ziaie1

ziaie1

۱۴۰۰ دی ۲, پنجشنبه

 

23-12-2015
نامۀ سرگشاده به:
قسمت هشتم
پس از ایمان بخدا، دومین رکن مهم اسلام نماز است که اگر آن گونه که حقیقت نماز است ادا گردد، انسان را به سوی صلاح و فلاح جهت داده و از صفات و اعمال زشت و ناپسند باز می دارد. عمل انسان بیان گر آن است که انسان حقیقتاً فریضۀ نماز را ادا کرده است و یا خیر، زیرا خداوند فرموده است که ادای نماز، انسان را از فحشاء ومنکر باز می دارد. همان گونه که در نماز به طهارت وپاکیزگی بدن از آلودگی ها وکثافات توجه زیادی صورت گرفته است به طهارت باطن و قلب هم اکیداً توصیه گردیده است و چنانچه امام محمد غزالی در احیاءالعلوم فرموده اند:
« طهارت را چهار مرتبه است:
اول- پاک کردن ظاهر از احداث، اخباث و فضلات.
دوم- تنظیف جوارح [ اندام ها ] از گناه و بزه.
سوم- تطهیر از رذایل و اخلاق نکوهیده.
چهارم- تنزیه سِر از هر چه جز خدای است، و این طهارت پیامبران و صدیقان است .
حقیقت معرفت خدای هرگز در دلی نیاید تا هر چه جز خدای است از وی بیرون نشود.
طهارت سِر از صفات نکوهیده و عمارت آن به صفات ستوده نیاید تا از طهارت دل از خوی های بد و عمارت آن به خوی های نیک فارغ نشود. و بدین مرتبه نرسد تا جوارح را از معصیت ها پاک نکند و به طاعت ها آبادان نگرداند.
هر که بصیرت او نا بینا باشد از مراتب طهارت فهم نکند مگر درجۀ واپسین را [ که] به اضافت لبابِ مطلوب چون پوست است، و در آن غلو کند و مبالغت نماید، وهمۀ اوقات خود مستغرق گرداند در استنجا و شستن جامه ها و پاک داشتن ظاهر و بخصوص آب های روان بسیار جستن و به حکم وسوسه ونقصان عقل پندارد که طهارت مطلوب و [ شریف] همین است و بس و نداند که سلف کلَّ همت و تمام فکرت خود را در تطهیر دل ها مصروف داشتندی و درکار ظاهر مساهلت نمودندی.»
ما از اول جمع واحد، یکدست و یکپارچۀ بودیم، و آن زمانی بود که نه از مال و جاه و نه هم از دست های بیرونی و مداخلۀ خارجی حرف وخبری در میان بود، بلکه یک تعداد انسان های معتقد، مؤمن، ایثارگر و فدائی اسلام که همه هدف و ارمان شان، در خدمت به اسلام و مسلمین خلاصه می گردید. جمع متحد ویکپارچه، و حرفی از قوم، نژاد ومذهب در میان نبود. سنی و شیعه، پشتون و تاجیک، ازبک و هزاره، باصداقت و راستی و اخلاص و... در صف واحد، با قلب های پر از عطوفت و مهر که برای ( سربلندی ) اسلام می تپید، اما همین که آوارگی و هجرت آغاز گردید دروازۀ اختلاف ونفاق باز گردید و از همان روزهای نخست آواره گی و هجرت علایم تشتت و پراکندگی محسوس و مشهود بود. همان گونه که آن دوران و آن ایام قبل از آواره گی و هجرت، دوران امتحانی عظیم بود، و با کمترین ایراد ( اساسی ) به پایان رسید این دوران نوین آوارگی وهجرت هم که از مهمترین دوران و حساس ترین روزهای امتحان بزرگ پروردگار بود و باید که با برادری و اخوت، شوری و مشورت، سنجیدگی و درایت، تفکر و تعقل، دلسوزی و ترحم، حلم و برد باری و ده ها صفت والای اسلامی سپری می گشت، افسوس که.....
جائی که برادر به برادر نکند رحم – بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
آن روز اگر فرصت این را پیدا نکرده بودیم که به کتاب خدا و سنت پیامبرگرامی مراجعه کرده وعیب ونقص کار و حرکت خود را در روش و اعمال خود جستجوکنیم وفقط به این اکتفا نمودیم که همه اشکالات کارخود و جمع خود را به گردن این و آن بیاندازیم، امروز هنوز هم فرصت آن را داریم که گذشته، حال و آیندۀ خود را با محک ارزش های والای اسلام بسنجیم و به دقت ببینیم که چه کرده ایم و به چه جهتی در حرکت بوده و هستیم و از همین حالا هم اگر بتوانیم و در اختیارخود باشیم، راه صحیح و درست را در این اوضاع متلاطم ومتشنج ( کشور و جهان ) انتخاب و مشعل راه خود قرار دهیم.
دو راه در سر راه ما قرار داشته ( درگذشته ) ودارد ( حال و آینده ) و دو انتخاب که در گذشته و حال با آن روبرو بودیم و هستیم. می دانیم که از این ها یکی صحیح و انسانی و دیگری ناصحیح و ناثواب است. دیانت و بی دیانتی، علم و جهل، برادری و خصومت، حسن ظن و سؤ ظن، ترحم و بی رحمی، جوانمردی و ناجوانمردی، اعتماد و بی اعتمادی، بردباری و خشونت، حرمت و بی حرمتی، آسان گیری و سخت گیری، گذشت و انتقام؛ و به همین گونه ده ها صفت نیک و اوصاف پسندیدۀ که با آن ها مقامات والای معنوی نصیب انسان می گردد و از این طریق بسوی خیر و فلاح رهنمون می گردد، وده ها خصلت های نا ثوابی که بدور از مقام و حیثیت یک مسلمان و یک انسان با احساس و با مسئولیت است و در نهایت از انسان چیزی می سازد که جز وحشت و بربریت حاصل دیگری به همراه نخواهد داشت، حتی امروز می بینیم که این صفات ناموزون و ناثواب را در مواردی کسانی با خود یکدک می کشند که هیچ قابل باور و تصور( از ایشان) نیست. در عین این که پایبند اصول و اساسات دین و متمسک به فرایض و واجبات الهی ( از عبادات و شب زنده داری تا روزه های فرضی و نفلی و در نهایت ایثار مال وجان ) اند؛ اما فخر فروشی ومقدس مآبی، کبر و غرور، بی عدالتی و ظلم، بخل و بغض، خودمحوری و یکه تازی، خشونت و بیرحمی، کینه و انتقام، و تهمت و افتراء، وده هاخصلت غیر اسلامی و انسانی و در مواردی حیوانی و بدتر از حیوان از آن ها به نمایش می گذارد.
انسان موجود ی است که با وجود همۀ توانایی های خدادادی، دارای عیب ونقص هایی است که هر قدر با برنامه و دقیق عمل کند، و هرقدر هم موفقیت وکامیابی حاصل کند باز هم از خطا، اشتباه و گناه نمی تواند در امان باشد و این حالت، اختیاری نیست. و بغیر از پیامبران که معصوم اند، زیرا مدد پروردگار هر لحظه شامل حال ایشان است و با وحی و الهام پروردگار مورد عنایت قرارمی گیرند، سایر انسان ها با درجاتی متفاوت دارای نقطه ضعف ها، خلاها و عیب واشکالاتی اند، که در بعضی ناچیز و در برخی به پیمانۀ زیاد است.
در هر صورت مسلمان برادر مسلمان است و برادر نمی تواند به هیچ عذر و بهانۀ با برادر مسلمانش رو در رو قرار گرفته و یا با او قطع رابطه کرده، یا راه اختلاف و کمکش ویا راه تصادم و درگیری با او را در پیش گیرد.
آن چه از ابتدای امر واقع گردیده است، نه بر مبنای حق و یا بر مبنای اجبار و حالتی از ناگزیری و بلکه بر مبنای، غرور، تکبر، خود بزرگ بینی، خود محوری ویا هم ریشه در حب جاه و مال دارد و چنان چه این معضله ادامه یافته است و به اوضاع و شرایط خاص و زمان و مکان وموقعیت خاصی خلاصه نگردیده است و اختلاف پی اختلاف و انشعاب درپی انشعاب و جدائی درپی جدائی بوده است، چیزی که منافی اسلام و با ارزش های اسلامی در تضاد است.
و آن چه که خیلی تأسف بار است این است که ما همین که عیب و اشکالاتی را در بین خود مشاهده نمودیم، بدون این که از طریق اصولی ومطابق دستورخدا و سیرۀ رسول اکرم ( ص) عمل نموده و مانند طبیبی که بیماری را به دلسوزی معاینه و تحت تداوی قرار می د هد ( ادعو الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة ) به رفع آن اقدام کنیم، به رأی و میل خود متوصل گردیده و دست بکاری میزنیم که باعث تشتت و پراکندگی و عامل اختلاف و نفاق بیشتر می گردد. دریک لحظۀ مهم و حساس و سرنوشت ساز خود را درجایگاه کسانی قرار می دهیم که هیچ قابل مقایسه نیست و یا خود را در موقعیت ومقام حضرت عمر( رض) قرار داده و ادعا می کنیم که حضرت عمرچنین و چنان کرد و اما اگرخود و اعمال ( چه ظاهری و چه باطنی ) خود را بخواهیم با حضرت عمر مقایسه کنیم نه تنها درحق حضرت عمرجفا کرده ایم بلکه به اسلام و اعتقادات خود دشمنی ورزیده ایم، زیرا اسلام اصولی را مشخص نموده است که مسلمان مکلف است تا آن ها را با تمام توان رعایت کند و برای رعایت آن اصول باید آن قدر از صبر، تحمل، گذشت و ایثار کاربگیرد که تا مسئله به راه حلی معقول ومنطقی بیانجامد و مشکل بر طرف گردد، بطورمثال: مسلمان برادر مسلمان است و مسلمان آن چه را که برای خود می پسندد باید برای برادر مسلمان خود هم بپسندد. ما اگر در مسایل فامیلی، که فامیل نزد ما عزیز است هر عیب و اشکالاتی را از یکی از اعضای فامیل و یا از یکی از همکاران خود و یا ازیکی ازپیروان خود ببینیم نه تنها عیب و اشکالات را پنهان می کنیم بلکه اگر کسی آن عیب و اشکالات را ناخود آگاه افشاء کند تا زنده هستیم با وی راه دشمنی و خصومت را درپیش می گیریم.
ما به اهداف و آرزوهایی خود ( اسلام ) نمی رسیم تا آن که به اسلامی که ما مدعی آن هستیم که نزد ما عزیز است، مانند آن علاقه مندی و توجهی که به مال، جاه و فرزندان خود داریم، به اسلام نداشته باشیم. هرگاه در بین این خانوادۀ بزرگ ما ( اسلام )، مسائلی پیش آید (عیب و اشکالاتی) رونما گردد، از اولین کسانی هستیم که با بیرحمی با آن برخورد می کنیم و بدون درنگ به افشاگری می پردازیم، بطور مثال: اگر روزی بین ما و یک برادر مسلمان ما اختلافی رونما گردد که ما باید از چیزی دست بردار گردیده ویا عقب نشینی کنیم، زیرا باید مسلمان مصالح جمع را در نظرگرفته، برای این که آن اصول اساسی ما ( وحدت و اتحاد خدشه دار نگردیده و یا تشتت وپراکندگی ایجاد نگردد و یا نظم و انسجام بهم نخورد و آبروی دو آدم مسلمان زیرپای نگردد و این جریان باعث درد و رنج سایر مسلمین نگردد ) باید یکی از مایان بخاطر خدا ( ج )، ایثار کرده ( ازحق خود تنازل کرده ) و کناربرود تا معضلۀ مذکورحل گردد. خیلی از روایات مستندی در تاریخ اسلام موجود است که انسان های مؤمن و با احساسی، محض برای رضای پروردگار از همه حقوق خود گذشته و بر معضلۀ خاتمه داده اند ولی خیلی انسان های را هم سراغ داریم که خون های زیادی را به ناحق ریخته اند تا حرف خود را بکرسی بنشانند، و هرگاه کمی به دقت توجه گردد، نشانه های از رد پای شیطان در این موارد مشهود است؛ بگونۀ که شیطان نقش خود را بخوبی ایفا کرده و در این میان برنده میدان است.( ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر