12-2-2018
نامۀ سرگشاده:
به برادران....
قسمت نزدهم
بنام خداوند بزرگ
یا ایهاالذین امئوا لایسخرقوم.....
« ای کسانی که ایمان آورده اید نباید گروهی از مردان شما گروهی دیگر را مسخره کنند شاید آنان بهتر از این ها باشند...... وهم دیگر را طعنه نزنید و مورد عیب جوئی قرار ندهید و یک دیگر را با القاب زشت و نا پسند مخوانید و منامید، برای مسلمانان چه بد است که پس از ایمان آوردن سخنان ناگوار و گناه آلود گفتن ( تمسخر و طعنه زدن و عیب جوئی کردن و به القاب بد خواندن ) و بر زبان راندن! کسانی که از ( چنین اقوال و افعالی) دست بر ندارند و توبه نکنند ایشان ستمگران اند. ای کسانی که ایمان آورده اید ازبسیاری از گمان ها بپرهیزید که برخی از گمان ها گناه است و جاسوسی و پرده دری نکنید و یکی از دیگری غیبت ننمائید، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردۀ خود را بخورد؟ بی گمان همگی شما از مرده خواری بدتان می آید ( و از آن بیزارید، غیبت نیز چنین است، از آن بپرهیزید) و از خدا پروا کنید، بی گمان خداوند بس توبه پذیر و مهربان است.»
حجرات: 11-12
اِن الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعاً ....
« بیگمان کسانی که آئین خود را پراکنده می دارند و دسته- دسته و گروه- گروه می شوند توبه هیچ وجه از آنان نیستی و سر و کار شان با خداست، و خدا ایشان را از آن چه می کنند با خبرمی سازد.» ( انعام: 159)
قل هوالقادر علی ان یبعث علیکم عذاباً ......
« بگو! او، ( خدا ) تواناست عذابی از بالای سر تان و یا از زیر پاهای تان بر شما بر انگیزد ( شما را دچاربلاهایی آسمانی و زمینی گرداند) ویا شما را گرفتار« اختلاف و تفرقه » نماید و شر و بلای بعضی از شما را به بعضی دیگربچشاند، بنگر چگونه آیات را گوناگون بیان می داریم؛ شاید آنان بفهمند.» انعام:65
یکی بخون دیگری تشنه، یکی به مردن دیگری شادان، یکی به عیب دیگری خندان، ویکی به رسوائی دیگری آرام.
درنامۀ قبلی متذکر گردیده بودم که وضعیت ما، چه از لحاظ روحی و روانی وچه هم از جهات جسمی آشفته و نا بسامان است و بر همین مبنا، ما به اختلالات و بیماری های گوناگون روحی و جسمی دچاریم. از لحاظ جسمی گفته بودم که وضعیت جسمی ما نامناسب، وخیم و درد آور است و اما اینک باید ملطفت شد که وضعیت روحی و روانی ما و خیم تر و خطرناکتر از حالت جسمی ما است. همۀ ما مجموعاً در اضطراب، ترس و نگرانی بسر می بریم، زیرا هر لحظه، انفجار، انتحار، ترور و آدم ربائی همۀ ما را تهدید می کند و همه را وحشتزده و کلافه کرده است، و اما وضعیت کلی ما از این هم بدتر و هولناک تر است. من بیشتر از چیزی ترس و نگرانی و دلهُره دارم که همۀ ما را به کام خود فرو می برد، و همۀ مایان به نحوی از انحا به آن مبتلا و به این بلا و مصیبت گرفتاریم، بلا و مصیبتی که محسوس و ملموس نیست و اما بصورت فاجعه بارتر از انفجار و انتحار در آمده است، و آن تشتت و پراکندگی و اختلاف و نفاقی است که ما و جامعۀ ما را به نابودی روبرو کرده است، پدیدۀ که زیانبارتر از هر چیز دیگری است، زیرا اتحاد و وحدت و همبستگی جامعه و ملت و کشور را نشانه گرفته است، وحدت و اتحادی که هرگاه تحقق پیدا کند هیچ نیرو وقدرت و دشمنی قادر نمی گردد تا آن ها را به چالش کشیده و این گونه به خواری و ذلت دچار کند. و این حالت اسفبار ناشی از فعل و انفعالات، و از خوی و خصلت های زشت و ناپسندی است که در بین ما، جامعه و کشور ما جا باز کرده آست، مانند: خشم و خشونت، تعصب و تنفر، عیب جوئی و تجسس، افترا و تهمت، بغض و بخل، غیبت و دروغ، مکر و حیله، ریاکاری و خیانت در امانت، حرس در ازدیاد مال و جاه، حسد، کینه و انتقام و.....و ده ها بیماری وخوی و خصلت های بدور از شأن و مقام انسان، که هم ما و هم خانواده ها و هم جامعه و کشور را زیر سیطرۀ خود در آورده، حالتی است که باید آن را حالت فاجعه بار و هولناک، نه تنها برای مسلمان بلکه برای مقام و موقعیت ویژه ای انسان نامید، زیرا که این ناهنجاری ها، اداره و کنترول عقل و عواطف و احساسات پاک ما را از دست ما ربوده است و به راه موهومی کشانده که با سرشت و طینت، و خوی و خصلت ها و ارزش های الهی و انسانی کاملاً در تضاد است؛ چیزی که مشهود و ملموس است این است که ما لجام اراده و عزم خود را در اختیار چیزی قرار دادیم که آن را نفس اماره و دشمن انسان و انسانیب نامیده اند.
باید بپذیریم که این ما هستیم که محیط و محل و ماحول خود را به بهشتی مبدل می سازیم یا به جهنمی که همه در آن بسوزیم و فریاد زنیم و راه نجاتی هم پیدا کرده نتوانیم
ما هشدار های خداوندی و اخطارهای نبوی ( ص) را از عواقب بد اعمالمان نادیده گرفته وبه طغیان وسرکشی ادامه دادیم و همان است که امروز به یک بحران عظیم و به یک لجنزار متعفن و به یک فضای پر از آشوب و فتنه گرفتاریم، این فضای را که خود به دست خود و برای خود رقم زدیم باز هم سر عقل نیامده و از این و آن می دانیم وخود را برائت داده و به فساد خود ادامه می دهیم. ( ادامه دارد ) بهاءالدین ضیایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر