بیست و پنجم حوت مطابق شانزدهم مارچ 214
انقلاب خونین 24 حوت هرات
قسمت سوم
کودتای 26سرطان 1352
پس
ازاین تحولات ، داؤد خان علیه نظام سلطنی کودتا کرد وبه همکاری و همنوائی خلق و
پرچم و حمایت مسقیم شوروی حکومت جدیدی را توأم با فشارواختناق تشکیل دا د .
درهمین
دوران اختناق و نظام فاشیستی داؤد ، به ادامه طرح های برادران درهرات ، سیف الدین
نصرتیار که تازه از زندان داؤد خان آ زاد گردیده بود از جانب رهبری جنبش مأموریت
یافت تا به هرات سفرنموده و مأموریت قبلی برادران در زمینه را دنبال نموده و
تقویت کند . سیف الدین درآن جوّ اختناق و
فشار بصورت مخفی به هرات سفر نمود و اما
به نسبت اینکه تحت تعقیب بود مجالی پیدا نکرد و بلافاصله درهرات دستگیر و به کابل انتقال
داده شد . که دستگیری ویرا حکومت داؤد خان برای خود یک مؤفقیت عظیم قلمداد کرد.
داؤد
خان پس از مدتی که نظامش به قوام رسید ، تعدادی از برادران را زندان و پس از چندی
، بیرحمانه اعدام نمود و ازجمله انجنیرحبیب الرحمن از اولین شهیدای جهاد افغانستان
بدست داؤد وعوامل ( ک ، ژ، ب ) به شهادت رسید .
من در
این ایام فشار و اختناقی که درافغانستان هیچ گاهی سابقه نداشت ، طی یک مأموریت مهم
و حیاتی به هرات آمدم تا به تعقیب فعالیت ها و مأموریت های گذشتۀ برادران به انجام
اموری به پردازم که برایم سپرده شده بود . این مأموریت حساس ومهم در زمانی برایم
سپرده شد که من پس از زندانی شدن انجنیر حبیب الرحمن شهید و دررابطه با او تحت تعقیب
رژیم داؤد قرارداشتم که اگر مرا زنده دستگیر می کردند هم به جرم کودتا وهمکاری با
انجنیر حبیب الرحمن و هم به جرم رها کردن خدمت عسکری که دورۀ شش ماهۀ احتیاط را طی
می کرد م ، باید نه تنها زندان که با ید بلا فاصله اعدام می گردیدم .
من به
هرات آمدم و پس از دید و بازدید های که داشتم ، حفیظ الله شهید را با خود گرفته و
عازم السوالی اوبه هرات گردیدم تا با آقا صاحب ( اوبه ) دیدن نموده و او را
درجریان اوضاع حساس کشور قرار داده و از او طالب کمک و همکاری گردم .
آقای
اوبه که با پدر و پدرکلان ها آشنائی کافی داشت و اما من را برای اولین مرتبه دیده
بود وبا جزئیات آن با من آشنائی نداشت ، با دیدن ما خیلی خوشحال و ازما خواست تا
زمان زیادی را با وی بمانیم و ازاوبه و ازمنطقه دیدن و بازدید مفصل بعمل آوریم .
اما همین که او را درجریان حوادث و اتفاقات و طرح و پلان برادران قرار دادم ،
درحالیکه با وی تنها و در بیرون از خانه
یعنی درهوای آزاد صحبت نمودم ، دیدم که حالش دگرگون و به حالت غیرطبیعی در
آمده است که اگربیشتر با وی بمانم شاید باعث پریشانی و وسواس بیشتر وی شود و بناءً
پس از صحبت مفصل و پس ازآنکه دانستم که شاید ادامه صحبت نتایج بیشتری به همراه
نداشته باشد وبا لعکس توقف بیشتر ما در
اوبه سوالاتی را برای دیگران خلق کند و بناءً خداحافظی کرده و به هرات برگشتیم و
اما آقا صاحب اوبه را درجریان کامل تحولات افغانستان و طرح های شوروی برای
افغانستان قرار دادم که خیلی مهم و ارزنده بود .
درجریان
دستگیری انجنیر حبیب الرحمن شهید ، انجنیر محمد عمرشهید ( انجنیرراه و ساختمان و
صاحب منصب عسکری بود ) هم که با وی هم اطاق بود دستگیر و روانۀ زندان گردید .
انجنیر
محمد عمرشهید ، پسر حاجی ابوبکر خان ( بابا وپدرخوانده و رهنما و یار و یاور ) مجاهدان هرات ، ازآن
مجاهدین سربکفی بود که داوطلبانه حاضر گردید تا درکنار انجنیرحبیب الرحمن شهید
قراربگیرد و بالآخره با او یکجا زندان و
بدست ترکی به شهادت رسید .
و سید احمد آقا برادر سید ناصرآقا ازمحصلین
پوهنتون هم که یکی از مبارزین و مجاهدین سرشناس آن زمان و ازآقا صاحبان بادمرغان
بودند پس از انجنیز حبیب الرحمن شهید زندان و توسط نورمحمد ترکی با پدرو دوبرادر
خود به شهادت رسیدند . روح شان شاد .
و به
همین صورت محمد عثمان شهید برادرکوچکترانجنیر محمد عمرهم ، که یکی ازقهرمانان و مبارزان
خورد سال هرات بود و ازآوان کودکی در لیسۀ جامی هرات تاجوانی به خدمت اسلام
ومسلمین قرارداشت و روزهای سخت مبارزه با دولت وقت و هم مبارزه با گروه های وابسته و مزدور او را همیشه
درشرایط سخت و ناگواری قرارداده بود ، پس از زندانی شدن برادر بزرگش تحت تعقیب
قرار گرفت ، درحالیکه جوان خورد سالی بود که هنوز هم مکتب را به پایان نرسانده بود
، بناءً مجبور شد تا خانه و خانواده را ترک نموده و بالآخره به جمع برادران مجاهد
و مهاجر پیوسته و بالآخره درقیام سال 1354 درپنجشیر شرکت کند ودرآنجا زنده دستگیر
و بدست نیروهای وحشی داؤد دیوانه و عوامل( ک ، ژ ، ب ) زنده بگور گردید.
یکی دیگرازکسانی که پس از انجنیر حبیب الرحمن
شهید راهی زندان و سپس اعدام شد ، مولانا فیضانی یکی از علمای مبارز و مجاهد هرات
بود که در کابل بکاردعوت و ارشاد همت می گمارد و درنهایت دراثر یک توطئه دستگیر و پس
ازانجنیر حبیب الرحمن زندانی و به جرم شرکت در کودتا اعدام گردید.
یکی از مهمترین چهره های جهاد ومقاومت ، چهرۀ
پاک و بی آلایش ، انسانِ وارسته و متقی ، انسانی ایثارگروفدائی برای اسلام و
مسلمین ، و یار ویاوری نزدیک برای خودم تا آخرین لحظات زندگی اش ، حفیظ الله شهید
است . او درزمانی مبارزه را آغاز کرد که درلیسۀ جامی جوان کم سن و سالی بود ولی به
زودی ، به شخصیتی والا و برازنده تبدیل شد و بالآخره درجمع اولین دسته برادرانی
قرار گرفت که تاریخ افغانستان را رقم زدند . حفیظ الله شهید درنهایت با وجود این
که برادران با شرکت وی درعملیات مخالفت کرده بودند زیرا قطعاً آمادگی چنین حرکتی را نداشت ، درعملیات شرکت
کرد واما دراولین لحظات بدون در گیری و مقابله دستگیر گردید و بگفتۀ برادران باخشونت
وبیرحمی او را دستگیر و زنده بگور کردند .
ادامه دارد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر