ziaie1

ziaie1

۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

 

بنام خداوند بزرگ
در دوران خلافت حضرت عمر ( رض) که از ادوار طلائی عدل و داد و اجراات عملی احکام شرعی در تاریخ اسلام به حساب می آید، آتش سوزی مهیبی اتفاق افتاد که سبب شد تا نه تنها خانه ها ، بلکه لانه های پرندگان هم از این آتش افسار گسیخته در مان نماند.
مولانای بلخی گوید:
آتشی افتاد در عهدی عمر همچو چوبی خشک می خورد او حجر
در فتاد اندر بنا ...........
خلاصه این که آتشی شعله ور گردیده بود که هیچ گاه کسی چنین آتش سوزی را بیباد نمی آورد وبناءً به حضرت عمر ( رض) خبر دادند که آتش سوزی عجیبی است که هر چه آب می پاشیم بی تاثیر است .
مولانا جواب حضرت عمر به مردمان را چنین بیان میدارد:
گفت آن آتش ز آیاتِ خداست شعله های آتشِ ظلم شما است
آب بگذارید و نان قسمت کنید بُخل بگذارید اگر آلِ من اید
خلق گفتندش که در بگشوده ایم ما سخی اهل فتوت بوده ایم
گفت نان در رسم عادت داده اید دست از بهر خدا نگشوده اید
بهر فخر و بهربوش و بهر ناز نه ز بهر ترس و تقوی و نیاز
مال تخم است و به هرشوره منه تیغ را در دست هر رهزن مده
اهل دین را بازدان از اهل کین هم نشین حق بجو با او نشین
هر کسی با قوم خود ایثار کرد کاغه ( نادان ) پندارد که او خو دکار کرد
شما در این حکایت مولانا می بینید که خلیفۀ مسلیمن چگونه حوادث و وقایع جامعه ای اسلامی را ریشه یابی و مانند طبیبی که علت بیماری را جستجو می کند بیمار را متوجه عامل و اسباب بیماری ساخته ، عمل می کند.
شما می بینید در جامعه ای که همۀ حدود شرعی به طور کامل رعایت می گردد و اما باز هم خلیفۀ مسلمین عامل بلا و مصیبت را از بی توجهی به برخی ارزش های والای اسلامی و انسانی ( دلسوزی و ترحم، خیرخواهی و تعاون و ایثار وفداکاری ) می داند.
و اما در جوامعی که به حدود الهی توجهی صورت نمی گیرد و از اوامر و نواهی پروردگار، زُهد و تقوی،عدالت و انصاف ( حداقل در میان خواص ) خبری نیست و بالآخره برادری و اخوت از بین مردم رخت بربسته و جایی آن را کبر و غرور، بخل و بغض، کینه و حسد و انتقام و عیب جویی دیگران فرا گرفته و پرستش نفس برپرستش خدا غالب گشته و تمام هم وغم انسان ها را مال اندوزی از هر راه ممکن و مسابقه در عیش و عشرت و کفران نعمت پُر کرده است، کجا دروازۀ رحمتی باز خواهد گردید تا از این مصایب و پریشانی های که دامن ما و همۀ عالم را فرا گرفته است رهایی یابیم، ما همه سرنشینان یک کشتی هستیم.
روایتی است که گویند یکی از دوستان خدا از کوچۀ می گذشت که ناگهان برسرش خاکستر پاشیدند، متعاقب آن وی را دیدند که زمین را سجده و شکر خدا را بجا می آورد ، گفتند:
ای بزرگوار! بر سَرَت خاکستر پاشیدند ولی تو شکر پروردگارت را بجا می آوری؟ گفت:
من مستحق آتش بودم، برسرم خاکستر پاشیدند، آیا چگونه شکر پروردگارم را بجا نیاورم.
این حالتی که بر ما و کشور ما و دنیای که در آن زندگی می کنیم ( در بر و بحر ) حاکم است گویای آن است که طوفانی عظیم در راه است که همه را از پای در خواهد آورد، اوضاع و احوالی که صدای همه را در آورده است.
شکسپیر گوید: زمانی که انسانیت، شرافت و مروت از میان رفت و منافع و سود پرستی جایی آن را گرفت، آن وقت چه بلای برسر بشریت خواهد آمد.
پاپ رهبر کاتولیک های جهان هم طی محافل مختلف، چندین بار اعلام نمود که جنگ سوم جهانی آغاز گردیده است.
و اما حیرت آور آن که درچنین اوضاع و احوالی که همه چیز در حال ویرانی و نابودی است هنوز هم بخود نیامده ..........
  • بهاء الدین ضیائی

۱۴۰۴ خرداد ۲۵, یکشنبه

 قسمت اول

دراین حالی که قریب به اتفاق انسان های با سواد، تحصیلکرده ودانشگاهی، وحشی گری وبربریت را فقط وفقط به قرون وسطی نسبت می دهند وبا افتخاروسربلندی دم ازجلال وجبروت وحاکمیت وغلبۀ علم وعقل برزندگی بشر می زنند، وچنین وانمود می کنند که دوران سیاه روزی وبدبختی بشرسپری وزمان آسایش وآرامش بشرفرارسیده است اما می بینیم که نه تنها ازطغیان وتجاوزووحشی گری کاسته نشده است بلکه دراین یکی دوقرن اخیربردامنه ای آن افزایش چشم گیری بعمل آمده است.
بنظرم آن چه امروز ودراین دوره ازحیات بشراتفاق می افتد، خیلی هولناکترازآنچه است که درطول تاریخ بشریت اتفاق افتاده است. انتحار، انفجار، بمباردمان ، ترور و آواره کردن جوامع وملت ها چه ازطریق اِعمال زور وقدرت، تجاوزبه حریم انسان وانسانیت وچه هم بلایای طبیعی وانسانی همه وهمه به یک روند طبیعی وروزانه تبدیل شده است.
دربرخی جوامع اگراوضاع اجتماعی متشنج وتجاوزات وتعدی های صورت می گیرد، مراجع ومراکزی وجود دارد که جریانات را بررسی نموده ودرجستجوی راه حل به مراجع قانونی متوصل می گردند اما درکشورهای چون افغانسان، هرچه برسراین ملت، چه درگذشته وحال آمده ویا آورده اند، نه تنها کسی ویا مرجعی درپی عاملین ومسبین آن نبوده است بلکه، عاملین ومسببین همۀ جرم وجنایات را درنهایت برائت داده وبه مکافات وهدایای هم نوازش کرده اند.
آنچه دردنیا اتفاق افتاده است
درجون سال 2016 میلادی یک جوان 24 سالۀ سیاه پوست به اسم ( آدام ترائوره ) بدست نیروهای ژاندارمری فرانسه کشته شد، قتلی که حمایت های گستردۀ مردم فرانسه را با خود داشت ومنجربه آشوب ها وفتنۀ بزرگ درفرانسه گردید، هفتۀ گذشته پس ازسال ها تحقیق وبررسی جریان مذکور، داد گاهی درفرانسه ژاندارمری آن کشوررا برائت داد. همین که حکم برائت اعلام گردید، با وجود منع تجمعات وراهپیمائی، هزاران تظاهرکننده به خیابان های پاریس وشهرهای بزرگ دیگرفرانسه چون لیون، مارسی ولیل سرازیرگردیده درحمایت ازخانوادۀ مقتول علیه پولیس شعارداده، با محکوم کردن پولیس وژاندارمری، به آتش زدن ودرگیری با پولیس ونیروهای امنیتی پرداختند.
در تاریخ 24 ماه می امسال اتفاق دیگری همه را بهت زده وحیران کرد و آن این که یک نفرسیاه پوست امریکایی به اسم ( جورج فلوید ) توسط پلیس آن کشوربه شکل بیرحمانۀ به قتل رسید وطوری که دیده می شود، این نه اولین قتل وکشتاربیرحمانۀ سیاهان ونه هم آخرین آن درامریکا وجهان خواهد بود، بلکه تعصب وتنفر، نه دربین تمام اقشارجامعه بلکه دربین قشرمعلوم حال ومعینی بصورت سیستماتیک ادامه دارد، با این حادثه مردم به خیابان ها ریخته، سیاه وسفید، بومی ومهاجر، درصفوف واحد ویکپارچه علیه تعصب وتنفر، نظام طبقاتی وعلیه ظلم واستبداد یک طبقه برطبقۀ دیگرشعارداده وازجمله علیه پولیس راه پیمائی کرده وبه این هم اکتفا نکرده هرچه برسرراه شان قرارگرفت، یا سوختند ویا ازبین بردند. شعارعدالت- عدالت سرداده علیه تبعیض وتعصب شعارداده، خیابان ها وشهرها را به تصرف خود درآورده، پولیس ونیروهای امنیتی را محاصره کرده وعلیه نیروهای امنیتی نظام حاکم شعارسردادند. مهمترین شعاری که تا امروز، آنرا سرلوحۀ مبارزات خود قرارداده و درسراسرجهان ازامریکا تا کانادا واسترالیا واروپا ازآن استفاده کردند، این شعارشان است: « جان سیاهان ارزش دارد » آن ها تا جایی پیشرفتند که نظام حاکم را به تمکین دربرابر خود ومحاسبه با خاطیان وقاتلان ومحاکمۀ آن ها وادشتند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
شورای شهرداری که این واقعه درآنجا اتفاق افتاده بود، طی نشستی به انحلال ادارۀ پولیس آن شهررأی داد.
کشوری که درنظم وقانون، قدرت واقتدارش دردنیا حرف اول را می زند، با این حادثه بلافاصله نظم وقانون درآن ازهم پاشید ونه تنها افراد ودسته جات معارض ومشخص، بلکه کل جامعه امریکا دست دردست یکدیگرداده، کشور را به یک آشوب وفتنۀ بزرگ روبروکردند، زیرا دفاع ازحفوق افراد ویک قشرآسیب دیده وآن هم دفاع ازحقوق یک همشهری ویک امریکائی، اگرچه رنگین پوست است به یک امرنهادینه بدل گردیده است
نزدیک به نیم قرن قبل، مارتین لوترکینگ رهبرومدافع حقوق سیاه پوستان امریکا را ترورکردند واما متعاقب آن با یک حرکت وخیزش مردمی وبا یک قیام عمومی گسترده وبنیادی، حقوق سیاه پوستان به رسمیت شناخته شد وبرای اولین بار، سیاه پوستان همانند سفید پوستان ازحقوق مساوی برخوردارگردیدند، وهنوز نیم قرن نگذشت که مردم امریکا سیاه پوستان اقلیت را به رهبری وریاست جمهوری امریکا نامزد وبه اکثریت آرا رهبری آن ها ( اُباما ) را دردو دورۀ متوالی با سعۀ صدرپذیرفته وقدرکردند. اقلیتی با برنامه وبا پرنسیپ وبا اصل واصول، که براکثریت ترجیح داده شد.
زمانی که برادرجورج فلوید با حضوردرکمیتۀ قضائی کنگرۀ امریکا خواهان « پایان دادن به رنج سیاه پوستان شد.»
وی خواهان « تصویب قوانینی برای اصلاح رفتاری پولیس گردید».
وی ازنمایندگان کنگره خواست، « نگذارند که جان برادرش بیهوده ازدست برود» .
وی خطاب به نمایندگان گفت: « همان رهبرانی باشید که این کشوروجهان به آن نیازدارد».
وی نیامد که مظلوم نمائی نموده وخواهان خسارت ویا خواهان امتیازات شخصی وخانوادگی وحتی قومی ونژادی گردد وبگوید که پس ازاین باید برای ما ( سیاهان ) هم درپلیس، ادارات ومقامات سهم معینی درنظرگرفته شود، چرا که ما مظلوم واقع گردیده ایم، وچیزی هم که مطالبه می کرد بلاوقفه برایش داده می شد.
جورج فلوید دربیست وپنجم ماه می یعنی پنجم جوزا کشته شد واما تا حالا که شانزدهمین روزازآن تاریخ می گذرد، درنیویارک وبوستون تظاهرات ادامه دارد. ودرهمه شهرهای بزرگ دنیا ازسیدنی استرالیا تا کانادا وانگلیس وفرانسه این تجمعات ادامه دارد.
چند روزقبل همانگونه که درهنگام کشتن جورج فلوید پای برگردنش گذاشته شده بود، رئیس واعضای کنگرۀ امریکا به قسم نمادین وهم نوائی وتقبیح این عمل ازکنگره پائین آمده وهمه یکجا ویکدست برای همان 8 دقیقه و46 ثانیه زانوزدند تا تأثروتأسف وغم شریکی خود را به جورج فلوید وخانواده اش ومردم امریکا نشان دهند.
چهارمأمورپولیسی که درجرم کشتن جورج فلوید شرکت داشتند بلاوقفه ازکاربرکناروبه دادگاه فراخوانده شده وبا اتهام قتل روبروگردیدند.
سیاه پوستانی که درسرزمین آبائی شان ( افریقای جنوبی) سال ها تحت استعمارانگلیس قرارداشته واقلیتی سفید پوست وتحمیلی برآن ها حکومت می کرد ورهبرمحبوب شان نِلسون ماندلا چهل سال را درپُشت میله های زندان سپری کرد، با استقلال آن کشورازچنگ انگلیس، همین که ماندلا اززندان آزاد شد، اورا دررأس قدرت آوردند واوهم پس ازیک دورۀ کاری مختصرومؤفقانه، قدرت را به صورت قانونی به مردم برگرداند وتا زنده بود بصورت یک رهبروقائد مورد احترام مردم، ویک پیشوای پایبند اصل واصول والگوی برای نسل های بعدی سیاهان افریقا گردید.
درسرزمینی ( امریکا ) که این اقلیت افریقائی تبار، روزی به عنوان برده گان وکارگران کارهای شاقه شناخته می شدند، پس ازجد وجهد ومبارزه وپیکاربلاوقفه وخستگی ناپذیربه صفت قشری هم طرازوهم میهن وهم وطن درآمدند. مردمی که به سختی مبارزه کرده وازدل وجان آمادۀ ایثاروفداکاری گردیده وازهمه چیزخود مایه گذاشته ونهایتاً به هدف ومقصدی که داشتند، رسیدند. زیرا هیچ چیزی دربرابراراده، عزم وتصمیم سالم ومثبت انسان نمی تواند کارسازومانع باشد، اگرچه کسانی نخواهند وسد راه انسان گردند، اما درنهایت انسان هدفمند ومعقول به مقصد خود رسیدنی است. هرجامعه، اُمت وملتی، اهدف وآرمان های خود را دارد که ماسوای اهداف فردی، شخصی وگروهی است، چیزی که فوق همۀ اهداف ومقاصد انسان قرارمی گیرد وهمه با عهد وپیمانی که می بندند به آن متعهد وهرکسی که درعهد وپیمانش کمترین شبهۀ پیدا شود ازجمع طرد ومنزوی گردیده وبا وی به دیده یک هم پیمان دیده نمی شود. ( ادامه دارد)
Saeid Eshagh Deljou Hossaini
سلام و درود بر برادر بزگوار جناب استاد ضيايي صاحب
بسيار عالي و متعهدانه قضاياي درد ناك تاريخ تعصب و ستم گري و نژاد پرستي و برتري جويي را برسي كرديد و مضار اين جنايت بشري را بر جوامع انساني معين و مشخص فرموديد من قوياً مطمئنم كه اثراتش بر روان و اراده كسانيكه وجدان آزاد و بيدار دارند حتمي است و افكار كهنه و منطق شرك را كه دعوت به برتري و سوددجويي و كهنه پرستي است دگر گون خواهد ساخت
از خداوند منان به جناب عالي آجر و پاداش تمنا دارم

۱۴۰۴ خرداد ۲۳, جمعه

اسم چقدر بر شخصیت اثر می‌گذارد؟

کریستین جَرِت
اولین چیزی که اغلب درباره هر غریبه‌ای می‌فهمیم، نامی است که مادر و پدرش به او داده‌اند. نام ما می‌تواند تاثیر شگفت‌انگیزی بر درک دیگران از ما داشته باشد. شاید قبلا در این باره فکر کرده باشید که والدین‌تان چگونه بر شکل‌گیری شما تاثیر گذاشته‌اند، مثلا خون‌گرمی یا سخت‌گیری‌شان یا گشاده‌دستی و مصربودن‌شان، ولی درباره یکی از مهمترین یادگارهای مادر و پدرتان، یعنی اسمتان، هم فکر کرده‌اید؟ اینکه اسمتان را دوست دارید یا نه یا دیگران اسم شما را چطور می‌بینند؟
مادر و پدرها اغلب برای انتخاب نام فرزندشان مصیبت می‌کشند، این ممکن است برایشان آزمون خلاقیت باشد یا راهی برای بروز شخصیت یا هویت خود از طریق فرزند. اما نکته‌ای که ممکن است چندان در نظر نگیرند، تاثیری است که این اسم می‌تواند در نگرش دیگران به فرزندشان بگذارد و بر شخصیتی که در نتیجه آن پیدا می‌کنند.
دیوید ژو، روانشناسی که در دانشگاه آریزونا درباره روانشناسی اسم تحقیق می‌کند، می‌گوید: "از آنجا که اسم برای شناسایی فرد و برقراری ارتباط روزمره با او بکار می‌رود، مبنای درک فرد از خودش می‌شود، بخصوص در ارتباط با دیگران".
ما در انتخاب اسم‌مان هیچ نقشی نداریم مگر اینکه در بزرگسالی بخواهیم نام‌مان را به نام دلخواه تغییر دهیم
البته که عوامل دیگری هم شخصیت ما را شکل می‌دهند، بخشی تحت تاثیر ژنتیک ماست، تجربه‌های رشد و بلوغ نقش بسیار مهمی دارند، همینطور معاشران ما و در نهایت نقش‌هایی که در کار و زندگی می‌پذیریم. اینها همه نقش دارند.
در میان این همه عامل، نقشی که اسممان ایفا می‌کند راحت فراموش می‌شود، نفوذی بسیار شخصی که بعد از تولد تحمیل می‌شود و آثارش معمولا در تمام عمر باقی می‌ماند (مگر اینکه خودمان را به زحمت تغییر اسم بیندازیم).
گوردون آلپورت، یکی از بنیانگذاران روانشناسی شخصیت، در سال ۱۹۶۱ گفت: "در تمام عمر، اسم ما مهمترین مرجع تعریفی است که از خود داریم."
در سطح ابتدایی اسم ما می‌تواند جزئیاتی از قوم و تبار یا ریشه و سابقه ما را آشکار کند. این در دنیایی پر از تعصبات اجتماعی، پیامدهای اجتناب‌ناپذیری خواهد داشت؛ مثلا تحقیقی در آمریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر نشان داد با روزمه‌های شغلی یکسان، وقتی نام فرد شبیه اسامی عربی بود احتمال کمتری داشت به مصاحبه دعوت شود تا وقتی که اسم فرد، سفیدپوست به نظر می‌رسید.
این از همه نظر ناعادلانه است، بخصوص اینکه اسم شاخص قابل‌اعتمادی برای اصل و نسب نیست.
از چنین پیامدهایی نباید بسادگی گذشت اما نفوذ اسم به اینجا ختم نمی‌شود. حتی در درون یک فرهنگ هم، اسم هر کس ممکن است عادی باشد یا نادر، بار معنایی مثبت داشته باشد یا منفی یا اینکه جذاب، از مد افتاده یا نامطلوب دانسته شود؛ البته این دیدگاه‌ها با گذشت زمان تغییر می‌کنند. در نهایت این جنبه‌های اسم ما خواه‌ناخواه بر رفتار دیگران با ما اثر می‌گذارند و همچنین بر احساسی که به خودمان داریم.
اسم‌ها مد می‌شوند و از مد می‌افتند
جین توئنج، روانشناس آمریکایی، در دهه ۲۰۰۰ مطالعه‌ای انجام داد که نشان می‌داد حتی با در نظر گرفتن سابقه خانوادگی و نارضایتی کلی از زندگی، کسانی که نامشان را دوست ندارند، سازگاری روانی کمتری دارند. به احتمال زیاد، یا چون اعتماد به نفس و عزت نفس ندارند اسم‌‌شان را دوست ندارند، یا چون اسم‌شان را دوست ندارند، اعتماد به نفس ندارند. خانم تونج و نویسنده همکارش نوشتند: "اسم نماد «خود» می‌شود".
برای بررسی تاثیر اسم ما بر رفتار دیگران با ما، به پژوهشی اشاره می‌کنم در سال ۲۰۱۱ در آلمان که در آن از کاربران یک سایت دوست‌یابی سوال شد آیا مایلند بر اساس نام، دیگران را برای دوست شدن دنبال کنند.
یوخن گبائر پژوهشگر در دانشگاه مانهایم و همکارانش از جمله ویبکه نبریش دریافتند کسانی که در زمان تحقیق نامشان ازمدافتاده تلقی می‌شد (مثل کوین) بیشتر درخواست دوستی‌شان رد شد تا کسانی که اسم‌شان مد روز انگاشته می‌شد (مثل الکساندر).
اگر دوست‌یابی نمونه‌ای باشد از نحوه رفتاری که با هر فرد در طول زندگی می‌شود، براحتی می‌توان دید نام فرد شکل‌دهنده رفتار دیگران است و رفتار دیگران هم به نوبه خود، بر شکل‌گیری فرد تاثیر می‌گذارد.
تحقیقات جدید که در آلمان در دست انتشارند، نشان داده‌اند احتمال کمک به غریبه‌ها با نام‌هایی که منفی ارزیابی می‌شدند (سیندی و شانتال بیش از سایر اسامی منفی ارزیابی شدند)، کمتر از احتمال کمک به غریبه‌هایی بود که اسامی‌شان مثبت ارزیابی می‌شد (سوفی و مری مثبت‌ترین نام‌ها ارزیابی شدند).
اسم ما چنین پیامدهای وسیعی دارد چون در درک ما از خودمان و رفتار دیگران با ما تاثیر می‌گذارد. می‌توان تصور کرد چقدر سخت است کسی که هر روز بخاطر اسمش دست رد به سینه‌اش می‌خورد، فردی خونگرم و مثبت‌اندیش (یا به زبان روانشناسی "سازگار") باشد.
مطالعه دوست‌یابی هم این را تایید می‌کند: دوست‌یابان با نام‌های از مد افتاده که بیشتر دست رد به سینه‌شان می‌خورد، معمولا تحصیلات و اعتماد به نفس کمتری هم داشتند، انگار دست ردی را که در دوست‌یابی تجربه می‌کردند، بازتابی از کل زندگی‌شان بود
پژوهش‌های دیگر هم پبامدهای زیان‌بار اسم نامحبوب یا با بار منفی را نشان داده‌اند.
هواجیان کای و همکارانش در موسسه روانشناسی پکن اخیرا نام صدها هزار نفر را که در خطر ارتکاب جرم و محکومیت بودند، بررسی کردند. حتی با لحاظ کردن تاثیر پیشینه خانوادگی و اجتماعی، کسانی که نام‌های کم‌طرفدار یا دارای بار منفی داشتند (نام‌هایی که کمتر "گرم" یا "اخلاقی" ارزیابی شدند)، بیشتر احتمال داشت درگیر کارهای مجرمانه شوند.
این گرایش به رفتار مجرمانه را می‌توان نمود ظاهری سازگاری کمتر دانست. این همخوانی دارد با این دیدگاه که نام‌های به‌ظاهر منفی یا کم‌طرفدار، فرد را در معرض طرد اجتماعی قرار می‌دهد و احتمال شخصیتی ناسازگار را بالا می‌برد.
هواجیان کای می‌گوید اسم‌ها چنین پیامدهایی دارند چون بر احساس ما از خودمان و رفتار دیگران با ما تاثیر می‌گذارند: "از آنجا که یک اسم خوب یا بد می‌تواند .... نتایج خوب یا بد داشته باشد، به والدین توصیه می‌کنم همه سعی‌شان را بکنند اسم‌هایی که در فرهنگ‌شان خوب هستند روی فرزندانشان بگذارند".
تا اینجا، این مطالعات به پیامدهای مضر نام منفی یا نامحبوب اشاره کرده‌اند ولی بعضی از یافته‌های اخیر به فواید بالقوه نام‌ها نیز پرداخته‌اند.
برای مثال، اگر اسمی "رسا" (سونورانت) دارید مثل مارلا که روان جریان پیدا می‌کند (در مقایسه با نام‌هایی که یکباره ادا می‌شوند مثل اریک یا کرک)، به احتمال زیاد دیگران این پیش داوری را در باره شما دارند که طبع سازگارتری دارید و این فواید خودش را دارد.
بعلاوه، اگرچه یک اسم کمتر رایج، ممکن است در کوتاه‌مدت عوارض منفی داشته باشد (و احتمال طرد را زیاد کند یا احتمال دوست‌داشته شدن را کاهش دهد)، ممکن است در درازمدت مزایایی داشته باشد و حس منحصر به فرد بودن بدهد.
هواجیان کای و همکارانش در موسسه روانشناسی پکن در مطالعه دیگری متوجه شدند حتی با لحاظ کردن زمینه‌های اقتصادی-اجتماعی، اسم نادرتر با افزایش احتمال حرفه‌های نامعمول‌تر مانند کارگردان سینما یا قاضی مرتبط است.
پژوهشگران می‌گویند "اوایل زندگی، نام‌های نسبتا منحصر به فرد ممکن است باعث حس هویت منحصر به فرد در بعضی شود". چنین حسی می‌تواند "انگیزه‌ای" شود برای "متمایز بودن" که فرد را به یک مسیر شغلی نامعمول اما متناسب با تعریفش از خود سوق دهد. این شبیه نوعی "جبرگرایی اسمی" به نظر می‌رسد، یعنی معنای نام ما بر تصمیم‌هایی که در زندگی می‌گیریم تاثیر می‌گذارد؛ این مثلا وفور متخصص بیماری‌های اعصاب به نام دکتر Brain (به معنی مغز) و دیگر موارد جالب و مشابه را توجیه می‌کند.
بر اساس تحقیقات دیوید ژو در دانشگاه ایالتی آریزونا، اسم غیرعادی حتی ممکن است فرد را به گونه‌ای شکل دهد که خلاق‌تر و ذهنش بازتر باشد.
دیوید ژو و همکارانش اسامی مدیران عامل در بیش از هزار شرکت را بررسی کردند و دیدند که هرچه اسم آنها نادرتر باشد، استراتژی‌های تجاری هم که دنبال می‌کنند متمایزتر است، بخصوص اگر ذاتا با اعتماد به نفس هم باشند.
دیوید ژو توضیحی مشابه هواجیان کای می‌دهد: "مدیران عامل با اسامی غیرمعمول، معمولا یک حس متمایز بودن از هم‌رده‌هایشان پیدا می‌کنند که به آنها انگیزه دنبال کردن استراتژی‌های غیرمتعارف را می‌دهد".
اگر قرار است در آینده پدر یا مادر شوید، ممکن است این سوال برایتان بوجود بیاید که آیا اسمی رایج و محبوب انتخاب کنید و شانس محبوب بودن و دوست داشته شدن فرزندانتان را افزایش دهید یا برای آنها نامی خاص انتخاب و کمک کنید احساس کنند که خاص هستند و خلاقانه‌تر عمل کنند. دیوید ژو توصیه می‌کند: "اسامی متداول و غیرمتداول هر دو مزایا و معایبی دارند، به همین دلیل والدین، صرف نظر از اینکه چه نامی به فرزندشان می‌دهند، باید از جنبه‌های مثبت و منفی اسم‌ها مطلع باشند".
شاید بهترین ترفند، انتخاب یک نام متداول باشد که براحتی به یک نام متمایزتر تبدیل شود و هر دو منفعت را داشته باشد. به توصیه دیوید ژو، "اگر به کودک نامی بسیار معمولی بدهید، اینکه در کوتاه‌مدت دیگران دوستش داشته باشند و قبولش کنند را برایش راحت‌تر می‌کنید."
  1. "با این حال والدین باید راهی پیدا و به فرزندشان کمک کنند تا بداند که منحصر به فرد است، شاید با دادن یک نام دوم خاص یا تایید مکرر بر خصوصیات منحصر به فرد او".
 گرچه دانی که نشنوند بگوی – هرچه دانی زنیک خواهی وپند
زود باشد که خیره سربینی – به دوپای افتاده اندر بند ( سعدی علیه الرحمه )
کشتاربیرحمانه امامان، پیشوایان ونمازگزاران مظلوم وآن هم درمحراب ومنبر.
هرگاه تاریخ پرازفرازونشیب بشریت را ورق زنیم، درمی یابیم که این خشم وخشونت واین طغیان وتجاوزگری های که امروز درسطح دنیا بیداد می کند، ریشۀ تاریخی دارد وبه زمان ومکان معین محدود نبوده ونخواهد بود.
اززمانی که قابیل ظالم، هابیل مظلوم را برای هدف نا مشروع خود بقتل رساند، دیری نپائید که مقهوربازماندگان وتاریخ گشت و هابیل مظلوم، محبوب، اُسوه وپیشوای نسل های بعدی آدم گردید.
نمرود، ابراهیم ( ع) را به آتش افگند وخواست تا ابراهیم حنیف را با اِستفاده از زور وقدرت ازسرراه اهداف شوم خود برداشته و راه را برای نیات وامیال شیطانی خود که ادعای خدائی می کرد بازکند واما نه تنها برابراهیم واهدافش فایق نگردید بلکه طرح وبرنامۀ براندازی اش باعث بی اعتبارشدن وشکست وافتضاح همیشگی اش گردید. وابراهیم تا قیامت، امام، پیشوا ومقتدای نسل های انسانی گردید.
فرعون دربرابرموسی ( ع ) قرارگرفت، وهنوزکه موسی بدنیا نیامده بود، خواست تا همه درهای ظهور او را برروی این داعی بزرگ واین پیامبرالهی بسته واو را درنطفه خفه ورسالتش را خنثی سازد، اما این طفل معصوم واین پیامبرالهی، با مدد پروردگار وبا همه آن ترس ووحشتی که سراسروجود مادرش را فرا گرفته بود، سرازداخل قصرفرعون درآورد و دریای که حاملش بود او را با اِعزازواکرام بداخل قصرفرعون هدایت کرد، وسرانجام ( این دریا ) فرعون را با همه لشکریانش غرق وزمینه را برای نجات ودعوت موسی فراهم ساخت.
آن هایی که پیاپی به جنگ پیامبران الهی شتاقته وانبیایی بیشماری را به قتل رسانده وبا ارَّه دونصف می کردند با اتهامات واهی به جنگ عیسی ( ع ) روی آوردند تا خود را ازاو وحواریون انگشت شمارش درامان سازند، بزودی وپس ازغیبتش، عیسی را جهانگیر، دینش را جهان شمول وخود را تکه – تکه وپارچه – پارچه ومورد خشم وغضب الهی وانسانی یافتند. پیامبران وانبیایی که نه برای استعمارواستثمارملت ها وامت ها، بلکه برای نجات اولاد آدم ازورطۀ ضلالت وگمراهی آمده اند.
حضرت محمد ( ص) پس ازبعثت، مجبوربه ترک خانه، شهرودیارشان گردیدند ودرمحیط هجرت هم، تحت تعقیب ومحاصرۀ مشرکین قریش قرارگرفته تا جایی که مجبوربه کندن خندق درگردا گرد مدینه شدند. پس ازرحلت آن حضرت، امام حسین نواسۀ محبوب شان را یزید یکی ازشقی ترین موجودات وعُمالش سربریدند وبا خانواده، احبا وهمراهان تارومارکردند.
این اهریمنان تاریخ، امامان وپیشوایانی همانند امام ابوحنیفه را که امروزهم نیمی ازجهان اسلام ازپیروان ومخلصان ایشان اند، شلاق زده، شکنجه کرده ودوباربه زندان انداخته وبه شهادت رساندند.
امام مالک بن انس را پس ازشکنجه وزندان اورا برهنه کرده، سرش تراشیده، وی را هفتاد ضربه شلاق زده ودوکتف وی را شکستند.
امام شافعی را به قصد کشتن ازیمن تا عراق با غُل وزنجیرانتقال دادند.
درجهان معاصر
درتاریخ معاصرما که خود شاهد زندۀ وقایع وحوادث کشور، منطقه وجهان هستیم، می دانیم که چگونه امپراتوری بزرگ جهانگشای انگلیس که با استعمارواستثمارملت ها، روی به پیشرفت وگسترش بود، تا جائی که در1900 یک چهارم جمعیت دنیا ویک چهارم سطح زمین را قبضه وزیرسلطۀ خود درآورد، دیری نپائید که با قیام ها ومبارزات مردمی درسراسرجهان، راه فروپاشی را درپیش گرفت تا جایی که به لندن وولزواسکاتلند خلاصه گردید.
وچگونه قدرت های نوظهورکمونیستی شوروی وچین که با کشتارملیون ها انسان مظلوم ومحروم، بیشترازنیمی ازجهان را تحت قبضۀ خود درآورده بودند، یکی پس ازدیگری فروپاشیدند، وآن فکرواندیشه هرچند دربین اعضای احزاب حاکم، کم وبیش باقی ماند، اما بطور کلی برای همیشه به زباله دان تاریخ پیوست.
وچگونه آلمان، ایتالیا وژاپن تحت رهبری هیتلر( نازیزیم) جنگ سوم جهانی را راه انداخته، ملیون ها انسان را به کام مرگ کشاندند وسرانجام با شکست هولناک، اروپا وازجمله آلمان به دوقسمت غربی وشرقی و دوبلوک غرب وشرق تقسیم شد. چیزی که تا اکنون هم اثرات مخرب آن درسطح منطقه وجهان محسوس وملموس است.
واما درافغانستان
ظاهرشاه چهل سال حکومت کرد، اگرچه یک قدم اصلاحی برای رفع معضلات ورفاه وآسایش مردم برنداشت، گویند: « ما را زخیرتو امید نیست شرمرسان» اما اززندان، اعدام وکشتاری که اکثرسلاطین به آن ملوث بودند پرهیزکرد وبرهمین مبنا آبرومندانه به دامان کشوربرگشت ومحترمانه درخاک خود مدفون گشت.
زمامداران دیگری را شاهد بودیم که ازهمان روزهای نخست زمامداری شان، زدند، زندان کردند، کشتند واعدام نمودند واما خود وخانواده واطرافیان خود را نیزبه خاک وخون کشیدند.
وآن هایی را دیدیم که با کمک وحمایت دشمنان دین ووطن کشوررا قبضه کرده وشعارعدالت ومساوات سردادند ولی ازنخستین روزهای قبضه وسلطه برکشور، به قتل عام مردم مظلوم وسپس کشتاررفقا وهمسنگران خود روی آورده ودرنهایت، چه سرانجام هولناکی را تجربه کردند، که هیچ نام ونشانی ازمرده وزندۀ شان دردست نیست.
خیلی ها با این که دربرابرحوادث واتفاقات هولناک بی تفاوت اند ولی درانتظارآن اند تا دستی ازغیب ویا کسانی ازسایه دربیایند، تا دربرابراین حوادث واتفاقات قرارگرفته وسرانجام، آب را به آسیاب شان جاری سازند واما خود حاضرنمی شوند تا قدمی دراین را بردارند.
برخی فقط با داد وفریاد وبا هیاهو، بسنده کرده وگوئی دایه های مهربانترازمادراند واما به خود این زحمت را قایل نگردیده وحاضرنیستند تا لااقل این کاروان زده وزخمی را تا اصل مقصد همراهی کنند.
باید درنظرداشت که دنیای خود ودیگران را با خواب وخیال نمی توان سروسامان داد بلکه هدف وآرمان، ایمان وعمل، طرح وبرنامه، عدالت وانصاف، صداقت وراستی، عزم واراده، میانه روی واعتدال، وفا به عهد وپیمان، اتحاد ووحدت، صبروتحمل، ایثاروگذشت و.... است که می تواند راه را بسوی فلاح ورستگاری انسان بازنموده وانسان را ازمهلکات نجات دهد.
بیائید برای یک بارهم که شده، نه برای حزب وگروه، نه برای قوم ونژاد، نه برای قریه، محیط ومحل زادگاه بلکه برای خدا وبرای خیرخود وخیرمردم خود وخیرجامعه انسانی با هم متحد شویم، جمعی برای تجارت واقتصاد گرد هم می آیند، عدۀ برای امن وامان با هم اتحاد می کنند، تعدادی برای پیوند ووحدت خانه وخانوادگی دورهم جمع شده ووصلت می کنند، وتعدادی .... بیایید! یک بارهم که شده، فقط وفقط برای خدا و پیاده کردن دستورات خدا درزندگی فردی واجتماعی خود گرد هم آمده نه برمحورافراد، بلکه برمحوراصل واصولی الهی وانسانی مشخس گردهم آئیم .
همه نوع جناح بندی ها وتجمعات، همه نوع دسته جات وگروه ها، همه نوع حرکت ها وقیام ها ( چه مسلحانه وچه غیرمسلحانه ) همه نوع نظام ها و رژیم ها، ازچپی وراستی وازمارکسیزم لینینزم تا انارشیزم وفاشیزم قبیله، همه وهمه را تجربه کرده ودراین سال های اخیر، دراین رژیم های تحمیلی بی بند وبارو بی اصل واصول که حتی یک انتخابات سالم بی غِل وغِش را هم برگزارنکردند، بازهم با این رژیم ها کنارآمدیم ودراین رژیم ها سهیم گردیده ودرخدمت شان قرارگرفتیم واما یک چیزرا تا بحال تجربه نکرده ایم که فقط وفقط برای خدا وبخاطرخدا وبرای تعمیل اوامرونواهی خدا وبرای ادای مسئولیت ها ووجائب الهی وانسانی با هم متحد گردیم، تنها چیزی که ما را ازاین تصفیه های هولناک وازاین بحران عظیم وازاین بی سرنوشتی ملال آوررهائی خواهد بخشید.

۱۴۰۴ خرداد ۲۱, چهارشنبه

 

رهبری آینده ای جمعیت اسلامی افغانستان بعد ازشهادت پروفیسور
برهان الدین ربانی
درین ایام ، ایامی که با شهادت استاد ربانی رهبرجمعیت اسلامی افغانستان ، حرف از قیادت و رهبری و اداره و سرپرستی برسر زبان ها است .احساس نمودم تا پیرامون رهبرو رهبری وآیندۀ جمعیت اسلامی افغانستان نقطه نظرات خود را ارائه نموده ودرچنین اوضاع و احوالی که همه برادران و هم فکران ، درجستجوی بهترین گزینه برای اد اره و رهبری جمعیتی اند ، که با همه کم وکاستی و فراز و نشیب ها ، یک تحول و انقلاب عظیم را در سطح منطقه و جهان بامؤفقیت پشت سر گذاشت ، و دریک رویا روئی و مصاف فیصله کن با یک ابرقدرت جهانی ، جایگاه خود رادرسطح ملی وبین المللی تثبیت نمود . جمعیتی که دارای تاریخ و هویت استثنائی ، بخصوص دربین جامعه و مردم مسلمان افغانستا ن است . بنأ ایجاب می کند ، تا در هر تصمیمی ، به ارتباط آینده ای جمعیت اسلامی افغانستان ، اولأ تاریخچه و کارنامه های جمعیت ، و ثانیأ یک سلسله اصول و اسا س حزبی و تشکلیلاتی نیز مورد ارزیابی قرار داده شود تا در پرتو آن بتوان درمورد آینده ای سازمان و رهبری آن تصامیمی اتخاذ نمود . زیرا قیادت و رهبری همان ظرفیت ها و توانائی های را می طلبد که کم از کم ، بیانگر آن خصوصیات ،خصلت ها وسجایای باشد که به اهداف و مقاصد و عملکرد های آن رهبرفقید و مؤسسین آن جمعیت همخوانی داشته باشد یعنی آن خطوط و زیرساخت هائی فکری و عقیدتی ، و آن اهداف و مقاصد وطرح و برنامه هائی که جمعیت برمبنای آن بنیا ن گذاری شده بود ، باید مورد توجه قرار گیرد .
مهمترین اقدام بعد از شهادت استاد ربانی
اولین و عاجل ترین و مهم ترین اقدام بعد از شهادت استاد را ، برادران بوجه احسن انجام دادند و آن جایگزین ساختن پسر ارشد استاد فقید ( صلاح الدین ربانی ) به عنوان سرپرست موقت جمعیت اسلامی افغانستان بود ، بخصوص دران اوضاع و احوالی که همه در انتظار یک تصمیم معقول و عاجل بودند تا این جمعیت بزرگ را ازفقدان رهبر و رهبری برهاند . واقعأ تصمیم بجا و به موقع و شایستۀ بود .
خداوند برادران را توفیق بیشتر عنایت کند تا بتوانند این جمعیتی را که به خون بهای هزاران انسان آزاده ساخته شده است به مسیر طبیعی و درست آن هدایت نموده تا در این اوضاع ناهنجار کنونی که کشورو ملت داغدیدۀ ما تخته ای مشق دوستان نا دان و دشمنان آگاه گردیده است ، این کشتی متلاطم را به سرمنزل مقصود هدایت نمایند.
جمعیتی با این شکوه و عظمت و سازمانی با این فراگیری و ابهت بسادگی بمیان نیامده است .
ایمان و عقیده ، فکر و اندیشه ، کارو عمل ، ایثار وفداکاری ثبات و پایداری وده ها عامل دیگری در رهبری و اداره این جمعیت ، باعث ایجاد چنین قوتی گردیده است که ازشمال تاجنوب و از شرق تاغرب کشور را احتوامی کند ، جمعیتی که به نژاد و قوم و زبان و هیچ مصلحت دیگری محدود نگردیده است الا عقیده و ایمان .
هرگاه بخواهیم از جمعیت اسلامی و سران و بزرگان و اهداف و برنامه هائی آن آگاه شویم لازم است تا تاریخچه ای آن را مطالعه نموده ، از فکر و اندیشه وراه و روش و خوی وخصلت سران و بزرگان آن ،بخصوص از شخصییت ها و شورای رهبری آن آگاه شویم ، آنگاه خواهیم دید که در رهبری این سازمان فراگیرو بزرگ ، افراد وشخصیت هائی وارستۀ قرار داشته اند که دیانت و علم وادب و اخلاق ا ز شاخصه ها ی منحصر به فرد آنان بوده است .
این جمعیتی است که راه اعتدال و میانه روی را انتخاب وپیموده است ، راهی که از افراط و تفریط و کینه و انتقام و تعصب و تنفر به دور بوده است . زیرا این جمعیت برآمده از بین جامعۀ متدین ماست . جامعۀ که ازهر چیز دیگر به دین و ارزشهای والای دینی وابستگی بیشتر دارد.
ابعاد شخصیتی و جایگاه والای اجتماعی ، سیاسی و حزبی استاد ربانی
زمانیکه شخصیت و الا و جایگاه بالای استاد فقید را دررهبری جهاد ومقاومت مورد ارزیابی قرار می دهیم در می یابیم که استاد ، دران مقطع حساس تاریخ کشور، واقعأ نقش کلیدی وبینادی را د ر رهبری جهاد و مقاومت ایفا نموده است .
درآن ایامی که کشور، راه پر پیچ و خم جهاد مقدس و جنگ خونین و نا برابر (قریب به دو دهه) را پشت سر می گذاشت ، و افغانستان توسط قوای تا دندان مسلح شوروی سابق و هم پیمانان و مزدوران و ی اشغال شده بود ، اگراستاد و همرزمان وی ، ازآن شرافت و بزرگواری ، آن علم وآگاهی دینی ، آن دوراندیشی و توکل ، آن انعطاف و انتقاد پذیری ، آن صبرو تحمل ، آن رحم وعطوفت ، آن حلم و بردو باری ، آن میانه روی و اعتدال ، آن تسامح وتساهل (یسرو و لا تعسرو ا) ، آن نرمی و ملایمت بی بهره می بودند ، شاید افغانستان به ویرانی به مراتب بیشترازین روبرو می گردید.
رهبری دینی و یا رهبری ملی
دررهبری یک جمع ، یک گروه و یا یک حزب و یا یک جامعۀ میتواند اندیشه ها و افکار مختلفی اظهار موجودیت نموده و مدعی کار و عمل و یا فعالیت گردند.
اما در رهبری یک تشکل و یا گروه ویا حزب اسلامی و یا یک جامعه ای مسلمان و برای یک رهبری سالم و سازنده در اسلام لازم است تا به تاریخ اسلام مراجعه نموده و به بینیم که در مقا طع مختلف تاریخ اسلام ، چه گزینه ها و انتخاب ها و انتصابهای با نتیجه و با ثمربوده است و چه راه و روشهای و سیاستهای ، ملت ها و جوامع را به بحران روبرو کرده است .
دردنیای که زندگی می کنیم ، می بینیم که آن نظام هائی که خود را ناجی ملتها و حامی زحمتکشان وبرخاسته ازمیان مستضعفین معرفی می کردند ، چگونه یکباره به دشمنان ملتها و مستضعفین تبدیل شده و ملیونها انسان مظلوم و بی دفاع خود ر ا به خاک و خون کشاندند، و در نتیجه یا تغیر مسیر داده و یا به سقوط دائمی روبرو گردیدند. به همین ترتیب ، دیدیم که نظام های سرمایه داری ، با همه آن و عده و وعید ها و بهشت برینی که نوید آنرا به همۀ جهانیان و از جمله به مردم خود میدادند ، چگونه در درون خود با موج عظیمی از انسانهای بی خانمان و پا برهنه و گرسنه روبرو گردیده و به چه سمت و سوی روان اند و از آنها که بگذریم ، و ازنظام های بظاهر ملی گرا و یا لیبرال و یا ، سوسیال دیموکرات ، که آنهم تحت حمایت و پشتیبانی مستقیم ، قدرت های حاکم برجهان و یا ، کمپ سوسیالیزم و یا کمونیزم ، براریکه ای قدرت نشسته ، وبر ملل و جوامع زیادی مادام العمر حکم روائی کردند .
درین اواخر دیدیم ، که این نظام ها هم ، درسرتا سردنیای عرب و قسمت های ازافریقا ، به چه بحران ها و آشوب های روبرو گردیدند که در تاریخ معاصر هرگز دیده نشده است .چور و چپاول و تاراج ملیارد ها دالر پول بیت المال ،آن هم درکشور های فقیر ی که اکثریت مردم شان در زیر خط فقر بسر می برند ، و یا قتل و کشتار مردم مظلوم و بیگناه خود ، فقط برای ماندن بر اریکه ای قدرت افتضاحی است که این نظام های ملی گرا و یا لیبرال و یاسوسیال دیموکرات به آن روبرو بوده اند .
بهترین و کم هزینه ترین راه
فقط یک راه صحیح و درست و معقول وجود دارد و آن هم بر گشت به اصالت تاریخی و هویت فرهنگی و کلتوری و دین و اعتقادات اصیل خود و جامعه ای خود ، نه اینکه پناه بردن به راه وروشها و افکار و اندیشه ها و طرح وسیاست های که امتحان خود را درسطح ملی و بین المللی تا همین الآن داده اند ، و اکثرأ به شکست روبرو بوده است و این دور باطلی خواهد بود برای فریب خود و مردم خود و جامعه ای بلا دیده و مصیبت رسیده ای خود .
اسلامی که ما از آن د م میزنیم و در مواقع ضرورت و اضطرار به آن مباهات و افتخارمی کنیم ، همین اسلام است که گره گشای خیلی ازگرفتاری ها و معضلات ما و جامعه ای ما شده می تواند و لی افسوس که ازاین امتیازات خدا دادی در جهت دفع پرابلم ها و رفع نیازمندی های خود استفاده نکرده و بدنبال این و آن چیز دیگر سرگردانیم و از این وآن ، نسخه و داروی را می طلبیم که هیچ گاهی هم ، درد مارا دوا نخواهد کرد ؛ زیرا آن نسخه و داروی را که به دنبال آن هستیم ، داروی مسکنی است که شاید درد ما را تخفیف دهد و اما ، درد ما را درمان کرده نمی تواند .
اولأ باید را ه خود را مشخص نمود ه و ثانیأ ، راهنما و راهبر مناسب و شایسته و با ایمانی پیداکنیم تا ما را در این اوضاع واحوال پرازآشوب و فتنه به سوی هد ف و آرمانی که در پیش رو داریم رهنمون گردد .
باید دید که بعد از رحلت رسول اکرم ( ص) چگونه حضرت ابوبکر در جایگاه رهبری اسلام و مسلمانها قرار گرفتند ، یعنی چه عوامل و انگیزه های باعث شد تا ازبین همه ای اصحاب و یا ران و ایثارگران و فدائیان و فرماندهان معروف و مشهوراسلام ، حضرت ابوبکر صدیق به رهبری اسلام و مسلمانها برگزیده شدند و درین انتخاب و جابجائی مهم و استثنائی ، نه تنها مشکل و مانعی ایجاد نگردید ، که در اصل ، این انتخاب مورد حمایت و پشتیبانی قاطبۀ مسلمین قر ارگرفت و نه تنها ازپیشرفت و پیروزیهائی پیاپی مسلمانها کاسته نشد بلکه این انتخاب ، عامل و اسباب موفقیت هائی بی سابقۀ در تاریخ اسلام گردید .
بیشترین نقش را، درین انتخاب ( انتخاب حضرت ابوبکر صدیق به رهبری اسلام و مسلمان ها )،عوامل و اسباب و انگیزه هائی تشکیل میداد که حضرت ابوبکرصدیق را از دیگراصحاب و یاران آن حضرت متمایزو برترمی نمود . مانند : ایمان و اعتقاد راسخ ، صدق و صفا و راستی ، عزم و ارادۀ قوی، ایثار و فداکاری ، ثبات و پایداری ، محبوب خدا و پیامبر و جامعه .
هرنظام ، براصول و اساس و شروطی قائم می گردد ، حتی نظام های سلطنتی .
در اسلام اصول و اساسی وجود دارد که اگر به آن توجه لازم صورت گیرد میتواند یک جمع و یا جماعت و یک گروه و یا جامعه را بسوی سعادت و خوشبختی و فلاح و رستگاری رهنمون نموده و در غیر آن هرگونه سهل انگاری و بی توجهی به آن ، چنان عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت که کسی قادر به پیش بینی آن نخواهد بود .
هما ن گونه که ایمان واعتقاد به خدا( ج )اساس و بنیاد همه ادیان الهی را تشکیل می دهد ، بخصوص از اصول اولیه اسلام و مسلمانی است به همین صورت ، ایمان واعتقاد از اصول اساسی برای رهبرو رهبری جامعه ای اسلامی بحساب می آید . و چنانچه آیات زیادی درقرآن مجید ، به این امر اختصاص یا فته است،که انسان را مستقیمأ مورد خطاب قرار داده و به وی دستور می دهد:
« برای شان بگو: آیا غیر از خدائی که خالق آسمانها و زمین است و به همگان روزی می رساند و خود چیزی نمی خورد به خدائی و دوستی بگیرم ؟ برای شان بگو : به من ( از طرف چنین پروردگار) امر شده که از فرمانبرداران اول باشم و به من گفته شده که از مشرکان مباش.»( آیۀ 14 انعام )
وهمچنین :« برای شان بگو : که نماز و قربانی ، حیات و ممات ، زندگی ومرگ من خاص برای خدای، پرورندۀ عالم است که شریک ندارد و به همین به من امر شده و من ازمسلمانان و فرمان برداران اول هستم ، آیا من بغیر از خدای یکتا کس دیگری را به ربوبیت و پروردگاری بگیرم ؟ در حالیکه اوتعالی پرورندۀ همه چیز است .» ( انعام 163- 165)و هم چنین :
کتاب :« دوهزار دانشمند در جستجوی خدای بزرگ » تألیف پروفیسور ریموند داوید ؛ و کتاب :« انسان موجود ناشناختنه » از الکسس کارل ؛ و تحقیقات دکتر « دنیرت» آلمانی که می نویسد :
« دربین دوصد و نود نفرمتخصصین و مخترعین و پژوهشگران که طی چهار قرن اخیر به شهرت رسیده اند ، حدود دوصد و هفتاد نفر آنها افراد خدا پرست و خداشناس و فقط حدود بیست نفرشان افرادی بوده اند که یا نسبت به آفریدگار و یا نحوۀ آفرینش بی تفاوت بوده و یا در جهت مخالف قرار گرفته اند اما نود و دو در صد آنها افراد خدا شناس و خدا پرست بوده اند .»
اعتقاد و ایمان در همه مکتب ها، حتی مکتب های سیاسی و.... اساس و بنیاد یک مکتب را تشکیل می دهد .
آنتونی رابینز روانشناس معروف امریکائی که کتابش ( بسوی کامیابی ) پرفروش ترین کتاب سال امریکا گردید می نویسد :
«جان استوارت میل روزگاری نوشت : ( یک انسان با ایمان ، معادل نود و نه فرد علاقه مند است .)
در طول تاریخ ، مذاهب نیروبخش ملیونها انسان بوده اند و انسانها را قادر به کار های ساخته اند که فوق تصور آنها بوده است .
ایمان سبب می شود که غنی ترین منابع ، نیروهای درونی خود را بیدار ساخته ، این منابع را در جهت رسیدن به اهداف خود بکار گیریم .........
در واقع در زمینه ای رفتار انسانی هیچ نیروئی برای هدایت انسان قوی تر از ایمان نیست .
عصارۀ تاریخ انسان ، تاریخ ایمان انسانی است .
مردمانی که تاریخ را دگرگون کرده اند ، حضرت محمد ، حضرت مسیح ، کوپرنیک ...... مردمی بوده اند که اعتقادات مارا دگرگون ساخته اند ».
این بود خلاصۀ افکار ونظریات و اعتقادات کسی که نقش اساسی وبنیادی دربین جامعه امریکا و غرب دارد.
متعاقب اعتقاد و ایمان ، به عمل صالح نیز تاکید زیادی صورت گرفته است. و عمل انسان بیانگر اعتقاد و ایمان انسان است زیرا هر قد ر اعتقاد و ایمان انسان قویتر و سا لمتر باشد عمل انسان به همان پیمانه در مسیر صحیح و درست و کامل آن قرار می گیرد .
اصل دوم علم و آگاهی است که بر هرمسلمان فرض گردیده است .
منظور از علمی که خداوند فرض گردانیده است کدام علم است ؟
زمانیکه انسان به سن شعور میرسد در ذهن وی سوالات بیشماری مطرح می گردد ازجمله این که حقیقت انسان چیست؟
مسئولیت ها و وجایب وی از چه قرار است ؟
انسان درکاینات از چه جایگاهی برخوردار است؟
خالق و آفریدگار وی کیست و بین خالق و مخلوق چه رابطۀ وجود دارد ؟
آن علم حقیقی( علوم دینی ) که به این همه پرسشها پاسخ داده میتواند فقط دراسلام است وبس.
اصل سوم ادای فرائض و واجبات الهی و تمسک به سنت رسول اکرم (ص) است.
فرائض و واجبات الهی مانند نماز و زکات و حج ....... وسنت رسول اکرم ( ص ) شامل اقوال و اعما ل و سیرۀ نبوی است ،که درکتب معتبر حدیث و زندگینامه هائی آنحضرت که خود قرآنی زنده است بصورت تفصیلی موجود است .
مولانا محمد شاه ارشاد مؤلف کتاب سیرت النبی در مقدمۀ این کتا ب در رابطه با سیرۀ نبوی می نویسد :
« آداب مملکت داری و مردم داری ، رموز سیاست و زعامت ، شیوه های رهبری و قیادت ، نکته های سخنوری و خطابت ، غموض قضا و فتوی را بحسن صورت فرا گرفت و بدائع حکمت الهی را از آسمان بزمین آورد و کرامت پایمال شده بشر را از حضیض زمین به اوج آسمان رساند و در میدان عمل آن را بحیث یک سیاست مدار هشیار و بیدار و بحیث یک قائد آزموده و بحیث یک رهبر ورزیده و بحیث یک سخنور نکته دان و بحیث یک قاضی عادل و دانا و مفتی دانشمند و توانا بکار انداخت و موفقیت های معجزه آسا نصیبش شد .
آنچه وسیله ای موفقیت های معجزه آسایش گردید این بود که مبادی دعوت و رسالتش برای بهبود جوامع بشری و صلاح و فلاح افراد آن بود و بدان عقیده و ایمان داشت و مخلصانه آن را طرح می کرد و ایمان دارانه تحت تطبیق می گرفت .
در اجرا و تطبیق پروگرام های اصلاحی خود همکاری همه جانبه ای پیروان خود را جلب می کرد و مشوره و استشاره را اصلی از اصول چهارگانه ای نظام خود قرار داده بود .
کتاب ونظام نامۀ با خود به ارمغان آورد که اگر جوامع بشری آن را دستور العمل کار و پندار زندگی خود قرار دهند نه تنها از افتیدن در چاه گمراهی و بدبختی نجات می یا بند بلکه صلاح و فلاح دو جهانی نصیب شان می شود و تشویش های را که از ناحیۀ بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی متوجه کیا ن وهستی جامعۀ بشری می شود و بقای آن را تهدید می کند از بین میبرد .
چراغ روشنی را با خود آورد که اگر افراد بشر در زندگی فردی و اجتماعی آنرا مشعل راه خود قرار دهند در فروغ آن ، راه رسیدن به غایۀ مطلوب و منزل مقصود را گم نمی کنند ...........
حضرت محمد این حقیقت را درک کرده و دریافته بود که جهان آن روز سخت نیازمند انقلاب بزرگی است که باید نقشۀ آن عاقلانه طرح و ماهرانه تطبیق شود . برای اینکه انقلاب تنها یک انقلاب سیاسی نبود که تنها با بکار انداختن قوا ء نظامی انجام می پذیرفت ، بلکه انقلابی بود که باید طرز تفکر ، وضع اجتماعی ، اقتصادی و دینی وسیاسی مردم را دگرگون سازد و اذهان مردم را برای قبول مبادی عالی آسمانی و پذیرفتن انتظامات نظام جدید و آئین جدید آماد ه گرداند .......
او بنیان گذار عدالت اجتماعی و اقتصادی و مؤسس مبادی حریت و مساوات است و برامتیازات طبقاتی و نژادی خط بطلان کشید و معیار فضیلت و برتری را لیاقت و کفایت شخصی ، تقوی و نیکوکاری قرار داد اعم از اینکه تقوای دینی باشد و یا سیاسی ، فردی باشد و یا اجتماعی . و برای استقرار این اصل مهم حیاتی و بشری برملا اعلان کرد :« عربی بر عجمی ، سفید پوست بر سیاه پوست ، زرد پوستان بر سرخ پوستان فضیلت و برتری ندارند مگر به تقوی ، همۀ مردم اولاد یک آدم هستند و آدم از خاک بود ».
هرگاه سیرۀ نبوی را مورد مطالعه وارزیابی دقیق قرار دهیم درمی یابیم که واقعأ شخصیت والای آنحضرت فراتراز آن است که ما قادر به وصف و توصیف و استفادۀ صحیح و درست و کامل از آن گردیم و فقط باید به کلام پروردگار گوش فرا داده تا از وجایب ومکلفیت های خود آگاه گردیم :« لقد کان لکم فی رسول الله اسوة، لمن کان یرجوالله والیوم الآخرو ذکرالله کثیرا » سورۀ احزاب آیۀ 21
در شیوه ای زندگی پیامبر برای شما الگوی نکوئی است ، برای آنان که به خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.
عدالت و انصاف ، صدق و صفا ، زهد و تقوی ، صبرو تحمل ، حلم و بردباری ، عفوو گذشت، و ده هاصفت شایستۀ دیگری که سیرۀ نبوی را به تصویر می کشد ، خود گنجینۀ است برای کسانی که بخواهند راه و مسیر آن حضرت را به پیمایند .
در احیا العلوم امام محمد عزالی آمده است :« بدان که خدای تعالی – بر مصطفی (ص ) ثنا گفت بر خوی نیکو» و گفت 🙁 و انک لعلی خلق عظیم )و رسول (ص ) گفت : « مرا فرستاده اند که تا مکارم اخلاق را تمام کنم .» و گفت (ص) : « عظیمتر چیزی که اندر ترازو نهند خوی نیکوست .»
و یکی از پیش روی رسول (ص) برآمد و گفت : « دین چیست ؟ » گفت : «خلق نیکو .» از راست وی اندر آمد ، و از چپ اندر آمد ، و همچنین می پرسید ، و وی همچنین می گفت تا باز پسین بار ، گفت : « می ندانی ؟ آنکه خشمگین نشوی .»
و اما بد بختانه بیشتر ما مسلمانها ، از اسلام وارزشهائی و الای آن فقط به بعضی از فرائض و واجبات و سنتها اکتفا نموده و باقی همه را یا به باد نسیان می سپاریم . ویا به سادگی از آن رد می شویم و از سنت و سیرۀ نبوی هم با ظاهری آراسته و رفتاری نمایشی می گذریم وچنین می پنداریم که شاید از پیروان صدیق آن حضرت بحساب خواهیم آمد. درحالیکه با تأسف ، زندگی تعدادی از ما (مسلمان ها ) با همه آن صورت ظاهری ترکیبی است از:
افکار واعمال و افعال نا میمونی که بیشتراز عواطف و احساسات وخوی و عادات و یا یکسری خصوصیا ت فطری ویا.... ما ناشی می شود ، مانند : خود محوری و مقدس مآبی ، تعصب و تنفر( نسبت به مسلمانان ) ، عیب جوئی و تهمت و افترا ، دامن زدن به اختلاف و افتراق ، خشم و خشونت دربرابر یکدیگر و درگیری و کشمکش درمیا ن ملت مسلمان و ده ها عیب و اشکال و بیماری هائی مهلکی که ریشه در حب جاه و مال وهوی و حوس های نفسانی و تعصبات قومی و قبیله ای و نژادی و زبانی و مذهبی دارد که برای هرانسانی، بخصوص برای مسلمان ، زشت و زیانبارودر اسلام فتنه ای بزرگ به حساب می آید ، خاصتأ ، درین ایامی که کشور در آتش اختلاف و نفاق می سوزد .
اگرکسی ازدستورات خدا و پیامبرش آگاهی لازم داشته و به آنها دقیقأ عمل نماید ، نه تنها به عیب و اشکالات و بیماریها ی این چنینی روبرو نمی گردد ، بلکه برعکس، بر اوضاع و احوال ناهنجار خود و جامعه و کشورخود هم میتواند خیلی اثر گذار باشد .
آنچه امروز ما و ملت ما و کشور ما و اسلام ما را در افغانستان به بحرانی عظیم روبرو نموده است ، علت اساسی اش را باید درخود جستجو کنیم. و واقعیت این است که آنچه برما میگذرد، در اصل به خود ما واعمال و افکار و امیال واغراض ، و تصورات و خیالات و اوهامی که برما سایه افگنده است برمیگردد . سعدی شیرازی می گوید :
دهقان سالخورده چنین گفت با پسر + کی نور چشم من به جزاز کشت ندروی
تقصیرت را به گردن این و آن (...... داخلی و یا خارجی ) انداختن از زیر بار مسئولیت فرار کردن است . زیرا اگرما ( اگرچه تعداد ما اند ک هم باشد ) کاملأ پایبند به ارزشهای والای باشیم که به آن معتقدیم ؛ و یا ما انسانهای دست براه و پا براه وسالم وبا اندیشه و با عمل....... می بودیم هیچگاهی به چنین سرنوشتی دچار نمی گردیدیم و خواهی نخواهی راه خود را دربین همۀ این خم و پیچ ها باز نموده و خداوند منان ، ما رامورد عنایت خود قرار می داد ؛ چنانچه خداوند میفرماید « کم من فئۀ.... » اگرچه تمام دنیا علیه ما سنگ اندازی می کرد .
ا ما همین که بعضی ازفرائض را ادا کرده و یا در ادای بعضی از سنتها توفیق حاصل نمودیم ، ویا قادر به ادای فریضه ای حج و یا ذکات گردیدیم ویا به انجام نمازها ویا روزه هائی نفلی و مسنون پرداختیم و یا به بعضی از آ رزوها و آلام دیگران رسیدگی کرده و تائید این و آن را حاصل نمودیم و یا دلی بدست آورده و یا این که چند آیه و حدیث مبارک را خوانده و تفسیر کردیم ، فکر میکنیم که وجائب و مسئولیت هائی ایمانی و اسلامی و انسانی خود را کما حقه ادا نموده و چنانچه هرچه بگوئیم و یا به انجام آن مبادرت ورزیم ، صحیح و درست و شایسته وقرین حقیقت است وبنأ شاید شایسته گی این و یا آن امر مهم را خواهیم داشت و شاید قادر به انجام مآموریت هائی سنگینی باشیم که بردوش ماگذاشته شده و یا گذاشته شود .غافل از آن که قبول مسئولیت ها و وجایب وامورحساس ( دینی و مذهبی ،سیاسی، اجتماعی و مردمی ) بدون دارا بودن ظرفیت ها و توانائی هائی لازم ، نه تنها موفقیتی حاصل ما نخواهد گردید ، بلکه در عوض باعث هزاران درد سرو پرابلم دیگری خواهد شد که برای کسی قابل پیش بینی نخواهد بود.
هرگاه خواسته باشیم و یا دیگران ازماخواسته باشند که سرپرستی و یا اداره و یا رهبری فرد و یا افراد ویا جمع و یا جماعاتی را عهده دار گردیم باید قبل ازهر چیزی از مفاهیم رهبرو رهبری وخصایل و اوصاف و ، وجائب و مسئولیت های یک رهبر آگاه گردیده ، بعد از احساس اطمینان و شور و مشوره با افراد خبره و آگاه و متقی و.. در زمینه اقدام لازم را انجام دهیم .
معنی رهبر
رهبر به معنی قائد ، پیشوا ، پیشرو ، سرهنگ ، سردار ، امام ، رئیس ، مقتدا و زعیم گفته شده است .
تعریف رهبری
رهبری ، یعنی استعداد و توانائی و خلاقیت ، در تنظیم و سازماندهی نیروهای متفرق و استفاده ای حد اعظمی از آنها ، در نیل به اهداف فردی ، گروهی و یا اجتماعی است.
انواع رهبری
رهبری را می توان به انواع و اقسام مختلف تقسیم کرد ، مانند رهبری دینی ، رهبری سیاسی و رهبری اجتماعی و مردمی.
بنأ ،هرگاه کسی چه بصورت انتخابی و یا انتصابی و یا به هر صورت دیگری ، مسئول امر و یا اموری می گردد یعنی مسئولیت امری را عهده دار و یا در رأ س جریانی قرار می گیرد ، یعنی سرپرستی و اداره و مسئولیت فرد و یا افرادی را ، عهده دار می گردد ، پس وی مدیر و رئیس و رهبر آن زیر مجموعه به حساب می آید.کلکم راع و کلکم مسئولن عن رعیته.
اوصاف رهبری
یک رهبرخواهی نخواهی دارای بعضی اوصاف مثبت و شاید هم دارای اوصاف منفی باشد و این اوصاف مثبت و منفی را ، هرکسی درحدودی دارا است . یعنی هیچکسی ممکن نخواهد بود که دارای همه اوصاف مثبت باشد در حا لیکه هیچ صفت منفی نداشته باشد و یا با العکس...
اوصاف مثبت رهبری
یک رهبرباید ازچنان ویژه گیها و صفا ت عالی و برتری برخوردار باشد تا او را ازسائر افراد و مردم عادی متمایز سازد واین برتری ، در بیشترین و عالی ترین درجه از صفات مثبت رهبری می تواند متجلی گردد.
صفات عالی و مثبت رهبری را میتوان به دو بخش تقسیم کرد .
الف – بخشی که از عقیده و ایمان و علم و آگاهی و یکسری خصوصیات فطری وجنتیکی انسان مایه می گیرد .
ب – بخش دیگری که از درایت و کاردانی ودانش اختصاصی و تجربه کافی انسان اثر پذیر است.
بخش - الف
بخشی که از عقیده و ایمان..... مایه می گیرد ازین قرار است :
- احساس حضور و نظارت الهی .
- رعایت حدود ( شرعی و قانونی).
- حسن خلق و حسن ظن .
- یقین و توکل .
- زهد و تقوا .
- دلسوزی و ترحم .
- برادری و اخوت .
- خشوع و خضوع .
-عفت و پاکد امنی .
- عد الت و انصاف .
- میانه روی و اعتدال .
- تواضع و خیرخواهی .
- انعطاف و انتقاد پذیری .
- صدق و صفا و راستی .
- وفا به عهد وپیمان .
- امین و مورد اعتماد .
- دوستی و د شمنی برای خدا .
- ایثار وفداکاری .
- صبرو تحمل .
- عفو گذشت .
- حلم و بردباری .
- ثبات و پایداری .
- جوانمردی و کرم .
- قوت و نیرومندی .
- شها مت و جرأت .
- درشتی در عین نرمی .
- تسامح و تساهل و تساند .
- شکوه درعین درویشی .
- معتقد و متمسک به اصل شوری.
- آنچه برای خود می پسندد به برادر مسلمان خود هم می پسند د .
بخش – ب
بخشی که از درایت و کاردانی....... اثر پذیر است ازین قرار است :
- سلامتی جسم و روح ، بخصوص سلامتی روح .
- مرد میدان و عمل .
- دارای عزم و اراده ای قوی .
- ایمان و عشق به وظیفه .
- مدیر و مدبر.
- انسانی مسلط بر ذهن.
- انسانی منظم و تابع نظم .
- آدم با برنامه .
- برنامه ریزی فراگیرو کارشناسانه .
- سازماندهی فنی و ارگانیک .
- تقسیم عادلانه ای کار با نیروی انسانی.
- پرورش استعداد ها و حمایت کافی از زیر دستان.
- توجه جدی به مسائل و مشکلات عاطفی افراد.
- قدرشناسی و سپاسگذاری از دست آورد های مثبت دیگران.
- تفویض اختیار مطابق توانائی ، نه بر مبنای سلیقۀ شخصی.
- رعایت حقوق دیگران و رسیدگی به خواستهای مشروع .
- احساس امید و موفقیت در عین شکست .
- شهامت قبول مسئولیت و عواقب شکست .
- پیش بینی اقدامات لازم ، در صورت شکست .
- روحیه وارده ای قوی .
- حسن تشخیص .
- سرعت تشخیص .
- قاطعیت درتصمیم
- سرعت در اخذ تصمیم
- شهامت اقدام .
- سرعت اقدام .
- احساس شادی از موفقیت دیگران .
- ظرفیت تحمل انتقاد .
- ظرفیت تحمل عقاید مخالف .
شایستگی و مؤفقیت یک رهبر بستگی به آن دارد که آن رهبرازشناخت این صفات و از التزام به این صفات و ازپرورش ورشد این صفات در خود غافل نبوده و برای ایجاد همآهنگی و استفادۀ عملی از آنها ، در روابط خود با دیگران توفیقی بدست آورد.
ازبیشترین صفات و اوصاف مثبت رهبری آنهائی بهره مند اند که از ایمان و عقیده و زهد و تقوای و ازعلم و آگاهی و تجربه ای بیشتری برخوردار اند وچنانچه پروردگار و رسول گرامی اش درصفت مؤمنین راستین به آن اشاره نموده است .
اوصاف منفی رهبری
همانگونه که یک رهبر شایسته ملزم دانسته می شود ، تا بیشترین و کامل ترین صفات مثبت رهبری را دارا گردد ، بر وی لازم می آید تا از صفات منفی رهبری که می تواند برای وی وپیروانش زیانبار باشد پرهیز نماید .
صفات منفی رهبری همچنین به دو بخش تقسیم میگردد :
الف – بخشی که بیانگر ضعف وسستی در ایمان و اعتقاد و کم توجهی به فرائض و واجبات و عدم آگاهی کافی ازمحاسبه ای الهی وبی توجهی به مسائل اجتماعی و اخلاقی و مدنی ناشی می شود .
ب - بخشی که مبیین عدم آگاهی ازرسالت انسانی ، علم و دانش نا کافی و بی توجهی به وجایب و مسئولیت های انسانی است .
بخش – الف
- سستی وغفلت در ادای فرائض و سنت ها.
- حدود شرعی و قانونی را زیر پا گذاردن ( سد شکنی) .
- خود بزرگ بینی و خود محوری.
- فخرفروشی و مقدس مآبی.
- کبر و غرور.
- بغض و بخل.
- حسد وکینه و انتقام .
- دروغ و غیبت .
- تعصب ( مذهبی ، نژادی ، قومی و گروهی ) و تنفر .
- مکر وحیله .
- غدر و فریب .
- تهمت و افترا .
- بد خواهی و تحقیر دیگران .
- سوء ظن و سوء گمان .
- عیب جوئی و پرده دری .
- عوام فریبی و دو روئی.
- خیانت در امانت .
- افراط وتفریط و عدم اعتماد به نفس.
- بندگی هوا وهوس .
- مال اندوزی ازهرطریق ممکن .
- بی حوصله گی و پرخاشگری.
- فاقد اعتماد به نفس .
از این عیب و اشکالات انسان ، به عنوان مهلکات نامبرده شده و گفته می شود که هر یک اینها ، بیماری های انسانی است ، و اما بیماری های خطرناکی که به فرد مریض خلاصه نمی گردد بلکه باعث هلاکت دیگران هم می گردد .
بخش - ب
- در تصامیم مردد و مشکوک .
- از عواقب هر اقدامی هراسان .
- درپیش آمد هائی ناگهانی غیر متعادل .
- در برابرانتقادات و عقاید مخالف احساس ضعف و ناتوانی .
- دررسیدن به هدف نا شکیبا .
- درگرو« هوی وهوس ریاست و قبضه گری »
- درتلاش فرمانروائی بی قید وشرط .
- سوء استفاده ( مالی، از قدرت ، از فرصت ) و ازهر چیز .
- توقع قبول مسئولیت و اطاعت بدون تفویض کمترین اختیار .
- خود ستا و مردم گریز .
- از مطالعه و آگاهی روی گردان .
- در تشویق دیگران بخیل .
- ازموفقیت و پیشرفت دیگرا ن ناراحت و نگران .
- نسبت به نیازمندی ها ی انسانی و عاطفی مردم بی تفاوت .
این چنین کس را ، خلعت رهبری برتن ، برازنده نتواند بود ،
او از کسانی نخواهد بو د که جمعی را رهبری کند ،
قلب ها ی شکستۀ را مرهم گذارد ،
ازحیثیت و شرافت و ناموس کسی حراست نماید ،
حقوق ستمدیده گانی را اعاده کند ،
امید و آرزو و تلاشهای را قوت بخشد ،
زحمتکشان وکارگرانی را که برای امرار حیات به سختی کاروفعالیت می کنند به جهت بدست آوردن حق شان دلگرم سازد ،
توانائی ها واستعداد هائی را بسوی رشد و شگوفائی هدایت کند ،
و نابسامانی ها و پراگنده گیها را نظم بخشد .
بهترآن خواهد بود که چنین افراد ی ، اولأ به بهبود و سلامتی خویش توجه نموده و با اعتراف به ضعف وناتوانی خود ، دست بکاری نزنند که پشیمانی دنیا وآخرت را به همراه داشته ، هم خود و هم دیگران را به پریشانی های بیشتر روبرو نمایند .
و من الله التوفیق
بهاالدین ضیائی