نبرد پا برهنه ها
یادی از جهاد
قسمت پنجم
شفیق مطابق
برنامه به محل معین نزدیک شد و در حالی که
آقای نعیم انتظاراو را می کشید با یک اشاره به دو نفر دیگری که به آنها نزدیک شدند یکجا گردیده و از این محل با یک موتر
جیپی که در آنجا متوقف بود حرکت کردند .
در مسیر راه و در یکی از چهار راهی ها دونفر دیگری را هم که
در انتظار آنها بودند با خود گرفته و
به جهت نامعلومی به راه خود ادامه دادند .
در مسیر راه یکی از بین آنها صحبت را آغاز نموده گفت : در راه ما مشکلی وجود ندارد
، با آن هم باید مواظب بود تا اتفاقی نیفتد .
یکی از همراهان دیگر پرسید : شاید چه اتفاقی ؟
آن برادر گفت ،
اگر ما زیر نظر بوده باشیم و یا ما را افرادی تعقیب کرده باشند ، احتمال حوادثی می
رود و اما این احتمال ضعیف است . بهر صورت باید از لحظۀ که از خانه خارج شده ایم
خود را برای قبول هر حادثۀ آماده کرده باشیم .
موتر با سرعت
هرچه بیشتر به سوی هدف به پیش می رود و مسافرینش در حالی که شناختی از یک دیگر
ندارند در یک فضای صمیمانه و با محبت به هم دیگر می نگرند و منتظر اند تا با رسیدن
به مقصد یکدیگر را در آغوش گرفته و با هم آشنا شوند .
موتر پس از
ساعاتی حرکت در مسیر راه اسفالت راه خود
را عوض نموده و در جادۀ خاکی به سوی قریه ها
وتپه ها حرکت خود را ادامه داد و قبل از نیمه شب به دروازۀ قلعۀ بزرگی
متوقف شد و بلا فاصله پس از باز شدن دروازه داخل قلعه گردیده و به سرعت متوقف
گردید . چراغ هایش خاموش و راننده اعلام داشت که ، برادران تا داخل شدن در اتاق ،
از صحبت کردن خود داری ورزند . هنگام داخل شدن در راهرو اتاق ها به شخصی روبرو
شدند که برای شان نا آشنا ، اما خیلی صمیمی و مهربان به نظر می رسید . او آنها را در آغوش گرفته و خوش آمدید و خیر
مقدم گفت .
او در اولین
حرف های خود از ایشان خواست تا برای خود نام مستعاری را تعین کنند و نام اصلی و
محل اصلی سکونت و کار خود را افشا نکنند . او اضافه کرد که این به معنی بی اعتمادی
به یک دیگر نیست بلکه برای نظم و تنظیم و تدبیرو جزء برنامۀ ما است .
اواطمینان داد
که از این لحظه به بعد بیشترین خطری که شما را قبلأ تهدید می کرد ، حالا دیگر
تهدید نمی کند .حالا سرنوشت شما را دیگران معین نمی کنند بلکه حالا سرنوشت تان
بدست خدا و خود تان تعین می شود . در اینجا امنیت حاکم است و این محل با مردم آن و
تمام اهالی ، پشتیبان شما اند و فقط ما
بخاطر بعضی ملحوظات ، تدابیری را اتخاذ کرد ه ایم .
آنها غذای را
که از قبل تدارک گردیده بود تناول نموده و هریکی با نام مستعار ، خود را به دیگری
معرفی کردند . آنها پس از صرف چای وغذا و رفع کسالت و خستگی وادای نماز به استراحت
پرداختند . صبح پس از تناول صبحانه هر یکی
به تنهائی جهت ملاقات به اطاقی رهنمائی شدند . در آن اطاق انسان آگاه و خبیری هدایات
لازم را برای هر یکی داده و از آنها خواست تا در این محدوه و در ایامی که در آنجا
هستند مقررات و نظم و اصول آنجا را بدقت رعایت نموده و از فرصت بدست آمده بیشترین
استفاده را ببرند .
صبح آنروز که
اولین روز مآموریت شفیق بود به همین صورت به پایان رسید و پس از ظهر و ادای نماز
ظهر این پنج نفر با تعدادی دیگر جهت یک ملاقات دسته جمعی به یکی از اطاقها رهنمائی
شدند . در این اطاق با فرد دیگری روبرو شدند که پس از تعارف لازم ورقه های را در
برابر شان قرار داده و از آنها خواست تا این ورقه ها را بدقت مطالعه نموده و پس از
اطمینان یافتن و قبول شروط مندرجه در آن ، به امضای آن بپردازند که این به مفهوم
تعهدی در برابر مأموریت جدید آنها به حساب می آمد ؛ در قسمت بالای ورقه ، آن تعهدی
را که مسئول کل برای عموم سپرده بود درج بود و با امضای فردی نا معلوم مزین گشته
بود .
شفیق با مطالعه
این ورقه چنین احساس نمود که دراین مأموریت مهم علاوه بر ایمان و اعتقادی که باعث
چنین حرکت مهمی گردیده است نظم و تنظیم و تدبیری در کار است که به انسان جرأت و
نیرو وانرژی بیشتری می بخشد و بناءً بدون تأخیر به
امضای آن پرداخت . پس از امضای این تعهد نامه ها ، فرد مؤظف آنها را مورد خطاب
قرار داده چنین گفت :
خد
اوند را سپاس گذارم که در این اوضاع واحوالی که در کشور اسلامی ما تعدادی عناصر
سرکوب گرو نا باب و آلۀ دست بیگانه مصروف یکسری اعمال خلاف و دور از انتظارمردم
اند و چنان جو اختناق و فشاری را بر ملت ما تحمیل نموده اند که هیچ کس را یارای
حتی فکرکردن واندیشیدن نمانده است درچنین حالتی شما فرزندان صدیق اسلام ، با ایمان
و اعتقادی قوی که به ارزشهای والای اسلامی و ملی خود دارید کمر همت بسته و آماده
گردیده اید تا در زیر پرچم پر افتخار توحید ، رسالت ایمانی و اسلامی خود را ادا
نمائید .
خود
می دانید که امروز جامعۀ اسلامی ما مستقیماً مورد تاخت و تاز اندیشه های وارداتی
قرار گرفته است و اسلام و ارزشهای والای اسلامی زیر پا می گردد . مردم مؤمن و معتقد به اسلام
وارزشهای اسلامی مورد تهاجم و حشیانه قرار می گیرند که براثر این توطئه تعداد
کثیری زندان و تعداد بی شماری از فرزندان صدیق کشور تا همین لحظه که با شما سخن می
گویم اعدام شده اند و این جریان به همین نقطه نیز خاتمه نیافته است بلکه جنگ
سراسری را براه انداخته اند که در آن زمین های مردم ما را غصب و کشور به یک جنگ
خطرناک طبقاتی روبرو گردیده است . در این کشور اسلامی عقایدی پخش و نشر می گردد که
با همه مصالح علیای کشور در تضاد بوده و هیچ انسان آزاده و با احساسی آنرا تحمل
کرده نمی تواند . بناءً ای جوانان مؤمن و متعهد ! از این به بعد مسئولیت های
سنگینی بر دوش ما و شما قرار می گیرد که اگر با اخلاص و تقوی و ترس از خدا به
انجام فر ائض و مسئولیت های ایمانی و ملی خود بپردازید ، به شما اطمینان میدهم که
بزودی روزی فراخواهد رسید تا دشمنان دین و وطن با چنان شکست مفتضحانۀ روبرو گردند
که برای هیچ کس قابل باور و یقین نباشد ؛ وعدۀ خدا حق است و خداوند در قرآن مجید
مؤمنان را به فتح و نصرت خود بشارت داده است . امروز جهاد بر زن و مرد افغان فرض عین گردیده است و تمام
علمای افغانستان و جهان پی یک دیگر فرضیت جهاد در افغانستان را اعلام نموده اند
ولی من به شما تأکید می دارم که جهاد و مبارزه فقط این نیست که سلاح بدست گرفته و
با دشمنان دین و وطن به جنگ و جهاد به پردازند بلکه جهاد دونوع است . یکی جهاد
اکبر و دیگری جهاد اصغر ؛ جهاد اکبر مبارزه با نفس و خواهشات نفسانی است و این
جهاد ، جهاد بزرگ و یا جهاد اکبر است که از سلاح بدست گرفتن و جنگیدن که جهاد اصغر
است مهمتر و با اهمیت تر است . پیامبر 13 سال تمام به جهاد اکبرپرداخت تا اُمَّت
را به جهاد اصغر آماده ساخت . من در اولین روز تعهد و بیعت با یکدیگر به شما اعلام
می دارم که بدون جهاد اکبر ، جهاد اصغر به نتیجۀ مطلوب نمی رسد . من به شما اعلام
می دارم که پس از صدر اسلام ، در تاریخ اسلام ، مواقعی زیادی پیش آمده است که مردم
به جهاد فراخوانده شده اند ولی به نسبت این که جهاد اصغر را به جهاد اکبر ترجیج
داده و به آن توجه جدی مبذول نداشته اند ، در نهایت و پس از فتح و فتوحاتی به شکست
و نا کامی روبرو گردیده اند .
ما در
یک امتحان بزرگ خداوندی قرارگرفته ایم و این را باید از الطاف بی پایان خداوند ( ج
) بدانیم که ما را به ادای چنین فریضۀ بزرگی مأمور گردانیده است . بسیار ملت ها و
اقوامی بوده و هستند که در آرزوی چنین فرصتی بوده و شب و روز برای رسیدن به چنین هدفی دعا می کنند ولی
به آرزوی خود نمی رسند . حالاکه ما را خداوند از چنین امتیازی بهره مند گردانیده
است باید قدر این لحظات فرخنده را دانسته و با تمام نیرو و توان انسانی در جهت
ادای مسئولیت های ایمانی و اسلامی خود قدم برداریم . من از شما می خواهم تا اولاً
با خدای خود تجدید عهد و پیمان نمائید ، به اصلاح نفس خویش بپردازید ، ازخدا
بترسید و آخرت را بر دنیا ترجیح داده و به ادای حقوق بندگان بپردازید ، و با ذکر
خدا و صبر در برابر مصائب و مشکلات به شکر نعمت های که خدا به شما ارزانی داشته
است مبادرت ورزید ، ازکبر و اخلاق و اعمال بد پرهیز کنید ، حسد ، بخل و کینه
نورزید ، غیبت کسی را نکنید ، تجسس نکنید ، بدگمانی نکنید ، برکسی بهتان نزنید از
لهو و لعب وکلام فحش خود داری کنید ، درهنگام روبروشدن با مشکلات بر قهر و غضب
غلبه کنید ، مال کسی را به ناحق مخورید ، برکسی ظلم ننموده و کسی را به ناحق مکشید
که کشتن کسی به ناحق ، مانند کشتن تمام انسان ها است همانگونه که نجات کسی از کشتن
مانند نجات تمام انسان ها بحساب می آید . و این را بدقت توجه کنید که تمام
مسلمانها برادر تان اند و متوجه شوید که به اندک خطایی ، به برادر خود مانند یک
دشمن معامله نکنید .
ما در
اصل برای چنین هدفی قیام می کنیم و قیام و جهاد ما علیه این مفاسد و مظالم اجتماعی
است که امروزبه صورت وحشتناک و توسط گروه های منظمی دربین جامعه اعمال می گردد و
راه علاج و راه مبارزه با آن فقط و فقط این است که مردم را به نیکی دعوت کنید و از بدی باز دارید . من
در حالی که پیوستن شما به صفوف جهاد را علامت سعادت شما میدانم به شما تبریک هم
عرض می نمایم .
من به شما
اطمینان می دهم که انشاءالله بزودی روزی فراخواهد رسید تا ثمرات این رنجها و این
مبارزات و این مقاومت ها را نصیب خواهید شد و کشور و جامعه اسلامی ما از این مصیبت
وارده خلاص خواهد گردید . دیگر صحبتی ندارم و با شما خدا حافظی می کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر