برگی از تاریخ پر از اضطراب و...
به ادامۀ قسمت های قبل - پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
از جهات اجتماعی نیز افغانستان به یک بحران عظیم مواجه بود، همان گونه که در بخش های تعلیم و تربیه، از کشورهای عقب افتاده جهان و در رده های پائین قرار داشت، زیرا طبقۀ باسواد کشور به ارقام و آمار و به فیصدی در نمی آمد، در کشوری که مکتب خصوصی وجود نداشت، و مکاتب دولتی هم از انگشتان دست تجاوز نمی کرد، و در ولایات بزرگی چون هرات، قندهار و یا مزار، در هریکی از این ولایات بزرگ، بیشتر از دو مکتب لیسه و آن هم به تعداد محدودی شاگرد وجود نداشت، ولایاتی که باید ولایات همجوار را هم تحت پوشش تعلیمی خود قرارمی داد زیرا ولایات همجوار از مکاتب لیسه محروم بودند و باید که ولایات بزرگی مانند هرات شاگردان بادغیس، فراه، غور و نیمروز را هم پذیرا می گردید.
در کل کشور فقط دو روزنامۀ معروف وجود داشت بنام اصلاح و انیس که در پایتخت چاپ و به نشرمی رسید و آن هم روزنامه های دولتی تحت کنترول و سانسور شدید و فقط و فقط انعکاس دهندۀ اهداف و مقاصد دولت، و ولایات دیگر هم از خود جرایدی رسمی داشت که توسط دولت و ادارۀ مطبوعات چاپ و نشر می گردید.
در کل کشور یک کلینیک و یا شفاخانۀ مجهزی وجود نداشت که بتوان با آن به بیماران بی شماری که جان های خود را بخاطر کمبود تجهیزات لازم پزشکی و دارو و درمان از جمله آزمایشات خون از دست می دادند، کمک کرد، خصوصاً زن های محروم و مظلوم کشور، که آمار تلفات آن ها در هنگام ولادت اطفال وحشتناک و غیر قابل باور، و تلفات اطفالی که در اثر بیماری های گوناگون جان های خود را از دست مید ادند سرسام آور بود.
در قسمت عمران و آبادی و رسیدگی به نیازمندی های ملت و مردم هم هیچ حرکت قابل ملاحظۀ صورت نگرفته بود. در کل کشوری با این پهنا و وسعت فقط یک راه اسفالت هرات، کابل و مزار به پایۀ اکمال رسیده بود در حالی که کشورهای همسایه نه تنها شهرهای بزرگ بلکه قریه جات خود را تا مرزهای کشور شان نه تنها با سرک های اسفالت بلکه با قطارهای مسافربری و باربری تا مرزهای قندهار و جلال آباد و مشهد وصل کرده بودند و اما این رژیم مفلوک، حتی داخل شهرهای بزرگی مانند هرات و قندهار و مزار، بشمول نقاط مهم شهر کابل را قادر به اسفالت نگردیده بود، و اگر این رژیم ها اندکی هم احساس مسئولیت کرده و کمترین احساس انسانی و اخلاقی میداشتند، با ریگ های شفاف و سنگهای فراوانی که در اختیار داشتند، می توانستند اکثر سرک ها و جاده های شهری کشور را با سنگ و یا با خشت های پُخته که آن هم بدون مصارف گزاف و بدون نیاز به تخنیک و تکنالوژی جدید و پیشرفته، به سرک های پخته و بهتر از اسفالت بدل کنند، چیزی که امروز در بین کشورهای پیشرفته جهان به یک مدل جدید بدل گردیده است که داخل شهرها را در عوض اسفالت، با خشت های پخته فرش می کنند.
این رژیم های بیکاره وبی خاصیت علاوه بر این، اگر آن همه معادن سرشار کشور را که با استفاده از هر یکی می توانست افغانستان به یک کشور متکی به خود بدل گردد، با این همه نیروی انسانی خدا داد، بدون استفاده از تخنیک و تکنالوژی های پیشرفته، معادنی مانند ذغال سنگ، سمِت، و دانه های قیمتی را استخراج نموده و با استفاده ازذ عواید آن به استخراج سایر معادن کشور می پرداختند، سازمان های جهانی زیادی است که حاضر اند در این زمینه ها سرمایه گزاری کنند و اما کشوری که تمام هم و غم سران و زعمایش سؤ استفاده از این گونه منابع است و قبل از راه افتادن چنین پروژه ها، به حیف و میل آن می پردازند، کی می توان از چنین رژیم های فاسد انتظار چنین تغیرات و تحولات را داشت.
عبدالمجید زابلی یکی از وزرای اقصاد کشور در دوران فرمانروائی هاشم خان، در سال 1347 بنا به دعوت ظاهرشاه به افغانستان آمد تا رژیم ظاهرشاه را که با بحرانی عظیم دست و پنجه نرم می کرد، راه حلی برای بیرون رفت از بحران برایش ارائه کند. وی پس از آن که همه اسناد و مدارک و شواهد رسمی دولت در ادارات گوناگون، زیر نظر و بررسی اش قرارگرفت چنین گزارش داد: « پروژه های اقتصادی که توسط کشورهای مختلف در افغانستان روی دست گرفته شده است، بیشتر این پروژه ها با سؤ استفاده ها و حیف و میل های گسترده همراه بوده است، حیف و میل های که هم منابع خارجی و هم منابع داخلی و افغانی یعنی اراکین دولت در آن دخیل بوده اند.»
افغانستان با آن همه رودخانه ها و آب های سرشاری که در اختیار داشت می توانست با مهار آن ها، کشور را به یک کشور زراعتی و مالداری پیشرفتۀ دنیا تبدیل کند، اما متأسفانه بغیر از اعماریکی دو سد آبی، قسمت اعظم این آب ها بی جهت ضایع گردیده و یا بیشتر این آب ها به کشورهای همسایه سرازیر می گردید. بندهای که اکثر شان می توانست با هزینه های کم و با تخنیک و روش های ساده و بومی مانند بند خاکی تربیلا درپاکستان به یک پروژه بزرگ و سرمایۀ عظیم برای کشور بدل گردیده و هزاران انسان بیکار را بکار انداخته و هزاران جریب زمین های قابل کشت کشور را به زمین های زراعتی تبدیل کند.
درزمینۀ مالداری، اگر این رژیم ها کار آمد بوده و به فکر ملت و مردم و کشور خود می بودند، می توانستند، نه تنها افغانستان را به بزرگترین کشور صادرکنندۀ گوشت و لبنیات تبدل کنند؛ بلکه از پشم و پوست این حیوانات هم می توانستند بیشترین عواید را کمائی کنند.
قالین بافی یکی از مهم ترین صنایع دستی و یکی از پُر عواید ترین شغل های موجود جهان است و افغانستان با پشم فراوان، اگر طرح و برنامۀ وجود می داشت می توانست افغانستان به یکی از صادر کننده های اول قالین در جهان بدل گردد. و به همین صورت پنبۀ افغانستان که یکی از مرغوب ترین انواغ پنبه در جهان است می توانست با مصرف کم و با دستگاه های ابتدائی، افغانستان را به یکی از صادر کنندگان نخ و پارچه های نخی در دنیا بدل کند. افسوس به حال این رژیم های بی کفایت و فاسد که هم خود را خوار و حقیر کردند و هم یک کشور غنی را به ویرانۀ تبدیل نمودند. ( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر