ziaie1

ziaie1

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

برگی ازتاریخ پرازاضطراب و....
قسمت شانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم 
حضرت محمد مصطی ( ص ) درشرایطی اسلام را به عنوان یک دین وآئین الهی به جهانیان عرضه کرد که بازهم اولاد آدم دستخوش کشمکش ها واختلافات وغرق اوهام وخرافاتی گردیده بود که درزمان ظهورهریکی ازپیامبران گذشتۀ الهی به نحوی ازانحا محسوس وملموس بود. جنگ های ممتد وفرسایشی که دربین دوقدرت حاکم ملی- مذهبی مسیحیت وزردشت ( روم وفارس ) جهان بشریت را به چالش کشیده بود، واما مهمترازهمۀ این ها، درزمان ومکانی ( سرزمینی ) رسول اکرم ( ص) به پیامبری مبعوث گردید، که همان فضای تیره وتاری سایه افگنده بود که درزمان ظهورحضرت ابراهیم برمنطقه حاکم بود یعنی شرک وپت پرستی. چیزی که جزذلت وخواری، جهل وبیسوادی، فقروبیماری و... بهمراه نمی آورد. 
حضرت محمد ( ص ) با این دین ( اسلام ) وآئین، نقشۀ راه جدیدی بهمراه نیاورد بلکه آمد وهمان جهان بینی ابراهیمی را یک باردیگرمطرح، زنده وکامل ساخت، که قرنها قبل ازوی برای سعادت بشرارائه گردیده بود جهان بینی که قبلاً همۀ انبیاء سلف به نحوی ازانحا، آنرا عرضه کرده ولی بمرورزمان کم رنگ ویا لااقل دربین برخی ازپیروان شان به حاشیه رفته بود، جهان بینی که یکباردیگرانسان را به سوی خالقش فراخواند وایمان به خدای واحد را اصل قرارداد، خدای که خالق، مالک وفرمانروای جهان هستی است، درربوبیت وادارۀ جهان هستی شریک وهم طرازی ندارد؟ خدای که بدون اراده ومشیت اوچیزی درجهان عملی شدنی نیست، خدای که مرکزومنبع اصلی قدرت درجهان است. خدائی که بیشترانسانها وپیروان ادیان به آن ایمان دارند اما درنحوۀ ایمان ونوع پرستش ودرچگونگی موجودیت آن اختلاف نظرداشته هرکس، هرگروه وهردین وآئین ازآن تعبیری ارائه می کند که برخی ها با واقعیت وحقیقت آنچه خالق وپروردگارجهان هستی است، فرق فاحش دارد.
درقرآن مجید فقط ازیک ملت یاد آوری وبرآن تأکید گردیده است وآن ( ملت ) هم نه به مفهومی که امروزمتداول ومطرح است، بلکه فقط به مفهوم ایدئولوِژی وآئین وآن هم ایدئولوژی ابراهیمی است.
پروردگاررسول اکرم ( ص ) را مورد خطاب قرارداده می فرماید که: « پدرشما ابراهیم وآئین شما همان آئین پدرشما ابراهیم است، اوازهزاران سال قبل نام اسلام را برشما نهاده است یعنی بنیاد این دین وآئین ( اسلام ) را ابراهیم ( ع ) گذاشته است.»
پروردگاررسول اکرم ( ص ) را مخاطب قرارداده می فرماید: « که به همان راه ورسم وملت ابراهیم حرکت کن ... - دین اسلام آئین پدرتان ابراهیم است... - اوست که درگذشته، نام مسلمان را برشما گذاشته است. »
حضرت ابراهیم، مطابق آیات کلام الله مجید، دراین جهان بینی پدرانبیاء توحیدی، امام وپیشوای مردم والگوی انسان کامل است، دربیست وپنج سوره وشصت ونه آیۀ قرآن مجید نام اوبا صفات واوصاف وخوی وخصت ها وکارنامه های زرینش ذکرگردیده است وبنام ملت ابراهیم یعنی آئین، شیوه وروش ابراهیم آمده است.
پروردگاربه پیروان همۀ ادیان الهی خطاب کرده می فرماید که: « ازآئین توحیدی ابراهیم پیروی کنید.» وخطاب به پیامبراسلام آمده است که: « برتوفرض کردیم که پیرو آئین ابراهیم باش، زیرا که اوحنیف ( پاک، با ایمان خالص، راست وصادق ومایل به خیرونیکی )، حقگرای مطلق وتسلیم کامل خدا بود، وهیچ انگیزۀ شرک وخود خواهی دروجودش نبود.» 
درقرآن مجید، نام حضرت موسی بیشترازنام حضرت ابراهیم ذکرگردیده وآن هم دررابطه با بنی اسرائیل است، واما یاد وذکرحضرت ابراهیم دررابطه با شخصیت ومقام ابراهیم است.
منظورازمقام ابراهیم تنها آن محلی نیست که بنا برروایات با فاصلۀ چند متری خانۀ کعبه، جایی که ابراهیم آنجا ایستاده وازآنجا خانۀ کعبه را بنا کرده است بلکه منظورازمقام ابراهیم، مقام ابتلا وامتحان دربرابرسختی ها وناگواریها، مقام صبرواستقامت، اخلاص وایثار، احسان وپیمان ابراهیم است دربرابرخدا ودراصل مقام معنوی ابراهیم، فکرواندیشه، بت شکنی ....؟ وآن مقام یقین ... وآن مقام توکل بخدا، که ابراهیم با الهام پروردگار، زن وفرزند دلبند خود ( اسماعیل وهاجر) را بریک کوهپایۀ بی آب ونان وبی کس وباعث، جایی که غیرقابل کشت وزرع وبدورازقوم وقبیله ومحلات مسکونی، تک وتنها به تقدیرالهی سپرد وفقط به یک چیزتکیه کرد وآن هم به خدای رحیم ورحمن، قادروتوانا. این است مقام ابراهیم وپیامی ازجانب ابراهیم که فقط یک تکیه گاه ویک حافظ ونگهبان ویک روزی دهنده و رازق ویک امین وامان دهندۀ انسان ( الله ) وجود دارد وبس. مقامی که ازتوحید وشکرمایه می گیرد وبه نفی شرک وکفروبت پرستی می پردازد. ابراهیم سپس همان فرزند یگانۀ را ( اسماعیل ) که درسایۀ رحمت پروردگاروخالق جهان هستی بزرگ گردیده است با الهام ووحی الهی آمادۀ قربانی می کند وبدینوسیله عهد وپیمان خود با خدا را ( که همزمان با ایمان به خدا محقق می گردد )، بدون شک وتردید تا پای جان فرزند دلبند وکشیدن کارد برگلوی نازنینش عملی می سازد وسپس با کامیابی دراین امتحان بزرگ منتظرفرمان های دیگرپروردگاراست تا زمانی که فرزندش به سن رُشد ونمو رسیده با کمک ومعاونت وی سنگ تهداب خانۀ کعبه را برای اتحاد ووحدت، همبستگی واخوت، عشق ومحبت می نهدوخانۀ بنا می کند تا همۀ اولاد آدم ازشرق تا غرب عالم بسوی آن جلب وجذب گردیده وهمه را به مسئولیتها ووجائب الهی وانسانی شان فرابخواند. یکی ازافتخارات همۀ ادیان الهی واهل کتاب این است که رابطه وپیوند فکری وعقیدتی خود را با ابراهیم ( ع ) نشان بدهند.
نباید غافل شد که بت پرستی فقط پرستش اجسام سنگی، چوبی، وبت های ساخت دست بشرنیست که برخی آن ها را خدای خود قرارداده وازآن ها طالب کمک واستعانت می گردند، بلکه خیلی چیزهای محسوس وغیرمحسوسی است که برای انسان حکم بت پیدا می کند وهمانند بت ها انسان را بسوی خود می کشاند، وقبلۀ آمال وآرزوهای انسان می شود.
ونباید غافل شد که اقامۀ صلاة یعنی رویکرد به خدا با نمازوایستادن رودرروی قبله ( خانۀ خدا ) خلاصه نمی گردد بلکه رویکرد به خدا به معنی بندگی، تسلیم اوامرونواهی ومنقاد وتحت فرمان پروردگاراست. ( ادامه دارد )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب ... را که با تحلیلی ازاوضاع دوسه قرن اخیر بلوک غرب وشرق درچهارده قسمت ارائه نموده بودم وایجاب آنرا می کرد تا به ادامۀ آن ازاسلام وآنچه نظام اسلامی درجهان اسلام به ارمغان آورده است چیزی به نشربرسانم واما اوضاع متشنج منطقه وآنهم شدت مداخلۀ کشورهای همسایه سبب شد تا قبل ازجهان اسلام به بررسی اوضاع کشورهای همسایه بپردارم. اینک باردیگربه سلسلۀ برگ های ازتاریخ گذشته، قسمت پانزدهم را که درگذشته به نشرر سیده بود بک باردیگرجهت مرورخوانندگان عزیر بدسترس شان قرارداده وانشاء الله تا روز دوشنبه قسمت های بعدی یکی پی دیگر ی دردسترس عزیران قرارخواهد گرفت.
>>>>>>>>>>>>>
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و...
قسمت پانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
درست چهارده قرن قبل، درچنین ایام فرخنده ومبارکی درمکۀ مکرمه ودربین قبیله وخانوادۀ بزرگ عبدالمطلب، یکی ازبزرگان وسرداران قریش کودکی بدنیا آمد که اسمش را محمد گذاشتند، قبل ازتولد وپیش ازآن که چشم این کودک معصوم به دیدارپدرروشن گردد، پدرش پدرود حیات گفت ومادرهم پس ازشش سال فرزند دلبند خود را به تقدیرالهی واگذاروخود بدیارابدی پیوست. این کودک یتیم همانند حضرت موسی وحضرت عیسی، دوران قبل وپس ازولادت را دورانی پرازحادثات، اتفاقات وتحولاتی غیرمعمول سپری کرد: آمنه مادرحضرت محمد پس ازفوت همسربارها درخواب خود با رؤیا های مواجه گردید که پیاپی اورا نوید داده وامید وارمی ساختند. اودرمقاطع مختلف خواب می دید که کسی صدایش می زند که ای آمنه! « توباردارهستی وبزودی مادرخواهی شد..... ای آمنه! سرداراین امت ازتومتولد خواهد شد..... ای آمنه! مادرشخصی خواهی شد که بهترین انسان روی زمین است وباردیگرصدا زد که نامش را احمد بگذار!»
این طفل پاک ومعصوم، ازبدوتولد با معضلات مختلفی روبروشد، مادرش شیری برای خوردنش نداشت ومحتاج دایه گردید وازابتدای حیات با جهانی پرازرنج ومحنت، درد وداغ وحسرت پنجه نرم کرد، جهانی که با سختی ها آغازوبا ناملایمات همراه وبا پایانی پرازفخرومباهات، وپیشوائی امت ومقام والای رسالت همراه گردید.
حالا محمد به جوان برومندی بدل گردیده است که درزیرسایۀ الطاف بی پایان خالقش راه رُشد ونمووشگوفائی را یکی پی دیگری طی کرده است، درجوانی به القابی چون امین وصادق وپاکدامن ملقب گردید وبرهمین مبنا مورد لطف وتفقد یکی ازصاحبان ثروت ومکنت مکه یعنی خدیجه کبری، زن ثروتمندی قرارگرفت که به تجارت اشتغال داشت وی با شناختی که با اوپیدا کرد، اورا امین ومعتمد یافته ودررأس کاروباروکاروان تجارتی اش قرارداد ومتعاقباً اورا به همسری خود برگزید. واما چیزی نگذشت که درغارحرا ودرهنگامی که ازمشاغل دنیائی فاصله گرفته وبه رازونیازبا خالقش مشغول بود، فرشتۀ به سراغش آمد ودرحالی که کلام خدا را به وی عرضه کرد، وی را چنین مخاطب قرارداد:
اقرأ باسم ربک الذی خلق...
« ( ای محمد ) بخوان بنام پروردگارت، آن که ( همۀ جهان را ) آفریده است، همان خدای که به وسیلۀ قلم ( انسان را تعلیم داد وچیزهای به او) آموخت، چیزهای که نمی دانست ... قطعاً انسان درطغیان واتباع هوسها ازحد تجاوزمی کند، همین که خود را توانمند وبی نیازاحساس می کند... آیا اونمی داند که خداوند ( همۀ احوال اورا می یابد وهمۀ اعمال وی را می بیند؟ ) هرگز، هرگز...» ( سورۀ علق:1 -)
محمد سراسیمه خود را به همسرمحبوبش خدیجۀ کبری رسانده ووی را ازماجرای پیش آمده با خبرساخت وهمسرمحبوبش پس ازدقت وبررسی وپس آنکه جویای حقیقت گردیده واطمینانش حاصل شد به صفت اولین زن، رسالت وپیامبری امت را به وی تبریک گفته وبه وی ایمان آورد.
چیزی نگذشته بود که بازهم همان هاتف، تکراراً به سراغ وی آمده وهربارچنین مخاطبش قرارداد:
یایهالمدثر، قم فانذر، وربک فکبر...
« ای جامه برسرکشیده برخیزوبترسان (هشداربده ) وپروردگارت را به بزرگی یاد کن وجامۀ خویش را ازآلوده گیها پاکیزه داروازچیزهای کثیف وپلید دوری کن...» المدثر: 1 - )
یایهالمزمل، قم اللیل الا قلیلاً ...
« ای جامه برخود پیچیده، جزاندکی بیداربمان ( قیام شب کن ) نیمی ازشب ( را به نیایش بپرداز)، یا کمی ازنیمه کم کن ویا برنیمۀ آن بیفزا، وقرآن را با دقت وتأنی بخوان، ما سخن سنگینی را برتونازل خواهیم کرد... » ( المزمل: 1- )
دراین آیات کریمه است که رسول اکرم ( ص) به فاصله گرفتن ازآسایش وآرامش وبه قبول مسئولیتها ووجائب خطیری فرا خوانده می شوند که متوجه ایشان گردیده است..
این آیات کلام الله واین سوره های که پروردگار، یکی پی دیگری برای رسول اکرم فرستاد، با این پیامهای مهم وحیاتی وسرنوشت سازآغازگردید: بخوان وبرخیزوجامه ات را ازسرت برداروبه مسولیتها ووجائبی که به آن ها مکلف گردیده ئی جامۀ عمل بپوشان، خدا را به بزرگی یادکن، خود وماحول خود را پاک وتمیزگردان، زیرا برای یک مأموریت عظیم وحمل یک بارسنگینی که کوه ها ازحمل آن عاجزآمده اند، باید خود را آماده سازی. پیام های که با خواندن ونوشتن ( قلم ) آغازگردید، چیزی که درآئین ها وادیان گذشته سابقه نداشت ، ودرسورۀ مدثربه مسئولیتها ووجائب روزانه ودرسورۀ مزمل به وجائب ومسئولیتهای شبانۀ که درخواندن قرآن وتأمل به آن اشاره مستقیم دارد، پرداخته است. اولین کسی که به رسول اکرم ( ص ) وبه رسالتش ایمان آورد وتصدیق کرد، خدیجۀ کبری همسرگرامی اش بود، کسیکه اورا با تمام خصوصیات وخوی وخصلت ها می شناخت واورا آنگونه که بود وهست شناخته ودرک کرده بود وبرایش باورداشت، سپس علی وابوبکروعثمان ودرنهایت عمرو... قیادت ورسالتش را تصدیق وبه وی ایمان آورده وحمایت خود را ازوی با مال وجان اعلام نمودند، اینها علاوه برپایگاه قوی وقدرتمند خانواده گی وقومی، ازقدرت مالی وازسرمایۀ کافی هم بهره مند بودند، حمایت اینها ازکسی که غیرازخدا پشتوانۀ دیگری ندارد وازهمۀ آن ابزارووسایل رایج ومرسوم ومتداول زمانه بی بهره است، خود گویای یک حقیقت وواقعیتی است که غیرقابل مقایسه با معادلات اجتماعی وسیاسی مرسوم وموجود است، با وی علاوتاً افراد بیشماری ازبین برده گان واسیران وپیشه وران واهل کسب وکاررا که درزیرشلاق صاحبان قدرت وثروت کمرخم نموده ودرجستجوی راه نجات ودرتکاپوی آزادی واستقلال بسرمی بردند، ایمان آورده، همه را با یک عهد وپیمان برادروهمقطاروهم سنگرخود قرارداد، واولین هستۀ را ازاقشارمختلف جامعه چه تجاروبرخی سرمایه داران بزرگ وچه هم افراد تهی دست ومظلوم تشکیل داد که بعدها به یک جنبش عظیم وبه یک نظام نیرومند ومنظمی بدل گشت که دربرابربزرگترین قدرتهای زمان، روسا وزعمای بیرحم ایستاد وقدعلم کرد، ازمردم مظلوم ومحروم وازمستمندان ومستضعفان حمایت کرد وحمایت عامۀ مردم را با خود ساخت، درکنارملتهای محروم ودرمقابل دولتهای طاغی وزورمندانی که دست شان به خون ملتها آغشته بود قرارگرفت، واعلام کرد: « عربی برعجمی سفید پوستان برسیاه پوستان، زرد پوستان برسرخ پوستان فضیلت وبرتری ندارند مگربه تقوی، همۀ مردم اولاد یک آدم هستند وآدم ازخاک بود ».
پیامبری که ازجانب خدا، به رحمة للعالمین مورد خطاب قرارگرفت ودرظرف نیم قرن، نه با زر وزور، ونه با تهدید وتخویف، ونه با زندان واعدام، بلکه با عقیده وایمان قسمتهای وسیعی ازجهان را تحت رهبری وقیادت خود درآورد، قیادت ورهبری که نه برای سلطه وقبضه ونه برای استثمارواستعمارملتها ودولتها، ونه هم برای بهره کشی وبهربرداری های فردی، اجتماعی، سیاسی ویا نظامی، بلکه برای تحقق عدالت وانصاف، علم وآگاهی ودانش، اتحاد ووحدت صفوف، اصل واصول وقانون، رعایت حقوق دیگران، ادای وجائب ومسئولیتهای الهی وانسانی، صحت وسلامتی جسم وروح، کرامت وبزرگواری انسان، خیرخواهی وتعاون ودرنهایت برای استقلال وآزادی انسان ازبندها وزنجیرهای نفسانی، انسانی وشیطانی درجهان کمربسته است، تا زمانی که این اصل واصول واین اهداف ومقاصد واین ارزشهای والای الهی وانسانی رعایت گردید، اسلام ومسلمین، مانند تاج مرصعی برفرق بشریت درخشیدند واما اززمانی که این اصل واصول کمرنگ گردیده ویا ازاین اصل واصول فاصله گرفته شد، دوران ضعف وناتوانی ودوران پیری ونقاهت ودوران سقوط درورطۀ هولناک خود خواهی ها وجاه طلبی ها، وبرخورداری ازمکنت وثروت آغازواین روند با سؤظن وگمان، وبا تشتت وپراکندگی وبا بی حوصله گی وپرخاشگری بسوی انحطاط واختلاف وکشمکش های سوق داده شد که نتایج منفی آن تا قرن ها وتا همین اکنون محسوس وملموس ودرد آوروناراحت کننده است. پیامبری که سیزده سال تمام دربرابرهمۀ انواع آزاروشکنجه ها، تعقیب وتهدیدها، تروروتصفیۀ بهترین یاران وهمسنگرانش، درشرایطی عقب نشینی کرد ومقاومت نمود که هیچ آثار وعلایمی ازخشم وخشونت وکینه وانتقام دروی وپیروانش بمشاهده نرسید، خشم وخشونت را با صبروتحمل، نرمی وملایمت، شرافت وبزرگواری، عفووگذشت، جوانمردی وکرم، ثبات وپایداری وخیرخواهی وفرجام اندیشی پاسخ داد وتازمانی که کارد به استخوانش نرسید وتا زمانی که دشمن به یک قدمی وی ویارانش ظاهرنگردید وتا آنگاه که فرمان دفاع ومقابله وجهاد ازسوی پروردگاردریافت نکرد، راه رویاروئی ومقابلۀ بالمثل را اختیارنکرد.
« تحول وانقلابی را که محمد ( ص ) باعث آن شد انقلابی بود دربرابربت پرستی، برای استقرارمبادی عدالت، حریت ومساوات، انقلابی بود برای ازبین بردن امتیازات طبقاتی، انهدام ونابودی نظام های استبدادی وحکومت های فردی واشرافی، وانقلابی بود برای استقرارنظام جمهوری ومردمی، انقلابی برای برقراری توازن درتمام ساحات زندگی، انقلابی برای ازبین بردن اخلاق پست ودنی وروی آوردن به اخلاق عالی انسانی که ضامن تأمین کرامت بشری وشرافت انسانی شده بتواند.» ( سیرت النبی ازمحمد شاه ارشاد ).( ادامه دارد )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و.. 
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت چهاردهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
آنگلیس همانگونه که درحمله وهجوم، قتل وغارت وایجاد اختلاف ونفاق درافغانستان لحظۀ را ازدست نداد، و برای جبران شکست های خود درافغانستان به تجزیۀ کشورهم مؤفق گردید، وقسمت های مهمی ازکشور را به هند، روسیه وایران ضمیمه ومانند مال یتیم ترکه وتقسیم کرد وامضا وتأئید زمامداران دست نشاندۀ خود را هم ازآن ها گرفت، درسایرنقاط جهان هم بیش ازاین بحران آفرینی ومعضلاتی را ایجاد کرد که تا اکنون غیرقابل مهارولاینحل باقی مانده است.
یکی ازمعضلات باقی مانده ازاستعمارانگلیس درمنطقه مسئله کشمیراست. انگلیس برای تحقق آن اهداف پنهانی خود، ایالت متحد ویکپارچۀ کشمیررا تجزیه وبه دوقسمت هند وپاکستان تقسیم کرد، چیزی که درطی نیم قرن گذشته باعث بحران عظیم وتلفات سنگین انسانی گردید. پاکستان را به دوبخش شرقی وغربی تجزیه کرد، تجزیۀ که با تلفات سنگین انسانی وبه اختلافات عمیق ودائمی دربین دوطرف منجرشد. درسطح وسیع ترتایوان وهانک کانگ را ازبدنۀ چین جدا کرد وصدها معضلۀ دیگری که دراین اوراق نمی گنجد، معضلاتی که تا همین اکنون جنجال برانگیزوبحران آفرین بوده وهست، واما با این که اکثریت مردم کشمیرخواهان استقلال وجدائی خود ازپیکرهند بوده وهستند، ودراین راستا مبارزات وقیام های خونینی را تجربه کرده اند، بطوری که درهرگاه وبیگاه، اختلافات شان برسرمسئله کشمیربه نقطۀ اوج خود میرسد اما بازهم هیچ راه حل معقولی برای مشکل کشمیرسراغ نگردیده است، وچین قدرتمند ویکی ازپنج قدرت اتمی جهان هم تا همین اکنون قادربه استرداد سرزمین های ازدست رفتۀ خود نشده وهیچ گاهی هم به زوروقوت خود متوصل نگردیده است، صهیونیست های که سرزمین های فلسطین، اردن وسوریه را تازه درهمین دوران حیات ما اشغال نموده وباوجود این که با التیماتوم واخطارتمام دنیای اسلام مواجه بوده اند، به نسبت این که ازحمایت قدرتهای بزرگ جهانی برخورداربوده اند، کسی به شمول سازمان ملل متحد قادرنگردید تا به داد مردم فلسطین برسد، وازداعیۀ فلسطین حمایت کند، وقطعنامه های پیاپی سازمان ملل هم محکوم بارها زیرپاگردید،ویا کشتاربیرحمانۀ که درحمایت ازبشاراسد صورت گرفت وبا همه آن حمایت های جهانی ازمردم سوریه، کسی قادرنگردید تا دربرابرابرقدرت روسیه قرارگرفته وازدیموکراسی وانتخاب آزاد مردم سوریه حمایت کند واما این رژیم های مفلوک، ییکاره وبی کفایت کشورکه نه پایۀ مردمی ونه هم قوت وقدرت دولتی ونه هم حمایت خارجی با خود دارند، وسال ها است که نه تنها درمسائل خارجی کشورناکام ونا کارآمد ودنباله روقدرت های منطقه ای وخارجی بوده اند بلکه درامورداخلی ومسائل اجتماعی هم خیلی بدتروگندیده ترعمل نموده، کشوررا دریک بحران دائمی وملت ومردم را درناگوارترین شرایط موجود قرارداده، شرایطی که روزانه هزاران نفردرراه فرارازکشورخود را به آب وآتش زده وفراررا برقرارترجیح می دهند، فقروفاقه بیداد می کند، بیکاری وفساد به اوج خود رسیده است، معضلات اجتماعی جامعه را به انحطاط مواجه ساخته است، اما بازهم این رژیم های مفلوک وپوسیده ادعاهای بس بزرگ ولاف وپتاق های دایشتونستان زمونژ ( این پستونستان ازما است) سرداده تعدادی ازعناصراستفاده جووفرصت طلب را بدورخود جمع نموده وامکانات ناچیزاین ملت محروم ومظلوم را دراختیارشان قرارداده وازاین طریق خود را خواهان سرزمینی نشان می دهند که قرن ها قبل توسط اسلاف وخائنینی ازجنس خود شان به دشمنان دین ووطن بفروش رسیده وحالا نه ساکنین آن سرزمین ها به این دروغ پردازی ها واین عوام فریبی ها موافق اند ویا تمایلی برای پیوستن مجدد به کشوردارند ونه هم خود اینها توان وقدرت چنین ... دارند.
رژیم های که درطی سالیان متمادی قادرنگردیدند تا جنگ دوامدارجاجی ومنگل را حل وفصل نمایند، چیزی که اگرمجاهدین داخل عمل نمی گردیدند؛ شاید تا حالا ازکشته ها پشته می ساختند، اینها بازهم مدعی حاکمیت درسرزمینی می گردند که به غیرازحالات استثنائی وامداد الهی راه حلی برای آن مقدورنیست.
درزمانی که فرصت های مناسب وطلائی برای این امرمهم وحیاتی میسربود، چیزی که درقسمت های قبل این نوشته توضیح داده شد، کسی ازبین این رژیم های مغرورو متکبر( گدا متکبر) وازخود راضی پیدا نشد تا دست بکارگردیده و آرزو وخواستۀ ملت را محقق سازد، فرصت های که به آسانی ازدست رفت. اما دراین شرایطی که کسی قادربه یک وجب پیشروی ویک قدم فراترازحدود ومرزهای تعیین شده خود نیست، من حیرانم که این ها برکدام اساس ومبنا وبرچه خواب وخیالاتی درتلاش اند تا مردم مظلوم خود را کمافی السابق با حیلۀ ونیرنگ به فریبند. جهان آن دوران یکه تازی وآن زمان حمله وهجوم را پشت سرگذاشته است، دورانی که هم ملت ها وهم دولت ها وهم سازمان های جهانی سرعقل آمده وکوچکترین حرکتی را حتی ازجانب قدرت های بزرگ بر نمی تابند، ودرشرایط موجود جهان که هیچ نهاد وقدرتی توان طرح چنین ادعا های بی خود وبی حاصلی را ندارد. من حیرانم به اینها، واین سوال برایم مطرح است که آیا این ها درپی چه اهداف ومقاصدی خواهند بود؟ مقاصد شوم ( رسیدن به قدرت وثروت ) تا ازاین فضای تیره وتاروجهل وبیسوادی حاکم برکشوربیشترین استفاده را ببرند. ودرنهایت من نمی دانم که اینها برچه اصل واصول وبرچه مبنا واساس وبرچه انگیزه وهدفی، براین خواب وخیالات تکیه می کنند؟ 
عدۀ احساس می کنند که اگرما این امتیاز( برسمیت شناختن خط دیورند ) را به پاکستان بدهیم شاید مشکل افغانستان با پاکستان حل گردد. شاید ما هم کریدتی بگیریم وازین پوستین ما هم صاحب سهمی شویم. 
پاکستانی که درطی سال ها نشان داده است که نه تنها به دیورند راضی نمی شود بلکه ادعا های خیلی گسترده ترومقاصد خیلی عظیم ترسیاسی، اقتصادی، واجتماعی دارد، پاکستانی که پشتون ها را به ملتی درجه سه هم قبول ندارد، اما درقضایای بین پاکستان وافغانستان خود را حامی پشتون ها نشان می دهد، درحالی که پاکستان درطی نیم قرن گذشته، بیشترین قدرت نظامی خود را دربرابرمردم مظلوم صوبۀ سرحد وبلوچستان بکاربرده است، پشتون های که می توان ازوضعیت اقتصادی، معیشتی، عمرانی، راه وساختمان وشهرسازی ومقایسۀ صوبه های پاکستان بخوبی تمیزکرد. پاکستانی که دربین اقوام پشتون اختلافات قومی، مذهبی وگروهی را بشدت دامن زده است، بگونۀ که پشتون های پاکستان قادربه رهبری جامعه پشتون وحتی اداره صوبۀ سرحد نیستند، صوبۀ که گاه وبیگاه شاهد اختلاف ونفاق، درگیری وکشمکش وبمباردمان های وحشیانه است.
پاکستانی که با آنهمه معضلات، تجزیه ها وکشمکش ها، اقوام گوناگون وقدرتمندی که با تضاد های جدی وصوبه های جداگانه ودورافتاده ازیکدیگر، احزاب قومی ونژادی قوی با پایه های مستحکم مردمی، ودوکشوررقیب وهمسایه های دربه دیواروپرمدعا وادعا قادرگردید که درمدت نیم قرن، به عنوان یک کشورقوی وقدرتمند منطقه درآید، کشوری که با یک ابرقدرت جهانی دست وپنجه نرم کرد ودنیا را مطابق اهداف ومقاصد خود بدورخود واهداف واستراتژی خود جمع نمود، ازخود ونظام خود وکشورخود یک قهرمان میدان ساخت، واما، ما که چنین وچنان ادعا ها داشته وداریم، وحقیقتاً هم که ...
بازهم باید اعتراف کرد، که پاکستان دارای یک نظام سیاسی حساب شده، پارلمانی قوی وقدرتمند، انتخاباتی شفاف، قوۀ قضائیۀ مستقل، اردوی منظم وقوی، اقتصاد وصنعتی پیشرفته وروحانیتی با پایه های وسیع وگستردۀ مردمی ودارایی احزاب سیاسی نمونه است. 
پاکستانی که باهمۀ آن کم وکمبودها قادربوده است تا همۀ مردم پاکستان را زیریک چتردرآورده وبا همه آن اختلافات نژادی، مذهبی وگروهی، پاکستان را برهمه ترجیح می دهند.
بروقوی شو اگرراحتِ جهان طلبی – که درنظامِ طبیعت ضعیف پامال است.( ادامه دارد )
برگی ازتاریخ پرازاضطراب و.. 
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت سیزدهم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
لشکرکشی های بی رحمانه ومخرب سه قدرت منطقه ای ( صفوی، بابری وشیبانی) درقرن هژده 18 میلادی که درنتیجۀ رویاروئی های ممتد منطقه ای برای ایجاد دهشت ووحشت وتاخت وتازبیشتردربین ملتها ومردم مظلوم وتضعیف ملت ها ودولت های حاکم درمنطقه صورت می گرفت، غیرازآن که انگلیس وسایرکشورها وقدرتهای نوظهورجهانی را ازماورای ابحاروازدورترین نقاط جهان به طمع یک لقمۀ خام به سوی خود جلب کرد وزمینه سازحمله وهجوم آنها برای سلطه وقبضۀ این سرزمین ها گردید وراه نفوذ وپیشروی به این مناطق را برای شان بازودرمدت کوتاهی براین منطقه حاکم ساخت، هیچ دستآورد دیگری نداشت. 
انگلیس درسال 1600 میلادی پس ازآن که تحت عنوان تجارت وارد قلمروشبه قارۀ هند گردید بلافاصله اقدام به تأسیس کمپنی هند شرقی نموده و درهمه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ونظامی داخل عمل گردید وبا چنگ ودندان به مصاف ملتها ودولتهای منطقه رفت، ودیری نپائید که ملتها ودولت های ضعیف وازپا مانده وجنگزده را ازدرون متلاشی ساخت وبرپیکرنیمه جان شان حکومت خود را بنا نهاد.
« فعالیت های مخفی وسری ( جاسوسی ) انگلیس درافغانستان ازعملیات های نظامی اوشدید ترومؤثرتربود. دولت های افغانستان دربرابراین دسیسه بزرگ بکلی خلع سلاح وعاجزازدفاع بودند. مسترکیمپبل یکی ازاین عمال وازاین قماش افراد بود که درحملۀ سال 1833 شاه شجاع فراری درقندهار، افسریک کندک نظامی وی بود. شاه شجاع دراین جنگ منهزم شد وکیمپبل پس اززخمی شدن اسیرومسلمان شد ونامش را شیرمحمد گذاشت... بلافاصله امیردوست محمد وی را به معاش ماهوارچهارصد روپیه قوماندان توپخانۀ اردوی کابل مقررنمود ولی همین که انگلیس وشاه شجاع وسکهه درسال 1839 به افغانستان حمله کردند وامیردوست محمد، شیرمحمد ( کیمپبل ) مذکوررا به دفاع مأمورنمود، وی ازمقابله با شاه شجاع وانگلیس ابا ورزید، واما پس ازفراردوست محمد، مجدداً افسریک قطعه گارد شاهی شاه شجاع گردید ودرسرکوب مبارزین کابل نقشی فعال ایفا کرد. با تعجت شیرمحمد پس ازشکست مجدد انگلیس وشاه شجاع وبرگشت دوبارۀ امیردوست محمد، بازهم قوماندان اردوی پانزده هزارنفری بلخ مقررشد. سردارمحمد افضل والی بلخ پسردوازده سالۀ خود سردارعبدالرحمن ( پادشاه آیندۀ افغانستان ) را به شاگردی وی داد. شیرمحمد سه سال این پسربی سواد را که سخت تحت تأثیرتبلیغات وی قرارگرفته بود، صرف سوهانکاری وقسماً درروزسه ساعت جراحی آموخت.» 
انگلیس درطی سه جنگی که درافغانسان براه انداخت، اگرچه دربین ملت دستآوردی نداشت اما رژیم های ظالم وجبار، یکه تازوخود محورونظام های پوشالی ونا کارآمد را زیرقبضۀ خود درآورد وآنچه خواست بربالای شان انجام داد، ازغصب تا تجزیۀ سرزمین ها وبده بستان های شرم 
آوروننگین با حاکمان وخائنین ملی وتا امضای خط دیورند که همانند زخم ناسوری منطقه را درنا آرامی، تنش و اختلاف دائمی قرارداد وتا امروزهم این معضله یکی ازدرد سرسازترین بحران های منطقه بحساب می آید. 
-مادۀ اول عهدنامه مورخ 30 مارچ 1855 بین امیردوست محمد وانگلیس ازاین قراراست: « مابین آنریبل ایست اندیا کمپنی وجناب امیردوست محمد والی کابل وآن ممالک افغانستان که درقبضۀ او می باشد وورثای امیرمذکور صلح ودوستی دایمی خواهد بود. این معاهده دارای سه ماده است. درمادۀ دوم آن گفته شده که: انگلیس درعلاقه جاتی که حالا درتصرف امیرمذکورمی باشد، ابداً مداخله نمی کند. درمادۀ سوم آن گفته شده است: جناب امیردوست محمد والی کابل وورثای او درقلمروکمپنی مداخله نکرده وبه دوستان آنریبل اییست اندیا کمپنی دوست باشند وبا دشمنان کمپنی مذکوردشمن باشند. »
دراین معاهده، جناب امیر( سلطان افغانستان ) به صفت والی یک ولایت وآن هم والی تحت امروفرمانی که نه تنها باید دوستی وفرمانبرداری خود به مقامات عالیۀ انگلیس را رعایت کند، بلکه رعایت دوستان کمپنی را هم برخود واجب بداند، معرفی شده است.
« معاهدۀ دیورند مورخ 12نوامبر1893 با امیرعبدالرحمن این گونه شروع می شود: معاهدۀ مابین جناب امیرعبدالرحمن خان جی، سی، اِس، آی امیرافغانستان وحدود متعلقۀ آن دریک طرف، وسرهنری مارتیمردیورند کی، سی، ائی، سی، اس، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند ونایب ووکیل ازجانب دولت عالیه طرف دیگرازآن جا که بعضی مسئله ها به نسبت سرحد افغانستان به طرف هندوستان برپاشده اند وچنان که هم جناب امیرصاحب وهم دولت عالیه هند خواهش انفصال این مسئله بطریق اتفاق دوستانه دارد وخواهش تقرروتعین حدود دایرۀ تسلط واقتدارخودشان را دارند، تا که درآینده هیچ اختلاف رأی وخیال درامرمذبوربین دولت هم عهد وهم پیمان وقوع نیابد، پس به وسیلۀ این نوشته معاهده حسب ذیل صورت گرفت: 
-معاهدۀ دیورند دارای هفت ماده ویک نقشۀ ضمیمه آن است که طبق این نقشه ومواد اول ودوم معاهده حدود شرقی وجنوبی افغانستان ازواخان تاسرحد ایران، ازطرف خود انگلیس بطوردلخواه تعیین شده وامیرعبدالرحمن تعهد کرده که آن را قبول نماید. درمادۀ سوم امیرعبدالرحمن متعهد گردیده که ازدعوی افغانستان به تمام ولایات « سوات، باجور، چترال، ارنوی، ملک وزیری واور، گذشته است. درمادۀ پنجم امیرواگذاری علاقۀ چمن وحقابۀ « سرکی تلری » را به انگیس ها قبول کرده است. درمادۀ هفتم گفته شده که نسبت به طریقۀ دوستانه که جناب امیرصاحب دراین گفتگو ومعامله یعنی قبول معاهدۀ دیورند ظاهرساخته اند، دولت عالیۀ هند بروجه عطیۀ سالانه یک ملیون ودوصدهزارروپیه که الآن به جناب ممدوح ( امیر) داده می شود، ششصد هزارروپیه سالیانه مزید نموده شود. 
-آن عده مردم افغانستان که درخارج خطوط سرحد شرقی افغانستان « دیورند » ماندند وازقید چنین بیعتی آزاد بودند صد سال دیگربه جنگ های دفاعی وحفظ آزادی خود با انگلیس ها مشغول ودریک قرن تقریباً نود جنگ خورد وبزرگ درمقابل انگلیس ها انجام دادند. تنها در مدت سی سال انگلیس ها « سی وهفت سفربری » برضد سرحدات آزاد افغانی نمودند، معهذا نتوانستند که آزادی واستقلال ایشان را سلب نمایند. این است که حتی دشمن مجبوربه اعتراف شد وگفت ازاین افغان های تند طبع وجنگآورومتعصب وآزادی دوست، جنگ جویان بهتری دردنیا وجود ندارد. گریفن دریاد داشت های 1876 نوشت که سفربری های انگلیس درمقابل سرحدات آزاد افغانی ازجهتی مکررصورت می گرفت تا هرقبیله جداگانه اندازۀ قدرت دولت انگلیس را معاینه کند. لیتن که ازضربات ملی مردم افغانستان بسیارمنزجرشده بود درمورد سرحدات آزاد افغانی چنین گفت: منظرۀ سرحد درجهان نظیرندارد. زیرا یک قدرت بزرگ متمدن! ( انگلیس) پس ازبیست وپنج سال اشغال مسالمت آمیزهنوذ نفوذ مطلوبی برهمسایگان « نیمه وحشی »! خود ندارد وقلمرو برتانیه درفاصلۀ یک روزه راه ازبزرگترین قشله نظامی آن منطقه نا محفوظ بوده وحیات انگلیسی درفاصلۀ یک میلی سرحد آن معروض خطراست...( ادامه دارد )

                                                                         بیان  نماز جمعه
فضیلت روز جمعه
فضیلت و اهمیت روز جمعه نزد پروردگار( ج ) ، از تمام روز ها بیشتر است . خداوند ( ج ) در آن شش برتری و امتیازی را جمع نموده است که در ایام دیگری وجود ندارد و به همین مناسبت آنرا جمعه گویند .
اولین امتیاز و برتری آن است که این روز ، روز اجتماع عظیم مسلمانها است . آنها در یک محل واحدی برای ذکر خداوند ( ج ) جمع می شوند و یک اجتماع عظیم را تشکیل داده و نماز جمعه را برپا می دارند و به این مناسبت رسول اکرم ( ص ) این روز را روز عید مسلمانها قرار داده اند .
عربها درعصر جاهلیت این روز را روز عروبه می نامیدند .
از زمانی که اسلام آنرا روز تجمع  مسلمانها قرار داد ، نام آنرا جمعه گذاشتند .
جمعه دراصل یک اصطلاح اسلامی است . یهود روز شنبه را برای عبادت اختصاص داده بودند ؛ زیرا خداوند ( ج ) در آن روز ، بنی اسرائیل را از بردگی فرعون نجات داد . عیسویها برای فرق گذاشتن بین خود و یهودیها ، روز یکشنبه را به این منظور اختصاص دادند ؛ اگر چه دراین مورد نه از حضرت عیسی (  ع  ) احکامی وجود داشت و نه در انجیل ذکری بعمل آمده بود ؛ اما عقیدۀ عیسویها این است که حضرت عیسی (ع ) پس از جان دادن به صلیب ؛ از قبر خارج گردیده  و به سوی آسمانها پرواز کرد ؛ سپس سلطنت رومی ، طی یک فرمان رسمی ، درسال 329 میلادی ، آنرا روز تعطیل عمومی قرار داد .
     اسلام با ممتاز ساختن امت خود بر این امت ها ، به آن هر دو روز توجهی ننموده  و جمعه را ، فقط برای عبادت جمعی ، اختیار کرد ؛ و به همین اساس است که آنرا روز عید مسلمانها گویند . علاوه بر این ، پنج برتری دیگری را ذکر کرده آن حضرت ( ص ) فرمودند :
« روز جمعه از همه روزها افضل و ممتاز است . درنزد خدا ( ج ) مرتبۀ آن از تمام روز ها بیشتر است ، تا تاجایی که مرتبۀ آن از عیدالاضحی و عیدالفطر هم بیشتر است . در این روز پنج خصوصیتی است که در روز هایی دیگر نیست . »
1 – خداوند ( ج ) در این روز ، حضرت آدم ( ع ) را آفرید .
2 – خداوند ( ج ) در همین روز ، حضرت آدم ( ع ) را بر زمین ( خلیفه گردانید ) پائین آورد .
3– در همین روز حضرت آدم درگذشت .
4 در همین روز یک لحظۀ مقبول است ، که هر گاه بنده در آن لحظه ، هر چیز حلال و پاکیزه را ازخدای خویش بخواهد ، بدون شک ، آنرا برایش اعطا می کند .
5 – و همین روز مصادف است با روز رستاخیز ؛ ملائک مقرب خداوند ( ج ) ، آسمان ، زمین ، هوا ، کوه ، دریا و هیچ چیز دیگری نیست که به ترس و اضطراب از این روز ( جمعه ) نباشد .
رسول اکرم ( ص ) فرمودند :
    « عصر ظهور ( پیدایش ) ما  در دنیا ، عصر پس از همه است ؛ لیکن در روز رستاخیز قبل از همه راهی ( جنت ) هستیم . آنها ( یهود ونصاری ) را قبل از همه کتاب هدایت دادند ، و ما را بعد از همه ؛ و بناءً  برهمۀ آنها احترام جمعه فرض گردید ، اما آنها با آن مخالفت کردند ، ولی خداوند ( ج ) ما را بر استقامت در آن توفیق بخشید ؛ لهذا همۀ آنها از ما عقب تر اند .
یهود فردای جمعه ( شنبه ) و نصاری پس فردا ( یکشنبه ) را احترام می نمایند . »
پیامبر گرامی ( ص ) توجه و آمادگی به جمعه را از روز پنجشنبه آغاز می نمودند و می فرمودند :
« شب جمعه شب سفید و روز جمعه روز روشن است . »
امام غزالی ( رح ) میفرماید :
« درحقیقت ، از فیوضات و برکات روز جمعه آن مؤمنی مستفید می گردد که در انتظار آن دقیقه شماری می نماید و آن غافلی نهایت بی نصیب است که نداند ، کی جمعه خواهد بود ؛ یعنی صبح جمعه از مر دم بپرسد ، که امروز چه روزی است ؟»