ziaie1

ziaie1

۱۴۰۳ آذر ۱, پنجشنبه

 Abdulkarim Ghariq

برادر محترم جناب ضیائی صاحب! نوشته أی شما را خواندم، شما آنچه حقیقت بود را بیان داشتید، من فکر می کنم اینکه جناب آقای محسنی یا در اثر پیری فکر شان را از دست داده اند، و یا هم مریضی فراموشی پیدا کرده اند، که باید مداوا شوند، ورنه جناب شان و حزب شان بعد از استقرار دولت مجاهدین اکثریت مناصب دولتی را در اختیار داشتند، تا جائی که آقای سید محمد علی جاوید معاون شان حیثیت صدراعظم دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی را بعهده داشت، و تمام پرسنل حرکت اسلامی در بلند ترین مقام ها در وزارت خانه ها و سفارت خانه جابجا گردیده بودند، و یکی از علل اختلاف حزب وحدت اسلامی با دولت برهبری استاد ربانی شخص ایشان و حزب شان بود، زیرا حزب آقای محسنی بیشترین مناصب را بنام سهمیه اهل تشیع در دولت تصاحب کرده بودند، که حزب وحدت به این عمل اعتراض داشت، و باز وقتی دولت حامد کرزی بمیان آمد، آقای محسنی خود را قندهاری و عموی آقای کرزی گفتند، اما با این ملاحظات شکوه، شکایت انتقاد و تمسخر از دوستان، همراهان و همسنگران آن هم در وقت فقدان آنها نامردی است، و به معنی تف سربالا است که بر روی خود انسان بر می گردد،، و دست آویز دست دشمنان و معاندان می گردد، و سنگری می شود که از آن بر روی همگان شلیک گردد، نباید ناجوانمردانه در خلای دیگران خود را پاک و صادق قلمداد کرد، و دیگران را مجرم و گنهکار شمرد، در آخر شعر حافظ شیرازی در این جا بهترین مصداق است، که می گوید: نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد -- ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد -- صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی -- شامگاهی نگران باش که سر خوش باشد-- خوش بود گر محک تجربه آید به میان -- تا سیه روی شود هر که در او غش باشد-- خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب-- ای بسا رخ که به خونابه منقش باش


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر