5-2-2016
بنام خداوند بزرگ
آوارگی و هجرت، ثمرات و پیامد های آن
قسمت اول
در این حالاتی که سیل مهاجرین و آوارگان بی سرپناه، دنیا را به یک معضلۀ بزرگ انسانی روبرو کرده است، این آوارگی، هجرت، ترک خانه و دیار دسته جمعی انسان ها ( بصورت گروهی ) نه تنها برای خود آوارگان بلکه برای همۀ جامعۀ انسانی غیر قابل باور و تحمل است، و همه می دانیم که عوامل و اسباب بی شماری سبب این همه آوارگی و هجرت و باعث این جابجائی ها شده است و اما یکی از صد ها پیامدی که این آوارگی و هجرت به همراه می آورد، اختلاط و یا هم تقابل فرهنگ ها، نژاد ها، و رسم و رواج هایی است که اگر توجهی به آن صورت نگیرد عامل پریشانی های خیلی بیشترخواهد گردید.
همین که به صفت یک پناهنده وارد یک کشور دیگری می گردیم در اولین فرصت باید خود را به یک مرجع قانونی معرفی نموده و به سوالاتی که از ما می شود، پاسخ بگوئیم. ( البته در کشورهای که دارای نظم و قانون اند و برای هر چیز و هرپدیده طرح و برنامۀ دارند و تنها به شعار و حرف در برابر جریانات مختلف اکتفا نمی کنند؛ بلکه شیوه های عملی برای هر موضوع وهرپدیدۀ تهیه و تدارک می نمایند.)
اولین سوالی که از یک مهاجر و یا آواره صورت می گیرد شاید این باشد که: اسم، اسم پدر، اسم خانواده گی و محل سکونت قبلی ( کشوری که از آن مهاجرت نموده ایم ) و دین و آئین خود را معرفی بداریم، یعنی هویت خود را مشخص کنیم.
دومین سوال شاید این است که بنا برچه عوامل و انگیره های ترک خانه و دیارکرده ایم.
سومین سوال این که چه می خواهیم. یعنی با چه اهدافی هجرت نموده ایم و شاید سوالات متعدد دیگری.
پاسخ به اولین سوال، هویت ما را مشخص می سازد ویک سوال مهم و اساسی است، زیرا در این سوال مشخص می گردد که ما کی هستیم و مهمترین اصل این است که چه باور و اعتقاداتی داریم ( پیرو چه مکتب فکری و چه دین و آئین و اعتقادات)؟
چند فرضیه مطرح می گردد:
اولاً: آن که شاید از بین مهاجرین و آواره گان کسانی پیدا شوند که بگویند، ما به چیز مشخصی اعتقاد و ایمان نداریم، یعنی مانند آن کسانی که پایبند اصول و اعتقادات خاصی اند، ما به چیزی معتقد نیستیم، بدین معنی که ما از هر قید و بندی آزادیم، آن چه در دنیا بنام دیموکراسی و آزادی نام برده می شود، فقط ما به آن باور داریم و پای بند آنیم. یعنی ما پایبند هیچ اصل و اصول دیگری نیستیم.
ثانیاً: اگرخود را به صفت یک افغان مسلمان معرفی کرده ایم، بلافاصله چنین برداشت می گردد که افغان ها مردم آزادی خواه، استقلال طلب، مسلمان و کسانی اند که سالیان زیادی را برای آزادی و استقلال کشورخود از چنگال شوروی مبارزه کرده اند و در نهایت نه تنها این که کشور خود را آزاد کرده اند، بلکه یک ابر قدرت لجام گسیخته را از پای در آورده و از نقشۀ جهان حذف نموده و علاوتاً سر زمین های وسیعی را که تحت قبضۀ آن بوده است به استقلال و آزادی رسانده یعنی از زیر سلطه اش خارج ساخته اند، از جمله قسمت های وسیعی از شرق اروپا.
ثالثاً: این که ما مسلمان و پایبند اصول و اساسات اسلامی هستیم، هرگاه به چنین نتیجۀ در زندگی رسیده باشیم که فقط یک راه برای سعادت و خوشبختی ما وجود دارد و آن هم اسلام است. آن گاه قبل از هر چیزی باید خود را از این آئین و از این راه و از این مسیری که برای خود در زندگی انتخاب کرده ایم، بطور کامل آگاه گردانیم.
ما همان گونه که دربخش هویت متعلق به خود هستیم، متعلق به خانواده و متعلق به یک قوم و متعلق به یک کشور و شاید متعلق به یک گروه و متعلق به یک مذهب، و در نهایت متعلق به یک دین و آئین هستیم.
ما باید بپذیریم که آن چه باعث آوارگی و هجرت ما گردیده است، شاید یک قسمت آن، به عوامل خارجی مربوط باشد و اما یک قسمت دیگر و یا یک عامل عمدۀ دیگر آوار گی و هجرت ما به عملکرد های خود ما برمی گردد یعنی ریشه در اعتقادات و کردار ما دارد، و با هجرت ازاین دیار به آن دیار راه حلی برای آن نمی توان سراغ کرد، مگر این که در افکار و کردار خود تغیراتی را ایجاد کنیم.
هرگاه آرزومند آنیم که تا از ارزش های آزادی و دیموکراسی در این سرزمین ها استفاده کنیم چرا از خوبترین آن ( ارزش ) ها بهره مند نگردیم، کسانی از طریق فوتبال، کسانی از طریق تئاتر و سینما، کسانی از طریق ساز و آواز و موسیقی و کسانی از طریق علم و دانش و آگاهی به درجات بالای دنیائی و گاهی هم به مقام های قهرمانی رسیده اند و در این میان اهالی کشورهای افریقائی بیشترین استفاده را کرده وبیشرین مایه را گذاشته اند اما کسان دیگری فقط و فقط به چیزهایی متوسل گشته و به دنبال چیزهایی... فرصت هائی طلائی خود را ازدست می دهند که هم به آبروی خودشان وهم برای خانواده و هم برای قوم و وطن و دین و آئین شان بر می خورد و علاوتاً برای شان درد سرساز است.
کشور ما اگر چه دوران سختی را سپری می کند که خیلی ها را به مأیوسیت روبرو کرده است اما یک واقعیت را در این سرزمین کسی این کار کرده نمی تواند که فرزندان این مرز و بوم در طول تاریخ خود چه درساحت علم و ادب و عرفان و چه دز دیانت و اخلاق و خصائل عالی انسانی و چه در امور سیاسی و اجتماعی و نظامی همیشه سرآمد ملل منطقه بوده و از کسی عقب نمانده اند. محصلینی که همیشه از این کشور عازم خارج گردیده اند با درجات عالی علمی وفرهنگی به کشور بر گشته و افتخارات عظیمی را کمائی کرده اند.
شخصیت انسان بگونۀ ایست که اگر از توانائی های که دارد به درستی استفاده کرده و راه خود را بسوی فلاح و رستگاری بازکند به این معنی که اگر قادر گردد تا استقلال و آزادی فکری و عملی خود را ( استقلال، تنها استقلال سیاسی نیست ) حاصل کند به این معنی که اگر انسان خود را از نفس خود مستقل گرداند، یعنی آن که خود را از زیر بار نفس خود آزاد سازد، در این صورت است که هیچ کسی قادر به این نمی گردد که وی را زیر بارخود آورده و استقلال و آزادی وی را سلب کند زیرا نفس و هوی و شیطان است که انسان را به بردگی، ذلت و خواری می کشاند، و سپس تحویل این و آن هیولای دیگرمی دهد.
اگرما هویت خود را درک کرده و شخصیت های که تاریخ، جوامع، ملت ها و دولت های مقتدر و مردمی را ساخته اند؛ الگو و اُسوۀ خود قرار دهیم و به سادگی تحت تأثیر نفس قرار نگرفته و هویت خود را خدشه دار نسازیم و در هدف و آرمان خود به چیزهای خورد و ریزه و بی ارزش روی نیاوریم و به اهداف والا ، مقدس و عالی انسانی تکیه کرده و با تلاش وکوشش موانع را از سر راه خود با حوصله مندی برداریم، آن گاه هم خود ما و هم هویت ما از گزند حوادث و از اتفاقات ناگوار و از اتهامات ناروا و شیطانی در امان مانده و جایگاه خود را خواهد یافت.در غیر آن هرگاه انسان به دام هوی و هوس ها و وسوسه های شیطانی افتاد هم زندگی خود را به مخاطره می اندازد وهم دیگران را به معضلات گوناگون دچار می سازد، و علاوتاً تا زمانی که انسان به معضلات خودش راه حل پیدا کرده نتواند چگونه خواهد توانست که برای پرابلم های دیگران راه حل پیدا کند.
عدۀ شاید چنین پنداری داشته باشند که هرگاه ما خود را از قید و بند یک سلسله اصول و ارزش های انسانی و معنوی آزاد کردیم به این معنی خواهد بود که ما قادرخواهیم بود تا هرچه دل ما بخواهد انجام دهیم و نه تنها به مانع و مشکلی روبرو نخواهیم گردید، بلکه شاید که از جانب نهاد های قوی و قدرت مندی مورد حمایت وپشتیبانی هم قرار بگیریم. این فکر باطل و این اشتباه بزرگی است که اگر ما از دیموکراسی و آزادی غربی داشته باشیم. در این کشورها، نه تنها این گونه آزادی وجود ندارد بلکه در این کشورها بر عکس تصورما، هیچ آزادی و استقلالی به آن مفهومی که ما از آزادی داریم وجود ندارد، زیرا در این سرزمین ها همه چیز تحت سایۀ قانون قرار دارد و انسان از هر جائی دیگری در این سرزمین ها مقیدتر به احترام و اجرای قانون است. فعل خوب و خراب، و عمل بد و نیک همه و همه برایش قانونی وجود دارد وانسان فقط در چوکات قانون قادر است زندگی خود را سر و سامان بخشیده و در غیر آن هرحرکتی که ناشی از تمایلات فردی و شخصی ویا گروهی و اما در تضاد با قانون باشد جرم پنداشته می شود و هرجرم و حرکت خلاف، کیفرهای مناسب ومعیاری خود را در پی دارد. و بر همین مبنا است که در این کشورها بیشترین جرم و جرایم را مهاجرینی مرتکب می گردند که از سز زمین های دیگر آمده اند. حادثۀ سال نو عیسوی در کلن که تعدادی عناصر بی خاصیت و فرومایه و اعضای حزب شیطان باعث آن گردیدند و سبب شدند تا نه تنها ملیون ها انسان مهاجر در این سرزمین ها که طی سال ها با عزت و آبرو زندگی شرافتمندانۀ را سپری کرده بودند؛ آسیب ببینند بلکه هزاران مهاجر و آوارۀ تازه وارد که مورد تفقد و احترام میزبانان شان قرار گرفته بودند، زیر سوال قرار بگیرند. و علاوتاً این افراد پس از شناسائی وکشف هویت شان از ملیت و.... هم پرده برداشته شد که شاید باعث درد و رنج خیلی از هموطنان شان را هم فراهم کرده باشند و اما یکی از برازندگی های قانونی این سرزمین ها این است که هیچ کسی قادر نیست تا جرم و جنایت کسی را حتی به اقارب ونزدیکان وحتی هم نشنیان شان به شمول برادر و یا خواهر و یا پدر و مادر کسی نسبت داده و از آن ها انتفام بگیرد بلکه هرکس خودش مسئول عملکرد خودش به حساب می آید و بس. خلاف آنچه در سرزمین های ...... هرگاه کسی مرتکب جرم و جنایتی گردد تعدادی مست و یا دیوانه و یا مریض بگونۀ وحشیانه به کوچه و بازار آمده، هر که را با سر و صورت مهاجر و آواره در سر راه خود یافتند در همان جا به حسابش میرسند. و نه تنها آن ها را می کشند، بلکه خانه و کاشانۀ آن ها و ساحه و منطقه را هم آتش می زنند. چه وحشت و بربریتی؟ اما در این سرزمین ها، مسئولین شان اعلام می دارند که مرتکبین این گونه اعمال هیچ ربطی به آوارگان و مهاجرین ندارند؛ بلکه عناصر بی عُرضه و بی مایۀ بوده اند که چنین اعمالی را مرتکب گردیده اند. ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا؟
یکی از رهبران گروه های مخالف مهاجرین و آوارگان درحالی که همیشه انگشت انتقاد را بر این سوژه ( مهاجرت ) می گذارد، چنین ادعا می کند که هرگاه به زندان ها مراجعه کنید، می بینید که این آوارگان با خود چه چیزهایی را به ارمغان آورده اند.( ادامه دارد) بهاءالدین ضیایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر