27-12-2015
برگی از تاریخ پر از اضطراب و...
قسمت پانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
درست چهارده قرن قبل، در چنین ایام فرخنده و مبارکی در مکۀ مکرمه و دربین قبیله و خانوادۀ بزرگ عبدالمطلب، یکی از بزرگان و سرداران قریش کودکی بدنیا آمد که اسمش را محمد گذاشتند، قبل ازتولد و پیش از آن که چشم این کودک معصوم به دیدار پدر روشن گردد، پدرش پدرود حیات گفت و مادر هم پس از شش سال، فرزند دلبند خود را به تقدیر الهی واگذار و خود بدیار ابدی پیوست. این کودک یتیم همانند حضرت موسی و حضرت عیسی، دوران قبل وپس از ولادت را دورانی پر از حادثات، اتفاقات و تحولاتی غیر معمول سپری کرد: آمنه مادر حضرت محمد پس از فوت همسربارها در خواب خود با رؤیا های مواجه گردید که پیاپی او را نوید داده و امید وار می ساختند. او در مقاطع مختلف خواب می دید که کسی صدایش می زند که ای آمنه! « تو بار دار هستی و بزودی مادرخواهی شد..... ای آمنه! سردار این امت از تو متولد خواهد شد..... ای آمنه! مادر شخصی خواهی شد که بهترین انسان روی زمین است و بار دیگر صدا زد که نامش را احمد بگذار!»
این طفل پاک ومعصوم، از بدو تولد با معضلات مختلفی روبرو شد، مادرش شیری برای خوردنش نداشت و محتاج دایه گردید و از ابتدای حیات با جهانی پر از رنج و محنت، درد و داغ و حسرت پنجه نرم کرد، جهانی که با سختی ها آغاز و با ناملایمات همراه و با پایانی پر از فخر و مباهات، و پیشوائی امت ومقام والای رسالت همراه گردید.
حالا محمد به جوان برومندی بدل گردیده است که در زیر سایۀ الطاف بی پایان خالقش راه رُشد، نمو و شگوفایی را یکی پی دیگری طی کرده است، در جوانی به القابی چون امین، صادق و پاکدامن ملقب گردید و بر همین مبنا مورد لطف وتفقد یکی ازصاحبان ثروت ومکنت مکه یعنی خدیجه کبری، زن ثروتمندی قرارگرفت که به تجارت اشتغال داشت وی با شناختی که با او پیدا کرد، او را امین و معتمد یافته و در رأس کار و بار وکاروان تجارتی اش قرار داد و متعاقباً او را به همسری خود برگزید. و اما چیزی نگذشت که در غار حرا و در هنگامی که از مشاغل دنیائی فاصله گرفته و به راز و نیازبا خالقش مشغول بود، فرشتۀ به سراغش آمد و درحالی که کلام خدا را به وی عرضه کرد، وی را چنین مخاطب قرار داد:
اقرأ باسم ربک الذی خلق...
« ( ای محمد ) بخوان بنام پروردگارت، آن که ( همۀ جهان را ) آفریده است، همان خدای که به وسیلۀ قلم ( انسان را تعلیم داد و چیز های به او ) آموخت، چیزهای که نمی دانست ... قطعاً انسان در طغیان و اتباع هوس ها از حد تجاوز می کند، همین که خود را توانمند و بی نیاز احساس می کند... آیا او نمی داند که خداوند ( همۀ احوال او را می یابد و همۀ اعمال وی را می بیند؟ ) هرگز، هرگز...» ( سورۀ علق:1 -)
محمد سراسیمه خود را به همسرمحبوبش خدیجۀ کبری رسانده و وی را از ماجرای پیش آمده با خبر ساخت و همسر محبوبش پس از دقت و بررسی وپس از آن که جویای حقیقت گردیده و اطمینانش حاصل شد به صفت اولین زن، رسالت و پیامبری امت را به وی تبریک گفته و به وی ایمان آورد.
چیزی نگذشته بود که باز هم همان هاتف، تکراراً به سراغ وی آمده و هربار چنین مخاطبش قرار داد:
یایهالمدثر، قم فانذر، و ربک فکبر...
« ای جامه بر سرکشیده برخیز و بترسان (هشدار بده ) و پروردگارت را به بزرگی یاد کن و جامۀ خویش را از آلوده گی ها پاکیزه دار و از چیزهای کثیف وپلید دوری کن...» المدثر: 1 - )
یایهالمزمل، قم اللیل الا قلیلاً ...
« ای جامه بر خود پیچیده، جز اندکی بیدار بمان ( قیام شب کن ) نیمی ازشب ( را به نیایش بپرداز)، یا کمی از نیمه کم کن و یا بر نیمۀ آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تأنی بخوان، ما سخن سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد... » ( المزمل: 1- )
در این آیات کریمه است که رسول اکرم ( ص) به فاصله گرفتن از آسایش و آرامش و به قبول مسئولیت ها و وجائب خطیری فرا خوانده می شوند که متوجه ایشان گردیده است..
این آیات کلام الله و این سوره های که پروردگار، یکی پی دیگری برای رسول اکرم فرستاد، با این پیام های مهم، حیاتی و سرنوشت ساز آغاز گردید: بخوان! برخیز! جامه ات را از سرت بردار و به مسولیت ها و وجائبی که به آن ها مکلف گردیده ای جامۀ عمل بپوشان، خدا را به بزرگی یادکن، خود و ماحول خود را پاک و تمیز گردان، زیرا برای یک مأموریت عظیم و حمل یک بار سنگینی که کوه ها از حمل آن عاجز آمده اند، باید خود را آماده سازی. پیام های که با خواندن و نوشتن ( قلم ) آغازگردید، چیزی که در آئین ها و ادیان گذشته سابقه نداشت ، و در سورۀ مدثر به مسئولیت ها و وجائب روزانه و در سورۀ مزمل به وجائب و مسئولیت های شبانۀ که در خواندن قرآن و تأمل به آن اشاره مستقیم دارد، پرداخته است. اولین کسی که به رسول اکرم ( ص ) و به رسالتش ایمان آورد وتصدیق کرد، خدیجۀ کبری همسرگرامی اش بود، کسی که او را با تمام خصوصیات می شناخت و او را آن گونه که بود و هست شناخته و درک کرده بود، سپس علی، ابوبکر، عثمان و در نهایت عمر و... قیادت و رسالتش را تصدیق و به وی ایمان آورده و حمایت خود را از وی با مال و جان اعلام نمودند، این ها علاوه برپایگاه قوی و قدرتمند خانواده گی و قومی، از قدرت مالی و از سرمایۀ کافی هم بهره مند بودند، حمایت این ها از کسی که غیر از خدا پشتوانۀ دیگری ندارد و از همۀ آن ابزار و وسایل رایج و مرسوم و متداول زمانه بی بهره است، خود گویای یک حقیقت و واقعیتی است که غیر قابل مقایسه با معادلات اجتماعی وسیاسی مرسوم وموجود است، با وی علاوتاً افراد بیشماری از بین برده گان، اسیران، پیشه وران، اهل کسب و کار را که در زیر شلاق صاحبان قدرت و ثروت کمر خم نموده و در جستجوی راه نجات و در تکاپوی آزادی و استقلال بسر می بردند، ایمان آورده، همه را با یک عهد و پیمان؛ برادر، همقطار و هم سنگر خود قرار داد، و اولین هستۀ را از اقشار مختلف جامعه چه تجار و برخی سرمایه داران بزرگ وچه هم افراد تهی دست ومظلوم تشکیل داد که بعدها به یک جنبش عظیم و به یک نظام نیرومند ومنظمی بدل گشت که در برابر بزرگترین قدرت های زمان، روسا و زعمای بیرحم ایستاد و قدعلم کرد، از مردم مظلوم ومحروم و از مستمندان و مستضعفان حمایت کرد و حمایت عامۀ مردم را با خود ساخت، در کنار ملت های محروم و در مقابل دولت های طاغی و زورمندانی که دست شان به خون ملت ها آغشته بود قرار گرفت، و اعلام کرد: « عربی بر عجمی سفید پوستان بر سیاه پوستان، زرد پوستان بر سرخ پوستان فضیلت و برتری ندارند مگر به تقوی، همۀ مردم اولاد یک آدم هستند و آدم از خاک بود ».
پیامبری که از جانب خدا، به رحمة للعالمین مورد خطاب قرار گرفت و در ظرف نیم قرن، نه با زر وزور، و نه با تهدید و تخویف، و نه با زندان و اعدام، بلکه با عقیده و ایمان قسمت های وسیعی از جهان را تحت رهبری و قیادت خود در آورد، قیادت و رهبری که نه برای سلطه و قبضه و نه برای استثمار و استعمار ملت ها و دولت ها، و نه هم برای بهره کشی و بهره برداری های فردی، اجتماعی، سیاسی و یا نظامی، بلکه برای تحقق عدالت و انصاف، علم، آگاهی و دانش، اتحاد و وحدت صفوف، اصل، اصول و قانون، رعایت حقوق دیگران، ادای وجائب و مسئولیت های الهی و انسانی، صحت و سلامتی جسم و روح، کرامت و بزرگواری انسان، خیرخواهی و تعاون و در نهایت برای استقلال و آزادی انسان از بندها و زنجیرهای نفسانی، انسانی و شیطانی در جهان کمربسته است، تا زمانی که این اصل و اصول و این اهداف و مقاصد و این ارزش های والای الهی و انسانی رعایت گردید، اسلام و مسلمین، مانند تاج مرصعی بر فرق بشریت درخشیدند و اما از زمانی که این اصل و اصول کمرنگ گردیده و یا از این اصل و اصول فاصله گرفته شد، دوران ضعف و ناتوانی و دوران پیری و نقاهت و دوران سقوط در ورطۀ هولناک خود خواهی ها و جاه طلبی ها، و برخورداری از مکنت و ثروت آغاز و این روند با سؤظن وگمان، و با تشتت و پراکندگی و با بی حوصله گی و پرخاشگری بسوی انحطاط و اختلاف وکشمکش های سوق داده شد که نتایج منفی آن تا قرن ها و تا همین اکنون محسوس وملموس و درد آور و ناراحت کننده است. پیامبری که سیزده سال تمام در برابر همۀ انواع آزار و شکنجه ها، تعقیب و تهدیدها، ترور و تصفیۀ بهترین یاران وهمسنگرانش، در شرایطی عقب نشینی کرد ومقاومت نمود که هیچ آثار وعلایمی ازخشم و خشونت و کینه و انتقام در وی و پیروانش به مشاهده نرسید، خشم و خشونت را با صبر و تحمل، نرمی و ملایمت، شرافت و بزرگواری، عفو و گذشت، جوانمردی و کرم، ثبات و پایداری و خیرخواهی و فرجام اندیشی پاسخ داد و تازمانی که کارد به استخوانش نرسید و تا زمانی که دشمن به یک قدمی وی و یارانش ظاهر نگردید و تا آن گاه که فرمان دفاع و مقابله و جهاد از سوی پروردگار دریافت نکرد، راه رویاروئی و مقابلۀ بالمثل را اختیار نکرد.
« تحول و انقلابی را که محمد ( ص ) باعث آن شد انقلابی بود در برابر بت پرستی، برای استقرار مبادی عدالت، حریت و مساوات، انقلابی بود برای از بین بردن امتیازات طبقاتی، انهدام و نابودی نظام های استبدادی و حکومت های فردی و اشرافی، و انقلابی بود برای استقرار نظام جمهوری و مردمی، انقلابی برای برقراری توازن در تمام ساحات زندگی، انقلابی برای از بین بردن اخلاق پست و دنی و روی آوردن به اخلاق عالی انسانی که ضامن تأمین کرامت بشری و شرافت انسانی شده بتواند.» ( سیرت النبی ازمحمد شاه ارشاد ).( ادامه دارد ) بهاء الدین ضیایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر