عنایت الله طوفان جناب انجنیر صاحب محمد اسحق خداوند شمارا سلامت داشته باشد مایه فخر ما وزندگی ساده وبی الایش شما که نمونه از ان متعهدان به لقا الله پیوسته که صادقانه در راه خود وارمان خیش سر در کف گرفتند واز هیچ تند باد وگزندی نهراسیده ونلرزیدند وبا همان لباس تقوا شهادت را استقبال کردند وشما ان تعهد را منحیث امانت باهمه دغدغه های زرقوبرق باخود نگهداشته اید بیقین که روح شهدا را شاد وبازمانگانرا سر بلند نگهداشته اید
اینجا مطلبی را تزکر داده اید که فراموش همه شده بود ان یاد از بزرک مرد وسنگر دار اندیشه وقلم است او گهیز شهید است که کمونستان سنگ بنای ترور را به حکم بارارانشان شوروی وقت با شکستن قلم توانای گهیز شهید گزاشتند اورا توسط دخترش حمیده گهیز که اکنون مشهور به فریده گهیز میباشد ودر امریکا در یک کلیسا منحیث رضا کار از انطریق در افغانستان کابل هرات شبکه تبشیری دارد کار میکند او در سال 1383 به افغانستان امده بود مریم یکی از اقارب بوش را که ریسه اوقیانوسیه در امور اسیا بود همراهی میکرد ودر قرغه به سلسله یکی از افغانهای مقیم در کانادا در جمع مریم امریکای بامن اشنا شد اورا خواستم درجمع دیگران در موتر خیش بصوب قرغه ببرم در شیشه پیشروی مترم تصویر قهرمان ملی احمد شاه مسعود بود وی بمجرد نگاهش به تصویر فورا به فهوش وناسزا متوصل شد همی میگفت که مسعود قاتل رفقای ما است او خیانت کار وعامل جنگ در افغانستان است ومیگفت ناقض حقوق بشر ودشمن زنان است مثل سایر کسان فوش میگفت من تعجب کردم بدون انکه بر افروخته شوم سوال کردم که شما از صحت بر خوردار هستید یا کدام تکلیف روانی دارید فوری از موتر پاین شد وبه مریم نیز اشاره کرد که از این موتر پاین شوید ویا این میزبان تصویر را از روی موتر بردارد انوقت راحت میشویم شخصیکه با انها منحیث کانادای با ما بود واو باعث تفریح رفتن به قرغه شده بود با عصبانیت به اوخطاب کرد که اخلاق خودرا درست که همین ادم بود که وطن را نجات داده امروز توفراری ولگرد در وطن ابای خود ازاد چکر میزنی عقل داری یا دیوانه هستی این ادم فاروق رامش نام دارد اکنون در کانادا زندگی میکند بلاخره فاروق ازمن معذرت خواست وطلب بخشش کرد گفت اینها در خارج زندگی میکنند مشکلات را ندیده اند هرچه شنیدید عفوه میخواهم من گفتم هیچ باکی ندارد ما در برابر این توحین کردنهای مردم بیخبر یا مغرص دهن بدهن شویم فرق ما با ولگرد ها نمیشود حال ماخون وجان داده ایم تا دیگران راحت باشند برای این خون نداده ایم که فخر فروشی کنیم یا از دیگران انتقام بکشیم همین نوع اخلاق کمنیست هاهم بود که ما صبر میکردیم فکر میکنم که همین خانم مارا نیز عامل جنگ وخشونت میداند خوب است که من با شکیبای ایمان واو باشعار تهمت جنگ وخشونت برما بشما ثابت شد که عامل جنگ وخشونت کمنست ها وزنان ازاده از دین وفرهنگ اند بلاخره رهسپار قرغه شدیم چندی نشسته صحبت کردیم اورا من نمیشناختم که این خانم حمیده گهیز قاتل پدر خود است نان خواستم تا صرف کنیم ناگهان دیدم که خانم مریم امریکای لب به شکوه گزاشت واشکهایش جاری شد فاروق برایش گفت خانم مریم چه شده او گفت یک بکس که در ان لب تاب من میباشد در میدان هوای کابل مفقود شده من برا یک ما موریت امده بودم همه پلانهایم در لب تاب مانده چطور کنم من برایش گفتم مشکل نیست اورا من جستجو میکنم اوباور نمیکردمندریور خودرا که شجاع از اقاربم بود وظیفه دادم تا میدان رفته جستجو کند اورفت من با مهمانان خود نان صرف کردیم
ناگهان خانم حمیده ازمن سوال کرد که شما خانم.........را میشناسید گفتم اگر او باشد او از اقارب من است خانم سر شناسی است ودر وقت تا سیس حزب کمونست از جمله زنان طراز اول در جمعسه خانم یکی انهیتا ودوم کس دیگری که اسمش فرامشم شده سوم همین اقارب مت است که اکنون در سویدن زندگی میکند وحالا در کابل است خانم حمیده فوری تکان خورده گفت میشود برایش زنگ بزنی من زنگ زدم اوکه اسمش را لازم نمیدانم ذکر کنم تیلفون خودرا برداشت بامن صحبت جور بخیری کرد وگفت خیریت باش گفتم یک خانم باشما صحبت میکند تیلفون را دادم صحبت اغاز شد خانم حمیده فوری خودرا معرفی کرد گفت من حمیده هستم بیادت امد یا خیر اوگفت کمی اشاره بدهید او گفت من به ماسکو فراری شدم پدرم کشته شد یادت امد یا خیر او گفت حال درست شد بعد از صحبت ها تیلفونرا حسب خواهش خانم........ بمن داد اواهسته به من گفت اورا شناختی یانه گفتم نه.. گفت او حمیده گهیز دختر گهیز است که پدرش را ترور کرد وخود به شوروی فرا کرد حال در امریکا است مشهور به فریده میباشد ونیز بامن شوخی کرد که اور ترور نکنی بمجرد معرفی کردن همه قصه های شنیده بخاطرم امد ......میگزارم به بخش دوم که خیلی جالب است
پسندنمایش واکنشها یبیشتر · پاسخ · دیروز ساعت 14:57
مدیریت
عنایت الله طوفان
عنایت الله طوفان بخش دوم داستان حمیده گهیز
وقتیکه کتابهای جیبی از ناصر مکارم شیرازی کتاب های سید قطب شهید ومحمد قطب مرحومی را میخواندم در پهلوی ان قصه جریده گهیز که افشاگر افکار وعملکرد های مادیون یعنی کمونست هارا بود نیز مطالعه میکردم انوقت انقدر عمیق نبودیم روز شد ک...دیدن بیشتر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر