، با ایمان واعتقادی قوی که به ارزشهای والای اسلامی و ملی خود دارید کمرهمت بسته وآماده گردیده اید تا در زیر پرچم پرافتخار توحید، رسالت ایمانی واسلامی خود را ادا نمائید.
خود می دانید که امروز جامعۀ اسلامی ما مستقیماً مورد تاخت و تازاندیشه های وارداتی قرار گرفته است واسلام و ارزشهای والای اسلامی زیرپا می گردد. مردم مؤمن و معتقد به خدا وارزشهای والای اسلامی مورد تهاجم وحشیانه قرارمی گیرند که براثر این توطئه تعداد کثیری زندان وتعداد بی شماری ازفرزندان صدیق کشورتا همین لحظه که با شما سخن می گویم، دردادگاه های صحرائی اعدام شده اند واین جریان به همین محدوه نیزخاتمه نیافته است بلکه جنگ سراسری را براه انداخته اند که در آن زمین وخانه های مردم ما را غصب وکشور به یک جنگ خطرناک ونابرابر روبرو گردیده است. دراین کشوراسلامی عقایدی پخش و نشر می گردد که با همه مصالح علیای کشور در تضاد بوده وهیچ انسان آزاده و با احساسی آنرا تحمل کرده نمی تواند. بناءً ای جوانان مؤمن ومتعهد! ازاین به بعد مسئولیت های سنگینی بردوش ما وشما قرارمی گیرد که اگر با اخلاص و تقوی و ترس ازخدا به انجام فرائض و مسئولیت های ایمانی وملی خود بپردازید، به شما اطمینان میدهم که بزودی روزی فراخواهد رسید تا دشمنان دین و وطن با چنان شکست مفتضحانۀ روبرو گردند که برای هیچ کسی قابل باور ویقین نباشد؛ وعدۀ خدا حق است و خداوند در قرآن مجید مؤمنان را به فتح ونصرت خود بشارت داده است . امروز جهاد بر زن و مرد افغان فرض عین گردیده است و تمام علمای افغانستان و جهان یکی پی دیگری فرضیت جهاد درافغانستان را اعلام نموده اند ولی من به شما تأکید می دارم که جهاد و مبارزه، تنها این نیست که سلاح بدست گرفته و با دشمنان دین و وطن به جنگ وجهاد به پردازند بلکه جهاد دونوع است. یکی جهاد اکبرودیگری جهاد اصغر؛ جهاد اکبر مبارزه با نفس وخواهشات نفسانی است واین جهاد، جهاد بزرگ و یا جهاد اکبر است که از سلاح بدست گرفتن وجنگیدن که جهاد اصغر است مهمتراست . پیامبر 13 سال تمام به جهاد اکبرپرداخت تا اُمَّت را به جهاد اصغرآماده ساخت. من در اولین روز تعهد وبیعت با خدا وبا یکدیگربه شما اعلام می دارم که بدون جهاد اکبر، جهاد اصغربه نتیجۀ مطلوب نمی رسد. من به شما اعلام می دارم که پس از صدراسلام، ودرطول تاریخ اسلام ، مواقعی زیادی پیش آمده است که مردم به جهاد فراخوانده شده اند ولی به نسبت این که جهاد اصغر را به جهاد اکبرترجیج داده و به آن توجه جدی مبذول نداشته اند، درنهایت و پس ازفتح و فتوحاتی به شکست و نا کامی روبرو گردیده اند.
ما دریک امتحان بزرگ خداوندی قرارگرفته ایم واین را باید ازالطاف بی پایان خداوند ( ج ) بدانیم که ما را به ادای چنین فریضۀ بزرگی مأمورگردانیده است. بسیارملت ها و اقوامی بوده وهستند که درآرزوی چنین فرصتی بوده و شب و روز برای رسیدن به چنین هدفی دعا می کنند ولی به آرزوی خود نمی رسند. حالاکه ما را خداوند از چنین نعمتی بهره مند گردانیده است باید قدراین لحظات فرخنده را دانسته و با تمام نیرو و توان انسانی درجهت ادای مسئولیت های ایمانی واسلامی خود قدم برداریم. من از شما می خواهم تا اولاً با خدای خود تجدید عهد وپیمان نمائید، به اصلاح نفس خویش بپردازید، ازخدا بترسید وآخرت را بردنیا ترجیح داده و به ادای حقوق بندگان بپردازید، و با ذکر خدا وصبردربرابرمصائب ومشکلات به شکرنعمت های که خدا به شما ارزانی داشته است مبادرت ورزید، ازکبرواخلاق و اعمال بد پرهیز کنید، حسد، بخل وکینه نورزید، غیبت کسی را نکنید، تجسس نکنید، بدگمانی نکنید، برکسی بهتان نزنید، از لهو و لعب وکلام فحش خود داری کنید، درهنگام روبروشدن با مشکلات برقهروغضب غلبه کنید، مال کسی را به ناحق مخورید، برکسی ظلم ننموده وکسی را به ناحق مکشید که کشتن کسی به ناحق، همانند کشتن تمام انسان ها است. همانگونه که نجات کسی ازکشتن همانند نجات تمام انسان ها بحساب می آید. واین را بدقت توجه کنید که تمام مسلمانها برادرتان اند ومتوجه شوید که به اندک خطایی، به برادر خود مانند یک دشمن معامله نکنید.
ما در اصل برای چنین هدفی قیام می کنیم وقیام وجهاد ما علیه این مفاسد و مظالم اجتماعی است که امروزبه صورت وحشتناک و توسط گروه های منظمی دربین جامعه اعمال می گردد و راه علاج و راه مبارزه با آن فقط وفقط این است که مردم را به نیکی دعوت کنید واز بدی بازدارید. من درحالی که پیوستن شما به صفوف جهاد را علامت سعادت شما میدانم به شما تبریک هم عرض می نمایم.
من به شما اطمینان می دهم که انشاءالله بزودی روزی فراخواهد رسید تا ثمرات این رنجها واین مبارزات واین مقاومت ها را نصیب خواهید شد وکشور وجامعه اسلامی ما ازاین بلا ومصیبت وارده خلاص خواهد گردید. دیگرصحبتی ندارم و با شما خدا حافظی می کنم ( ادامه دارد )
نبرد پا برهنه ها
قسمت چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
فردای آن روز، آقای نعیم با قدم های شمرده به دروازۀ خانۀ شفیق حاضروبلافاصله بداخل خانه هدایت گردید. شفیق بدون تأخیرودراولین فرصت ازوی خواست، مقداری درمورد برنامه ها واهدافی که درپیش است توضیحاتی بدهد، تا هم درمورد آقای نعیم و وظائفش آشنائی حاصل کند وهم درمورد خود وآینده که چه خواهد کرد، انتظارشنیدن مطالبی را ازجانب آقای نعیم داشت. آقای نعیم که وقت کافی برای ماندن نزد شفیق نداشت، بدون مقدمه پاسخ داد: ما جمعی ازموی سفیدان کابل، پس ازوقایع اخیرکشوربه این نتیجه رسیدیم که بی تفاوتی دربرابراوضاع آشفتۀ کشورگناه است وبناءً لازم است تا برای ادای مسئولیت های ایمانی وانسانی خود دست به کارگردیده، آنچه درتوان وقدرت داریم، جهت دفع این فتنه وفسادی که شاید کل کشوررا به آتش بکشد، صرف نمائیم . 
ما اولأ دربین خود تعهد نموده وسپس به تمام کسانی که با ما یکجا گردند، تعهداتی را متقبل می گردیم تا با اطمینان خاطربیشتر، به این مأموریت مهم بپردازیم.
ما کابل را به پنج بخش تقسیم نمودیم. شمال کابل، جنوب کابل وشرق وغرب و مرکز کابل. درهربخش شورای متشکل ازسه تا پنج نفربصورت مشورتی امورآن بخش را به پیش می برند وازوظائف شورای هربخش، یکی آن جلب وجذب افراد مؤمن و معتقد به استقلال وآزادی کشوراست که این افراد، پس از شناسائی وجذب آنها دراین بخش ها، برای مأموریت های مختلف انتخاب می گردند. برخی شاید درمحل سکونت و یا درمحل کارویا درهرشرایطی که قرارداشته باشند، درهمان قسمت باقی بمانند و وظائفی را عهده دار گردند و برخی افراد دیگراگرخطراتی احتمالأ آنها را تهدید کند به مأموریت های بیرون ازساحۀ اقامت خود اعزام گردند، وآنهم درتحت یک برنامۀ حساب شده ومطمئن، تا ازهرگونه آسیب احتمالی درامان باشند.
من درقسمت توبه این نتیجه رسیده ام که اگر بیش ازاین درخانه بمانی ویا دراین حوالی به رفت وآمد بپردازی، شاید زیرتعقیب دسته جات مختلف امنیتی قرارگرفته و خود وخانواده را روزی به پریشانی دچارسازی. من درمشورۀ که با دوستان درمورد خودت داشتم، به این نتیجه رسیدیم که خودت شاید بتوانی بعد ازیک دورۀ آموزشی مختصر، سرپرستی یک گروپ افراد را عهده دارگردیده وخدمتی ارزنده به این کشور انجام دهی. من درتواستعداد وتوانائی زیادی احساس می کنم که اگردرست بکارافتد، نتایج ملموسی بهمراه خواهد داشت.
هنوزحرف های آقای نعیم به پایان نرسیده بود که مادرشفیق پس ازکسب اجازه، با پتنوسی چای وارد اطاق گردید وبا آنها پیوست تا به بیند که آقای نعیم واقعأ، ازفرزند دلبندش چه می خواهد.
آقای نعیم حرفهای خود را قطع نموده وازتوافق مادرسوال کرد ومعلوم گردید که مادرشفیق تحت شروطی موافقت خود را اعلام نموده است که این پیش شرط مورد دلگرمی وعلاقه مندی واخلاص بیشترآقای نعیم به این خانوادۀ متدین ومجاهد گردید.
آقای نعیم گفت: خدا بدون شک پیروان راستین خود را نصرت می دهد واین از علایم و نشانه های فتح ونصرت پروردگاراست که بندگان مخلصی همانند شما خانوادۀ با دیانت، با این علاقه واخلاص به وجایب ایمانی واسلامی خود عمل نموده و احساس مسئولیت می نمایند.
آقای نعیم، شفیق را مورد خطاب قرارداده گفت: اگرموافق باشید، من می روم تا به تدارک کارهای دیگری بپردازم وشما هم فرصتی برای دیداربیشترپیدا نموده وتا آخرین لحظات روز، خود را برای خداحافظی و پیوستن به دیگربرادران تان آماده سازید. خانه محیط امن وامان برای انسان است ولی درشرایط موجود، خانه های ما ازهیچ مصئونیتی برخوردارنبوده بلکه برعکس مورد تهاجم دشمنان دین ووطن قرار دارد و بناءً باید هرچه زود ترخود را ازاین محدوده خارج ساخت.
آقای نعیم نشانی محلی را برای شفیق داد که دقیقأ درسروقت تعین شده خود را به آنجا برساند، تا به مقصد مورد نظرهدایت گردد.
آقای نعیم خداحافظی نموده ودردقایق اخیر، به مادرشفیق اطمینان داد که همیشه از حال آنها جویا بوده ودرصورت ضرورت به خدمت آنها حاضرگردد.
شفیق که روزسخت وپراضطرابی را سپری می کرد، هیچگاهی خم به ابرو نیاورده و خانواده را ازوضعیت روحی ودرونی خود آگاه نساخت، بلکه با وعده ووعیدهایی آنها را به آیندۀ بهترامیدواری می دادّ زیرا دردل به آیندۀ روشنی الهام می گرفت.
روز به پایان خود نزدیک می گردید وشفیق خود را برای وداع آماده می کرد.
مادرکه دریک بحران روحی و روانی عجیبی گیرآمده بود خود را به یاری پروردگارتسلی می نمود وپیاپی زمزمه می کرد: خدایا او را بتوسپردم و توحافظ و ناصرونگهداروی باش.
لحظات وداع فرا رسید واین لحظه، لحظۀ وداع به مفهوم فقط جدائی فرزند ازمادرو خانواده نبود؛ زیرا مآموریت خطیرومهمی را که شفیق به عهد ه گرفته بود ازاین مهمتر و حساستربود؛ مأموریتی که شاید به وداع همیشگی وبه پایان زندگی مشترک شان بیانجامد، یعنی برای ابد، دیداری دوباره میسرنگردد.
لحظات پایانی فرارسید وشفیق اعلام داشت که من آمادۀ حرکت ام. مادر، فرزند دلبند خود را به گرمی درآغوش گرفته وسروصورت زیبای او را بوسیده ودعا کرد که پروردگارا! او را بتوسپردم واو را از توزنده و سلامت ومؤفق می خواهم. پروردگارا تو او و رفقایش را نصرت بده. پروردگارا! او درراه تو برآمده وکمربسته است، او را ناکام مگردان. اوبندۀ معصوم ومظلوم تووبه جهت تقویت دین وآئین توازخانه خارج شده است ، او ورفقایش را نصرت بده واو را کامیاب ومؤفق بربگردان.
شفیق در حالی که دست های مبارک مادروصورت برادران وخواهرخویش را می بوسید، اززیرقرآن مجیدی که برادرانش دردست گرفته بودند، گذشت وخداحافظی کرد و رفت.
خواهرشفیق براساس رسم ورسوم وعرف وعادات محلی جک آبی را که نشانۀ روشنائی است درعقب آن پاشیده ومراسم وداع به همین صورت پایان پذیرفت. ( ادامه دارد )

نبرد پا برهنه ها
قسمت سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
اسم من حسام الدین نعیم است و به نعیم شهرت دارم.
شفیق که شدیدأ تحت تأثیرحرف ها وصحبت های گرم حسام الدین نعیم قرار گرفته است با لحنی مؤدبانه که نمایانگراثرات عمیق صحبت های حسام الدین است، گفت:
ازنصایح ورهنمائی های پدرانۀ شما خیلی خورسند گردیدم واز ته دل به عرض می رسانم که این نصایح سودمند، چنان برمن اثرگذاشته است که احساس می کنم، دربرابرپدرمرحومم قرارگرفته ومستقیمأ ازراهنمائی های آن پدرمهربان برخوردارشده ام.
من حقیقتأ دریک حالت انفعالی قرارگرفته بودم ونمی دانستم که دربرابراوضاع نا بهنجارکنونی چه کنم وازکی طالب مشوره گردیده وبا کی درد دل نمایم تا بتوانم خود را از این بن بست کنونی برهانم. معلوم می شود که خدا شما را وسیلۀ قرارداده است، برای نجات من وسایرجوانان، تا دراین مقطع زمانی، که اکثریت بچه های هم سن وهم سال من قادرنیستند تا راه ومسیرمعقولی را بدون کمک و یاری بزرگانی همانند شما، انتخاب نموده و به آسانی بتوانند ازاین موهبت پدرانه استفاده نموده وقبل ازفوت وقت به مسئولیت های ایمانی وملی خود جامۀ عمل بپوشند، خیلی مایه امیدواری است.
من شخصأ به شما اعلام می دارم که آمادۀ پذیرش هرنوع راهنمائی، دستوروهدایتی درراه خدا هستم. اما اگرشبی را برایم فرصت بدهید تا با مادرم که هم سِمت مادری وهم پدری برای ما دارد مشوره نموده ورأی او را بگیرم، زیرا ایشان علاوه براینکه مادرهستند و ما را درآغوش گرم خود پرورانده اند؛ اما بعد ازفوت پد، درامورزندگی ، بهترین راهنماومربی برای ما بوده اند.
وهمچنین اگرشما، توضیح بیشتری برایم بدهید، بهترخواهد بود. من به شما اطمینان می دهم که اِشکال ومشکلی ایجاد نخواهد شد، زیرا مادرم همیشه برای ما ( فرزندان ) می گفت که مرگ شرافتمندانه، بهتراززندگی ننگین عاری ازاخلاق واداب اجتماعی؛ وغافل ازفرائض الهی وانسانی است.
مادرم همیشه می گوید که از خدا (ج ) غافل نشوید تا رستگارگردید؛ ودعای همیشگی وی درحق ما این است است که خدایا فرزندان مرا هدایت کن تا فقط راه تو را درزندگی اختیار نمایند.
آقای نعیم که این دعوت خطیرو مهم را مؤفقانه پشت سرگذاشته بود ودعوتش بدون تعلل وتأخیرمورد اجابت قرارگرفته بود با خورسندی وعده داد تا فردا نیزجهت روشن ساختن بیشترجریان واخذ رأی مادربه نزد آنها برگردد وبناءً خدا حافظی کرده ورفت.
شفیق بلا فاصله جریان دعوت آقای نعیم را با مادردرمیان گذاشته وبه تفصیل، صحبتی را که درمیان او وآقای نعیم صورت گرفته بود، مطرح وازمادرخواست تا او را دراین امرمهم وحیاتی ودراین راهی که درپیش رودارد مورد حمایت وکمک قراردهد.
مادربا همان ایمان واعتقاد محکم وقوی که داشت، فقط یک شرط را پیشروی فرزند محبوب خود قرار داد وآن این که حرکت وی درراه خدا (ج) و برای رضای خدا (ج) صورت بگیرد وهیچ عامل وانگیزۀ دیگری محرک وی نباشد.
وی به فرزند دلبند خود تاکید وگوشزد کرد که باید قول چنین عملکردی را برایش بدهد وهرزمانی که مادراحساس کند که فرزندش ازین مسیرتخطی نموده است این حق را داشته باشد که مانع حرکت وی گردد. فرزند مطیع اش با کمال میل قبول نمود وآماده گردید تا فردا صحبت های بعدی را با آقای نعیم دنبال کد. ( ادامه دارد )

۱۳۹۸ تیر ۲۷, پنجشنبه


نبرد پا برهنه ها
قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
      دراین اوضاع واحوال پرتلاطم است که صبحگاهی مردی با محاسن سفید، اندامی قوی وهیکلی کلفت دروازۀ خانۀ شفیق را کوبید وگوئی که لشکریان رژیم جهنمی به سراغ شفیق وخانواده مظلومش آمده اند، تا آنها را نیزهمانند سایرمردم مظلوم واسیرکشور به مقصدی که دارندانتقال دهند.
     مادرشفیق پس از شنیدن صدای درب منزل، فرزندان خود به آرا می صدا زد تا خود را پنهان سازند وازشفیق خواست تا ازهرطریق ممکن خانه را ترک نموده وخود را ازاین مهلکه برهاند واما خود بصورت عاجل به پنجره نزدیک شد تا به بیند که درعقب دروازه چه خبراست. دراین لحظه مشاهده کرد که برعکس تصورش مردی نورانی، با محاسن سفید، وخیلی مؤدبانه به دروازه ایستاده است. مثل اینکه می خواهد خود را از نظرها پنهان سازد تا کسی ازاسرار وی آگاه نگردد.
     مادر شفیق صدا زد!
     به که کار دارید وچه می خواهید؟
     مرد مؤمن جواب داد: به پسر شما حرفی خود مانی دارم.
     با اوکارشخصی دارم، حرف دیگری نیست ومشکلی وجود ندارد. درهمین لحظه اطراف خود را به دقت نظاره نموده ودرانتظارجوابی مثبت دقیقه شماری می کرد.
     مادرباعجله خود را به شفیق رساند تا از نظرش غائب نگردیده واو را اطمینان دهد که مشکلی وجود ندارد.
     مادرکه با دیدن مرد مذکوراطمینان خاطر پیدا کرده بود، به پسرخود گفت که او را بداخل خانه راهنمائی کند تا دراین شرایط حساس واوضاع بحرانی تصوردیگری درذهن کسی راه پیدا نکند.
     شفیق با ادب واحترام خاصی، مهمان را به داخل خانه هدایت نموده ودرمهمانخانه از وی بگرمی استقبال نمود.
     مرد مذکور بدون مقدمه پرسید:
     عزیزم! توشفیق هستی؟ پسرفلانی ؟ شفیق جواب داد: بلی کاکا جان من شفیق هستم. امروخدمتی باشد؟
     مرد مهمان جواب داد، امرنیست، بلکه عرض است.  من غائبانه به تو واخلاق تو وغیرت ومردانگی توگرویده ام، وآرزو دارم تا پس ازاین با هم دوست گردیم. مادرکه در پُشت درب مهمانخانه سراپا گوش بود تا به بیند که مرد مهمان چه می خواهد، با شنیدن حرف های مهمان، ازآن حالت اضطراب ونگرانی که نه تنها مادرشفیق را به خود پیچانده بود، بلکه اکثریت مادران وخانواده ها را به ماتم نشانده بود، نجات پیدا کرد، ونفسی به راحت کشید ورفت تا مهمان را با چاینک چائی پذیرائی کند.
     شفیق بلاوقفه پرسان کرد: معذرت می خواهم ازاین که پرسان میکنم؟ من شما را به درستی نشناختم؟
     شما می دانید که دراین روز ها تحولاتی رونما گردیده است که همۀ ما نگران آن هستیم. بازهم معذرت می خواهم، وخداکند که گستاخی نکرده باشم، زیرا شما مهمان محترم ما هستید.
     مرد مهمان که شفیق و خانواده اش را بخوبی می شناخت و به آنها اطمینان کامل داشت؛ مستقیمأ با آنها وارد مذاکره شد، و راز خود را با آنها درمیان گذاشت وگفت:
      پسرم تو را خیلی دوست دارم. خدا رحمت کند پدربزرگوارت را و کمک کند مادر متقی و پرهیزگارت را که چنین فرزند وفرزندانی را به جامعه تقدیم کرده اند. من به وجود تووامثال تو جوانانی که زندگی را درراه خدا و برای اعلای کلمة الله صرف می نمایند، فخرمی کنم، وبه پدرومادرت دعا می نمایم.
     خود می دانی که امروز، کشور دروضعیت عجیبی قرار گرفته است، خود جوان مؤمن، روشن و فهمیده ای هستی و بخوبی درک می کنی که وظیفۀ یک جوان مسلمان و یک مرد مؤمن در برابراوضاع آشفتۀ کنونی ازچه قراراست؟
     خود می دانی که کرگسان لاشخوار، با پرروئی هرچه بیشتربه لانۀ پرندگان ( مظلوم ) هجوم آورده و چگونه تخم ها وجوجه ها ی شان را درچنگال های اهریمنی خویش گرفته و به غارت می برند.
     برتووامثال توجوانان است که به پیروی ازنیاکان با غیرت خود و به ادامه راه اجداد مجاهد خود که در برابرهجوم چنگیزمغول و تجاوز استعمار کهن یعنی بریتانیای وقت، ایستادگی نموده وچنان درس عبرتی به آنها دادند که هرگز فراموش تاریخ نخواهد شد، کمرهمت به بندی.
پسرم! برسردوراهی قرار داری که باید یکی ازدو راه را انتخاب کنی، وباید بدانی که برای انتخاب فرصت کافی دراختیار نداری، بلکه هرلحظه شرایط در تغیراست وهرآن،  امکان تحولی جدید می رود. این افرادی که برسرقدرت آمده اند، برای جوانان فقط یک راه را معین کرده اند وآن هم، پیوستن به آنها ورفتن به زیر پرچم سرخ که باعقیده وایمان ما نه تنها جوردرنمی آید، بلکه درتضاد کامل است.
     آنها تحت عنوان انقلاب، جنگی را با مردم مظلوم ما آغاز کرده اند که پایانی برایش دیده نمی شود. آنها بیشترین جوانان ما را به این جنگ ظالمانه اعزام می دارند وپروا نمی کنند، که سرنوشت آنها چه خواهد شد؟
     ویاهم، جوانان و مردم مظلوم ما را به زندان انداخته ویا بی رحمانه می کشند؛ و یا تحت عنوان مدافعین انقلاب، به جبهه فرستاده وازاین طریق نابود شان می سازند.آنها پروای من و توومادروبرادران کوچکت را ندارند که برسرشان چه می آید.
     من آرزودارم تا قبل ازتصمیم دیگران درمورد خودت، خود درمورد خود وآینده خود وخانواده وکشورت تصمیم بگیری وبرایم اعلام بداری. باردیگربرایت اطمینان می دهم که هیچ هدف ومقصد دیگری به غیرازخیرخواهی واحساس مسئولیت دربرابرتو و خانواده ات ندارم. من خود را برایت معرفی کنم:
     من ازموی سفیدان محل شما هستم؛ و ازنزدیک پدربزرگوارت را می شناختم و به اوعلاقۀ خاص داشتم. ای کاش پدرت زنده می بود تا مشترکأ در مورد تو وفرزندان خودم وسایرجوانان با غیرت وبا ایمان وطن تصمیم می گرفتیم ولی حالا هم برایت اطمینان می دهم که مانند پدربزرگوارت آرزوی مؤفقیت وسعادتت را دارم. چه فرقی می کند، پدرت برادرعزیزومرحومم وتوبرادرزادۀ محبوبم.
     من وپدرت دردوران تحصیل متوسطه، هم صنف وهم دوره بودیم؛ وبعد ها، پدرت رشتۀ معلمی را انتخاب کرد ومن دررشتۀ اقتصاد درس خود را به پایان رسانده وازجوانی تا الآن که موهایم سفید گشته است، وظائف مختلف دولتی را عهده داربودم و دراین اواخربنا برعوامل مختلف، وظیفه  ام را ترک  نمودم وحالا قصد آنرا نمودم، تا پایان زندگی ام را درجهاد ومبارزه صرف نمایم. ( ادامه دارد )

۱۳۹۸ تیر ۲۶, چهارشنبه


نبرد پا برهنه ها
تقدیم : بهاءالدین ضیائی
یادی ازجهاد
قسمت اول
بنام خداوند بزرگ
شفیق پسر جوانی است که تازه مکتب را به پایان رسانده، اما فراست و فهم بخصوصش، او را در صف مردان بزرگ و انسانهای با تجربه و آگاه قرار داده است.
او در بین هم قطاران، ازموقعیت خاصی برخورداراست که همه به او به دیدۀ احترام می نگرند ودرداخل فامیل نیز، مقام والای خود را دارا است.
او علاوه برکتب متداول، به کتب رُمان وتاریخی علاقۀ زیاد دارد و بیشتر اوقات فراغت خود را صرف مطالعه می کند . او تاریخ افغانستان را با علاقۀ وافر مطالعه کرده است وشدیدأ تحت تآثیروقایع تاریخی قراردارد. اوبیشترین تلاش خود را پیرامون کشف حقایق تاریخی مبذول داشته است.
شفیق که دراوایل جوانی پدر را از دست داده است؛ با دو برادر و یک خواهرو مادرجوان زندگی شرافتمندانۀ را تجربه می کند که زبانزد اقوام و نزدیکان و دوستان خود است؛ زیرا تد بیرودرایت وی درادارۀ منزل و ارتباطات خانوادگی، همبستگی قومی وانتخاب دوستان نیکو خصلت و وفاداراو را توانائی بیشتری دربرخورد با ناملایمات روزگار واوضاع پرتلاطم اجتماعی آن زمان بخشیده است .
شفیق که تازه قد برافراشته است، دراین سن و سال جوانی با چالش های مختلفی روبرواست. سرپرستی یک خانوادۀ متوسط الحال که به سختی قادر به تأمین معیشت خوداند.
ادامۀ درس وتحصیل و مبارزه سخت ودشوار، با ناگواری ها و حوادث مختلفی که هر روز خانواده اش را به چالش جدیدی روبرو می سازد؛ مانند مریضی یکی از اعضای خانواده و به تعقیب آن بیماری دیگری؛ وبالآخره نبود داکتر و دوای لازم جهت رسیدگی به مشکلات صحی آنها؛ اما مهمتروحساسترازهمۀ اینها، رویداد های اجتماعی وسیاسی که شفیق را ازهرجهت احاطه نموده ودرچنان فضای پرابهامی قرارداده که قدرت تصمیم گیری وی را سلب نموده است.
شفیق دریکی ازروزها که قصد دیداریکی ازدوستان خود را کرده است، درمسیر راه با افرادی روبرومی گردد که صحبت از تغیر و تحول می نمایند؛ تغیروتحولی نا گهانی وغیر قابل باور، تحول عظیمی که درکشوروحتی منطقه و جهان خواهد گردید .
شفیق با آن احساس وعواطف پاک نمی تواند خود را کنترول نموده وازجریان با بی اعتنائی رد شود و بناءً خواستار معلومات واطلاعات بیشتر می گردد؛ اما بخاطر حساسیت موضوع و اینکه هالۀ ازابهام همه چیز را دربرگرفته است، هیچ کسی حاضر نیست تا از شنیده ها ودیده های خود کسی را آگاه و با خبرسازد؛ وهمه حرف ها فقط درهمین کلمات وجملات خلاصه می گردد: رژیم سقوط می کند، مملکت به تباهی کشانده می شود، افرادی آلۀ دست بیگانگان قرار گرفته، ودشمنان دین و وطن به آرزوی خود رسیده اند.
راه کدام و چارۀ کاردر چیست؟
امروز به همین صورت گذشت، افواهات، تبلیغات و حرف های کم و زیادی در طول روز بگوش می رسید، اما هیچ کسی نمی دانست که واقعیت از چه قرار است؟
دستۀ به جشن و سرور وپایکوپی مصروف اند وجمعی در زیر لب گریه کنان به گوشۀ پناه می برند، افرادی طبل شادیانه می نوازند وجمعی با حالت یأس و نا امیدی درانتظارفرشتۀ نجاتی یکدیگر را تسلی می نمایند.
فردای آن هولناکتراز روز قبل، دستۀ با جمع آوری مردم به اجتماعات و راهپیمائی پرداخته و شعار های تند وآتشین سرمی دهنند و گوئی فرشته های نجات اند که برای رهائی انسانها ازقید وبند واسارت وشکستن زنجیرهای ظلم و ستم ازدست و پای انسانهای آزاده به میدان آمده اند.
فرداوفرداهای دیگر بصورت وحشتناکتری دراذهان درمی آید؛ زیرا انسانهای پاک و نجیب وبی غرض و مرضی را به زندان می اندازند؛ و درمقابل، مجرمین ومتهمانی را که دست شان به جرم و جنایتی رنگین بود از زندان ها خارج می سازند .
روزهای بعدی، اخبار هیجان انگیزتری پخش ونشرمی شود و بحدی تند و سریع دربین مردم و اجتماع راه پیدا کرده و در دلها می نشیند که قابل تصورنیست. با هرکسی از آشنا و بیگانه که انسان روبرو می شود پیامی بر لب و حرفی برای گفتن دارد، و قبل ازسوال کردن ارائه می نماید .
درروز های بعدحرف تهدید وارعاب وتعقیب وزندان یک عمل عادی و یک هدیۀ است که هیچ کس ازآن بی بهره نمی گردد؛ ولی حالا حرفها بیشتردر دومحور حامیان ومدافعان خلق ازیکطرف ومخالفان ودشمنان خلق درطرف دیگر، که باید به دست خلق های محروم ومستضعف به جزای اعمال خویش برسند وبه همین علت وبر روی همین پالیسی کسی که به زندان رفته باشد، نه از سرنوشت وی خبری و نه ازمحاسبه و محاکمۀ وی اثری به چشم می خورد؛ وگفته می شود ، که افرادی بعد از دستگیری مأمورین، در مسیر راه؛ تا محل زندان، محاکمۀ صحرائی می شوند؛ و باقی افرادی که به محل معینی آورده می شوند، به علت کثرت افراد واینکه زمینۀ نگهداری آنها فراهم نیست، شبانگاه بصورت دسته جمعی آنها را انتقال داده و پس از محاکمۀ صحرائی در گودالهای که به همین منظور ساخته اند می اندازند؛ وسرآنها را می پوشند.
کشوردر حالت بحرانی؛ واوضاع متشنج؛ وجواجتماعی پرالتهاب؛ وآمادۀ یک حرکت عظیم مردمی گردیده است.

شهادت محمد مرسی اولین رئیس جمهور منتخب مردم مصررا به خانوادۀ معززشان ، ملت ومردم مسلمان مصر، وسایرمسلمین جهان تبریک وتهنیت عرض می کنم. 
مشخص است که ازدستگاه نظامی، فاشیستی وکودتایی کشوری که درگذشته خانۀ خلوت قدرتهای استعماری وآلۀ دست قدرت های شیطانی بوده است، نمیتوان هیچ توقع وانتظار دیگری به غیراززندان وتبعید، ترورواعدام مردم بیگناه داشت، نظامیانی که درطی سالیان متمادی، درافریقا وکشورهای بزرگی چون مصر، لیبی، الجزایر، سوریه، عراق، تونس، سودان وبیشترکشورهای منطقه وآن هم پس ازجنگ های اول ودوم جهانی وبرچیده شدن بساط استعمار، ودرزمانی که جهان ازجنگ های داخلی وجهانی احساس خستگی نموده وازاین پدیدۀ شوم روی برگردانده وراه اتحاد ووحدت ملت ها ودولت ها وراه آشتی ملی وصلح بین المللی وراه پیشرفت وترقی را درپیش گرفتند، درچنین اوضاع واحوالی این نظامیان دست پروردۀ استعمار، دراین کشورها، راه معامله گری وزد وبند های پنهانی با استعمارگران وبدترین شیوۀ دربند کشیدن جوامع وملت ها، وراه ضربه زدن به پیکراسلام ومسلمین را درپیش گرفته، با ترور، زندان واعدام آزادیخواهان، نخبگان، دانشمندان، ورهبران وسران این جوامع، وبا خوش خدمتی به دشمنان اسلام ازهیچ جنایتی نسبت به اسلام ومسلمین دست بردارنگردیدند.آنها ملت های مسلمان را چون اسیران جنگی به گروگان گرفته، اصل واصول انسانی والهی را زیرپاکرده ویا به چالش کشیده وبا طرح های پنهانی ومشترک با دشمنان اسلام ومسلمین، مانع رشد وشگوفایی وپیشرفت وترقی کشورها وجوامع اسلامی گردیدند، وازاین طریق جوامع قدرتمند وکشورهای غنی وشرشارازمنابع طبیعی را به فقروفاقه، جهل وبی سوادی، دامن زدن به تعصبات قومی ونژادی، فشارواختناق وخوشگذرانی وعیاشی وبی بند وباری مواجه ساخته وازآن بهره برداری های گسترده کردند. 
دنیای اسلام وجامعۀ بزرگ اسلامی درطی سالیان متمادی شاهد ظهورگروه ها، احزاب وسازمان های کوچک وبزرگ اسلامی بود که ازترکیه، اندونیزی، مالیزی، پاکستان، مصر، الجزایروفلسطین وسایرکشورهای اسلامی یکی پی دیگری عرض وجود کردند. اخوان المسلمین یکی ازده ها سازمان متشکلی بود که درطی قریب یک قرن قادرگردید تا نه تنها ازشمال افریقا تا شرق میانه وکشورهای چون مصر، الجزایر، سوریه، تونس، لیبی واردن وسایرکشورهای منطقه ازبیشترین نفوذ وقدرت مردمی برخوردارگردد، بلکه درسطح جهان رهبری فکری وعقیدتی نسل نوین مسلمان را به عهده داشت وهمزمان، پیشاپیش جنبش بهارعربی قرارگرفت ودرمدت کوتاهی اولاً درمصروسپس سایرکشورهای منطقه با قدرت وتوان بی سابقه ظاهرگردید ودراولین انتخابات آزاد وشفاف درمصر، دررأس ادارۀ امورآن کشورقرارگرفت، اما نظامیان وابسته به قدرت های استعماری ودستگاه جهنمی اطلاعات آن کشورکه یکی ازمخوف ترین آنها درسطح جهان است، بلافاصله داخل عمل گردیده وازاولین فرصت ها زمینه کودتا وبراندازی اولین رژیم قانونی ومنتخب مردم مصررا فراهم کردند، آنها ازروزاول برپائی این نظام جدید چنگ ودندان نشان داده ودرپی توطئه وبراندازی شدند ودرنهایت با سرکوب بیرحمانه وقتل عام ملت ومردم بساط آنرا برچیدند. 
یکی ازافتضاحات تاریخ معاصرجهان این است که این وحشی گری ها، قلع وقمع ها، سرکوب وقتل عام مردم وتظاهرکننده گانی که خواهان احقاق حقوق شان بودند، درشرایطی درجهان اتفاق افتاد که با کمترین عکس العمل ومخالفت ومقابلۀ روبرونگردید وبالعکس منادیان دیموکراسی وآزادی وحامیان بظاهرحقوق بشر، با تمام قدرت وقوت، درپشت دیکتاتورها، نظامیان ورژیم های کودتائی وعناصرخود فروخته قرارگرفته ودرسرکوب ملت ها کاسه های داغترازاَش عمل کردند. این ها افرادی مانند حبیب الرقیبه ... درالجزایروسی سی درمصروکرزی درافغانستان را به قدرت رساندند وبرای استحکام نظام های تحمیلی، نامشروع وکودتائی ابزارومهمات وسلاح های پیشرفته دراختیاردیکتاتورها وکودتاچیان وناقضین حقوق بشرقراردادند تا درسرکوب جوامع ازهیچ عمل شنیعی دست بردارنگردند وبا حمایت وپشتیبانی ازاین غاصبان قدرت وثروت درکشورهای محروم، به جنگ داخلی، آواره گی، ترور، انفجاروانتحارابعاد تازه بخشیدند. فرانسه اولین کشوری بود که کودتای نظامیان دربرابرحکومت منتخب درالجزایررا پشتیبانی وحمایت کرد واولین کشوری بود که پس ازکودتای سی سی، محموله های نظامی را راهی مصرکرد.
این محاکمه ها تعذیب وشکنجه ها ( سران یک دولت منتخب ویک حزب قوی وقدرتمند اسلامی ومردمی ) واین تصفیه ها وبرخورد های استالینی با یک گروه معتدل با پایگاه وسیع مردمی وجایگاه اسلامی ومعتدل افتضاح جدیدی است که جهان با آن روبرو وجوابگواست.