دررابطه با بحث پرگار« جایگاه مجاهدین درافغانستان»
اسلام دین وآئین اکثریت قاطع مردم افغانستان است و به همین علت ازهرکسی که با هراعتقادی ( کمونیست ، سوسیالیست، نشنلست وغیره ) باشد، هرگاه بپرسید که مسلمان است و یا .....؟ می گوید که من مسلمانم وبس ( حتی یک کمونیست دوآتشه ).
درخت تنومند وقوی اسلام واعتقادات اسلامی را درطول تاریخ اسلام درافغانستان، علما و رهبران وبزرگان دین پرورش داده وآبیاری کرده اند که گاهی این درخت بخوبی به بارنشسته و زمانی هم ازاثرغفلت و یا عوامل و اسباب گوناگونی مانند حوادث طبیعی، طوفان و باد و زلزله وغیره از رُشد ونموبازمانده ولی بزودی راه خود را بسوی کمال و رُشد وحیات مجدد بازنموده است.
یکی ازعواملی ( طوفان های) که برای جوامع اسلامی درد سرسازبوده است فکرواندیشۀ مارکسیسزم کمونیزم است که با لشکرکشی به این سو وآن سو، وقلع و قمع واعدام وزندان وآواره کردن ملیون ها انسان، قسمت های زیادی ازکرۀ خاکی را تحت سیطره و نفوذ خود درآورد و با شعارهای مردم فریبانه به جنگ نظام سرمایه داری رفت ولی همانگونه که قسمت های زیادی ازسرزمین های غربی وشرقی را فتح کرد، جوامع بیشماری ازمسلمانان را هم پس ازتصفیه ها ی هولناک جزء امپراطوری بزرگ خود که ازشرق آسیا تا شرق اروپا می گردید گردانید و اما ازهمان اوایل این حرکت طوفنده به دوقدرت بزرگ چین و شوروی تقسیم شد که با همان انگیزه های تهاجمی وشعارهائی دفاع ازخلقهای محروم به تلاشهای خود ادامه داد و چنانچه پس ازیک رویاروئی تمام عیارکمونیزم وسرمایه داری درویتنام وشکست امریکا، شورویها باردیگردریک تلاش مذبوحانه خواستند تا ازطریق افغانستان به آن پلان ها وطرح های تهاجمی خود که سلطه برجهان بود، جان تازۀ بخشند اما این بار با یک جامعه مسلمان وآبدیده و یک کشوراسلامی روبروگردیدند که ازحوادث و وقایع تاریخی درس عبرت گرفته و پس ازشکست انگلیس درافغانستان آمادگی آنرا داشتند تا با یک ابرقدرت دیگرهم پنجه نرم کنند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که یا باید تا آخرین رمق حیات فرد فرد خود مقاومت نموده و بجنگند و یا مانند جوامع دیگری برای همیشه اسارت و بردگی یک گروه و یک حزب ویک اقلیت انگشت شماروخون آشام را که حتی برهمسنگران خود هم رحم نمی کنند را بپذیرند.
درافغانستان خطرمارکسیسزم کمونیزم ازهرجائی دیگری محسوس وملمو ستربود زیرا شوروی کمونست ازیک جانب و چین کمونیست ازجانب دیگرهم سرحد وهمسایۀ دیواربه دیوار افغانستان بودند که مردم افغانستان ازتحولات و اتفاقات درونی این قدرت ها آگاهی کامل داشتند ومی دانستند که کمترین غفلتی باعث نابودی کامل آنها ومنطقه خواهد گردید وبه همین مبنا بود که پس ازکودتای فاجعه بارهفت ثوربلاوقفه جهاد وهجرت آغازگردید ومردم مسلمان ما بصورت دسته جمعی یا سلاح بدست گرفتند ویاهجرت کردند وبغیرازافراد معذورومجبورو ناتوان کسی دربرابراین تهاجم وحشیانه سکوت نکرد.
سوال اینجا است که آن خانم محسنی با آنکه خود را معرفی نکرد وهویتش مشخص نشد، اما ازمحتوای صحبتش چنین استنباط می گردید که این خانم ازثمرات جهاد استفادۀ اعظمی نموده و تا نرده های بالای رهبری جهاد که کمترکسی میتواند به آن راه پیدا کند بالارفته درحدی که به رهبران جهادی هم خط وخطوط می کشیده است و این ادعای اورا که رهبران جهاد ومقاومت پیشنهاد وی را دررابطه با محکوم کردن انتحار نپذیرفتند، بلکه انتحاررا عملی جهادی هم می دانستند، نه تنها یک افترا وتهمتی ناروا وآشکاربه جهاد ورهبری جهاد است بلکه این حرکت های ( انتحاری) را که درطول دوران جهاد اتفاق نیفتاده بود، وهیچگاهی ازچنین حرکتی دربرابرمتجاوزین وقشون شوروی هم استفاده نشده بود، سوالی است که چگونه مورد تائید رهبران جهادی قرارگرفت؟ درحالی که بالعکس، ازهمان اوایل با این حرکت وحشیانه به شدت برخورد شد وآنرا دشمنی با اسلام و مسلمانها دانستند.
وآن آقای شرکت کننده هم دربرنامۀ پرگار، بدون تأمل وفقط برمبنای تعصبت وعقده، شکست آشکارو نابودی کامل شوروی و سقوط نظام پوسیدۀ نجیب را درآن جنگ خونین و رویاروئی مستقیم با مجاهدین نپذیرفت و به آن اعتراف نکرد و بازمی گویند که پس کمونیزم را ازتاجکستان و ازبکستان کی بیرون کرد؟ هیچ کسی، زیرا درروسیه و تاجیکستان و ازبکستان همان نظام های قبلی دوران شوروی است که حکومت می کنند.
اینها درحالی که ازجهاد وهجرت هیچ چیزی نمی دانستند، مدعی آن بودند که با خروج نیروهای شوروی جهاد خاتمه یافته است وآنچه اتفاق افتاده است یعنی جنگ (جهاد) با نظام حاکم درکابل، جنگ داخلی بوده است. درحالی که نظام حاکم درکابل همان نظام قبلی وهمان بقایای حاکمیت شوروی و همان نظامی بود که توسط ( کا – ژ- ب ) وارتش سرخ برکشورما تحمیل گردیده بود وازآن گونه نظام های بود که درکل بلوک شوروی سابق حاکم بود.
این نظام فاجعه بارترازنظام شوروی سابق بود زیرا دست نشاندۀ شوروی وبا پشتیبانی تانکهای شوروی وقتل عام مردم ما درافغانستان ایجاد گردید بود وعامل اصلی تجاوزشوروی به افغانستان بحساب می آمد و ادامۀ آن به مفهوم ادامه همان نظام و همان سیاست های شوروی سابق بحساب می آمد. همانند نظام های حاکم درآسیای میانه وسایرنقاط تحت سلطۀ اینها.
واما درمورد طرح های آی، اس، آی برای کشتن سران قومی درافغانستان، که درزمان زمامداری این آقا دردستگاه های امنیتی نجیب، برای کشتن قاری بابا درغزنی و آصف محسنی درقندهارو صبغت الله مجددی درپشاورروی دست بوده است باید گفت: که این یک حرف بیجا وبی موردی است که هیچ عقل سلیمی آنرا تائید وهیچ گذارش معتبری آنرا تصدیق کرده نمی تواند. زیرا اولاً محسنی درسال 59 ازقندهارخارج و به ایران پناهنده گردید وهیچ گاهی دیگربه قندهاربرنگشت تا توسط آی آیس آی درقندهاربه قتل برسد.
درمورد استقلال مجاهدین، همان حرفهای آقای کریمی ( دایکتربرنامۀ پرگار) کافی است وضرورت به بحث بیشترندارد، زیرا حوادث و وقایع پس ازسقوط نجیب ولشکرکشی های...... وادامۀ جنگ وکشتار وتروروانتحارتا همین حالا، خود دلیل کافی برحقانیت مجاهدین وگویای واضح برعدم وابستگی آنها است.
واما درارتباط با کنفرانس ژنو که به اشتراک پاکستان وافغانستان و کوردوویزنمایندۀ سازمان ملل تحت فشارهای فزایندۀ سازمان های مختلف جهانی، سازمان اسلامی ، سازمانهای عدم انسلاک ، وجامعۀ اروپا برگزارگردیده بود باید گفت که این کنفرانس و این گونه مذاکرات را به هیچ عنوانی مجاهدین قبول نداشتند و تا آخرین لحظات خروج نیروهائی شوروی ازافغانستان وسقوط نجیب برمواضع قاطعانه خود که همان جهاد برحق مردم ما تا پیروزی نهائی است پافشاری نموده واعلامیه یازده فقره ای را تحت رهبری اتحاد اسلامی مجاهدین افغان بصورت متحد ویکپارچه صادر وانزجارخود را ازاین کنفرانس ابلاغ نمودند، ودرنهایت هم، به آرزو وآرمانی که درسرمی پروراندند وبه خاطرآن یکنیم ملیون شهید وبه همین تعداد معلول وهفت ملیون آواره دادند، رسیدند ونهایتاً دریک جنگ میدانی، شوروی شکست خورد وازهم پاشید ودستگاه جهنمی نجیب هم سقوط کرد ونجیب هم به چنان سرنوشتی روبرو شد که انجام وپایان همه نظام های دیکتاتوری وخون آشام با آن رقم میخورد. بهاءالدین ضیائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر