نزدهم فبروری 2012
قسمت دوم
پیوسته به گذشته در رابطه با رهبر و رهبری
بسم الله الرحمن الرحیم
بجز پهنه های پر از دود و آتش ،
به جز سیل کشتار و بیماری و خون ،
بجز دوزخی واژگون ودگرگون ،
بجز تند بادی که آهسته خواند ،
سرود غم خویش ، درگوش هامون ،
بجز انتقامی چنین تلخ و نا رس
بگو با من ای دل !
چه ماندست با کس ؟!..
زمین می گدازد زخشمی نهانی ،
زخشمی چو تاریکی شامگاهان ،
خوش آن لحظۀ تلخ و آن روز شیرین ،
که کیفر دهد خشم « او » بر گناهان ،
به تنگ آمدم زین همه کینه توزی ،
خوشا زیستن در میان سیاهان،
که در خاک و خون غوطه ورشد طبیعت ،
تمد ن گراین است ، کو بربریت ؟! *
ظرفیت ها و توانائی های رهبر
ظرفیت
و توانائی رهبر، یک اصل اساسی ، مهم و حیاتی دررهبری بحساب می آید .
اگرچه توجه به این اصل ( ظرفیت ) در
هرامری از امور و برای همۀ انسان ها لازم و ضروری است . اما یک معلم و یک مدیر؛ یک انجنیر ویا یک داکتر ؛ یک رئیس ،
وزیر ، رهبر، امام و یا پیشوا باید ازظرفیت و توانائی لازم برخوردار با شد تا رئیس
، وزیرو یا رهبرمؤفق بحسا ب آید .
ظرفیت
و توانائی رهبر زمانی مشخص می گردد که مقام رهبری را با آن اوصاف و خصایل مثبت ومنفی
رهبری که در فصل اول بیان گردیده است ، مورد ارزیابی قرار داد .
زیرا اگررهبری ، ازبیشترین اوصاف برازنده و مثبت رهبری برخوردار باشد به این معنی
است که وی از توانائی ها و ظرفیت های بیشتری بهره مند است و قادر خواهد بود تا وجایب
و مسئولیت ها ی را که به دوش گرفته است بوجه بهتری به انجام برساند . اما
اگر رهبری نتواند و جائب و مسئولیت های خود را آنگونه که لازم است به پیش ببرد ؛
یعنی در پیشبرد امور ضعف وناتوانی نشان
داده و یا حرکات و عمل کرد های وی بیانگرنکات منفی وغیرقابل انتظاری باشد که برای
خودش و دیگران غیرقابل توجیه باشد ؛ بنا
برآن میتوان گفت که رهبرمذکور ازتوانائی های لازم برخوردار نبوده و قادر نخواهد
بود تا رسالت ، مسئولیت ها و وجائب خود را بصورت کامل به انجام برساند .
برترین رهبری
دراینجا به شش اصل مهمی اشاره می گرد د که اگررعایت شود می تواند
رهبررا در ردیف رهبران برازنده و موفق قرار
داد ه و نتایج عالی برای وی به ارمغان آورد :
حسن خلق و حسن ظن ؛ عدالت و انصاف ؛ پرهیز ازحب
جاه وحب مال ؛ احترام گذاشتن به رأی دیگران ؛ اغماض وگذشت از هم رکابان ؛ و حفظ
اتحاد و وحدت صفوف .
هرگاه تاریخ اسلام را به دقت مورد توجه قرار دهیم می بینیم که ازهمان آوان
بعثت رسول اکرم ( ص) تا فتح مکه و تا پایان خلافت خلفای راشده ؛ با وجود آن همه
موانع ومشکلاتی که دامنگیر اسلام و مسلمانان
بود ؛ پیروزی و پیشرفت اسلام ومسلمین بحدی سریع و چشمگیربوده است ،که برای محققین
اعجاز انگیزاست .
اتحاد و وحدت صفوف
یکی
از ده ها عامل اساسی و مهمی که سبب گردید تا مسلمین بلا وقفه به جلو رفته و موانع
و مشکلات را یکی پی دیگری از سر راه خود بردارند ؛ همین اتحاد و وحدت صفوف مسلمین
بود .
اتحاد و وحدت زمانی ممکن می گردد
که برادری و اخوت ؛ دلسوزی و ترحم ؛ ایثار و فداکاری ؛ عفو
وگذشت ؛ چشم پوشی و عیب پوشی ؛ پرهیز ازحسادت و بخالت و عیب جوئی ؛ و امربه معروف
و نهی ازمنکر بر اساس ( ادعوا الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنه ) در روابط و
تعاملات کاملأ رعایت گردد. تا آن ثمرات مورد انتظار بدست آید . زیرا آن پیشرفت و
پیروزی های پیاپی ؛ ناشی از قوت و شوکت و قدرت نظامی ، سیاسی و یا اقتصادی مسلمین
نبود ؛ بلکه از نظم و همآهنگی که از صفوف مسلمین حکایت میکرد مایه می گرفت .
وعلاوتأ فضای برادری و اخوت ، تعاون وهمکاری ، تفاهم وهمدلی ، دلسوزی وترحم
ودرنهایت اتحاد ووحدت بی نظیری که از مسلمین پیکر واحدی ساخته بود ؛ آن جمع را
برازنده گی و برتری بخشیده بود ؛ تاجائیکه هیچ اثری از اختلاف و شگاف درصفوف مسلمین
بمشاهده نمی رسید . حتی یکنفر هم پیدا نشد که ازپیکر جمع جدا شده ؛ و یا راه و طریق دیگری رابرگزیده ؛ و یا به صفوف مخالفین
پیوسته باشد .
نمونۀ این گونه حرکتهای مؤفق ونظام های مطرح درجهان را؛ درزمان حاضر می
توان تا حدودی درمالزی و ترکیه و جدیدأ درتونس و مصر تجربه کرد . گروه ها و احزاب
قدرتمندی که هرکدام بیش ازهفتاد سال براریکۀ قدرت تکیه زده و رهبری مردم را به عهده داشتند ؛ یکباره
دربرابراحزاب و گروه های متشکل و سازمان یافته و هدفمندی زانو زده ؛ وبه شکست فاحشی روبرو گردیدند. این
احزاب و گروه ها ؛ درهمه سطوح ، سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و اخلاقی چنان موفقیت
های را نصیب گردیدند که برای کسی غیرقابل باور بود .
دردنیای
معاصر شخصیت ها و رهبران زیادی و از جمله نجم الدین اربکان در ترکیه تلاش کردند تا
رسالت خویش را در اوضاع پر آشوب موجود جهان به صفت یک مسلمان مسئول ادا کنند .
اربکان
درشرایطی انقلاب ترکیه را بدون سر وصدا رهبری کرد که دنیا دریک حالتی ازتلاطم و تزلزل و جنگ ودر
گیری ؛ بخصوص جهان اسلام دریک وضعیت هرج و مرج بسر میبرد ؛ و جهاد افغانستان هم روز
های سختی را سپری می کرد و بیشتر مسلمین و کشورهای اسلامی بدون سرنوشت و د ر تحت
رهبری افراد و احزاب ضعیف ؛ قادر نبودند تا هویت ملی و اسلامی خورا تثبیت نموده و
یا باالوسیلۀ زمامداران و رؤسای ظالم و
بیرحم د ر خدمت قدرتهای بزرگ شرقی و غربی قرار داشتند ؛ اما این پیر مرد مؤمن و
باخدا و دانشمند ؛ همه آن موانع و مشکلات سر راه را ؛ با صبر و تحمل ؛ حلم و
بردباری ؛ ایثار و فداکاری و ثبات و
پایداری پشت سر گذاشت و هر باری که با یک
توطئه جدید روبرو می گردید و حزب و گروه وی غیرقانونی و منحل اعلام میشد ؛ به
تأسیس حزب دیگری با نام دیگری می پرداخت و اما نکتۀ مهم آنکه هیچگاهی تحت تأثیر
دسایس دشمنان قرار نگرفت یعنی هیچگاهی هم عصبانی و ناراحت نگردید تا راه خشونت و
جنگ خانمانسوز و ویرانگر را انتخاب و مطابق میل دشمنان عمل نماید .
اربکان با حفظ آرامش و با روحیۀ حلم و بردباری توانست ترکیه را از یک طلسم
جادوئی نجات داده و بار دیگر درهمان موقف و موقعیت تاریخی آن قرار دهد ؛ و امروز
به صفت محبوب ترین شخصیت نه تنها در ترکیه ، بلکه به عنوان محبوب ترین شخصیت دنیای
اسلام ومعاصر در آید .
شیخ
قرضاوی مفتی اعظم جهان اسلام در کتاب بیداری اسلامی وفرهنگ اختلاف مینویسد :«
مسلمانان اگرچه ازلحاظ جنس و رنگ و وطن و زبان با هم متفاوت باشند اما امت واحده و
میانه روی هستند که خداوند آنان را الگو و مقتدای مردم قرار داده است . چنانکه
قرآن آ نان را تعریف و توصیف می فرماید ( کنتم خیرامت .....) ( آل عمران 110)
ترجمه : ( شما ای امت اسلامی ) بهترین امتها
هستید که به سود انسانها آفریده شده اید ( ما دامیکه ) امر به معروف و نهی از منکر
نمائید و به خداوند ایمان دارید . ..............
قرآن تصریح فرموده که برادری راستین تنها رابطه مقدسی است که میان جماعت
مسلمانان قرار دارد ، و عنوانی است که قرآن از آن به ایمان تعبیر می نماید : (
انماالمؤمنون اخوه ..... ) (حجرات 10)
ترجمه : درحقیقت مومنین برادر همدیگرند ، پس
میان برادران خود صلح وصفا برقرار کنید و از خدا ترس و پروا داشته باشید تا مشمول
رحمت خداوند قرار بگیرید .»
رهبری ضعیف ، علیل و بیمار
شاید
رهبری ، با نیت نیک و اهداف عالی و عزم و ارادۀ راسخ فعالیت خود را آغازکند ؛ اما
بعد از مدتی ، چنان متغیر گردد که دوراز
تصورپیروان و یا دور از انتظار دیگران باشد ؛ یعنی حالتی از غرور و تکبر ؛ یا سؤ
ظن و گمان ؛ فریب و غدر ؛ سؤ استفاده از (
فرصت و یا قدرت ) و یا اشکالات دیگری
ازاین گونه در وی ایجاد گردد . هریکی ازین عیوب و اشکالات درد سرساز است ومیتواند
رهبر را با چالش های مختلفی روبروسازد .
اما غرور و تکبربیش از هر چیزدیگربه یک رهبرو پیروانش آسیب میرساند.
غرور و تکبر
این بیماری مدهشی است که اگر راه علاجی برایش جستجو
نگردد؛ زیان ها و پیامد های آن نه تنها رهبر؛ بلکه آن جمع و جامعه راهم شدیدأ آسیب
می رساند .
دراحیاالعلوم از امام محمد غزالی آمده است :
رسول (ص ) فرمودند : « کسی باشد که بزرگ خویشتنی گیرد ( به خود بزرگ بینی
مبتلا گردد )، تا آنگاه که نام وی د
رجریدۀ جباران نویسند . و همان عذاب بوی رسد که بدیشا ن رسید .»
و
همچنین در احیاالعلوم آمده است :
«بدان
که کبر و بزرگ خویشتنی ، خصلتی نکوهید ه است و به حقیقت دشمنی است با حق سبحانه و
تعالی – که کبریا و عظمت ، وی را سزد و بس .» وبدین سبب در قرآن مذمت بسیار است
جبار ومتکبر را چنانکه گفت :
« کذ لک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار .»
یعنی : همچنان مهر می نهد الله بر دل
هرمتکبر گردنکش . و گفت :
« و
خاب کل جبار عنید .» یعنی : و زیان کرد هرجبار گردنکشی.
و
باز هم دراحیاالعلوم از حاتم اصم نقل شده است :
«
به جایگاه نیک غره مشو ، که هیچ جای بهتر از بهشت نیست ، دانی که آدم در بهشت چه
دید ؟ و به بسیاری عباد ت غره مشو، که دانی که ابلیس چه دید ؟ و به علم بسیار غره
مشو، که بلعم با عورا در علم به جایی بود که نام مهین خدای تعالی (اسم اعظم )-
دانست. در حق وی چنین آمد : « فمثله کمثل الکلب »یعنی( مثل او راست چون مثل سگ
است) . و به دیدار نیک مردان غره مشو ، که بیشترخویشاوندان رسول ( ص) وی را دیدند
و صحبت کردند و مسلمان نشدند.
بیماری غرور به بیماری های دیگری می انجامد
این
بیماری (غرور) می تواند منبع بیماری های دیگری گردد که خیلی زیانبار تراز بیماری
اصلی است ، مانند :
1 – یکه تازی و خود محوری .
2 – مقدس مآبی و فخر فروشی .
3 – ظلم وبی عدالتی .
4 – طغیان و تجاوز .
5 – سلطه جوئی واستعمار گری .
1 – یکه
تازی وخود محوری.
تجارب
نشان داده است که هرگاه رهبر ، زعیم و یا پیشوایی
به چنین وضعی روبروگردد ؛ اوضاع ازین هم ، وخامت بیشتری پیدا می کند . این
بحرانی روحی است که فرد به آن مبتلا می گردد ؛ زیرا خود را ازدیگران برتر و بی
نیاز دانسته و هرگاه فرد و یا افراد و یا
جمعی ازامیال و فرامین ودستورات وی پیروی و تبعیت نکنند ؛ دیری نپاید که راه کینه وانتقام ، خشم و نفرت ، افترا و تهمت ، ودر نهایت سقوط
کامل در دام هوی های نفسانی را درپیش می گیرد که خیلی فاجعه بارتراست .
شیخ
قرضاوی درهمان کتاب می نویسد :
«
چیزی که مایۀ نگرانی و اسباب رنج و پریشانی من است و آتش حسرتی که بر دل وجانم اثر
گذاشته ، این است که در میان خود بیداری اسلامی دشمنی و کینه توزی شعله کشد و
میکروب دشمنی از پیکر خودش بوجود آید به صورتی که افراد آن ، یکدیگر را
مورد طعن و تجریح قرار دهند و برضد همدیگر توطئه چینی کنند و به جنگ و دعوا
بپردازند .....
خداوند مسلمانان را با شدید ترین شیوه از تفرقه
برحذر می دارد : ( قل هوالقادر علی ان یبعث ....) ( انعام 65 )
ترجمه
: بگو او (خدا) تواناست عذابی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بر
انگیزد ( شما را دچار بلاهای آسمانی و زمینی گرداند ) و یا شما را گرفتار ( اختلاف
و تفرقه ) نماید و شر و بلای بعضی از شمارا به بعضی دیگر بچشاند بنگر چگونه آیات
را گوناگون بیان می داریم شاید آنان بفهمند .
تفرقۀ امت به صورتی که بعضی باعث چشاندن عذاب و ناراحتی به بعضی دیگر شود
از عقوباتی محسوب شده که خداوند آنرا بر مردم نازل می گرداند و این زمانی است که
انسانها منحرف شوند و از آیات خداوند عبرت نگیرند .
قرآن این تفرقه را با سنگباران شدن قوم لوط و غرق شدن قارون و قومش در دل
زمین مقرون گردانیده و تفرقه را همسان این عذابها خوانده است . و درجائی دیگر می فرماید:
( ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعأ.....) (
انعام 159 )
ترجمه
: بیگمان کسانیکه آئین خود را پراگنده می دارند و دسته دسته و گروه گروه می شوند
تو به هیچ وجه از آنان نیستی و سرکار شان
با خداست و خدا ایشان را از آنچه می کنند با
خبرمی سازد .
از
ابن عباس روایت شده که این آیه در شأن یهود و نصاری نازل شده به علت اینکه در
دینشان دچار تفرقه و اختلاف شدندو غیر او گفته اند دربارۀ اهل بدعت و ضلالت این
امت نازل شده و در این باره ( ابن کثیر ) می فرماید : ظاهرأ این آیه در باره هر
کسی که از دین خدا جدا شود و با آن مخالفت بورزد ، مصداق دارد و خداوند پیامبر
خویش را همراه با نور هدایت و دین حق مبعوث کرده تا برتمام ادیان و برنامه ها غالب
شود و شریعت او یکی است و هیچ اختلاف و
بدعتی در آن نیست و کسانی که درآن اختلاف و تفرقه درست کنند ، ( کانوا شیعأ ) و
مانند ملل و مذاهب منحرف و هوا پرست و گمراه ، خداوند پیامبرش را از آنها تبرئه
نموده و می فرماید ازآنها نیستی .......
سنت
نبوی مسلمانان را با رساترین شیوه از کینه توزی نسبت به هم و فاصله گرفتن از
یکدیگر برحذر داشته است .
درحدیث انس بن مالک چنین آمده است
: ( لا تباغضوا و لا تحاسدوا ولا تدابروا وکونو عبادالله اخوانا ولا یحل لمسلم ان
یحجر اخاه فوق ثلاثه ایام ) ( کتاب الؤلؤ
والمرجان حدیث شماره 1658)
ترجمه :نسبت به یکدیگر بغض وحسد نداشته باشید و به همدیگر پشت نکنید ، بلکه
بندۀ خدا و برادر دینی باشید ، وبرای هیچ برادر مسلمانی جایز نیست که بیش از سه
روز متوالی برادر دینی اش را به قصد کینه و عداوت ترک نماید .........
و
در حدیث ابوهریره (رض )آمده است : ( ایاکم
والظن فان الظن اکذب الحدیث و لاتحسسوا و لاتجسسواو لا تناجشوا ولاتباغضوا
ولاتدابروا وکونوا عبادالله اخوانا ) ( لؤلؤ ومرجان 1660)
ترجمه :از ظن وگمان پرهیز کنید زیرا ظن دروغ ترین سخن است بدنبال عیب جوئی
و جاسوسی یکدیگر نباشید و برسر بیع و معاملۀ همدیگر مکر و حیله ننمائید . نسبت به
یکدیگر حسد نبرید و با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید ، به یکدیگر پشت نکنید .
بلکه بندگان خدا و برادران دینی یکدیگر باشید .
باز
هم ابوهریره ( رض ) روایت کرده که : ( المسلم اخوالمسلم لایظلمه و لایخذله و لا
یحقره التقوی ههنا- ویشیرالی صدره ثلاثه مرات – یحسب امری ء من الشرأن یحقراخاه
المسلم ، کل المسلم علی المسلم حرام ، دمه و ماله و عرضه )( روایت کرده مسلم در
البر رقم 2564)
ترجمه :مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمی
کند و اورا خوار وتحقیر نمی گرداند – درین قسمت سه دفعه به سینه خود اشاره نمود و
فرمود : تقوی اینجاست ، در شر بودن شخص همین کافی است که برادرمسلمان خود را تحقیر
نماید . همه چیز مسلمان برمسلمان حرام است ، خون و مال و شرفش .
وبازهم روایت نموده : ( تفتح ابواب الجنة یوم الاثنین ویوم الخمیس فیغفرلکل
عبد لایشرک بالله شیئأ الا رجلأ کانت بینه و بین اخیه شحناء فیقال : انظروا هذین
حتی یصطلحا، انظروا هذین حتی یصطلحا، انظروا هذین حتی یصطلحا)( منبع حدیث قبلی
2565)
ترجمه : درهای بهشت روز های دوشنبه و پنج شنبه بازمی شوند و تمام گناهان
بجز شرک بخشیده می شود مگر گناه کسی که بین او و برادر دینی اش دشمنی باشد که گفته
می شود : این دو نفر را به تأخیر اندازید تا صلح نمایند و این جمله اخیر را سه
بارتکرار نمود ......
و
از زبیر نقل شده که رسول خدا فرموده اند : ( دب الیکم داء الامم ........)(ترمذی
2512)
ترجمه : درد های گذشتگان ( کینه و حسادت ) برشما روی آورده ، که حسد و کینه
می باشند و کینه و بغض ریشه کن کننده است ، اما نمی گویم مو را می تراشد و ریشه کن
می کند بلکه دین را ریشه کن می کند . قسم به کسی که جان من در اختیار اوست داخل
بهشت نمی شوید تا ایمان نیاورید و ایمانتان کامل نیست تا یکدیگررا دوست نداشته
باشید .»
عوامل
و اسباب گوناگونی می تواند در ایجاد چنین حالتی ( یکه تازی و خود محوری )، بر رهبر
اثرگذار بوده باشد .
در
احیاالعلوم آمده است : «هر که تکبر کند از آن کند که خویشتن را صفتی داند که
دیگران را نیست ، که آن صفت کمال بود و آن را هفت سبب است :
سبب اول کبر در علم است که عالم چون خویشتن را به کمال علم آراسته بیند ،
دیگران را اندر حق خویشتن چون بهایم بیند ، و کبر بروی غالب شود .
سبب دوم در کبر زهد و عبادت است ؛ که عابد و
زاهد و صوفی و پارسا از تکبر خالی نباشند .
واسباب دیگر کبر به نسب ، کبر به جمال ، کبر به
توانگری ، کبر به قوت وقدرت و
سبب هفتم تکبر بر پیروان باشد .»
تکبر برپیروان وحامیان
افراد و دسته جات علاقه مند ومجذوب و مشتاقی ؛ آنگونه
محو رهبر گردند که هرآنچه رهبربگوید و یا بخواهد ؛ نه به خاطر آنکه به خیر و صلاح است ؛ بلکه بخاطر آنکه رهبر
گفته و خواسته است ؛ از دل و جان به
پذیرند و شعارحمایت از وی سر دهند .عشق رهبر توجه به هدف را در نظر شان بی مقدار
می کند .
اینها کسانی اند که رهبرخود را براهداف و آرمان
های خود و جمع خود و گروه خود و نظامی که متعلق به آن اند ؛ مقدم دانسته و در توصیف و مدح و ثناخوانی رهبرچنان غلوکنند
که رهبر ؛ خود را انسانی استثنائی پنداشته و هر حرکت و عملی را هم که انجام دهد بدون عیب و
اشکال پندارد ؛ وچنین احساسی به وی دست
دهد که مجبور به رعایت اصول و اساس و رأی دیگران نبوده و نیازی به حمایت و کمک
دیگران هم ندارد .
اینگونه رهبران هیچ بهای به هدف نگری نداده و سراپا تحت تأثیر پیرو نگری
قرار می گیرند .
در
احیاالعلوم آمده است :« سببی عظیمتر انگیختن خشم را واخلاق بد را آن است که صحبت
با گروهی کند (رهبر)که خشم برایشان غالب
بود ، وباشد که آن را نام شجاعت و صلابت کنند و بدان فخر آورند و حکایت کنند که ( فلان بزرگ به یک سخن
فلان را بکشت و خان و مان فلان را بکند و کس زهره نداشتی که برخلاف وی سخنی گفتی
که وی مردی مردانه بود ، و مردان چنین باشند .) و فراگذاشتن آن از خوار خویشتنی و
بی حمیتی و ناکسی دانند . پس خشم را که خوی سگان است مردانگی و شجاعت نام کنند ،
وحلم را که اخلاق پیامبران است نا کسی و بی حمیتی نام کنند . و کار شیطان همین است
که به تلبیس و به الفاظ زشت از اخلاق نیکوهمی باز دارد و به الفاظ نیکو به اخلاق بد دعوت همی کند .»
دشمن دانا
بلند ت می کند
برزمینت میزند نادان دوست
این
حالت می تواند برای یک رهبر و پیروان وی فاجعه با ر باشد ؛ بخصوص زمانیکه رهبر؛ ازیک تکیه گاه عقیدتی و
ایمانی قوی ؛ و یا از زهد وتقوی؛ ویا ازعلم وآگاهی کافی ؛ و یا ازمشاورین و افراد
با ایمان ، آگاه ، دانشمند و دلسوزی بی بهره باشد .
فرجام رهبرپرستی
پیامد
هائی چنین تغیر و تحولاتی را درطول تاریخ و در بین رهبران مختلف ؛ و در سطوح ملی و
بین المللی شاهد بوده و هستیم .
رهبران و زعمای را سراغ داریم ؛ که با یک چشم
زدن ، نه تنها نزدیکترین یاران خود را از
دست داده اند ؛ بلکه علاوتأ رو در روی
کسانی قرار گرفته اند که می توانستند برای شان ؛ بزرگترین پشتوانۀ باشند . از
رهبری حلیم و بردبار؛ رئوف ومهربان ؛ میانه رو ومعتدل ؛ صبور و متحمل ؛
محسن و خیرخواه ؛ متواضع و متوکل که ازصفات لازمۀ هر رهبرشایسته است ؛ به رهبری بی
حوصله و پرخاشگر ؛ ماجراجو وطغیانگر؛ گردنکش و متجاوز و ظالم و بیرحم تبدیل گردیده
اند .
درزمان
بعثت پیامبر اکرم ( ص ) دنیای عرب با جنگ
های خانمان سوز؛ روز های سخت و دشواری را
پشت سرمی گذاشت . اما رسول اکرم( ص ) با عزم و ارادۀ راسخ و روشی حکیمانه ؛ آن
فضای آشفته وغبار آلود را دگرگون و آن کشتی طوفانی و متلاطم را به ساحل نجات هدایت
فرمودند .
پروردگار، رسول اکرم ( ص ) را مورد خطاب قرار داده می فر ماید :
« ولوکنت فظأ غلیظ القلب لا نفضو ا من حولک. »
اگر
تند خو و سنگ دل بودی ، همراهان و یارانت از اطراف تو پراگنده می شدند .
رسول
اکرم ( ص ) میفرمایند :
« لا
یؤمن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه .»
حضر
ت انس (رض) گوید : پیامبر( ص ) فرمود :
هیچ یک از شما ایمانش کامل نمی شود مگر اینکه آنچه را که برای خود دوست می دارد
برای برادر دینی اش دوست داشته باشد .
اسلام دین برادری واخوت و مهر و محبت است . اسلام
زمانی برای بشریت عرضه گردید که جهان درمنتهای تشتت و پراکندگی و اختلاف و نفاق
بسر می برد . جامعۀ انسانی آن زمان بیش از حالا با نابسامانی های اخلاقی ، اجتماعی
، اقتصادی و سیاسی رو برو بود و در انتظار
ناجی و مدد گاری دقیقه شماری می نمود تا او را ازین ورطۀ هولناک برهاند .
با بعثت رسول اکرم (ص) آن فضای تیره و تار
اختلاف ونفاق ؛ و خانه جنگی و خصومت به
فضای پراز امن و امان ، برادری و اخوت ، عفو وگذشت و صبرو تحمل عوض گردید . افراد
و خانواده ها و اقوام و ملت های که درآتش نفاق واختلاف می سوختند یکباره همدیگر را
در آغوش پرمهر و محبت برادری و اخوت گرفته و احساس امنیت و آرامش کردند .
مسلمان برادر مسلمان است؛ وهیچ مسلمان وهیچ رهبرمسلمانی نمی تواند به هیچ
بهانه ای ؛ با برادر مسلمان خود راه دشمنی در پیش گیرد ؛ زیرا دوستی و دشمنی فقط
به خاطر خدا ممکن و جائز است و بس . این راه
و روش های غیر مسئولانه و اقدامات
خشن و برخورد های شدید بیشتررهبران وزمامداران موجود دربرابر برادران مسلمان شان ؛
و حتی همکاران و همسنگران و یاران نزدیک شا ن ناشی از عدم آگاهی و زیرپا نمودن وجائب
ومسئولیت های عظیمی است که بر دوش آن ها گذاشته شده است .
شیخ
قرضاوی درهمان کتاب منویسد: « با اندوه فراوان آنچه که امروز غم انگیز و مایۀ تأسف
میباشد این است : در صف دعوتگران اسلامی کسانی را می بینیم که شمشیر ملامت و سرزنش
و جریحه دارکردن و طعنه زدن را در مقابل هرکسی دیگر که با آرا و افکار و منهج آنها
اختلاف دارند تیز کرده و از غلاف در آورده اند و آنان را به کم دینی یا پیروی هوا
و بدعت و انحراف و نفاق چه بسا به کفر متهم می کنند !
بسیاری از این قاضی های بی انصاف حتی به محکوم کردن ظواهر مردم اکتفا نمی
کنند بلکه حریم نیت واسرار درونی را نیز که جز خداوند کسی بر آن مطلع نیست مورد
تجاوز قرار می دهند مثل اینکه قلب مردم را باز کرده و بر محتویات سری آن مطلع شده
اند!
در
واقع اگر بگویم کسی از زبان آنها ایمن نیست و هیچ شخصی از زبان آنها جان سالم بدر
نمی برد مبالغه نکرده ام ..........
انسان وقتی بعضی از عاملین اسلام و حاملین دعوت اسلامی را می بیند که بعضی
دیگراز برادران خود را به صورتهای مختلف
مثل خائن یا مزدور بودن متهم می کنند کاملأ تعجب می کند و از آن رنج می برد . عدۀ
را مزدور غرب و عدۀ دیگر را دست نشاندۀ شرق می دانند و با پیروی از مادیگران و
ملحدین و دشمنان اسلام برادران خود را فقط به علت اینکه در یک رأی یا یک موضعگیری
با آنها اختلاف دارند یا به علت اینکه آنان برای کار دینی از وسیلۀ استفاده می
کنند که اینان آنرا قبول ندارند ، مورد تهمت قرار میدهند. در واقع اینگونه دیدگاه
و اخلاق برای کسی که از کتاب خدا و سنت پیامبر تفقه و آگاهی داشته باشد اصلأ جائز
نیست .
دایره سیاست شرعی دایره ای گسترده و وسیع ، و نظریات در آن متفاوت است یکی
در آن سختگیر و تنگ نظر ، ویکی دیگر آسانگیر و دارای وسعت نظر است بویژه که افکار
مردم در بر آورد مفاسد و مصالح در وراء یک چیز مشخص ، به شدت مختلف است ...........
اما
متأسفانه امروز در میدان بیداری اسلامی مردمی را مشاهده می کنیم که جز جدل و
برانگیختن اختلاف هیچ غم وغصه دیگری ندارند و در همه چیز مجادله می کنند و آماده
نیستند در پائین آمدن از کوچکترین جزء از آرای خود کوچکترین حرکتی به خود بدهند و
می خواهند تمام مردم دنبال آرای آنها بیفتند . گویا آنان همیشه برحق و غیر آنها
همیشه بر باطلند ! » .
حدیث صحیح است: « کسی که کلمۀ ( لا اله الا الله
) را برزبان بیاورد مال و خونش در امان می ماند و حسابش با خداست .»
هرگاه سیرۀ نبوی و ازجمله تاریخ صدر اسلام را بررسی کنیم می بینیم که هیچ
گونه آثاری از عیب جوئی و تجسس ، تحقیر و توهین ، خشم و خشونت ، بغض وکینه نه تنها در بین اصحاب ویاران ، بلکه در برابر
افراد مجرم وگنه کارهم دیده نمی شود .
مهمترین اصلی را که بیشترما مسلمانها دراکثرموارد یافراموش نموده ویا
ندانسته زیرپا می کنیم ؛ آنست که درمواقع سختی ومشکلات ؛ ویا دربرابرناگواریها ورنج های ناشی از حالات
نامناسب وبحرانی ؛ ویا درهنگام امتحانات سخت الهی ؛ قبل از اینکه به اصل برادری
واخوت رو آورده واز صبرو تحمل ؛ عفو وگذشت
؛ حلم وبردباری ؛ خشوع و خضوع ودرنهایت از
ایثارو فداکاری کاربگیریم به خشونت متوسل می شویم .
اگراین
پدیدۀ شوم (یکه تازی وخود محوری ) مهار نگردد ، جریان ابعاد دیگری پیدا می کند :
الف – فرد ویا افرادی مهم و کلیدی ازپیکر جمع ، گروه
ویا نظام کنار گذاشته می شوند .
ب – اتحاد و وحدت صفوف به تشتت و پراگندگی روبرو
گردیده و جمع ، گروه ویا نظام به انشعاب و یاانشعاب ها ی متعدد کشانده می شود .
الف – فرد
ویا افراد ی درست است که با جمع قابل مقایسه نیستند اما دربعضی مواقع ، فر د و یا
افرادی هم می توانند آنگونه اثرگذار باشند
که جمع را دگرگون سازند .
نمونه
های زیادی ازین گونه اتفاقات ( تصفیه افراد ) را در نظام های موجود جهان ، بخصوص جهان سوم و کشورهای
اسلامی بصورت وافر می توان دید و ملاحظه کرد .
معمرالقذافی
و عبدالسلام جلود ، سران کودتا و رهبران بظاهر انقلاب لیبی که در حدود چهل سال قبل
نظام سلطنتی لیبی را مشترکأ سرنگون کردند
، در اوایل بنام ناصریست های انقلابی لیبی معرفی شدند ، اما بعد ازمدتی با سردادن
شعار های اسلامی به چهره های مسلمان مسمی گردیدند ، زیرا لیبی کشور اسلامی و جامعه ای لیبی یک جامعه ای مسلمان است .
رهبران آن خواهی نخواهی باید به افکار و عتقادات مردم توجه داشته باشند . اما بزودی دیدیم که در بین این دو یار دیر ین
، آن چنان افتراق و جدائی پیش آمد که تا آخرعمر شان ادامه پیدا کرد . چنانچه در
تحولات اخیر لیبی ، عبدالسلام جلود به صف مخالفین پیوست .
همین
قذافی یک روز ، انقلابی و روز بعد مسلمان بنیاد گرا ، روزبعد سوسیالیست اسلامی
وروزهای بعد تر به چهره های مختلفی ( ملی گرای عرب .... )ظاهر گردید که غیر قابل
باور بود . یک روز اعلام وحدت بایک کشور اسلامی مانند سودان و غیره می کرد و اما
فردای آن بصورت یک جانبه اعلام وحدت با کوریای شمالی می نمود .
( به بین تفاوت ره از کجاست تا به کجا !)
درکشورهمسایۀ
پاکستان و در بین گروه های واحدی ، مانند پی پل پارتی و یا مسلم لیگ بارها ،
اختلاف و انشعاب پیش آمد ، باوجود آنکه رئیس جمهور و صدراعظم ازحزب واحد ، اما
دراثر اختلاف بین رئیس جمهور وصدراعظم ،
یک حزب به دو حزب مختلف تقسیم گردیدند ، و
این جریان بار ها اتفاق افتاد . حزب مسلم لیگ شاخۀ فلان ویا شاخۀ فلان ویا حزب پیپل
شاخۀ فلان مسمی گردیدند ، اما این اختلافات هیچ گاهی به تصفیۀ حسابات ذات البینی نیانجامید
و کسی نه زندان و نه هم کشته شد ، الا
کشته شدن بی نظیر، که حزب پیپل مدعی آن است که جنرال مشرف درین قضیه دست داشته است
.
درکشورهای دیگری ، این جناح بندی ها و اختلافات سبب
گردیده است تا چهره های معروف و مشهور و بنیان گذاران نظام ها ، از کشور
اسلامی و آبائی خود فرار و آواره گردیده ؛
و یا راهی زندان شده ؛ و یا با تهمت و افتراو برچسپ های گوناگون تصفیه و اعدام گردند.
و
اما این تصفیۀ حساب ها در بین گروه های چپ و درکشورهای سوسیا لیستی و کمونیستی بحد
ی فاجعه بار و وحشتناک بوده است که غیراز نظام جنگل ، به هیچ عبارت دیگری نمی توان
تعبیرش کرد .
درمهد کمونیزم و دراوایل انقلاب اکتبردرشوروی ، و دردوران به قدرت رسیدن
مائوتستنگ وبعد ازآن و دربقدرت رسیدن و ادامۀ حکومت خمرهای سرخ درکامبوج ملیون ها
انسان مظلوم و بی گناه با اتهامات واهی کشته یا آواره و مجبور به ترک وطن آبائی
خود گردیدند . وبه همین ترتیب صدهاتن ازسران و سردمداران (چیزی بنام انقلاب )
دراین کشورها درکشمکش های ذات البینی برسرقدرت ترور و تصفیه ویا اعدام گردیدند .
این
جریا ن درافغانستان بصورت خونباری آغاز گردید که تا همین اکنون هم ادامه دارد.
داود
با یک کودتای نظامی پسر کاکای خود (ظاهر شاه) را ، از اریکۀ قدرت به زیر آورد و
خود زمام امور کشور را بدست گرفت .
در اولین اقدام خود زندان بزرگ و مخوف پلچرخی را
اعمار نمود و متعاقب آن به زندانی کردن و اعدام محصلین و استادان پوهنتون پرداخت که
ازآن جمله بهترین و پاک ترین فرزندان جوان ومومن کشور را اعدام وجمع بی شماری را
زندانی کرد. چیزی نگذشت که تصفیۀ اراکین و سران رژیم ظاهر شاه را آغاز نمود و
ازجمله میوندوال یکی از صدراعظمان سابق ظاهر شاه ، با جمع کثیری ازجنرال ها و
اراکین رژیم گذشته را زندانی و بعد از شکنجه های وحشتناک اعدام نمود . ولی دیری
نگذشت که خود به همراه خانواده و اقارب ،
بدست یاران نزدیک خود در یک تصفیۀ هولناک به
خاک و خون کشیده شد.
گروه های معلوم الحالی که نظام داود خان را در محاصرۀ خود در آورده بودند، بلا
فاصله قدرت را قبضه کرده و بدون درنگ بربالای مردم خود هجوم برده و نه تنها به
مردم و جامعه ای خود ، بلکه به خود ، و رفیقان نزدیک خود هم ذرۀ رحم نکردند و حتی
فرصتی برای نفس کشیدن یکدیگرهم ندادند . چنانچه در همان روزهای نخست کوتای هفت ثور وهم زمان با کشتارو
حشیانه مردم خود ، برای قبضه کردن قدرت ، یکدیگررا کشتند ، خفه کردند یا زندانی و آواره نمودند .
هرگاه
بازماندگان اینها زندگینامۀ رؤسا و رهبران
خو د را با فرجام شان ، به دقت مطالعه
کرده وکمی از درایت کار بگیرند ،
باید درهمه چیز خود تجدید نظرنموده و به الله رجوع کنند .
خود کامگی و یکه تازی جهان را تهدید می کند
و
اما امروز ( همین حالا ) درسطح جهانی ، خود محوری و خود کامگی به صورتی در آمده
است که دنیا را به سوی آشوب و نا آمنی و
حتی وحشت ودهشت سوق داده است . شاید عوامل و انگیزه ها ی گوناگونی با عث این وضعیت ناگوار گردیده باشد اما بعضی
ازاین عوامل و انگیزه ها را می توان
برشمرد :
1– طوریکه ملاحظه میگردد ، افراد ، دسته جات و
گروه های مختلفی ، درطی سالیان متمادی ، ودر نقاط مختلف جهان ، ازشمال افریقا تا
شرق میانه و از آسیای میانه تا شرق آسیا ، بعد ازسپری کردن دوره های سخت زندان و تبعید
وجلاوطنی وفرارو آوارگی وآنهم باالوسیلۀ حکومت های جبارو دولت های بیرحمی که زمام
بیشترکشور های دنیا را بدست دارند مانند بن علی وحسنی مبارک وقذافی وعبداله صالح و
بشار اسد ویا رژیم های خیلی ....... چون کریم اف و رحمان اف وعلی اف وسائر
قدرت های ستمگر منطقه ای و جهانی ، در نکتۀ واحدی به توافق رسیده باشند که رنج و عذاب خود را با دیگران قسمت نموده تا
دیگران را هم از رنج و المی که به تنهائی متحمل می شوند آگاه کرده باشند .
به
این صورت هرچه از دست شان برآید ، اگرچه با ازدست دادن جان های شان هم تمام شود ،
از تخریب و ویرانی و نابودی دیگران دریغ نورزند .
دیده
شده که این گونه افراد و دسته جات دربیشتر موارد دردام کسانی افتاده اند که آنها
را در جهت اهداف و مقاصد اقتصادی و سیاسی و نظامی خود درآورده اند .
ضرب
المثلی است که هرگاه ، راه قانونی ومشروع و دروازۀ اصلی را برکسی به بندند ، خواهی
نخواهی راه غیرقانونی ونامشروع را برمی
گزیند ویا هرگاه کسی درحال مسدود بودن دروازه احساس کند که جان وی باخطرمواجه است
، آنگاه نه تنها راه دیوار و یا پنجره را جستجو می کند بلکه شاید خود را از
ساختمان چند طبقه هم پائین اندازد .
اما
نکتۀ مهم و فراموش شده در حل این گونه معضلات این است که هیچ کسی پیدا نمی شود به
شمول سازمان ملل و یا موسسات حقوق بشر که این گونه جریانات را ریشه یابی نمود ه و علت و عامل اصلی این پدیده و راه علاج درست
ومعقول آنرا جستجو کنند .
دربرخورد با این گونه جریانات ، قبل از هرچیز ، توسل به زور یگانه راه و
انتخاب یگانه بوده است که این هم مستقیمأ از غرور و یکه تازی مایه می گیرد که نه
تنها هیچ دردی را دوا نمی کند بلکه بر دردها وآلام می افزاید و ما درجریانات موجود
افغانستان و پاکستان و عراق و سایر کشور ها شاهد شکست این گونه سیاست ها بوده و هستیم . زیرا خشونت را باخشونت
پاسخ دادن نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه دامنۀ خشونت ها را گسترش میدهد .
2– دیکتاتور ها و نظام های فاشیستی که در طول
سالیان دراز با زیر پا گذاردن همه اصول و اساسات ملی و بین المللی براریکه ای قدرت
( اقتصادی ، سیاسی ونظامی ) تکیه زده و هرآن ظلم و ستمی را که توانسته اند برملت
های مظلوم خود روا داشته اند .
این
تشنه های قدرت برای اینکه به آرزوها ی شان برسند ؛ و یا برای اینکه در قدرت باقی بمانند ؛ و یا برای رسیدن به
یک سلسله اهداف و مقاصد مشروع و یا نامشروع ؛ به هروسیلۀ متوسل می گردند . مکر وحیله بکار می برند . از تهمت و افتر ا و
غدر و فریب ابأ نمی ورزند ؛ سد شکنی می کنند ؛ و از هیچ چیز ناجائز و نامشروع ، پرهیز نمی کنند .
معیار های ملی و بین المللی را زیر پا می کنند ؛ و در نهایت برای
رسیدن به امیال نا محدود شان
از تحقیر و تهدید و اخطار خود داری نمی ورزند .
حالا
با تحولات جدید و انقلابات مردمی در اکثر این کشور ها . دیده می شود که بعضی ازاین
زمامداران ظالم و بیرحم و یکه تاز، نه تنها ازآن طغیان و سرکشی و از آن خر جهل خود
پائین نیامده اند ، بلکه برلجاجت و سرسختی و بیرحمی خود تا جائی ادامه می دهند که باعث مرگ هزاران انسان مظوم و
بیگناه و ویرانی کامل همه زیرساخت های
اقتصادی و نظامی و سیاسی کشورخود و آوارگی ملیون ها انسان مظلوم و بی پناه شدند .
بعضی دیگر، تادم مرگ (خود ، فرزندان و هم سنگران
خود) ، به کشتار و ویرانی و جنگ ادامه دادند واما تا آخرین لحظه هم سرعقل نیامدند
.
3– احزاب وگروه ها ، تا حکومت ها و دولت ها ،
همه و همه در یک جنگ سرد و دریک مسابقۀ وحشتناک و بدو ن ملاحظه ، به سمت و سوی
روان اند که جز نابودی بشریت هیچ دستآوردی نخواهند داشت .
این
منزجر کننده است که هرکدام اینها جزبرمنافع ( خود ، جمع خود و نظام خود ) به هیچ
چیز دیگری بها نمی دهند . معیار برخورد و دوستی و دشمنی نزد اینها ؛ در رابطه با قضایای مختلف ؛
خیر و شر و فلاح وفساد نیست و فقط معیار فایده و ضرری است که به دنبال آن سرگردان
اند و فقط به آن می اندیشند و بس .
درنهایت
پدیدۀ استثمار و استعمارو سلطه ، جهت دست یابی به یک سلسله اهداف ومقاصد نامشروع
به آخر خط خود نزدیک گردیده است و شاید چنان اوضاعی را رقم بزند که برای هیچ کسی
قابل پیش بینی نباشد.
ب – اصل اتحاد و وحدت صفوف ، یکی از اصول مهم واساسی برای یک گروه
ویا یک نظام بحساب می آید . اما دیده می شود که این امرحیاتی به علت بی پروائی و پشت
پازدن به اصول ؛ ویا خود خواهی و یا خودکامگی رهبران ؛ اولأ به اختلاف و نفاق وبعدأ به جدائی و انشعاب و
درنهایت به دشمنی و رویا روئی وحتی درگیری های فیزیکی می
انجامد .
این
پدیدۀ منحوس و این بیماری مزمنی است که به گروه ها و احزاب و یا ملت ها و دولت های
مشخصی خلاصه نمی گردد بلکه این بیماری فراگیری است که دامن بیشتر احزاب و سازمانها و حکومت ها و دولت
ها درسراسر جهان را گرفته است .
دربعضی کشور های پیشرفته و دربین بعضی نظامهای قوی و قدرتمند جهان . احزاب
و سازمانهای دیده می شوند که قادربوده اند
برای مردم و جامعۀ و کشورخود طرح ها و برنامه های حزبی و سیاسی و اقتصادی مؤفقی
ارائه داده و ازین طریق اعتماد ، حمایت و پشتیبانی مردم خود را حاصل نمایند.
این
احزاب در بیشتراین کشور ها از دو تا سه ،
حزب فراگیر و قدرتمند و با نفوذ تجاوز نمی کنند .
کسانی که باید عامل اتحاد ملت شوند باعث اختلاف
وپراگندگی ملت می گردند .
در
بعضی کشور ها ، تعدد و انشعاب احزاب به بزرگترین پرابلمی برای جوامع وکشورها تبدیل
گردیده است زیرا دراکثرموارد ، با تأسیس یک حزب وآن هم بر روی اهداف ومقاصد مقطعی
و زود گذر ؛ ویا با سؤاستفاده از احساسات و عواطف مردم ، باکوچکترین پیشآمدی ، یک
حزب به احزاب بیشماری انشعاب می کند که این انشعابات همراه با اختلافات و کشمکش ها
بوده و جامعه را ازوحدت بسوی تفرقه ونفاق سوق میدهد .
شیخ
یوسف قرضاوی درهمان کتاب مینویسد :« خلاصه
اعتصام به جماعت و ائتلاف ؛ از مسائل اصولی و ریشه ای دین است و مسائلی که در آن
اختلاف وجود دارد فرعی و کم ارزش و غیراساسی هستند پس چه منطقی قبول می کند برای
حفظ فرع ، اصول مورد توافق را از هم بپاشیم ؟ .......
دربسیاری از اوقات اختلاف برسراین است که باید این رهبرشود یا آن . و
پیروان این و آن چنان فکر می کنند که منشأ این اختلاف بر مبادی و مفاهیم است اما
در واقع اختلاف بر سرمال و حب شهرت یا مقام یا حب سبقت است . همین بیماری است که
پیامبر خدا مسلمین را از آن چنین تذکر داده است : ( ما ذئبان جائعان ارسلا فی غنم
بأفسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه ) مراد از شرف در این حدیث مقام و
منصب است و معنی آن این است که طمع به مال و جاه در دین فاسد تر از فساد دو گرگی
است که برگله ای داخل شوند.......
اما
با اندوه فراوان آنچه که امروز غم انگیز و مایۀ تأسف می باشد این است : در صف دعوت
گران اسلامی کسانی را می بینیم که شمشیر ملامت و سرزنش و جریحه دار کردن و طعنه
زدن را در مقابل هرکسی دیگر که با آرا و افکار و
منهج آنها اختلاف دارند تیز کرده و از غلاف در آورده اند و آنان را به کم دینی
یا پیروی هوا و بدعت و انحراف و نفاق چه بسا به کفر متهم می کنند !
بسیاری ازاین قاضی های بی انصاف حتی به محکوم کردن ظواهر مردم اکتفا نمی
کنند بلکه حریم نیت و اسرار درونی را نیزکه جز خداوند کسی برآن مطلع نیست مورد
تجاوز قرار می دهند. مثل این که قلب مردم را باز کرده و برمحتویات سری آن مطلع شده
اند !
در واقع اگر بگویم کسی از زبان آنها ایمن
نیست و هیچ شخصی از زبان آنها جان سالم بدر نمی برد مبالغه نکرده ام . »
سیاست های متفاوت ملت ها و دولت ها ( افراط و
تفریط ) در برابر احزاب و گروه ها
کشور های مختلف ؛ سیاست های متفاوتی را نسبت به گروه ها واحزاب
دنبال می کنند .
1 –
آزادی احزاب و گروه ها دربعضی حالات درد
سر ساز بوده است ؛ زیرا تعد د احزاب و
گروه ها در بعضی کشورها وحتی احزاب جدید التاسیس به پیمانه ای است که باعث سر
درگمی بیشتر جوامع وملل در حال رشد گردیده
است . هم زمان با تشتت و پراکندگی و گروه
و گروه گرائی ، مداخلۀ خارجی هم چیزی است که همه از آن رنج میبرند . بعضی گروه ها و احزاب ، درتحت چنین اوضاع نا
بسامان و پر ابهامی ؛ بدون اینکه خود و جمع خود
و گروه خود و دولت خود را مورد ارزیابی دقیق قرار داده وازضعف و قوت خویش وجامعه و کشور خویش آگاهی داشته باشند ، بخصوص
آنهائی که هیچ طرح و برنامۀ منظم ومشخصی برای جامعه و کشور خود ندارند و اگر هم
داشته باشند . نه خود و نه گروه و نه دولت شان به تنهائی قادر به انجام آن هستند
؛ و چنانچه اگرهمه گروه ها و احزاب دست در دست هم داده ومتحد و یکپارچه فعالیت کنند هنوز هم قادر
نخواهند بود که برپرابلم های خود و جامعه و کشور خود غلبه نموده و راه حل مناسبی
برای بحران پیدا نموده و پاسخگوی نیازمندیهای مردم و جامعه ای خویش باشند . پس
چگونه خواهند توانست یک ملت و یک دولت را به تنهائی رهبری کرده ، چه جائیکه ازساحۀ
عمل و نفوذ خود پافراتر گذاشته وبه تنهائی قصد سلطه برسایر کشورهارا داشته باشند ؟
2 –
جلو گیری از آزادی احزاب و تأسیس حزب در بیشتر کشور ها به یک معضلۀ تبدیل گردیده است ؛ زیرا با وجود ادعاهای مبنی
بر رشد و انکشاف ملل و تاکید بر مدرنیته شدن کشورها و قدرت ها و خوشبینی نسبت به فضای موجود جهان ؛ هنوز
هم درخیلی از کشورها حتی درکشورهای بظاهر پیشرفته و متمدن جهان ! مجوزی
برای تأسیس حزب و سازمان وجود ندارد و در مواردی تأسیس حزب حتی جرم سنگین پنداشته
می شود .
بهمین
ترتیب افراد و اشخاص و زمامداران قلدور و
زور آوری وجود دارند که با فشار واختناق
وزندان و اعدام ، یک جامعه و یک کشوررا گروگان گرفته و با استفاده از منابع طبیعی
و سرشار کشور، همه را برده وغلام خود پنداشته و علاوتأ هوس سلط برجوامع و کشور های
دیگری را در دل می پروراند . چه خیال خام و فکر باطلی !
شیخ
قرضاوی درهمان کتاب میفرماید: « خداوند می خواهد این دین جاودانه باشد و تا برپائی
قیامت باقی بماند و همگام با عصر و زمان سیر کند و پیش رود و در این مسیرویژگی دین
این است که سهل گیر و دارای روش سازگار و ملایم و سبک باشد و با هر محیطی سازگاری
داشته باشد و واقعی بوده و حلال مشکلات هر عصر و زمانه باشد ..........
دعوت اخوان المسلمین دعوتی است درخشنده و
خالص و به هیچ رنگ دیگری ملون نیست . هرجا حق یافت شود همراه آن است و
اجماع را دوست دارد و منکر تک تازی است زیرا بزرگترین و بارزترین چیز که باعث مرگ
مسلمین شده است همان تفرق و اختلافات مذموم است و اساس پیروزی مسلمین محبت و وحدت
می باشد و اخر این امت هم جز به برنامۀ اساسی که باعث اصلاح اولش شد اصلاح نمی
گردد.
این
یک قاعدۀ اساسی و هدف معلوم برای هر برادر مسلمان است و عقیدۀ راسخی است که از آن
بر می داریم و با آن برمی خیزیم و بسوی آن دعوت می کنیم .»
بهاءلدین ضیائی از کشور هالند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر