رهبری
آینده ای جمعیت اسلامی افغانستان بعد ازشهادت پروفیسور
برهان الدین ربانی
درین ایام ، ایامی که با شهادت
استاد ربانی رهبرجمعیت اسلامی افغانستان ، حرف از قیادت و رهبری و اداره و سرپرستی
برسر زبان ها است .احساس نمودم تا پیرامون
رهبرو رهبری وآیندۀ جمعیت اسلامی افغانستان نقطه نظرات خود را ارائه نموده ودرچنین اوضاع و احوالی که همه برادران و هم
فکران ، درجستجوی بهترین گزینه برای اد اره و رهبری جمعیتی اند ، که
با همه کم
وکاستی و فراز و نشیب ها ، یک تحول و انقلاب عظیم را در سطح منطقه و جهان
بامؤفقیت پشت سر گذاشت ، و دریک رویا روئی و مصاف فیصله کن با یک ابرقدرت جهانی ، جایگاه خود رادرسطح ملی وبین المللی تثبیت نمود . جمعیتی که دارای تاریخ و
هویت استثنائی ، بخصوص دربین جامعه و مردم مسلمان افغانستا ن است . بنأ ایجاب می کند ، تا در هر تصمیمی ، به ارتباط آینده ای جمعیت اسلامی افغانستان ، اولأ تاریخچه
و کارنامه های جمعیت ، و ثانیأ یک سلسله اصول
و اسا س حزبی و تشکلیلاتی نیز مورد ارزیابی قرار داده شود تا در پرتو آن بتوان درمورد آینده ای سازمان و
رهبری آن تصامیمی اتخاذ نمود . زیرا قیادت و رهبری همان ظرفیت ها و توانائی
های را می طلبد که کم از کم ، بیانگر آن
خصوصیات ،خصلت ها وسجایای باشد که به اهداف و مقاصد و عملکرد های آن رهبرفقید و مؤسسین آن جمعیت همخوانی داشته باشد یعنی آن
خطوط و زیرساخت هائی فکری و عقیدتی ، و آن اهداف و مقاصد وطرح و برنامه هائی که جمعیت برمبنای آن بنیا ن گذاری
شده بود ، باید مورد توجه قرار گیرد .
مهمترین اقدام بعد از شهادت استاد ربانی
اولین و عاجل ترین و مهم ترین
اقدام بعد از شهادت استاد را ، برادران بوجه احسن انجام دادند و آن جایگزین ساختن
پسر ارشد استاد فقید ( صلاح الدین ربانی ) به عنوان سرپرست موقت جمعیت اسلامی
افغانستان بود ، بخصوص دران اوضاع و احوالی که همه در انتظار یک تصمیم معقول و
عاجل بودند تا این جمعیت بزرگ را ازفقدان رهبر و رهبری برهاند . واقعأ تصمیم بجا و
به موقع و شایستۀ بود .
خداوند برادران را توفیق بیشتر
عنایت کند تا بتوانند این جمعیتی را
که به خون بهای
هزاران انسان آزاده ساخته شده است به مسیر طبیعی و درست آن هدایت نموده تا
در این اوضاع ناهنجار کنونی که کشورو ملت داغدیدۀ ما تخته ای مشق دوستان نا دان و
دشمنان آگاه گردیده است ، این کشتی متلاطم را به سرمنزل مقصود هدایت نمایند.
جمعیتی با این شکوه و عظمت و
سازمانی با این فراگیری و ابهت بسادگی بمیان نیامده است .
ایمان و عقیده ، فکر و اندیشه ، کارو عمل ، ایثار وفداکاری ثبات
و پایداری وده ها عامل دیگری در رهبری و اداره
این جمعیت ، باعث ایجاد چنین قوتی گردیده است که ازشمال تاجنوب و از شرق تاغرب
کشور را احتوامی کند ، جمعیتی که به نژاد
و قوم و زبان و هیچ مصلحت دیگری محدود نگردیده است الا عقیده و ایمان .
هرگاه بخواهیم
از جمعیت اسلامی و سران و بزرگان و اهداف و برنامه هائی آن آگاه شویم لازم است تا
تاریخچه ای آن را مطالعه نموده ، از فکر و اندیشه
وراه و روش و خوی وخصلت سران و بزرگان آن ،بخصوص از شخصییت ها و شورای رهبری
آن آگاه شویم ، آنگاه خواهیم دید که در رهبری
این سازمان فراگیرو بزرگ ، افراد وشخصیت هائی وارستۀ قرار داشته اند که دیانت
و علم وادب و اخلاق ا ز شاخصه ها ی منحصر
به فرد آنان بوده است .
این جمعیتی است که راه اعتدال و میانه
روی را انتخاب وپیموده است ، راهی که از افراط و تفریط و کینه و انتقام و تعصب و
تنفر به دور بوده است . زیرا این جمعیت
برآمده از بین جامعۀ متدین ماست .
جامعۀ که ازهر چیز دیگر به دین و ارزشهای
والای دینی وابستگی بیشتر دارد.
ابعاد شخصیتی و جایگاه والای اجتماعی ، سیاسی و حزبی استاد ربانی
زمانیکه شخصیت و الا و جایگاه
بالای استاد فقید را دررهبری جهاد ومقاومت
مورد ارزیابی قرار می دهیم در می یابیم که استاد
، دران مقطع حساس تاریخ کشور، واقعأ نقش کلیدی وبینادی را د ر رهبری جهاد و
مقاومت ایفا نموده است .
درآن ایامی که کشور، راه پر پیچ و
خم جهاد مقدس و جنگ خونین و نا برابر (قریب به دو دهه) را پشت سر می گذاشت ، و
افغانستان توسط قوای تا دندان مسلح شوروی سابق و هم پیمانان و مزدوران و ی
اشغال شده بود ، اگراستاد و همرزمان وی ، ازآن شرافت و
بزرگواری ، آن علم وآگاهی دینی ، آن دوراندیشی و توکل ، آن انعطاف و انتقاد پذیری ، آن صبرو تحمل ،
آن رحم وعطوفت ، آن حلم و بردو باری ، آن میانه روی و اعتدال ، آن تسامح وتساهل (یسرو
و لا تعسرو ا) ، آن نرمی و ملایمت بی بهره می بودند ، شاید افغانستان به ویرانی به
مراتب بیشترازین روبرو می گردید.
رهبری دینی و یا رهبری ملی
دررهبری یک جمع ، یک گروه و یا یک حزب و یا یک جامعۀ میتواند اندیشه ها و افکار مختلفی اظهار
موجودیت نموده و مدعی کار و عمل و یا فعالیت گردند.
اما در رهبری یک تشکل و یا گروه ویا حزب اسلامی و یا یک جامعه ای مسلمان و برای یک رهبری
سالم و سازنده در اسلام لازم است تا به تاریخ اسلام مراجعه نموده و به بینیم که در
مقا طع مختلف تاریخ اسلام ، چه گزینه ها و انتخاب ها و انتصابهای با نتیجه و با
ثمربوده است و چه راه و روشهای و سیاستهای ، ملت ها و جوامع را به بحران روبرو
کرده است .
دردنیای که زندگی می کنیم ، می بینیم
که آن نظام هائی که خود را ناجی ملتها و
حامی زحمتکشان وبرخاسته ازمیان مستضعفین معرفی می کردند ، چگونه یکباره به دشمنان ملتها و مستضعفین تبدیل شده و ملیونها انسان
مظلوم و بی دفاع خود ر ا به خاک و
خون کشاندند، و در نتیجه یا تغیر مسیر
داده و یا به سقوط دائمی روبرو گردیدند. به همین ترتیب ، دیدیم که نظام های سرمایه
داری ، با همه آن و عده و وعید ها و بهشت برینی
که نوید آنرا به همۀ جهانیان و از
جمله به مردم خود میدادند ، چگونه در درون خود با موج عظیمی از انسانهای بی خانمان
و پا برهنه و گرسنه روبرو گردیده و به چه سمت و سوی روان اند و از آنها که بگذریم
، و ازنظام های بظاهر ملی گرا و یا لیبرال و یا ، سوسیال دیموکرات ، که آنهم تحت
حمایت و پشتیبانی مستقیم ، قدرت های حاکم برجهان و یا ، کمپ سوسیالیزم و یا کمونیزم ، براریکه ای
قدرت نشسته ، وبر ملل و جوامع زیادی مادام العمر حکم روائی کردند .
درین اواخر دیدیم ، که این نظام ها هم ، درسرتا
سردنیای عرب و قسمت های ازافریقا ، به چه
بحران ها و آشوب های روبرو گردیدند که در تاریخ معاصر هرگز دیده نشده است
.چور و چپاول و تاراج ملیارد ها دالر پول بیت
المال ،آن هم درکشور های فقیر ی که اکثریت مردم شان در زیر خط فقر بسر می
برند ، و یا قتل و کشتار مردم مظلوم و بیگناه خود ، فقط برای ماندن بر اریکه ای قدرت افتضاحی است که این
نظام های ملی گرا و یا لیبرال و یاسوسیال دیموکرات به آن روبرو بوده اند .
بهترین و کم هزینه ترین راه
فقط یک راه صحیح و درست و
معقول وجود دارد و آن هم بر گشت به اصالت
تاریخی و هویت فرهنگی و کلتوری و دین و اعتقادات اصیل خود و جامعه ای خود ، نه اینکه پناه بردن به راه وروشها و افکار و اندیشه ها و
طرح وسیاست های که امتحان خود را درسطح ملی
و بین المللی تا همین الآن داده اند ، و اکثرأ به شکست روبرو بوده است و این دور باطلی
خواهد بود برای فریب خود و مردم خود و
جامعه ای بلا دیده و مصیبت رسیده ای خود .
اسلامی که ما از آن د م میزنیم و
در مواقع ضرورت و اضطرار به آن مباهات و افتخارمی کنیم ، همین اسلام است که گره
گشای خیلی ازگرفتاری ها و معضلات ما و جامعه ای ما شده می تواند و لی افسوس که ازاین
امتیازات خدا دادی در جهت دفع پرابلم ها و
رفع نیازمندی های خود استفاده نکرده و بدنبال این و آن چیز دیگر سرگردانیم و از این
وآن ، نسخه و داروی را می طلبیم که هیچ گاهی هم ، درد مارا دوا نخواهد کرد ؛ زیرا
آن نسخه و داروی را که به دنبال آن هستیم
، داروی مسکنی است که شاید درد ما را تخفیف
دهد و اما ، درد ما را درمان کرده نمی تواند .
اولأ باید را ه خود را مشخص نمود
ه و ثانیأ ، راهنما و راهبر مناسب و شایسته و با ایمانی
پیداکنیم تا ما را در این اوضاع واحوال پرازآشوب و فتنه به سوی هد ف و
آرمانی که در پیش رو داریم رهنمون گردد .
باید دید که بعد از رحلت رسول
اکرم ( ص)
چگونه حضرت ابوبکر در جایگاه رهبری اسلام و مسلمانها قرار گرفتند ، یعنی چه عوامل و انگیزه
های باعث شد تا ازبین همه ای اصحاب و یا ران و ایثارگران و فدائیان و فرماندهان
معروف و مشهوراسلام ، حضرت ابوبکر صدیق به رهبری اسلام و مسلمانها برگزیده شدند و
درین انتخاب و جابجائی مهم و استثنائی ، نه تنها مشکل و مانعی ایجاد نگردید ، که
در اصل ، این انتخاب مورد حمایت و پشتیبانی
قاطبۀ مسلمین قر ارگرفت و نه تنها ازپیشرفت و پیروزیهائی پیاپی مسلمانها کاسته نشد
بلکه این انتخاب ، عامل و اسباب موفقیت هائی بی سابقۀ در تاریخ اسلام گردید .
بیشترین نقش را، درین انتخاب (
انتخاب حضرت ابوبکر صدیق به رهبری اسلام و مسلمان ها )،عوامل و اسباب و انگیزه هائی
تشکیل میداد که حضرت ابوبکرصدیق را از دیگراصحاب
و یاران آن حضرت متمایزو برترمی نمود . مانند : ایمان و اعتقاد راسخ ، صدق
و صفا و راستی ، عزم و ارادۀ قوی، ایثار و
فداکاری ، ثبات و پایداری ، محبوب خدا و پیامبر و جامعه .
هرنظام ، براصول و اساس و شروطی قائم می گردد ، حتی نظام های سلطنتی .
در اسلام اصول و اساسی وجود دارد که اگر به آن توجه لازم صورت گیرد میتواند یک جمع و یا جماعت و یک گروه و یا
جامعه را بسوی سعادت و خوشبختی و فلاح و رستگاری رهنمون نموده و در غیر آن
هرگونه سهل انگاری و بی توجهی به آن ،
چنان عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت که کسی قادر به پیش بینی آن نخواهد بود .
هما ن گونه که ایمان واعتقاد به
خدا( ج )اساس و بنیاد همه ادیان الهی را تشکیل می دهد ، بخصوص از اصول اولیه اسلام و مسلمانی است به
همین صورت ، ایمان واعتقاد از اصول اساسی برای رهبرو رهبری جامعه ای اسلامی بحساب
می آید . و چنانچه آیات زیادی درقرآن مجید
، به این امر اختصاص یا فته است،که انسان را مستقیمأ مورد خطاب قرار داده و به وی
دستور می دهد:
« برای شان بگو: آیا غیر از خدائی
که خالق آسمانها و زمین است و به همگان روزی می رساند و خود چیزی نمی خورد به خدائی و دوستی بگیرم ؟ برای شان بگو : به من (
از طرف چنین پروردگار) امر شده که از
فرمانبرداران اول باشم و به من گفته شده که از مشرکان مباش.»( آیۀ 14 انعام )
وهمچنین :« برای شان بگو : که
نماز و قربانی ، حیات و ممات ، زندگی ومرگ من خاص برای خدای، پرورندۀ عالم است که
شریک ندارد و به همین به من امر شده و من
ازمسلمانان و فرمان برداران اول هستم ، آیا من بغیر از خدای یکتا کس دیگری را به
ربوبیت و پروردگاری بگیرم ؟ در حالیکه اوتعالی پرورندۀ همه چیز است .» ( انعام
163- 165)و هم چنین :
کتاب :« دوهزار دانشمند در جستجوی
خدای بزرگ » تألیف پروفیسور ریموند داوید ؛ و کتاب :« انسان موجود ناشناختنه » از
الکسس کارل ؛ و تحقیقات دکتر « دنیرت» آلمانی که می نویسد :
« دربین دوصد و نود نفرمتخصصین و مخترعین و
پژوهشگران که طی چهار قرن اخیر به شهرت رسیده اند ، حدود دوصد و هفتاد نفر آنها
افراد خدا پرست و خداشناس و فقط حدود بیست نفرشان افرادی بوده اند که یا نسبت به
آفریدگار و یا نحوۀ آفرینش بی تفاوت بوده
و یا در جهت مخالف قرار گرفته اند اما نود و دو در صد آنها افراد خدا شناس و خدا
پرست بوده اند .»
اعتقاد و ایمان در همه مکتب ها،
حتی مکتب های سیاسی و.... اساس و بنیاد
یک مکتب را تشکیل می دهد .
آنتونی رابینز روانشناس معروف امریکائی
که کتابش ( بسوی کامیابی ) پرفروش ترین کتاب سال امریکا گردید می نویسد :
«جان استوارت میل روزگاری نوشت :
( یک انسان با ایمان ، معادل نود و نه فرد علاقه مند است .)
در طول تاریخ ، مذاهب نیروبخش ملیونها
انسان بوده اند و انسانها را قادر به کار های ساخته اند که فوق تصور آنها بوده است
.
ایمان سبب می شود که غنی ترین منابع ، نیروهای درونی
خود را بیدار ساخته ، این منابع را در جهت رسیدن به اهداف خود بکار گیریم .........
در واقع در زمینه ای رفتار انسانی
هیچ نیروئی برای هدایت انسان قوی تر از ایمان نیست .
عصارۀ تاریخ انسان ، تاریخ ایمان
انسانی است .
مردمانی که تاریخ را دگرگون کرده
اند ، حضرت محمد ، حضرت مسیح ، کوپرنیک
...... مردمی بوده اند که اعتقادات مارا دگرگون ساخته اند ».
این بود خلاصۀ افکار ونظریات و
اعتقادات کسی که نقش اساسی وبنیادی دربین جامعه امریکا و غرب دارد.
متعاقب اعتقاد و ایمان ، به عمل صالح نیز تاکید زیادی صورت
گرفته است. و عمل انسان بیانگر اعتقاد و ایمان انسان است زیرا هر قد ر اعتقاد و ایمان
انسان قویتر و سا لمتر باشد عمل انسان به همان پیمانه در مسیر صحیح و درست و کامل
آن قرار می گیرد .
اصل دوم علم و آگاهی است که بر هرمسلمان فرض گردیده
است .
منظور از علمی که خداوند فرض
گردانیده است کدام علم است ؟
زمانیکه انسان به سن شعور میرسد
در ذهن وی سوالات بیشماری مطرح می
گردد ازجمله این که حقیقت انسان چیست؟
مسئولیت ها و وجایب وی از چه قرار است ؟
انسان درکاینات از چه جایگاهی برخوردار است؟
خالق و آفریدگار وی کیست و بین خالق و مخلوق چه رابطۀ وجود دارد ؟
آن علم حقیقی( علوم دینی ) که به این همه پرسشها پاسخ
داده میتواند فقط دراسلام است وبس.
اصل سوم ادای فرائض و واجبات الهی
و تمسک به سنت رسول اکرم (ص) است.
فرائض و واجبات الهی مانند نماز و زکات و حج .......
وسنت رسول اکرم ( ص ) شامل اقوال و
اعما ل و سیرۀ نبوی است ،که درکتب معتبر
حدیث و زندگینامه هائی آنحضرت که خود قرآنی زنده است بصورت تفصیلی موجود است .
مولانا محمد شاه ارشاد مؤلف کتاب سیرت النبی در مقدمۀ این
کتا ب در رابطه با سیرۀ نبوی می نویسد :
« آداب مملکت داری و مردم داری ،
رموز سیاست و زعامت ، شیوه های رهبری و قیادت ، نکته های سخنوری و خطابت ، غموض قضا و فتوی را بحسن صورت فرا گرفت
و بدائع حکمت الهی را از آسمان بزمین آورد
و کرامت پایمال شده بشر را از حضیض زمین به اوج آسمان رساند و در میدان عمل آن را
بحیث یک سیاست مدار هشیار و بیدار و بحیث یک قائد آزموده و بحیث یک رهبر ورزیده و
بحیث یک سخنور نکته دان و بحیث یک قاضی
عادل و دانا و مفتی دانشمند و توانا بکار انداخت و موفقیت های معجزه آسا نصیبش شد .
آنچه وسیله ای موفقیت های معجزه آسایش گردید این بود که مبادی دعوت و
رسالتش برای بهبود جوامع بشری و صلاح و فلاح افراد آن بود و بدان عقیده و ایمان
داشت و مخلصانه آن را طرح می کرد و ایمان دارانه تحت تطبیق می گرفت .
در اجرا و تطبیق پروگرام های
اصلاحی خود همکاری همه جانبه ای پیروان خود را جلب می کرد و مشوره و استشاره را
اصلی از اصول چهارگانه ای نظام خود قرار
داده بود .
کتاب ونظام نامۀ با خود به ارمغان
آورد که اگر جوامع بشری آن را دستور العمل کار و پندار زندگی خود قرار دهند نه
تنها از افتیدن در چاه گمراهی و بدبختی نجات می یا بند بلکه صلاح و فلاح دو جهانی
نصیب شان می شود و تشویش های را که از ناحیۀ بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی
متوجه کیا ن وهستی جامعۀ بشری می شود و
بقای آن را تهدید می کند از بین میبرد .
چراغ روشنی را با خود آورد که اگر
افراد بشر در زندگی فردی و اجتماعی آنرا مشعل راه خود قرار دهند در فروغ آن ، راه
رسیدن به غایۀ مطلوب و منزل مقصود را گم نمی کنند ...........
حضرت محمد این حقیقت را درک کرده و
دریافته بود که جهان آن روز سخت نیازمند
انقلاب بزرگی است که باید نقشۀ آن عاقلانه طرح و ماهرانه تطبیق شود . برای اینکه
انقلاب تنها یک انقلاب سیاسی نبود که تنها با بکار انداختن قوا ء نظامی انجام می
پذیرفت ، بلکه انقلابی بود که باید طرز تفکر ، وضع اجتماعی ، اقتصادی و دینی وسیاسی
مردم را دگرگون سازد و اذهان مردم را برای قبول مبادی عالی آسمانی و پذیرفتن
انتظامات نظام جدید و آئین جدید آماد ه گرداند .......
او بنیان گذار عدالت اجتماعی و
اقتصادی و مؤسس مبادی حریت و مساوات است و
برامتیازات طبقاتی و نژادی خط بطلان کشید و معیار فضیلت و برتری را لیاقت و کفایت
شخصی ، تقوی و نیکوکاری قرار داد اعم از اینکه تقوای دینی باشد و یا سیاسی ، فردی
باشد و یا اجتماعی . و برای استقرار این اصل مهم حیاتی و بشری برملا اعلان کرد :«
عربی بر عجمی ، سفید پوست بر سیاه پوست ، زرد پوستان بر سرخ پوستان فضیلت و برتری
ندارند مگر به تقوی ، همۀ مردم اولاد یک
آدم هستند و آدم از خاک بود ».
هرگاه سیرۀ نبوی را مورد مطالعه
وارزیابی دقیق قرار دهیم درمی یابیم که واقعأ شخصیت والای آنحضرت فراتراز آن است
که ما قادر به وصف و توصیف و استفادۀ صحیح و درست و کامل از آن گردیم
و فقط باید به کلام پروردگار گوش
فرا داده تا از وجایب ومکلفیت های خود آگاه گردیم :« لقد
کان لکم فی رسول الله اسوة، لمن کان یرجوالله
والیوم الآخرو ذکرالله کثیرا » سورۀ احزاب آیۀ 21
در شیوه ای زندگی پیامبر برای شما
الگوی نکوئی است ، برای آنان که به خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد
می کنند.
عدالت و انصاف ، صدق و صفا ، زهد و تقوی
، صبرو تحمل ، حلم و بردباری ، عفوو گذشت،
و ده هاصفت شایستۀ دیگری که سیرۀ نبوی را به تصویر می کشد ، خود گنجینۀ است
برای کسانی که بخواهند راه و مسیر آن حضرت را به پیمایند .
در احیا العلوم امام محمد عزالی آمده است :« بدان که خدای تعالی – بر مصطفی (ص ) ثنا گفت
بر خوی نیکو» و گفت :( و انک لعلی خلق عظیم
)و رسول (ص ) گفت : « مرا فرستاده اند که تا مکارم اخلاق را تمام کنم .» و گفت (ص)
: « عظیمتر چیزی که اندر ترازو نهند خوی نیکوست .»
و یکی از پیش روی رسول (ص) برآمد و گفت : «
دین چیست ؟ » گفت : «خلق نیکو .» از راست
وی اندر آمد ، و از چپ اندر آمد ، و همچنین می پرسید ، و وی همچنین می گفت تا باز
پسین بار ، گفت : « می ندانی ؟ آنکه خشمگین نشوی .»
و اما بد بختانه بیشتر ما مسلمانها
، از اسلام وارزشهائی و الای آن فقط به
بعضی از فرائض و واجبات و سنتها اکتفا نموده و باقی همه را یا به باد نسیان می
سپاریم . ویا به سادگی از آن رد می شویم و از سنت و سیرۀ نبوی هم با ظاهری آراسته
و رفتاری نمایشی می گذریم وچنین می پنداریم که شاید از پیروان صدیق آن حضرت بحساب
خواهیم آمد. درحالیکه با تأسف ، زندگی
تعدادی از ما (مسلمان ها ) با همه آن صورت ظاهری ترکیبی است از:
افکار واعمال و افعال نا میمونی
که بیشتراز عواطف و احساسات وخوی و عادات و یا یکسری خصوصیا ت فطری ویا.... ما ناشی
می شود ، مانند : خود محوری و مقدس مآبی
، تعصب و تنفر( نسبت به مسلمانان ) ، عیب جوئی و تهمت و افترا ، دامن زدن به
اختلاف و افتراق ، خشم و خشونت دربرابر یکدیگر و درگیری و کشمکش درمیا ن ملت مسلمان و ده ها عیب و اشکال و بیماری هائی مهلکی که ریشه در
حب جاه و مال وهوی و حوس های نفسانی و
تعصبات قومی و قبیله ای و نژادی و زبانی و مذهبی دارد که برای هرانسانی، بخصوص برای
مسلمان ، زشت و زیانبارودر اسلام فتنه ای بزرگ به حساب می آید ، خاصتأ ، درین ایامی
که کشور در آتش اختلاف و نفاق می سوزد .
اگرکسی ازدستورات خدا و پیامبرش
آگاهی لازم داشته و به آنها دقیقأ عمل نماید ، نه تنها به عیب و اشکالات و بیماریها
ی این چنینی روبرو نمی گردد ، بلکه برعکس، بر اوضاع و احوال ناهنجار خود و جامعه و
کشورخود هم میتواند خیلی اثر گذار باشد .
آنچه امروز ما و ملت ما و کشور ما
و اسلام ما را در افغانستان به بحرانی عظیم
روبرو نموده است ، علت اساسی اش را باید درخود جستجو کنیم. و واقعیت این است که
آنچه برما میگذرد، در اصل به خود ما
واعمال و افکار و امیال واغراض ، و تصورات و خیالات و اوهامی که برما سایه
افگنده است برمیگردد . سعدی شیرازی می گوید :
دهقان سالخورده چنین گفت با پسر
+ کی نور چشم من به جزاز کشت ندروی
تقصیرت را به گردن این و آن (......
داخلی و یا خارجی ) انداختن از زیر بار مسئولیت فرار کردن است . زیرا اگرما (
اگرچه تعداد ما اند ک هم باشد ) کاملأ پایبند به ارزشهای والای باشیم که به آن
معتقدیم ؛ و یا ما انسانهای دست براه و پا
براه وسالم وبا اندیشه و با عمل....... می
بودیم هیچگاهی به چنین سرنوشتی دچار نمی گردیدیم
و خواهی نخواهی راه خود را دربین همۀ این خم و پیچ ها باز نموده و خداوند
منان ، ما رامورد عنایت خود قرار می داد ؛
چنانچه خداوند میفرماید « کم من فئۀ.... »
اگرچه تمام دنیا علیه ما سنگ اندازی می کرد .
ا ما همین که بعضی ازفرائض را ادا
کرده و یا در ادای بعضی از سنتها توفیق
حاصل نمودیم ، ویا قادر به ادای فریضه ای
حج و یا ذکات گردیدیم ویا به انجام نمازها
ویا روزه هائی نفلی و مسنون پرداختیم و یا
به بعضی از آ رزوها و آلام دیگران رسیدگی کرده
و تائید این و آن را حاصل نمودیم و
یا دلی بدست آورده و یا این که چند آیه و حدیث مبارک را خوانده و تفسیر کردیم ،
فکر میکنیم که وجائب و مسئولیت هائی ایمانی و اسلامی و انسانی خود را کما حقه ادا
نموده و چنانچه هرچه بگوئیم و یا به انجام آن مبادرت ورزیم ، صحیح و
درست و شایسته وقرین حقیقت است وبنأ شاید شایسته گی این و یا آن امر مهم را خواهیم داشت و شاید قادر به انجام مآموریت هائی سنگینی باشیم
که بردوش ماگذاشته شده و یا گذاشته شود .غافل از آن که قبول مسئولیت ها و وجایب
وامورحساس ( دینی و مذهبی ،سیاسی، اجتماعی و مردمی ) بدون دارا بودن ظرفیت ها و
توانائی هائی لازم ، نه تنها موفقیتی حاصل
ما نخواهد گردید ، بلکه در عوض باعث هزاران درد سرو پرابلم دیگری خواهد شد که برای
کسی قابل پیش بینی نخواهد بود.
هرگاه خواسته باشیم و یا دیگران ازماخواسته باشند که سرپرستی و یا
اداره و یا رهبری فرد و یا افراد ویا جمع و یا جماعاتی را عهده دار گردیم باید قبل
ازهر چیزی از مفاهیم رهبرو رهبری وخصایل و اوصاف و ، وجائب و مسئولیت های یک رهبر
آگاه گردیده ، بعد از احساس اطمینان و شور و مشوره با افراد خبره و آگاه و متقی
و.. در زمینه اقدام لازم را انجام دهیم .
معنی رهبر
رهبر به معنی قائد ، پیشوا ، پیشرو ، سرهنگ ، سردار
، امام ، رئیس ، مقتدا و زعیم گفته شده است .
تعریف رهبری
رهبری ، یعنی استعداد و توانائی و خلاقیت ، در تنظیم و سازماندهی نیروهای
متفرق و استفاده ای حد اعظمی از آنها ، در نیل به اهداف فردی ، گروهی و یا اجتماعی
است.
انواع رهبری
رهبری را می توان به انواع و
اقسام مختلف تقسیم کرد ، مانند رهبری دینی
، رهبری سیاسی و رهبری اجتماعی و مردمی.
بنأ ،هرگاه کسی چه بصورت انتخابی
و یا انتصابی و یا به هر صورت دیگری ،
مسئول امر و یا اموری می گردد یعنی مسئولیت امری را عهده دار و یا در رأ س جریانی قرار می گیرد ، یعنی
سرپرستی و اداره و مسئولیت فرد و یا افرادی را ، عهده دار می گردد ، پس وی مدیر و رئیس و رهبر آن زیر مجموعه به حساب می آید.کلکم
راع و کلکم مسئولن عن رعیته.
اوصاف رهبری
یک رهبرخواهی نخواهی دارای بعضی اوصاف مثبت و شاید هم دارای اوصاف منفی
باشد و این اوصاف مثبت و منفی را ، هرکسی درحدودی دارا است . یعنی هیچکسی ممکن
نخواهد بود که دارای همه اوصاف مثبت باشد در حا لیکه هیچ صفت منفی نداشته باشد و یا
با العکس...
اوصاف مثبت رهبری
یک رهبرباید ازچنان ویژه گیها و
صفا ت عالی و برتری برخوردار باشد تا او را ازسائر افراد و مردم عادی متمایز سازد واین برتری ، در بیشترین
و عالی ترین درجه از صفات مثبت رهبری می تواند متجلی گردد.
صفات عالی و مثبت رهبری را میتوان به دو بخش تقسیم کرد .
الف – بخشی که از عقیده و ایمان و علم و آگاهی و یکسری
خصوصیات فطری وجنتیکی انسان مایه می گیرد
.
ب – بخش دیگری که از درایت و کاردانی ودانش اختصاصی و تجربه کافی انسان اثر پذیر
است.
بخش - الف
بخشی که از عقیده و ایمان..... مایه
می گیرد ازین قرار است :
- احساس حضور و نظارت الهی .
- رعایت حدود ( شرعی و قانونی).
- حسن خلق و حسن ظن .
- یقین و توکل .
- زهد و تقوا .
- دلسوزی و ترحم .
- برادری و اخوت .
- خشوع و خضوع .
-عفت و پاکد امنی .
- عد الت و انصاف .
- میانه روی و اعتدال .
- تواضع و خیرخواهی .
- انعطاف و انتقاد پذیری .
- صدق و صفا و راستی .
- وفا به عهد وپیمان .
- امین و مورد اعتماد .
- دوستی و د شمنی برای خدا .
- ایثار وفداکاری .
- صبرو تحمل .
- عفو گذشت .
- حلم و بردباری .
- ثبات و پایداری .
- جوانمردی و کرم .
- قوت و نیرومندی .
- شها مت و جرأت .
- درشتی در عین نرمی .
- تسامح و تساهل و تساند .
- شکوه درعین درویشی .
- معتقد و متمسک به اصل شوری.
- آنچه برای خود می پسندد به
برادر مسلمان خود هم می پسند د .
بخش – ب
بخشی که از درایت و کاردانی.......
اثر پذیر است ازین قرار است :
- سلامتی جسم و روح ، بخصوص سلامتی
روح .
- مرد میدان و عمل .
- دارای عزم و اراده ای قوی .
- ایمان و عشق به وظیفه .
- مدیر و مدبر.
- انسانی مسلط بر ذهن.
- انسانی منظم و تابع نظم .
- آدم با برنامه .
- برنامه ریزی فراگیرو کارشناسانه .
- سازماندهی فنی و ارگانیک .
- تقسیم عادلانه ای کار با نیروی
انسانی.
- پرورش استعداد ها و حمایت کافی
از زیر دستان.
- توجه جدی به مسائل و مشکلات
عاطفی افراد.
- قدرشناسی و سپاسگذاری از دست
آورد های مثبت دیگران.
- تفویض اختیار مطابق توانائی ،
نه بر مبنای سلیقۀ شخصی.
- رعایت حقوق دیگران و رسیدگی به
خواستهای مشروع .
- احساس امید و موفقیت در عین شکست .
- شهامت قبول مسئولیت و عواقب
شکست .
- پیش بینی اقدامات لازم ، در
صورت شکست .
- روحیه وارده ای قوی .
- حسن تشخیص .
- سرعت تشخیص .
- قاطعیت درتصمیم
- سرعت در اخذ تصمیم
- شهامت اقدام .
- سرعت اقدام .
- احساس شادی از موفقیت دیگران .
- ظرفیت تحمل انتقاد .
- ظرفیت تحمل عقاید مخالف .
شایستگی و مؤفقیت یک رهبر بستگی به آن دارد که آن
رهبرازشناخت این صفات و از التزام به این
صفات و ازپرورش ورشد این صفات در خود غافل نبوده و برای ایجاد همآهنگی و استفادۀ
عملی از آنها ، در روابط خود با دیگران توفیقی بدست آورد.
ازبیشترین صفات و اوصاف مثبت رهبری آنهائی بهره مند اند که از ایمان و عقیده
و زهد و تقوای و
ازعلم و آگاهی و تجربه ای بیشتری
برخوردار اند وچنانچه پروردگار و رسول گرامی اش درصفت مؤمنین راستین به آن اشاره
نموده است .
اوصاف منفی رهبری
همانگونه که یک رهبر شایسته ملزم دانسته می شود ، تا بیشترین و کامل ترین
صفات مثبت رهبری را دارا گردد ، بر وی لازم می آید تا از صفات منفی رهبری که می
تواند برای وی وپیروانش زیانبار باشد پرهیز نماید .
صفات منفی رهبری همچنین به دو بخش
تقسیم میگردد :
الف – بخشی که بیانگر ضعف وسستی در ایمان و اعتقاد و کم توجهی به فرائض و
واجبات و عدم آگاهی کافی ازمحاسبه ای الهی
وبی توجهی به مسائل اجتماعی و اخلاقی و مدنی ناشی می شود .
ب - بخشی که مبیین عدم آگاهی ازرسالت انسانی ، علم و
دانش نا کافی و بی توجهی به وجایب و مسئولیت های انسانی است .
بخش – الف
- سستی وغفلت در ادای فرائض و
سنت ها.
- حدود شرعی و قانونی را زیر پا
گذاردن ( سد شکنی) .
- خود بزرگ بینی و خود محوری.
- فخرفروشی و مقدس مآبی.
- کبر و غرور.
- بغض و بخل.
-
حسد وکینه و انتقام .
-
دروغ و غیبت .
-
تعصب ( مذهبی ، نژادی ، قومی و گروهی ) و تنفر .
-
مکر وحیله .
-
غدر و فریب .
-
تهمت و افترا .
-
بد خواهی و تحقیر دیگران .
-
سوء ظن و سوء گمان .
-
عیب جوئی و پرده دری .
-
عوام فریبی و دو روئی.
-
خیانت در امانت .
-
افراط وتفریط و عدم اعتماد به نفس.
-
بندگی هوا وهوس .
-
مال اندوزی ازهرطریق ممکن .
-
بی حوصله گی و پرخاشگری.
-
فاقد اعتماد به نفس .
از این عیب و اشکالات
انسان ، به عنوان مهلکات نامبرده شده و گفته می شود که هر یک اینها ، بیماری های
انسانی است ، و اما بیماری های خطرناکی که
به فرد مریض خلاصه نمی گردد بلکه باعث هلاکت دیگران هم می گردد .
بخش - ب
-
در تصامیم مردد و مشکوک .
-
از عواقب هر اقدامی هراسان .
-
درپیش آمد هائی ناگهانی غیر متعادل .
-
در برابرانتقادات و عقاید مخالف احساس ضعف و ناتوانی .
-
دررسیدن به هدف نا شکیبا .
-
درگرو« هوی وهوس ریاست و قبضه گری »
-
درتلاش فرمانروائی بی قید وشرط .
-
سوء استفاده ( مالی، از قدرت ، از فرصت ) و
ازهر چیز .
-
توقع قبول مسئولیت و اطاعت بدون تفویض کمترین اختیار .
-
خود ستا و مردم گریز .
-
از مطالعه و آگاهی روی گردان .
-
در تشویق دیگران بخیل .
-
ازموفقیت و پیشرفت دیگرا ن ناراحت و نگران .
-
نسبت به نیازمندی ها ی انسانی و عاطفی مردم بی تفاوت .
این چنین کس را ، خلعت رهبری برتن ، برازنده نتواند بود ،
او از کسانی نخواهد بو د که جمعی را
رهبری کند ،
قلب ها ی شکستۀ را مرهم گذارد ،
ازحیثیت و شرافت و ناموس کسی حراست
نماید ،
حقوق ستمدیده گانی را اعاده کند ،
امید و آرزو و تلاشهای را قوت بخشد ،
زحمتکشان وکارگرانی را که برای امرار
حیات به سختی کاروفعالیت می کنند به جهت
بدست آوردن حق شان دلگرم سازد ،
توانائی ها واستعداد هائی را بسوی رشد و شگوفائی هدایت کند ،
و نابسامانی ها و پراگنده گیها را نظم بخشد .
بهترآن خواهد بود که چنین افراد ی ، اولأ به
بهبود و سلامتی خویش توجه نموده و با
اعتراف به ضعف وناتوانی خود ، دست بکاری نزنند که پشیمانی دنیا وآخرت را به همراه
داشته ، هم خود و هم دیگران
را به پریشانی های بیشتر روبرو نمایند .
و من الله التوفیق
بهاالدین ضیائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر