ziaie1

ziaie1

۱۴۰۰ اسفند ۳, سه‌شنبه

 

20-2-2018
نامۀ سرگشاده:
به برادران...
قسمت بیستم
بنام خداوند بزرگ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ {1} الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.....( مؤمنون:1 -11)
« مسلماً مؤمنان پیروز ورستگارند، کسانی که از( کردار) بیهوده و( گفتار) مهمل روی گردان اند ( زندگی را جدی می گیرند، نه شوخی) وکسانی که زکات مال را جدا می کنند، وکسانی که عورت خود را حفظ می کنند، مگر...... وکسانی که در امانت داری خویش امین و به عهد وپیمان خود وفا داراند، وکسانی اند که مواظب نمازهای خود اند، و.... آنان بهشت برین را تملک می کنند و جاودانه در آن خواهند ماند.» در این آیات به موارد مهمی اشاره گردیده است، مواردی که همۀ ما مسلمین به آن مواجه و آن ها را جدی نگرفته و به آسانی و غفلت و به بی توجهی وسهل انگاری ازآن ها رد می شویم و در نهایت با سر انجام خوب و نتایج مثبتی روبرو نمی گردیم.
دریکی از ایام دوران جهاد و هجرت، به همراه چند نفری از برادران به یکی از شهرها سفر کردیم، در این سفرهر کدام در خانه ها و محل های مختلف اقامت گزیدیم، صبح که برگشتم تا از برادران جویای احوال شوم، دیدم که یکی از برادران با تبسم چنین قصه کرد و گفت: شب گذشته به صحنۀ عجیبی روبرو شدیم و آن این که یکی از برادران را تکلیف قلبی اش شدت پیدا کرد، به گونۀ که می گفت: مُردَم، مُردَم...
وی گفت: من هم تلفن را برداشته به یکی از دوستان و بزرگان محل تماس گرفتم و ضمن احوال پرسی که کردیم از من جویای احوال شد، گفتم که با برخی برادران آمده ایم، زمانی که نام آن برادر همراه ما را گرفت من به شوخی گفتم که با تأسف ایشان فوت کردند، گفت: کی فوت کردند، برایشان گفتم که همین حالا به اثر تکلیف قلبی که داشتند فوت نمودند، وی گفت: که من الآن رسیدم، وی گفت: بلا وقفه دیدم که بسیار خوش و خوشحال آمدند، اما همین که دیدند، ایشان زنده اند، سخت متأثر گریدند. او که با تبسم قصه می کرد، آن برادر می گفت که این آدم تا مرا نکشد آرام نمی گیرد، این جریان در حالی که به شوخی اتفاق افتاده بود و در اصل یک خوش طبعی بیش نبود اما این جریان، دارد به یک واقعیت تلخ اجتماعی بدل می گردد؛ بدین معنی که در بین ما، خاصتاً در بین دسته جات و گروه های متخاصم و..... این فضای تیره و تار، تاریکتر شده میرود و از محدودۀ گروه ها و احزاب گذشته و به سطح اقوام و خانواده ها و افراد کشیده شده است، این فاجعۀ است که از فاصلۀ ما از اسلام و ارزش های والای اسلامی و انسانی ناشی می شود.
ما مسلمانیم و آموختن علم، یکی از فرایض اصلی و بنیادی دین و برهمۀ مسلمین ( چه زن و چه مرد، و خورد و بزرگ ) فرض است که اگر به آن توجه گردد، نه تنها فریضۀ نماز که پس از ایمان به خدا اولین رکن از ارکان اسلام است، بلکه سایر فرایض هم ممکن است بخوبی انجام یابد ولی اگر علم و اگاهی کافی از فرایض و واجبات نبود آیا ممکن خواهد بود که فرایض و واجبات الهی را بصورت کامل آن انجام داد؟
و آیا ما مسلمین و خصوصاً سران و بزرگان و نخبگان جنبش اسلامی و از جمله عَلم برداران مبارزه در راه حق و اعضا و کارکنان گروه های اسلامی و اصلاحی و کسانی که دم از.... می زنند، همان گونه که برای پیشبرد امور زندگی و امرار حیات، اوقاتی را صرف می کنند و یا سرگرم امور فرعی دیگری هستند، اگرچه در رابطه با اسلام و در مسیر اهداف اسلامی باشد، آیا از وقت خود برای آموختن علم دین و خصوصاً تفسیر و حدیث و فقه و اصول و از جمله تاریخ اسلام، زمانی را اختصاس داده وطرح و برنامه مدون و بلا انقطاعی را دنبال می کنند؟ زیرا آموختن علم به حد و مرز و وقت و زمان محدود نمی گردد و چنانچه در معارف اسلامی آمده است: « ز گهواره تا گور دانش بجوی.»
ما ( مسلمین همه با هم ) برادریم، اسلامی که حد و حدود، سرحد و مرز، سیاه و سفید قوم و نژاد، نمی شناسد. برادری که ایمان و اسلام باید پیوند های قوی وناگسستنی را دربین ما ایجاد کند، برادری که آنچه برای خود می پسندیم، برای برادر خود هم خواهان آن باشیم، برادری که از برادر اصلی و نَسَبی هم، نزدیکتر و مطمئن تر و قابل اعتماد ترباشد، برادری که در تمام اسرار و خصوصیات ما داخل و تحت نظم و نظام واحد باید قرار گرفته باشیم، برادری که در سختی و آسانی در کنار هم و به کمک یکدیگرسختی ها را متحمل شده و آسانی ها را جشن بگیریم، برادری که ده ها و جیبۀ دیگر در برابر برادر خود دارد.
و اما امروز، شرایط بگونۀ عوض گردیده است که آن پیوند ما نه تنها با برادران مسلمان ما ضعیف بلکه به کدورت و دلخوردگی و ناراحتی، و به سؤ ظن و گمان، به بغض و بخل، به حسد و کینه و....مبدل گردیده است، زیرا در اصل پیوند ما با خدای ما ضعیف و در مواقعی گسسته است، این سستی پیوند های ایمانی ما ناشی ازپیوند ضعیف ما با پروردگارما و با رسول برحق وی ناشی می شود، بر همین مبنا است که در عوض پیوند قوی و محکم با خداوند متعال وپیامبرگرامی و دستورات شان به چیزهای دیگری روی آورده و دل بسته ودرپی آن هستیم و از هدف و آرمان اصلی و آن حقیقتی که زندگی یک مسلمان را شکل می دهد فاصله گرفته ایم.
آن اُخُوتی که شاید هنوز هم در بین برخی از مایان باقی مانده باشد، پیوند های است استثنائی دربین افراد، خانواده ها، اقوم و نژادها و یا احزب و گروها و یا مذاهب خاصی، که شاید بگونۀ استثنائی و اختصاصی نمودار گردد، و این آن چیزی نیست که اسلام از آن ما را بهره مند ساخته است. و این را باید پیوندها و روابط گروهی ویا مذهبی ویا قومی و نژادی ویا هم خانوادگی نامید، نه برادری دینی و اسلامی و برادری که با الهام از دستورات خدا و رسولش تحقق پیدا کرده باشد، زیرا در این گونه پیوند ها و روابط اگرچه خیلی تنگاتنگ و نزدیک و خیلی هم فشرده و یکدست باشد اما دیده می شود که با سایر مسلمین ( افراد و دسته جات و گروه ها و اقوام و نژاد ها و سایر مذاهب ) آن علاقه وپیوند و آن برادری و اخوت و آن روحیۀ اتحاد و وحدت کمتر احساس می گردد و در مواردی به سؤ ظن و گمان و احساس بیگانگی و حتی خصومت هم انجامیده است.
ما نه تنها عزم و اراده وعهد وپیمان بسته بودیم که به همۀ فرایض وسنت ها و همۀ اوامر و نواهی پروردگار پایبندیم بلکه در اجرای اوامرپروردگار و تبعیت از راه و روش پیامبرگرامی خود به مستحبات ونوافل هم در حد توان پایبند خواهیم ماند اما در عمل نه تنها قادر به ایفای وجیبه و وعده وعهد پیمان خود نگردیدیم بلکه در مواردی به حد و حدود الهی هم توجهی کافی نکرده و گاهی هم، حد و حدود و سد و مانعی را که در سر راه ما بوده است نادیده گرفته و به جهتی روی آوردیم که شایستۀ ما نبوده است.
ما خُلق و خوی نیکو و دلسوزی و ترحم را که از خوی و خصلت های والای یک مسلمان پایبند اصل و اصول است، و به خانواده و اقارب و قوم و نژاد و گروه و حزب و مذهب هم محدود و خلاصه نمی گردد، بلکه باید شامل همۀ مسلمین وهمۀ اولاد آدم و حتی همۀ مخلوقات خدا باشد، بغیر از کسانی که در برابر اوامر و نواهی پرودگاربغاوت نمایند، از این امر مستثنا اند، رحم و مهربانی انسان با ایمان جلوۀ از رحمت خدای متعال است و اما ما نه تنها در این وجیبۀ خود کوتاهی کردیم بلکه بالعکس راه بدخوئی و بدخُلقی، نفرت و انزجار و در نهایت خشم و خشونت را در برابر برادران خود خواسته و نخواسته اختیار نمودیم.
خُلق وخویی نیکو که از ایمان و تقوای الهی مایه می گیرد و نزد پروردگارهم، از منزلت و مقام والای برخوردار است تا جائی که پروردگارمی فرماید: ان اکرمکم عندالله اتقکم . « گرامی ترین شما نزد ما، متقی ترین شما ست». نمی فرماید که گرامی ترین شما، داناترین شما یا آمرین و امیران شما ویا... وغیره هستند، این به آن مفهوم است که اگرکسی خواهان عزت و عالیترین مقام انسانی و الهی است باید راه تقوی و خویشتن داری را اختیارکند ولی با تأسف، ما نه تنها در این زمینه هم کوتاهی کرده و از وجائب خود غفلت نموده ایم بلکه آن گونه عمل نموده ایم که نه تنها پروردگار، و نزدیک ترین افراد ما، بلکه عامۀ مردم هم می دانند که ما از متقیان و رعایت کنندگان حد و حدود الهی نیستیم اگر چه شاید با تمام توان کوشش کرده و پاینت های مثبت زیادی هم گرفته باشیم ولی در مواردی آن گونه عمل نموده ایم که همه دست آورد های ما را زیر سوال برده است.
ما که خود را مسلمان وپایبند اصل و اصول و از منادیان دین و از مجاهدین فی سبیل الله می دانیم، کسانی که برای اعلای کلمة الله کمربسته و مدعی پیاده کردن یک نظام اسلامی هستیم آیا به فرائض الهی همان گونه که پروردگار ما دستور صریح داده و یا در مواردی اشاره فرموده وپیامبر گرامی و پیشوای بزرگ ما و یاران و پیروان بر حق شان از نماز تا زکات و تا حج و سایر فرایض الهی عمل نموده اند عمل می کیم؟ مشخص است که این فرایض را اگر با احساس مسئولیت و وجیبه به ادای آن مبادرت می ورزیدیم، هیچ گاهی به چنین وضعیت بحرانی و نا بسامانی، هم خود وهم جامعۀ خود را روبرو نمی ساختیم.( ادامه دارد) بهاء الدین ضیایی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر