.2- 2-2019
برگی از تاریخ پر از اضطرات و ...
قسمت های اول
بسم الله الرحمن الرحیم
سال های پس از سال یک هزار و سیصد و چهل وشش( 1346 )هجری شمسی را که سال های به قوام رسیدن بلوغ سیاسی و یا سال های تبارز و در نهایت رویاروئی مکتب ها وگروه های سیاسی درکشور باید نامید، زمانی بود که جنبش اسلامی در کشور از یک رؤبا به یک حقیقت عینی در آمد، اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و از جمله تفکر حاکم برجامعه، ملت و دولت تحت تأثیر افکار و اندیشه های حاکم بر جهان، چه فکر و اندیشۀ غربی ( بلوک غرب ) و چه فکر و اندیشۀ شرقی ( بلوک شرق ) قرار داشت. دسته جات، گروه ها و احزابی در کشور و از جمله در پایتخت و شهرهای بزرگ شکل گرفته و در میان مردم و جامعۀ اسلامی اعلام موجودیت کردند که نه تنها متأثر از جریایات حاکم بر جهان؛ بلکه بیشتر این ها ممثل فکر و اندیشه های گوناگون، از سرمایه داری تا کمونیستی و از افکار و اندیشه های قومی و نژادی تا تلفیقی از همه اندیشه های وارداتی بحساب می آمدند.
این دوران، دوران سرنوشت سازبرای جوانان وجویندگان حقایق اجتماعی وسیاسی در کشوربود. در این دوران مبارزات سیاسی به اوج خود رسید، تا جائی که از کنترول دولت و رژیم حاکم خارج گردید. تمام گروه های سیاسی با همه آن دلبستگی های فکری و اعتقادی و با آن همه وابستگی های مادی و حمایت های داخلی و خارجی، از جومناسبی که بر اثر فشار بیرونی بخصوص فشار کشورهای همسایه که اهداف مشخصی را در زمینه دنبال می کردند، مانند چین و شوروی که در این رابطه نقش اساسی و محوری داشتند، پا به میدان سیاست و رقابت های گروهی گذاشته و با بیشترین تبلیغات، حد اعلای استفاده را بردند. برخی از این ها که از حمایت مستقیم و غیر مستقیم این کشورها بر خور دار بودند، پیوند خود با این قدرت ها را پنهان نکرده و در مواردی این پیوندها و وابستگی ها را مایۀ فخر و مباهات خود نیز می دانستند و چنین وانمود می ساختند که پیوند ما با زحمتکشان جهان است، زحمت کشانی که امروز از بزرگترین قدرت های جهان اند.
چین و شوروی که کشورهای بی شمار و قسمت های عظیمی از آسیا و اروپا را پس از جنگ دوم جهانی، تحت سیطرۀ خود در آورده و به بیش از نیمی از جهان حاکمیت خود را تیثبیت نموده و در فکر وتکاپوی آن بودند تا به حرکت توسعه طلبانۀ خود ادامه دهند، کشور همسایۀ افغانستان را بصفت یک کشور عقب افتاده و ضعیف که در آن زمان از جهان منزوی و حتی در سطح کشورهای همسایه کسی را در کنار خود نداشت، آن را لقمۀ خامی برای مطامع خود تصور کرده و در این کشور چه از نظر تئوری و چه هم از نظرعملی، سرمایه گزاری کردند
بیاد دارم زمانی را که روبل روسی گاه و بیگاه، در بازارهای کابل به قیمت خیلی نازلتر از نرخ دائمی بفروش می رسید، و آن ایامی بود که سفارت روسیه امکاناتی را که برای اهداف ومقاصد توسعه طلبانۀ خود در افغانستان اختصاص داده بود به منصۀ اجرا و عمل می گذاشت و از این جریان نه تنها افراد محدود، بلکه بیشتر شهریان کابل که دست اندر کار خرید و فروش ارز خارجی بودند آگاهی و اطلاع کافی داشتند.
جنب و جوش و تحرک نیروهای مسلمان از لحظاتی به اوج خود رسید که شهید عبدالرحیم نیازی، محصل با نبوغ، مؤمن و مبارز فاکولتۀ شرعیات که او را بنام استاد خطاب می کردند، با تعداد کثیری از جوانان مسلمان، سالونی را که در لیلۀ پوهنتون کابل غیر قابل استفاده پنداشته می شد، برای ادای نماز جماعت مطالبه نمودند ولی مسئولین لیلیه از قبول آن خود داری ورزیده وخواستند تا سالن مذکور را با قرار دادن چوکی ها و میزها برای مقصد دیگری اختصاص دهند. این حرکت مسئولین با مقاومت و برخورد جوانان مسلمان به رهبری عبدالرحیم نیازی روبرو گردید به این صورت که آن ها، چوکی ها را از پنجره سالون به پائین پرتاب نموده و برهمین مبنا بود که مسئولین لیله نتوانستند، خواست برحق این جوانان را نادیده گرفته و مجبور به قبول درخواست شان گردیدند. با اختصاص یافتن محل مذکور برای نماز، پرابلم این جوانان مسلمان در زمینه حل گردید و از آن به بعد سالون مذکور علاوه بر نماز، بصورت مناسب ترین محل برای اجتماعات و گردهمآئی های شان در آمد، و اما نقطۀ اوج این تحرکات و رویاروئی به زمانی بر می گردد که گروهک های ضد ارزش های الهی و انسانی، مراکز علمی و دانشگاهی را پایگاه اصلی خود قرار داده و در تلاش برای تصاحب کامل این مراکز، اجتماع بزرگی را در لیلۀ پوهنتون کابل براه انداخته و حاضر نبودند تا در این اجتماعی که به اشتراک همۀ گروه های سیاسی تشکیل گردیده بود، به جوانان مسلمانی که در سطح پوهنتون، جمعیت چشم گیری را تشکیل می دادند سهمی قایل گردند وبناءً شهید و استاد بزرگ، شهید عبدالرحیم نیازی با جمع کثیری از دانشجویان که جهت ادای نماز عشاء اجتماع نموده بودند، پس از ادای نماز و عهد و پیمان بین خود و خدای خود بسوی این اجتماع رهسپار گردیده و از گردانندگان آن تقاضا نمودند که برای این ها نیز سهمی در مراسم و سخنرانی ها داده شود تا این اجتماع متبلور آراء و افکار کل محصلین گردیده و منحصربه چند گروه شناخته شده نباشد. گردانندگان این اجتماع که می دانستند، حضور این مجموعه اهداف و مقاصد و سخنان غیر مسئولانۀ شان را زیر سوال می برد و نخواهند توانست در این اجتماع به آن هدف و آرمانی که دارند نایل گردند بناءً از سهم دادن آن ها خود داری کرده و بالعکس شروع کردند به شعار دادن علیه این ها، زمانی که شعاردادن آغاز گردید، این ها نیز مجبورگردیدند تا برای دفاع از خود به پاسخ آن ها بپردازند. شعار دادن های ممتد باعث رویاروئی گردید و نهایتاً در این رویارویی تمام پرسونل خدماتی لیلیه که بیشتر شان افراد مؤمن و از نمازگزاران مسجد لیله بودند در کنار جوانان مسلمان قرار گرفتند، شعارها کوبنده تر گردیده و در لحظاتی بعد اوضاع رو به تشنج گذاشت و متعاقب آن زد و خورد شدیدی در بین دو طرف صورت گرفت که منجر به برهم خوردن اجتماع و فرار این گروهک ها از صحنه گردید.
مخالفت و رویارویی این گروه ها با جوانان مسلمان سبب شد که این جمع مسلمان موقعیت خویش را در بین گروه های دیگر تحکیم بخشیده و هیچ اجتماعی بدون حضور این برادران برگزار نگردد، این حرکت گروهک های ضد ارزش های الهی و انسانی که نقطۀ عطفی در تثبیت و شناسایی بیشتر جوانان مسلمان بشمار آمد سبب شد تا از آن تاریخ جوانان مسلمان بصورت علنی تر و فعال تری در تمام اجتماعات، گردهمآئی ها و مبارزات سیاسی شرکت جسته و بصورت یک جناح قوی و قدرتمند سیاسی تبارز نمایند.
استاد عبدالرحیم نیازی اولین شخصیتی بود که جنبش اسلامی را از خانه ها به مساجد و از مساجد به مدارس و مراکز علمی و از آنجا به خیابان ها و میادین سیاست رهبری کرد، او لحظۀ آرام نگرفت و تا زنده بود، تظاهراتی به اشتراک هزاران نفر را با بیرق های سبز و سفید در مقابل پرچم های سرخ و شعارهای زنده و مردم پسند و اسلامی که درپیشاپیش آن کلمۀ طیبه دریک پارچۀ سبز نوشته و حمل می گردید رهبری کرد، او شبانه روزی برای مجد و عظمت دوبارۀ اسلام تلاش کرد، او هم مرد منبر و هم مرد سنگربود، منبر او بقدری جذاب و اثر گذاربود که در هر اجتماع وی، سیل نمازگزاران و مشتاقان دین، پس از ادای نماز در مساجد، با نعره های تکبیر بصورت دسته جمعی بسوی وی سرازیر می گردیدند. کابل در آن ایام حال و هوای کاملا متفاوتی پیدا کرده و اجتماعات و گردهمایی ها و تظاهرات به مناسبت های مختلف، رنگ و بوی دیگری بکابل بخشیده بود، رنگ و بوی که شاید در تاریخ کابل و افغانستان کسی سراغ آن را نداشت.( ادامه دارد ) بهاء الدین ضیایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر