ziaie1

ziaie1

۱۳۹۷ بهمن ۷, یکشنبه


برگی ازتاریخ پرازاضطراب، وپرازدرد ورنج کشور
 بسم الله الرحمن الرحیم
 قسمت اول
    هرگاه تاریخ بشریت را با کمی دقت وبررسی مورد توجه وارزیابی قراردهیم می بینیم که انسان پس از استقراربرروی زمین، با یک امتحان وآزمون بزرگ الهی روبروبوده است، امتحانی که با سختی ها وآسانی ها، سعادت ها وشقاوتها، کامیابی ها وناکامیها، وسربلندی ها وسرافگندگی های همراه بوده است، وهرگاه انسان با چشم بازوبا بصیرت خدادادی به سراغ رویداد ها ووقایع تلخ وشیرین تاریخ بشررفته وبه کُند وکاو درحوادث ووقایع تاریخ بشربپردازد، می تواند ازوقایع وحوادث تاریخی بهترین وبیشترین استفاده را نموده وراه خود را بسوی رُشد وکمال بگشاید. تحولات پس ازسالهای 1354 درکشور، را باید به تداوم تحولاتی که دردوسه قرن اخیردرجهان اتفاق افتاد، تحولاتی که باعث ایجاد دوبلوک غرب وشرق درجهان گردید، مورد ارزیابی قرارداد، جریاناتی که درجهان غرب ازآنها به عنوان تختۀ خیزانسان ازیک مرحله به مرحلۀ دیگرحیات وازیک دوران به دوران دیگرزندگی ( جدید ) نام برده می شود. تحولاتی که ریشه دربحران های سیاسی، اقتصادی واجتماعی ناشی ازرویاروئی قدرتهای منطقه ای آن زمان دارد، مانند: روحانیت وکلیسای درمانده وغرق دردام هوی وهوس های بیهوده، شاهان وسلاطین خود کامه ومستبد، زمینداران وسرمایه داران بیرحم وسود جو، همه وهمۀ این عوامل دست دردست یکدیگرداد وباعث آن گردید تا مردم محروم وجامعه ای ستمدیدۀ غربی درلابلای کشمکشها ورویاروئئ قدرتمندان بی احساس، ازهمه حق وحقوق خود محروم گردیده وزندگی را با سختی ونا آرامی های جان فرسا سپری کنند، واوج این کشمکشها برسرقدرت وثروت بجای کشید که سران دین ودولت وسود جویان ومالکان وسرمایه داران بزرگ بجان هم افتاده وبه تضعیف ونابودی یکدیگرکمربستند، تا جائی که دولت، برای کلیسا جا خالی کرد. « درفرانسه، سایۀ سنگین استبداد شاه، شامل همه می شد. اما این سنگینی، برای گروه های متفاوت فرق می کرد. ملت فرانسه به سه دسته تقسیم می شدند: کشیشها وروحانیون کلیسا، که تعداد شان به 130000 کشیش وراهب می رسید، اشراف ونجیب زادگان، که درحدود 140000نفربودند، وطبقه ای سوم، که بیست وپنج ملیون فرانسوی را دربرمی گرفت. آن دوگروه اول نه تنها مالیاتی نمی پرداختند، بلکه مردم مؤظف بودند تا به آنها هم مالیات بپردازند. « عیسی مسیح آمده بود تا به تهذیب روح وپاک ساختن وجدان انسان بپردازد وآن عیب واِشکالات وآن نواقص وخلاهای جامعۀ یهود را آشکارسازد، ودراین جهت قدمهای استواربرداشت، وباعث تغیروتحولی عظیم گردید. - مسیح به صفای روحی، رأفت ونرمی وآسانگیری وعفت وزُهد وتخفیف برخی ازقیوداتی که بربنی اسرائیل واجب شده بود وآنها برای ریاضت برخود تحمیل کرده بودند، دعوت می نمود. - مسیحیت درقسمت پاکی روح ودوری ازعالم ماده وسخاوت وجدان، بحدی ترقی نمود که فوق آن تصورنمی شد ووظیفۀ خود را درقسمت زندگی روحی انسان خوب ادا کرد وبه اندازۀ که یک دین می تواند وقدرت دارد روح را بالا برد ووجدان انسانی را به مقام والای رساند وقلب ودل را پاک ساخت وغرایزرا منکوب نمود وبرمشکلات فایق آمد ودرعالم خیال وصورت ذهنی نظربه مقاصد مقدسی دوختاما دیری نپائید که محیط ماحول و وسوسه های رسیدن به شأن وشوکت، وقدرت وثروت، مسیحیت را ازمسیری که انتخاب کرده بود به کجراهه کشاند تا جائی که آن اهداف وآرمانهای خود را زیرپا نمود وبه اریکه قدرت وثروت تکیه کرد. شواهد واراق بجا مانده درآرشیف ها، بیانگراین صفحات تاریخ است: « زمانها گذشت که کلیسا دارای لشکرها وفرماندهان وپادشاهانی بود که دست کمی ازلشکریان وفرماندهان وقدرت سلاطین دیگرنداشت وازاینجا بود که بین کنیسه وامپراطور، وپاپها وفرمانداران نزاع واقع می شد. ازسال 756 میلادی که قیصرپادشاه فرانسه مقداری ازاراضی متصرفی را به پاپ واگذارنمود مقدمۀ زندگی پرجلال پیشوایان مسیحیت فراهم گردید ودیری نگذشت که پاپها با تصرف اراضی بسیاروتوجه به امورمادی برای حفظ قدرت اقتصادی وسیاسی خود ناچارشدند که بجای پیروی ازاحکام اخلاقی وعرفانی مسیح درکلیۀ مسائل مهم سیاسی واقتصادی اروپا شرکت نمایند . - کلیسا همچنان برپایۀ قدرت مقدس خود ثابت ماند مالک الرقاب مردم دردنیا وآخزت محسوب می شد، سند آمرزش وحکم محرومیت ازبهشت صادرمی کرد ومی فروخت وبطورکامل برمشاعروافکارمردم حکومت می نمود ومحکمه های تفتیش پشتیبان کلیسا بودند، هرکسی سربلند می کرد یا متهم به کفروطغیان می شد یا مورد قتل وسوزاندن واقع می گردید. مارس کاشن درکتاب « علم ودین » می نویسد: - دراین دوره پنج ملیون نفرازنفوس بشری را بجرم فکرکردن وتخطی ازفرمان پاپ بدارآویختند وتا حد مرگ درسیاه چالهای تاریک نگهداشتند؛ تنها ازسال 1481 تا 1499 میلادی یعنی طی 18 سال بنا بدستورمحکمۀ تفتیش عقاید 10220 نفررا زنده زنده سوزاندند، 686 نفررا شقه کردند و9723 نفررا بقدری شکنجه دادند که نابود شدند. (تاریخ تحولات اجتماعی، مرتضی راوندی جلد 2 ص 143) - نفاق وتفرقۀ بزرگ ( پیدایش مذهب پروتستان) وبلند پروازیهای ارضی دستگاه پاپ درایتالیا درحال ازدست دادن شأن وشوکت روحانی خود بود، شهرها خود را ازیوغ نظام فئودالی رها می ساختند ودربرخی ازنواحی براراضی فئودالی درمناطق روستائی استیلا می یافتند، دردرون شهرها بویژه شهرهای مانند فلورانس که درگیربازرگانی بین المللی بودند، اصناف قرون وسطی جای خود را به بانکداران وسرمایه داران می دادند.» ( ادامه دارد

۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه


سازمان ومعضلات موجود وگذشتۀ آن
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول
   سازمانی که با چه اهداف وآرمانهای والا، خداپسندانه ومردم باوروارد میدان مبارزه گردید وبا چه نظام اجتماعی، اقتصادی وسیاسی منحط وبیکارۀ دست وپنجه نرم کرد، وبا چه جهشی به یکی ازستونهای قوی وقدرتمند جهاد ومقاومت، نه درکشورومنطقه بلکه درسطح جهان درآمد ونه تنها درسنگرانقلاب وبسیج مردمی بخوبی درخشید بلکه درهمه ابعاد وزوایای زندگی اجتماعی، اخلاقی، وتربیتی جامعه وخصوصاً دربین قشرمهاجروبیجا شده ازوطن کارنامه هایی درخشان وماندگاری ازخود بجا گذاشت واما دیری نپائید که با فروپاشی اتحاد شوروی وسقوط نظام نجیب، وورود به کشورمتلاشی شده وویران، ویرانی درهمه ابعاد آن، با موجی ازتوطئه ها ودسایس منطقوی وجهانی روبروگردید وبا آنچه درهشت ثوراتفاق افتاد، چیزی که باید بصورت دستآورد های عظیم انقلاب به مردم ارزانی می گردید، متأسفانه به یک فاجعه انسانی تبدیل گشت وازآن زمان است که درهیچ مقطع زمانی این فرصت فراهم نگردید تا سازمان براصول واساساتی که ازروزهای نخست بنیادش را گذاشته بود برگشته وخود را تنظیم وسازماندهی کند. درطول این مدت ودرفرازونشیب های مختلف براین حالت نابسامانی افزده گشت وکاربجائی کشید که ازیک سازمان قوی وقدرتمند، به یک جمع متشتت وپراگنده، ضعیف وناتوان تغیرماهیت داد ودرنهایت، روزی به یک مجمع الجزایری تبدیل گشت که هرکسی درآن سازخود را می نواخت. آنچه امروزازبی سروسامانی وآشفتگی شاهد آن هستیم عامل آن را باید، پس ازهشت ثورجستجوکرد، هشت ثوری که یک مکتب فکری را متلاشی ویک ابرقدرت را ازپا درآورد ویک پایگاه ودانۀ سرطانی را ازمنطقه برچید.
   اما این آشفته بازاری که دراین ایام گرم وداغ است، بازاری که درماحول دولتی بی بنیاد وتحمیل شده ایجاد گردیده وبه بده بستانهای انجامیده است، بدین صورت که هرکسی برای خود بساطی پهن کرده وازاین دربه آن درسرگردان است، تا متاع خود را عرضه کرده، چیزی بستاند وچیزی تحویل دهد وبرهمین مبنا روزگارخود را سپری کرده وامرارمعاش نماید. غافل ازاینکه این کهنه بازاری (سیاست ) است که دراین روزها با یک طوفان وافضتاحی همراه است، ونمی توان به آن اعتماد کرد وبا استمداد ازآن، خود ودم ودستگاه خود را محافظت ونجات داد.
    چند سال است که ازشهادت استاد ربانی می گذرد دروعده ووعید های بازسازی سازمان هم تا هنوز، علایمی ازیک عزم واراده ویک تغیروتحول ویا حرکتی که سازمان را سروسامان دهد، به نظرنمی رسد چیزی که همه وهمه چشم براه آن اند.
        « تا توازبغداد بیرق آوری-- درکلاته کِشت نگذارد کلاغ  »
   من پس ازشهادت استاد به این نتیجه رسیده بودم که فقط یک راه صحیح ودرست درپیش است وآنهم اینکه با یارویاورومعاون استاد که خیلی ازخصوصیات وخصلت های آن استاد را داراست کناربیایم واو را بصفت موی سفید وبزرگ ومقتدای خود برگزینم ودست دردست وی داده تا بقیۀ عمرخود را که به پایانش نزدیک است با وی برای آن اهدافی که ازروزهای نخست برگزیده بودیم کارکنم، زیرا دردوران طولانی ای که من منتظر یک حرکت مناسب ومعقول بودم، دیدم که ازجانب برادران هیچ علامه ونشانه ای یک حرکت مثبت به مشاهده نمی رسد وخاصتاً که من ازاستاد هم دراین مورد ( انسجام وسازماندهی جمعیت ) همیشه مأیوس واحساس خستگی می نمودم زیرا دربهترین شرایط واوضاع هم کاری که لازم بود صورت نگرفت وکسان دیگری را هم میدیدم که سازمان را آلۀ دست هوا وهوس های خود ساخته وازاستاد ومقام وموقعیت استاد برای اهداف فردی وجناحی وخانوادگی وقومی خود استفاده های سؤ وبعضاً کلان کرده سازمان را به نابودی تهدید می کنند، این عوامل سبب شد که من بیش ازپیش براین جهت روی آورم  وبرهمین مبنا بود، هنگامی که پس ازمدتها وارد کابل گردیدم، پس ازتماس واولین نشست با آن استاد گرامی ( استاد سیاف ) که درجمع تعدادی ازبزرگان ورهبران صورت گرفت فرصت آنرا پیدا نکردم تا درمورد اوضاع فعلی وآینده وآنچه همه درپیش داریم با ایشان صحبت خاصی داشته باشم تا پس ازآنکه ازجانب ایشان مطمئن گردیده، کارمشترکی را آغازکنیم.   
   اولین نشست ما بگونۀ برگذارشد که بدون مقدمه وبدون یک بررسی همه جانبه ای اوضاع وشرایط، چه اوضاع گذشته وچه هم شرایط آینده، باید با استاد حلف وفاداری یاد کرده وپشتیبانی وحمایت خود را ازایشان اعلام می داشتم واما من که درتحت هیچ شرایطی حتی با استاد بزرگ هم بدون شرط وشروط وطرح وبرنامه کارنکرده بودم وحتی درطی سالها چند بارازاستاد هم بخاطربعضی ملاحظاتی فاصله گرفتم، کی می توانستم با این استاد هم بدون طرح وبرنامه همراه گردیده وبه کاری آغازنمایم، درسفربعدی هم که مصادف با انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بود، همینکه اطرافیان استاد ازسفرم اطلاع حاصل کردند ازمن دعوت بعمل آوردند تا دراجتماعی که بنام اعلام کاندیداتوری استاد دایرگردیده بود شرکت نموده ودراین روند سهمی ایفا کنم ولی من تا زمان دیداربا استاد، معذرتم را خواستم واما سپس نظرم را به تفصیل با نمایندۀ استاد درمیان گذاشتم. زیرا من آیندۀ این طرح ها ( کاندیداتوری ها ) را برای استاد نه تنها مناسب ومثمرثمری نمی دانستم وحتی اگراستاد برای این منظور، رأی هم می آورد وانتخاب هم می گردید من شایستۀ استاد نمی دانستم، البته آن استاد وبزرگواری که من نزد خود مجسم کرده وازایشان انتظارداشتم، استادی که درخیلی ازبرنامه های کاری وازجمله درمحافل ومجالس وبخصوص درتجلیل ازمحافل تاریخی وخاصتاً دردفاع ازجهاد ومقاومت مردم مسلمان ما بخوبی می درخشد اما با وجود آن ایجاب می کند که مسائل حیاتی که امروز جامعه ومردم ما به آن نیازمبرم دارند،  مانند همۀ آن پرابلم ها ومعضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی که کشور را به نابودی تهدید می کند وازجمله درمبارزه با فسادی که همه چیزرا فراگرفته است و...... باید که استاد  پیشقدم وعلمبرداریکسری تغیرات وتحولات درهمه سطوح ......می گردید واما معلوم است که این استاد محترم وگرامی با هرگونه تنظیم وتشکیلات وسازماندهی میانۀ خوبی ندارد وخوش دارد که بدون اینگونه دغدغه ها باقی بماند، آنچه که ازابتدای آغازمبارزات تا الآن به همین روند ادامه داده است، وشاید بگویند که استادی با این خصوصیات را چگونه دنبالش بودم؟ استاد آن مقام ومنزلتی را نزدم دارد وازآنگونه خوی وخصلتها، علم ودانش، فهم واگاهی برخورداراند که می توانند، همۀ این کم وکاستی ها را جبران ومرفوع سازد. من تصورم این است، که دراین اوضاع آشفته ودراین شرایط درهم وبرهمی که همه چیزرا دگرگون ساخته است واعتماد واطمینان، ازبین همه رخت بربسته است ونزدیکترین کسان، نه تنها به یکدیگربی وفائی بلکه به یکدیگرپُشت میکنند، مقتدا باید لا اقل ازآن صفات وخصایل واوصافی بهره مند باشد که پیروان وهمراهان ویاران، درکناروی احساس آرامش وامنیت کرده قادرباشند تا با اطمینان خاطروجائب ومسئولیت های خود را ادا کنند. ( ادامه دارد )