نبرد پا برهنه ها
قسمت هژدهم
شفیق فردای آن روز، تماس و ارتباط با خانواده های شهدا ومفقود شده ها را دراولویت کاری خود قرارداد وبدون اطلاع قبلی بدروازۀ خانۀ یکی ازشهدای جوانی که به تازگی به دست رژیم سفاک وظالم شهید شده بود، حاضر گردید وبا نواختن زنگ دروازه اجازۀ دخول خواست.
پدرشهید درحالی که ازسیمایش حالت غمزدگی وتأثربه مشاهده نمی رسید، دروازه را بازکرد وبدون درنگ گفت:
احساس می کنم که به خاطربرادرشهید تان وبرای تسلیت گوئی آمده اید؟ بفرمائید.
من ازشما وسایربرادران ودوستان پسرم که درمراسم شهادت وی با ما غم شریکی نموده وما را تنها نگذاشته اید تشکرمی کنم وازخدای بزر گ برای تان اجروپاداش اخروی را طلب می کنم. ما که یکی ازخانواده های بزرگ وسرشناس کابل هستیم که بیشترمردم ما را می شناسند وازپسرودختروخورد وبزرگ ما، چه برادر زاده وخواهرزاده وسایراعضای خانواده به ده ها تن میرسند، هیچ احساس تنهائی نکرده وهیچ لحظۀ درغم و پریشانی بسر نبرده ایم زیرا اگراولاد نیک در راه نیک و در راه خدا ( ج ) برود هیچ اندوه و تأثری نه تنها ندارد بلکه آرزوی دیرینۀ من ومادر وی وخانوادۀ ما بوده است که همیشه برای او و سایر فرزندان خود این دعا را کرده بودیم.
ما تأثرما ازشهادت پسرم نیست وقبول کنید که هیچ تأثری نداریم بلکه پریشانی ما از آیندۀ دین و وطن است.
من به سایرفرزندان خود اعلام نمودم که اگرهمه دراین راه به شهادت برسند وهمۀ ما بخاک وخون کشیده شویم ترجیح می دهم براین که سگی ازدروازۀ ما بدنبال این وطن فروشان بی خرد وبی فرهنگ برود.
اینها را ما وخانواده های ما وملت می شناسند، بیشتراینها مردم لااُبال وبی بند وباری اند که جزعیاشی وعربده جوئی کمال دیگری ندارند وبیشتراینها دربین خانواده های خود هم، چنان منفورومطرود اند که حتی پس ازرسیدن به قدرت نتوانسته اند دربین خانواده های خود جائی پائی پیداکنند.
ازبین اینها کسانی را می شناسم که پس از رسیدن به قدرت، پدرخویش را درتصفیه ها بکام مرگ کشانده اند ومادروخواهران مظلوم خود را مجبور به ترک وطن کرده اند.
شفیق گفت پدربزرگوار!
ازدیدارشما وازشنیدن صحبت های آگاهانه وگرم شما نهایت احساس آرامش کردم .
من آمده ام که به شما اعلام بدارم که نه تنها من بلکه جمع کثیری ازسایرفرزندان این ملت مظلوم در خدمت شما اند، ونیزبه شما اطمینان بدهم که تسلط اینها برکشور غیرممکن ومحال خواهد بود، حتی با کمک مستقیم خارجی ها.
اینها نخواهند توانست با ارعاب وکشتار مردم مظلوم ما به اهداف شوم خود برسند، کشوردرحال التهاب وکابل و ولایات یکپارچه آمادۀ انقلاب اند.
من به شما اطمینان میدهم که بزودی صد ها همسنگران فرزند شما با ایثار جان های شیرین خود، کشور را از چنگال این اهریمنان نجات خواهند داد ومسئولیت ایمانی و ملی خود را در برابر دین و وطن ادا خواهند کرد.
پدرشهید گفت فرزندم!
شهادت پسرم درداخل خانواده و دربین فامیل واقوام چنان اثرات وسیع وگستردۀ بجا گذاشته است که ده ها جوان آمادۀ گردیده اند تا راه او را ادامه دهند.
خانواده های زیادی به ما پیغام داده اند که ما تحت هدایت ورهنمائی شما آمادۀ هرگونه ایثاروفداکاری هستیم، آنها گفته اند:
ما منتظریم که شما درزندگی چه تصمی اتخاذ می کنید، آیا درداخل مانده ومقاومت می کنید ویا ترک وطن نموده وهجرت را اختیارمی نمائید. ما منتظر تصمیم و منتظر قوماندۀ شما هستیم.
این شهادت پسرم چنان فضای عجیبی را دربین خانواده، اقوام و اطرافیان نزدیک بوجود آورده است، فضایی یکپارچه ومتحدی که سابقه نداشته وباورکردنی نیست. من احساس نمی کردم که روزی چنین اتفاقی بیفتد که با شهادت فرزندم چنین فضای از خودگذری وایثاروبرادری ومحبت دربین عزیزان و د وستان بوجود آید. برعکس آنچه انتظار آن می رفت، فضای ترس و وحشت وپراگندگی و مداهنت.
شما این گروه را ازجهات سیاسی و گروهی آن می شناسید ولی من اینها را علاوه بر آن از جهات اجتماعی و موقعیت مردمی آنها می شناسم، بغیراز تعدادی که زبان خوب دارند وبدانوسیله موقعیتی را دربین گروه خود پیدا کرده اند، این گروه منفور جامعه بوده و مردم ما بحدی درمورد این ها حساسیت دارند که د رمورد خارجیها ندارند. اینها با کلتوروفرهنگ، عنعنات و رسوم، دین وآئین جامعه و مردم ما بیگانه اند. اینها حتی درتبانی با ابرقدرت روس و با تأثیر پذیری از آن، ضد دین وفرهنگ جامعه گردیده اند.
مشکل افغانستان با ادامه همان سیاست های چندین دهۀ حاکمان ما که وابستگی هرچه بیشتر ما را به روسیه فراهم نمود، ازابتدا محسوس وقابل درک بود. ترس از این وابستگی بخصوص باکشوری که خود ازیک اقتصاد پیشرفتۀ برخوردارنبود، کشوری که نظامش بر دیکتاتوری برخلق استواراست، کشوری که یک نظام جدید جهانی را به زور برچه بربالای انسانها امتحان می کند، کشوری که همه چیزش با جامعه وکشور ما نه تنها فرق می کند بلکه در تضاد است، آیا ممکن خواهد بود که افغانستان درپیوند با آن و یا دروابستگی با آن روز خوشی را بیابد.
من برعکس احساس وحشت می کنم ومی ترسم که نه تنها چیزی حاصل ما نخواهد شد بلکه هرآنچه داریم آنراهم ازدست خواهیم داد . ما که عقب افتاده ترین کشورجهان ازنظر مادی هستیم می ترسم که از نظر معنوی نیز همۀ دارو ندارما به نابودی روبرو خواهد شد و ازاین مصیبت، مردگان ما هم، مانند مولانای بلخی، ابوریحانی بیرونی، خواجه عبدالله انصاری، ابن سینای بلخی، امام فخررازی وسیدجما ل الدین افغانی نیزمأمون ومصئون نخواهند ماند.
ما دیدیم بخارا وسمرقند را که زمانی مهد علم و دانش وفرهنگ دنیا بود وازآنجا شخصیت های بزرگی مانند امام محمد بخاری، ترمذی و خواجه عبدالله احرار و ابومنصور ماتُریدی برخواستند. امروز نشانۀ ازعلم ودانش وفرهنگ درآن سرزمین ها به مشاهده نمی رسد وحتی ازنظرمادی عقب افتاده ترین جوامع زیرسلطۀ روس اند. پس چگونه کشور ما روی سعادت و خوشبختی را خواهد دید.
من لحظۀ به پسرم فکر نکردم، حتی درطی ده سال اخیرعمرم ازآیندۀ کشورو همسایگی ودوستی با روس ها احساس تشویش و نگرانی پیدا کرده ام.
قسمت هژدهم
شفیق فردای آن روز، تماس و ارتباط با خانواده های شهدا ومفقود شده ها را دراولویت کاری خود قرارداد وبدون اطلاع قبلی بدروازۀ خانۀ یکی ازشهدای جوانی که به تازگی به دست رژیم سفاک وظالم شهید شده بود، حاضر گردید وبا نواختن زنگ دروازه اجازۀ دخول خواست.
پدرشهید درحالی که ازسیمایش حالت غمزدگی وتأثربه مشاهده نمی رسید، دروازه را بازکرد وبدون درنگ گفت:
احساس می کنم که به خاطربرادرشهید تان وبرای تسلیت گوئی آمده اید؟ بفرمائید.
من ازشما وسایربرادران ودوستان پسرم که درمراسم شهادت وی با ما غم شریکی نموده وما را تنها نگذاشته اید تشکرمی کنم وازخدای بزر گ برای تان اجروپاداش اخروی را طلب می کنم. ما که یکی ازخانواده های بزرگ وسرشناس کابل هستیم که بیشترمردم ما را می شناسند وازپسرودختروخورد وبزرگ ما، چه برادر زاده وخواهرزاده وسایراعضای خانواده به ده ها تن میرسند، هیچ احساس تنهائی نکرده وهیچ لحظۀ درغم و پریشانی بسر نبرده ایم زیرا اگراولاد نیک در راه نیک و در راه خدا ( ج ) برود هیچ اندوه و تأثری نه تنها ندارد بلکه آرزوی دیرینۀ من ومادر وی وخانوادۀ ما بوده است که همیشه برای او و سایر فرزندان خود این دعا را کرده بودیم.
ما تأثرما ازشهادت پسرم نیست وقبول کنید که هیچ تأثری نداریم بلکه پریشانی ما از آیندۀ دین و وطن است.
من به سایرفرزندان خود اعلام نمودم که اگرهمه دراین راه به شهادت برسند وهمۀ ما بخاک وخون کشیده شویم ترجیح می دهم براین که سگی ازدروازۀ ما بدنبال این وطن فروشان بی خرد وبی فرهنگ برود.
اینها را ما وخانواده های ما وملت می شناسند، بیشتراینها مردم لااُبال وبی بند وباری اند که جزعیاشی وعربده جوئی کمال دیگری ندارند وبیشتراینها دربین خانواده های خود هم، چنان منفورومطرود اند که حتی پس ازرسیدن به قدرت نتوانسته اند دربین خانواده های خود جائی پائی پیداکنند.
ازبین اینها کسانی را می شناسم که پس از رسیدن به قدرت، پدرخویش را درتصفیه ها بکام مرگ کشانده اند ومادروخواهران مظلوم خود را مجبور به ترک وطن کرده اند.
شفیق گفت پدربزرگوار!
ازدیدارشما وازشنیدن صحبت های آگاهانه وگرم شما نهایت احساس آرامش کردم .
من آمده ام که به شما اعلام بدارم که نه تنها من بلکه جمع کثیری ازسایرفرزندان این ملت مظلوم در خدمت شما اند، ونیزبه شما اطمینان بدهم که تسلط اینها برکشور غیرممکن ومحال خواهد بود، حتی با کمک مستقیم خارجی ها.
اینها نخواهند توانست با ارعاب وکشتار مردم مظلوم ما به اهداف شوم خود برسند، کشوردرحال التهاب وکابل و ولایات یکپارچه آمادۀ انقلاب اند.
من به شما اطمینان میدهم که بزودی صد ها همسنگران فرزند شما با ایثار جان های شیرین خود، کشور را از چنگال این اهریمنان نجات خواهند داد ومسئولیت ایمانی و ملی خود را در برابر دین و وطن ادا خواهند کرد.
پدرشهید گفت فرزندم!
شهادت پسرم درداخل خانواده و دربین فامیل واقوام چنان اثرات وسیع وگستردۀ بجا گذاشته است که ده ها جوان آمادۀ گردیده اند تا راه او را ادامه دهند.
خانواده های زیادی به ما پیغام داده اند که ما تحت هدایت ورهنمائی شما آمادۀ هرگونه ایثاروفداکاری هستیم، آنها گفته اند:
ما منتظریم که شما درزندگی چه تصمی اتخاذ می کنید، آیا درداخل مانده ومقاومت می کنید ویا ترک وطن نموده وهجرت را اختیارمی نمائید. ما منتظر تصمیم و منتظر قوماندۀ شما هستیم.
این شهادت پسرم چنان فضای عجیبی را دربین خانواده، اقوام و اطرافیان نزدیک بوجود آورده است، فضایی یکپارچه ومتحدی که سابقه نداشته وباورکردنی نیست. من احساس نمی کردم که روزی چنین اتفاقی بیفتد که با شهادت فرزندم چنین فضای از خودگذری وایثاروبرادری ومحبت دربین عزیزان و د وستان بوجود آید. برعکس آنچه انتظار آن می رفت، فضای ترس و وحشت وپراگندگی و مداهنت.
شما این گروه را ازجهات سیاسی و گروهی آن می شناسید ولی من اینها را علاوه بر آن از جهات اجتماعی و موقعیت مردمی آنها می شناسم، بغیراز تعدادی که زبان خوب دارند وبدانوسیله موقعیتی را دربین گروه خود پیدا کرده اند، این گروه منفور جامعه بوده و مردم ما بحدی درمورد این ها حساسیت دارند که د رمورد خارجیها ندارند. اینها با کلتوروفرهنگ، عنعنات و رسوم، دین وآئین جامعه و مردم ما بیگانه اند. اینها حتی درتبانی با ابرقدرت روس و با تأثیر پذیری از آن، ضد دین وفرهنگ جامعه گردیده اند.
مشکل افغانستان با ادامه همان سیاست های چندین دهۀ حاکمان ما که وابستگی هرچه بیشتر ما را به روسیه فراهم نمود، ازابتدا محسوس وقابل درک بود. ترس از این وابستگی بخصوص باکشوری که خود ازیک اقتصاد پیشرفتۀ برخوردارنبود، کشوری که نظامش بر دیکتاتوری برخلق استواراست، کشوری که یک نظام جدید جهانی را به زور برچه بربالای انسانها امتحان می کند، کشوری که همه چیزش با جامعه وکشور ما نه تنها فرق می کند بلکه در تضاد است، آیا ممکن خواهد بود که افغانستان درپیوند با آن و یا دروابستگی با آن روز خوشی را بیابد.
من برعکس احساس وحشت می کنم ومی ترسم که نه تنها چیزی حاصل ما نخواهد شد بلکه هرآنچه داریم آنراهم ازدست خواهیم داد . ما که عقب افتاده ترین کشورجهان ازنظر مادی هستیم می ترسم که از نظر معنوی نیز همۀ دارو ندارما به نابودی روبرو خواهد شد و ازاین مصیبت، مردگان ما هم، مانند مولانای بلخی، ابوریحانی بیرونی، خواجه عبدالله انصاری، ابن سینای بلخی، امام فخررازی وسیدجما ل الدین افغانی نیزمأمون ومصئون نخواهند ماند.
ما دیدیم بخارا وسمرقند را که زمانی مهد علم و دانش وفرهنگ دنیا بود وازآنجا شخصیت های بزرگی مانند امام محمد بخاری، ترمذی و خواجه عبدالله احرار و ابومنصور ماتُریدی برخواستند. امروز نشانۀ ازعلم ودانش وفرهنگ درآن سرزمین ها به مشاهده نمی رسد وحتی ازنظرمادی عقب افتاده ترین جوامع زیرسلطۀ روس اند. پس چگونه کشور ما روی سعادت و خوشبختی را خواهد دید.
من لحظۀ به پسرم فکر نکردم، حتی درطی ده سال اخیرعمرم ازآیندۀ کشورو همسایگی ودوستی با روس ها احساس تشویش و نگرانی پیدا کرده ام.
شفیق پس ازشنیدن حرف های پدرشهید احساس کرد که انقلاب آینده نه تنها انقلاب به مفهوم برچیدن بساط گروهکی از وابستگان روسیه خواهد بود، بلکه انقلاب، انقلاب فکری وبنیادی خواهد بود که جامعه را ازبنیاد متحول نموده واستقلال و آزادی ونظام اسلامی را به ارمغان خواهد آورد.
دراخیر پدرشهید ازشفیق خواست تا آدرس خود را با شماره تلفن برایش بدهد و ازاوخواست که ارتباطش را با او قطع نسازد وگفت:
این خانه، خانۀ شما وهمه کسانی است که درد دین و وطن دارند، امید وارم همیشه به ما سربزنید تا باهم لحظاتی نشسته ودرمورد آلام وپریشانی های ملت ومردم خود درد دل نمائیم . شفیق با وعدۀ ملاقات های بعدی خداحافظی کرد و رفت. ( ادامه دارد ) .
آدرس وبلاک : Ziaiebeha.blogspot.
دراخیر پدرشهید ازشفیق خواست تا آدرس خود را با شماره تلفن برایش بدهد و ازاوخواست که ارتباطش را با او قطع نسازد وگفت:
این خانه، خانۀ شما وهمه کسانی است که درد دین و وطن دارند، امید وارم همیشه به ما سربزنید تا باهم لحظاتی نشسته ودرمورد آلام وپریشانی های ملت ومردم خود درد دل نمائیم . شفیق با وعدۀ ملاقات های بعدی خداحافظی کرد و رفت. ( ادامه دارد ) .
آدرس وبلاک : Ziaiebeha.blogspot.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر