برگی ازتاریخ پرازاضطراب و..
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت سیزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
لشکرکشی های بی رحمانه ومخرب سه قدرت منطقه ای ( صفوی، بابری وشیبانی) درقرن هژده 18 میلادی که درنتیجۀ رویاروئی های ممتد منطقه ای برای ایجاد دهشت ووحشت وتاخت وتازبیشتردربین ملتها ومردم مظلوم وتضعیف ملت ها ودولت های حاکم درمنطقه صورت می گرفت، غیرازآن که انگلیس وسایرکشورها وقدرتهای نوظهورجهانی را ازماورای ابحاروازدورترین نقاط جهان به طمع یک لقمۀ خام به سوی خود جلب کرد وزمینه سازحمله وهجوم آنها برای سلطه وقبضۀ این سرزمین ها گردید وراه نفوذ وپیشروی به این مناطق را برای شان بازودرمدت کوتاهی براین منطقه حاکم ساخت، هیچ دستآورد دیگری نداشت.
انگلیس درسال 1600 میلادی پس ازآن که تحت عنوان تجارت وارد قلمروشبه قارۀ هند گردید بلافاصله اقدام به تأسیس کمپنی هند شرقی نموده و درهمه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ونظامی داخل عمل گردید وبا چنگ ودندان به مصاف ملتها ودولتهای منطقه رفت، ودیری نپائید که ملتها ودولت های ضعیف وازپا مانده وجنگزده را ازدرون متلاشی ساخت وبرپیکرنیمه جان شان حکومت خود را بنا نهاد.
« فعالیت های مخفی وسری ( جاسوسی ) انگلیس درافغانستان ازعملیات های نظامی اوشدید ترومؤثرتربود. دولت های افغانستان دربرابراین دسیسه بزرگ بکلی خلع سلاح وعاجزازدفاع بودند. مسترکیمپبل یکی ازاین عمال وازاین قماش افراد بود که درحملۀ سال 1833 شاه شجاع فراری درقندهار، افسریک کندک نظامی وی بود. شاه شجاع دراین جنگ منهزم شد وکیمپبل پس اززخمی شدن اسیرومسلمان شد ونامش را شیرمحمد گذاشت... بلافاصله امیردوست محمد وی را به معاش ماهوارچهارصد روپیه قوماندان توپخانۀ اردوی کابل مقررنمود ولی همین که انگلیس وشاه شجاع وسکهه درسال 1839 به افغانستان حمله کردند وامیردوست محمد، شیرمحمد ( کیمپبل ) مذکوررا به دفاع مأمورنمود، وی ازمقابله با شاه شجاع وانگلیس ابا ورزید، واما پس ازفراردوست محمد، مجدداً افسریک قطعه گارد شاهی شاه شجاع گردید ودرسرکوب مبارزین کابل نقشی فعال ایفا کرد. با تعجت شیرمحمد پس ازشکست مجدد انگلیس وشاه شجاع وبرگشت دوبارۀ امیردوست محمد، بازهم قوماندان اردوی پانزده هزارنفری بلخ مقررشد. سردارمحمد افضل والی بلخ پسردوازده سالۀ خود سردارعبدالرحمن ( پادشاه آیندۀ افغانستان ) را به شاگردی وی داد. شیرمحمد سه سال این پسربی سواد را که سخت تحت تأثیرتبلیغات وی قرارگرفته بود، صرف سوهانکاری وقسماً درروزسه ساعت جراحی آموخت.»
انگلیس درطی سه جنگی که درافغانسان براه انداخت، اگرچه دربین ملت دستآوردی نداشت اما رژیم های ظالم وجبار، یکه تازوخود محورونظام های پوشالی ونا کارآمد را زیرقبضۀ خود درآورد وآنچه خواست بربالای شان انجام داد، ازغصب تا تجزیۀ سرزمین ها وبده بستان های شرم
آوروننگین با حاکمان وخائنین ملی وتا امضای خط دیورند که همانند زخم ناسوری منطقه را درنا آرامی، تنش و اختلاف دائمی قرارداد وتا امروزهم این معضله یکی ازدرد سرسازترین بحران های منطقه بحساب می آید.
-مادۀ اول عهدنامه مورخ 30 مارچ 1855 بین امیردوست محمد وانگلیس ازاین قراراست: « مابین آنریبل ایست اندیا کمپنی وجناب امیردوست محمد والی کابل وآن ممالک افغانستان که درقبضۀ او می باشد وورثای امیرمذکور صلح ودوستی دایمی خواهد بود. این معاهده دارای سه ماده است. درمادۀ دوم آن گفته شده که: انگلیس درعلاقه جاتی که حالا درتصرف امیرمذکورمی باشد، ابداً مداخله نمی کند. درمادۀ سوم آن گفته شده است: جناب امیردوست محمد والی کابل وورثای او درقلمروکمپنی مداخله نکرده وبه دوستان آنریبل اییست اندیا کمپنی دوست باشند وبا دشمنان کمپنی مذکوردشمن باشند. »
دراین معاهده، جناب امیر( سلطان افغانستان ) به صفت والی یک ولایت وآن هم والی تحت امروفرمانی که نه تنها باید دوستی وفرمانبرداری خود به مقامات عالیۀ انگلیس را رعایت کند، بلکه رعایت دوستان کمپنی را هم برخود واجب بداند، معرفی شده است.
« معاهدۀ دیورند مورخ 12نوامبر1893 با امیرعبدالرحمن این گونه شروع می شود: معاهدۀ مابین جناب امیرعبدالرحمن خان جی، سی، اِس، آی امیرافغانستان وحدود متعلقۀ آن دریک طرف، وسرهنری مارتیمردیورند کی، سی، ائی، سی، اس، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند ونایب ووکیل ازجانب دولت عالیه طرف دیگرازآن جا که بعضی مسئله ها به نسبت سرحد افغانستان به طرف هندوستان برپاشده اند وچنان که هم جناب امیرصاحب وهم دولت عالیه هند خواهش انفصال این مسئله بطریق اتفاق دوستانه دارد وخواهش تقرروتعین حدود دایرۀ تسلط واقتدارخودشان را دارند، تا که درآینده هیچ اختلاف رأی وخیال درامرمذبوربین دولت هم عهد وهم پیمان وقوع نیابد، پس به وسیلۀ این نوشته معاهده حسب ذیل صورت گرفت:
-معاهدۀ دیورند دارای هفت ماده ویک نقشۀ ضمیمه آن است که طبق این نقشه ومواد اول ودوم معاهده حدود شرقی وجنوبی افغانستان ازواخان تاسرحد ایران، ازطرف خود انگلیس بطوردلخواه تعیین شده وامیرعبدالرحمن تعهد کرده که آن را قبول نماید. درمادۀ سوم امیرعبدالرحمن متعهد گردیده که ازدعوی افغانستان به تمام ولایات « سوات، باجور، چترال، ارنوی، ملک وزیری واور، گذشته است. درمادۀ پنجم امیرواگذاری علاقۀ چمن وحقابۀ « سرکی تلری » را به انگیس ها قبول کرده است. درمادۀ هفتم گفته شده که نسبت به طریقۀ دوستانه که جناب امیرصاحب دراین گفتگو ومعامله یعنی قبول معاهدۀ دیورند ظاهرساخته اند، دولت عالیۀ هند بروجه عطیۀ سالانه یک ملیون ودوصدهزارروپیه که الآن به جناب ممدوح ( امیر) داده می شود، ششصد هزارروپیه سالیانه مزید نموده شود.
-آن عده مردم افغانستان که درخارج خطوط سرحد شرقی افغانستان « دیورند » ماندند وازقید چنین بیعتی آزاد بودند صد سال دیگربه جنگ های دفاعی وحفظ آزادی خود با انگلیس ها مشغول ودریک قرن تقریباً نود جنگ خورد وبزرگ درمقابل انگلیس ها انجام دادند. تنها در مدت سی سال انگلیس ها « سی وهفت سفربری » برضد سرحدات آزاد افغانی نمودند، معهذا نتوانستند که آزادی واستقلال ایشان را سلب نمایند. این است که حتی دشمن مجبوربه اعتراف شد وگفت ازاین افغان های تند طبع وجنگآورومتعصب وآزادی دوست، جنگ جویان بهتری دردنیا وجود ندارد. گریفن دریاد داشت های 1876 نوشت که سفربری های انگلیس درمقابل سرحدات آزاد افغانی ازجهتی مکررصورت می گرفت تا هرقبیله جداگانه اندازۀ قدرت دولت انگلیس را معاینه کند. لیتن که ازضربات ملی مردم افغانستان بسیارمنزجرشده بود درمورد سرحدات آزاد افغانی چنین گفت: منظرۀ سرحد درجهان نظیرندارد. زیرا یک قدرت بزرگ متمدن! ( انگلیس) پس ازبیست وپنج سال اشغال مسالمت آمیزهنوذ نفوذ مطلوبی برهمسایگان « نیمه وحشی »! خود ندارد وقلمرو برتانیه درفاصلۀ یک روزه راه ازبزرگترین قشله نظامی آن منطقه نا محفوظ بوده وحیات انگلیسی درفاصلۀ یک میلی سرحد آن معروض خطراست...( ادامه دارد )
به ادامۀ قسمتهای قبل - قسمت سیزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
لشکرکشی های بی رحمانه ومخرب سه قدرت منطقه ای ( صفوی، بابری وشیبانی) درقرن هژده 18 میلادی که درنتیجۀ رویاروئی های ممتد منطقه ای برای ایجاد دهشت ووحشت وتاخت وتازبیشتردربین ملتها ومردم مظلوم وتضعیف ملت ها ودولت های حاکم درمنطقه صورت می گرفت، غیرازآن که انگلیس وسایرکشورها وقدرتهای نوظهورجهانی را ازماورای ابحاروازدورترین نقاط جهان به طمع یک لقمۀ خام به سوی خود جلب کرد وزمینه سازحمله وهجوم آنها برای سلطه وقبضۀ این سرزمین ها گردید وراه نفوذ وپیشروی به این مناطق را برای شان بازودرمدت کوتاهی براین منطقه حاکم ساخت، هیچ دستآورد دیگری نداشت.
انگلیس درسال 1600 میلادی پس ازآن که تحت عنوان تجارت وارد قلمروشبه قارۀ هند گردید بلافاصله اقدام به تأسیس کمپنی هند شرقی نموده و درهمه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ونظامی داخل عمل گردید وبا چنگ ودندان به مصاف ملتها ودولتهای منطقه رفت، ودیری نپائید که ملتها ودولت های ضعیف وازپا مانده وجنگزده را ازدرون متلاشی ساخت وبرپیکرنیمه جان شان حکومت خود را بنا نهاد.
« فعالیت های مخفی وسری ( جاسوسی ) انگلیس درافغانستان ازعملیات های نظامی اوشدید ترومؤثرتربود. دولت های افغانستان دربرابراین دسیسه بزرگ بکلی خلع سلاح وعاجزازدفاع بودند. مسترکیمپبل یکی ازاین عمال وازاین قماش افراد بود که درحملۀ سال 1833 شاه شجاع فراری درقندهار، افسریک کندک نظامی وی بود. شاه شجاع دراین جنگ منهزم شد وکیمپبل پس اززخمی شدن اسیرومسلمان شد ونامش را شیرمحمد گذاشت... بلافاصله امیردوست محمد وی را به معاش ماهوارچهارصد روپیه قوماندان توپخانۀ اردوی کابل مقررنمود ولی همین که انگلیس وشاه شجاع وسکهه درسال 1839 به افغانستان حمله کردند وامیردوست محمد، شیرمحمد ( کیمپبل ) مذکوررا به دفاع مأمورنمود، وی ازمقابله با شاه شجاع وانگلیس ابا ورزید، واما پس ازفراردوست محمد، مجدداً افسریک قطعه گارد شاهی شاه شجاع گردید ودرسرکوب مبارزین کابل نقشی فعال ایفا کرد. با تعجت شیرمحمد پس ازشکست مجدد انگلیس وشاه شجاع وبرگشت دوبارۀ امیردوست محمد، بازهم قوماندان اردوی پانزده هزارنفری بلخ مقررشد. سردارمحمد افضل والی بلخ پسردوازده سالۀ خود سردارعبدالرحمن ( پادشاه آیندۀ افغانستان ) را به شاگردی وی داد. شیرمحمد سه سال این پسربی سواد را که سخت تحت تأثیرتبلیغات وی قرارگرفته بود، صرف سوهانکاری وقسماً درروزسه ساعت جراحی آموخت.»
انگلیس درطی سه جنگی که درافغانسان براه انداخت، اگرچه دربین ملت دستآوردی نداشت اما رژیم های ظالم وجبار، یکه تازوخود محورونظام های پوشالی ونا کارآمد را زیرقبضۀ خود درآورد وآنچه خواست بربالای شان انجام داد، ازغصب تا تجزیۀ سرزمین ها وبده بستان های شرم
آوروننگین با حاکمان وخائنین ملی وتا امضای خط دیورند که همانند زخم ناسوری منطقه را درنا آرامی، تنش و اختلاف دائمی قرارداد وتا امروزهم این معضله یکی ازدرد سرسازترین بحران های منطقه بحساب می آید.
-مادۀ اول عهدنامه مورخ 30 مارچ 1855 بین امیردوست محمد وانگلیس ازاین قراراست: « مابین آنریبل ایست اندیا کمپنی وجناب امیردوست محمد والی کابل وآن ممالک افغانستان که درقبضۀ او می باشد وورثای امیرمذکور صلح ودوستی دایمی خواهد بود. این معاهده دارای سه ماده است. درمادۀ دوم آن گفته شده که: انگلیس درعلاقه جاتی که حالا درتصرف امیرمذکورمی باشد، ابداً مداخله نمی کند. درمادۀ سوم آن گفته شده است: جناب امیردوست محمد والی کابل وورثای او درقلمروکمپنی مداخله نکرده وبه دوستان آنریبل اییست اندیا کمپنی دوست باشند وبا دشمنان کمپنی مذکوردشمن باشند. »
دراین معاهده، جناب امیر( سلطان افغانستان ) به صفت والی یک ولایت وآن هم والی تحت امروفرمانی که نه تنها باید دوستی وفرمانبرداری خود به مقامات عالیۀ انگلیس را رعایت کند، بلکه رعایت دوستان کمپنی را هم برخود واجب بداند، معرفی شده است.
« معاهدۀ دیورند مورخ 12نوامبر1893 با امیرعبدالرحمن این گونه شروع می شود: معاهدۀ مابین جناب امیرعبدالرحمن خان جی، سی، اِس، آی امیرافغانستان وحدود متعلقۀ آن دریک طرف، وسرهنری مارتیمردیورند کی، سی، ائی، سی، اس، ای فارن سکرتری دولت عالیه هند ونایب ووکیل ازجانب دولت عالیه طرف دیگرازآن جا که بعضی مسئله ها به نسبت سرحد افغانستان به طرف هندوستان برپاشده اند وچنان که هم جناب امیرصاحب وهم دولت عالیه هند خواهش انفصال این مسئله بطریق اتفاق دوستانه دارد وخواهش تقرروتعین حدود دایرۀ تسلط واقتدارخودشان را دارند، تا که درآینده هیچ اختلاف رأی وخیال درامرمذبوربین دولت هم عهد وهم پیمان وقوع نیابد، پس به وسیلۀ این نوشته معاهده حسب ذیل صورت گرفت:
-معاهدۀ دیورند دارای هفت ماده ویک نقشۀ ضمیمه آن است که طبق این نقشه ومواد اول ودوم معاهده حدود شرقی وجنوبی افغانستان ازواخان تاسرحد ایران، ازطرف خود انگلیس بطوردلخواه تعیین شده وامیرعبدالرحمن تعهد کرده که آن را قبول نماید. درمادۀ سوم امیرعبدالرحمن متعهد گردیده که ازدعوی افغانستان به تمام ولایات « سوات، باجور، چترال، ارنوی، ملک وزیری واور، گذشته است. درمادۀ پنجم امیرواگذاری علاقۀ چمن وحقابۀ « سرکی تلری » را به انگیس ها قبول کرده است. درمادۀ هفتم گفته شده که نسبت به طریقۀ دوستانه که جناب امیرصاحب دراین گفتگو ومعامله یعنی قبول معاهدۀ دیورند ظاهرساخته اند، دولت عالیۀ هند بروجه عطیۀ سالانه یک ملیون ودوصدهزارروپیه که الآن به جناب ممدوح ( امیر) داده می شود، ششصد هزارروپیه سالیانه مزید نموده شود.
-آن عده مردم افغانستان که درخارج خطوط سرحد شرقی افغانستان « دیورند » ماندند وازقید چنین بیعتی آزاد بودند صد سال دیگربه جنگ های دفاعی وحفظ آزادی خود با انگلیس ها مشغول ودریک قرن تقریباً نود جنگ خورد وبزرگ درمقابل انگلیس ها انجام دادند. تنها در مدت سی سال انگلیس ها « سی وهفت سفربری » برضد سرحدات آزاد افغانی نمودند، معهذا نتوانستند که آزادی واستقلال ایشان را سلب نمایند. این است که حتی دشمن مجبوربه اعتراف شد وگفت ازاین افغان های تند طبع وجنگآورومتعصب وآزادی دوست، جنگ جویان بهتری دردنیا وجود ندارد. گریفن دریاد داشت های 1876 نوشت که سفربری های انگلیس درمقابل سرحدات آزاد افغانی ازجهتی مکررصورت می گرفت تا هرقبیله جداگانه اندازۀ قدرت دولت انگلیس را معاینه کند. لیتن که ازضربات ملی مردم افغانستان بسیارمنزجرشده بود درمورد سرحدات آزاد افغانی چنین گفت: منظرۀ سرحد درجهان نظیرندارد. زیرا یک قدرت بزرگ متمدن! ( انگلیس) پس ازبیست وپنج سال اشغال مسالمت آمیزهنوذ نفوذ مطلوبی برهمسایگان « نیمه وحشی »! خود ندارد وقلمرو برتانیه درفاصلۀ یک روزه راه ازبزرگترین قشله نظامی آن منطقه نا محفوظ بوده وحیات انگلیسی درفاصلۀ یک میلی سرحد آن معروض خطراست...( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر