برگی ازتاریخ پرازاضطراب و........
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت چهارم
مبارزۀ نفس گیری را که
اروپائیان ازایتالیا تا فرانسه وانگلیس براه انداخته وبا انقلابی سفید ( انقلاب
کبیرفرانسه )، وبدورازخشم ونفرت وکینه وانتقام به مقصد رساندند، دوگروه امانیستها
وپروتستانها که آنها را باید به عنوان معماران اروپای جدید یاد کرد، نقش عمده واساسی
را دراین انقلاب ایفا نمودند. دوگروهی که یکی ازآنها انسان محوروخرد گرا ودومی
گروه پروتستان ( معترض ) به برخی ازافکاروعادات ( بدعتها ) کلیسای کاتولیک بودند.
این دوگروه هستۀ محوری ومحرک ورهبری کنندۀ این جنبش ( رنسانس ) را تشکیل می دادند.
اینها با زیرسوال بردن زعامت سیاسی ومذهبی یعنی زمامداران وروحانیونی که درطی
قرنها، گاهی بصورت متحد ومتفق وگاهی هم بصورت منفرد ومجزا ازیکدیگر، ملتها وجوامع
را زیربارکمرشکن مطامع شوم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفکری خود قرارداده، درمسابقه
برای رسیدن به ثروت وقدرت، وشهوت وشهرت همۀ اصل واصول الهی وانسانی را زیرپا
نموده، مانند بردگانی با آنها عمل می نمودند، اینها گروه های هدفمند وبا برنامه ای
بودند که با وجود همه ای جوروجفاها، مظالم وستمها، وزندان واعدام ها ، با صبروتحمل
وبا خونسردی وپرهیزازخشم وخشونت، براین دوقدرت حاکم برجوامع ستمدیده فایق آمده،
آنها را مهارساخته وبرامیال واهداف غیرانسانی شان پانهاده ولجام ایشان را بدست ملت
وبه اراده ای مردم ( پارلمان ویا نمایندگان منتخب مردم ) سپردند. شاهان وزمامداران
را خلع سلاح وقدرت نموده وهمۀ اختیارات اجرائی آنها را ازآنها سلب کرده وآنها را درمحدودۀ
قصرها وکاخ های شان بصورت متقاعدینی درآورده که جزحقوق ماهوارازهیچ امتیازخاصی
برخوردارنگردیند، وهمین گونه روحانیون وارباب کلیسا ها را با مصادرۀ همۀ اموال
واختیارات شان وبا مهرولاک کردن همۀ دفاترودیوان، وهمۀ مایملک وثروت شان وازجمله
خرید وفروش زمین های خیالی جنت ودوزخ، دروازۀ سؤاستفاده آنها ازمردم را بکلی مسدود
وبرای همیشه مهر ولاک نموده ومردم را ازچنگال شان رهانیدند
واما زمامداران هم
بیکارننشسته وبا استفاده ازفرصت های جدید بزرگترین فجایع قرن را رقم زده وکشورها
وجوامع زیادی مانند سوریه، عراق، لیبی، یمن واکراین را به این بهانه وآن بهانه به
خاک وخون کشیده وتا مرزجنگ جهانی سوم به پیش رفتند، ودردورانی که جهان دم ازتمدن
ومدنیت ومدرنیته میزند، جزکشتارو ویرانی وآوارگی وهجرت درمناطق مختلف، چیزدیگری را
به ارمغان نیاورده اند وکلیسای هم که ازهمۀ قدرتها وصلاحیت های مادی ودنیائی خلع
سلاح گردیده وهنوزکسی به خلع لباسش اقدام نکرده اند، کلیسا وروحانیتی که باید به
جنبه های معنوی، عبادی واخلاقی دین تکیه کرده و به فکرتجدید عهد وپیمان خود با خدا
ومردم گردیده، وازگذشته های دردناک خود درس عبرت می گرفت بازهم با تحریک نفس های
امَّاره به جان مردم خود افتاده با آزارواذیت های جنسی، حتی ازاذیت وآزاراطفال هم
ابا نورزیده وآبروی خود ودین وآئین ابراهیمی را بردند، وبا این حرکات آخرین
سنگرخود را بدست خود ویران نموده وبدترین دستآویزرا دردست آنهائی قراردادند که
درپی دشمنی با دین وادیان الهی اند.
مهمترین اصلی که دراین
انقلاب ( انقلاب کبیرفرانسه ) ویژگی خاصی به آن بخشیده است، اصل پرهیزازخشم
وخشونت، کینه وانتقام وکشتارهای دسته جمعی است، برخلاف آنچه که دربلوک شرق ( چین
وشوروی )، تاریخ شاهد وگواه آنست که ملیونها انسان مظلوم وبیگناه به این بهانه وآن
بهانه ازدم بیغ گذشته وجان های شیرین خود را ازدست دادند، وملیونها انسان
دیگرآواره ومهاجرومجبوربه ترک خانه ودیارشان گردیده وزندگی را با وحشت ودهشت سپری
کردند.
دراین انقلاب نه حرفی
ازحقوق وامتیازات ازدست رفته ونه هم صدای ازمظلومت گروه وحزب وقوم ونژاد ودین وآئینی
بلند شد ونه هم حرفی ازسهمیه های مستحقین ریاست، ولایت، وزارت واداره کشورکه به کی
باید تعلق بگیرد وکی شایسته ویا مستحق آن است، مطرح گردید، بلکه دراینجا فقط برروی
اهداف ومقاصد، واصل واصولی تمرکزصورت گرفت، که این حرکت واین جنبش برمبنای آن
آغازگردیده بود.
انقلاب همراه با فتح
بزرگترین زندان « باستیل »، در این دژسیاه ومستحکمی که سمبل استبداد پادشاهان بود،
به دورجدیدی داخل گردید، فتح باستیل نه تنها درتاریخ فرانسه بلکه برای همۀ
اروپائیان سرنوشت سازومبدأ تازۀ برای تاریخ معاصرجهان گردید، زیرا با استقبال همۀ
آزادیخواهان، ازانگلیس تا آلمان وایتالیا وروسیه مواجه گردید وهمه را غرق شادی
ومسرت ساخت، ودرهمه اروپا مردم آمادۀ قیام وبرچیدن بساط ظلم واسبتداد گردیدند.
درآن شب پرخاطره، مجلس سقوط رژیمی را که درطول تاریخ برگرده ای مردم حکومت کرده
بود، اعلام کرد. تحولاتی که باعث تغیرات بنیادی درجهان کنونی گردید. اصل واصول
برقانون شکنی واستبداد، وبریکه تازی وخود محوری پیرورگشت.
تاریخ گواه این رویداد هاست:
« ریشه واصل هرقدرتی
اساساً نزد ملت است وهیچ دسته ای وهیچ شخصی نمی تواند اعمال قدرت کند، مگرصریحاً
ومؤکداً ازطرف ملت باشد.»
« قانون بیانگرخواست
وارادۀ ملت است، تمام اشخاص، شخصاً یا توسط نمایندگان خود حق شرکت درتدوین آن را
دارند.»
« درنخستین قانون اساسی
فرانسه مصوب 1791 سلطنت تغیرماهیت داد. ازآن پس شاه سلطنت می کرد، وآنهم به ارادۀ
ملت. شاه فقط بلند پایه ترین مقام کشوربود. اودیگرنمی توانست قانون وضع کند،
مالیات ببندد، اعلام جنگ بدهد ویا قرارداد صلح امضا کند. قرارتجاری ببندد ویا
استقراض کند..... شاه دیگرنمی توانست مطابق هوی وهوس ازخزانه چیزی برداشت کند بلکه
مانند سایر کارمندان دولت مبلغی دریافت می کرد.»
« ازسال 1791 به بعد،
چندین قانون اساسی جانشین قانون اساسی یاد شده گردید، به دفعات کوشش شد تا حکومت
بازهم بدست یکنفرباشد، اما نه ناپلئون اول ونه شارل دهم ونه ناپلئون سوم، هیچ یک
بدون مشارکت نمایندگان ملت، ادعای حکومت نکردند.»
« قانون برای همه باید
یکسان باشد، خواه ازکسی حمایت کند، خواه کسی را تنبیه نماید- تمام اهالی ازدیدگاه
قانون یکسان هستند، مشاغل ومناصب عمومی برحسب لیاقت وبدون هیچ امتیازی، مگرتقوا
واستعداد به آنها اعطا می شود.»
« دوم نوامبر1789 مجلس
با فرمانی تمام دارائی های کلیسا را دراختیارملت قرارداد که این دارائی ها تحت
عنوان بیت المال به عنوان پبشتوانه ای اسکناس یا پول مروج گردید.» ( ادامه دارد
)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر